گنجور

 
۱۰۲۱

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۷

 

... بر سرم آمد لاشه صبرم ز عجز

تنگ اسب امتحان چندی کشی

بس سبک دل گشتی از عشق ای فرید ...

عطار
 
۱۰۲۲

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱

 

... تا اختران آینه گون را دهد جلا

در پای اسب شام کند اطلس شفق

در جیب ترک صبح نهد عنبر صبا ...

عطار
 
۱۰۲۳

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار عباسه دربارهٔ نفس

 

... روز و شب این نفس سگ او را ندیم

اسب چندانی که می تازد سوار

بر بر او می دود سگ در شکار ...

عطار
 
۱۰۲۴

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خسروی که به استقبالش شهر را آراسته بودند و او فقط به آرایش زندانیان توجه کرد

 

... چون رسید آنجا که زندان بود شاه

شد ز اسب خود پیاده زود شاه

اهل زندان را چو برخود بارداد ...

عطار
 
۱۰۲۵

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت

 

... گفت من دو چیزدارم دوست تر

آن یکی اسبست ابلق گام زن

وین دگر یک نیست جز فرزند من

گر خبر یابم به مرگ این پسر

اسب می بخشم به شکر این خبر

زانک می بینم که هستند این دو چیز ...

عطار
 
۱۰۲۶

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱۲) حکایت سلطان محمود با پیرزن

 

... بیار انبان چو سر محکم ببستی

به پیش اسب من نه باز رستی

نهاد آن پیرزن انبانش در پیش

چو بادی شد روان یک رانش از پیش

چو پیشی یافت اسب شاه ازان زال

زبان بگشاد وشه را گفت در حال ...

عطار
 
۱۰۲۷

عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

یکی بر خم نشست و خویش خم ساخت

که اطلس بایدم با اسب و با ساخت

بدو گفتند تا اطلس شود راست ...

... به جنگ خلق خورشید جهان سوز

نهد بر گوش اسب این نیزه هر روز

درین جنگ آشتی سوره نبینی ...

عطار
 
۱۰۲۸

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

... شمار لشگرم سیصد هزار است

سلاح و اسب و گنجم بی شمار است

بر من چارصد پیل است دربند ...

عطار
 
۱۰۲۹

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

... شه از هر سوی سرگردان چرا رفت

ز یک سو اسب بینی رخ نهاده

ز یک سو پیل بر گردن فتاده ...

عطار
 
۱۰۳۰

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

... در آهن غرق کرده همچنان سم

مگر چشم از دو گوش اسب تا دم

سپه چون کوه می شد فوج بر فوج ...

عطار
 
۱۰۳۱

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

... دورخ بر هم لب از پاسخ فگندند

ببوسه اسب در شهرخ فگندند

چو جوزا آن دو مهوش روی در روی ...

... دو مغز و هر دو در یک پوست بودند

زده اسباب شادی دست درهم

بپای افتاده دو سرمست در هم ...

عطار
 
۱۰۳۲

عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

 

... کزو بفروخت خسروزاده رارخ

چو خسرو دید اسب از پی روان کرد

زمین را پر هلال آسمان کرد

اگرچه اسب او میرفت چون تیر

ز تک یک دم نمیاستاد نخجیر ...

... ندید از تیره بختی گرد شبدیز

چو ضایع گشت اسب شاهزاده

قدم میزد رخی پر خون پیاده ...

... که چون باید دل از دستش بدر کرد

چو شه زین کرده اسبی پیشش آورد

بیک ساعت بزیر خویشش آورد ...

عطار
 
۱۰۳۳

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

... چنان پیچید گل بر خود به صد رنگ

که در گهواره طفل و اسب در تنگ

چو کار از حد بشد شهزاده روم ...

... برون آور ازین دیوار پستم

مگر چون پاسبان بیدار گردم

همه شب گرد این دیوار گردم ...

عطار
 
۱۰۳۴

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

... فلک از عکس چون دریای خون شد

زمین از پای اسبان چون ستون شد

معلق گر نبودی طاس گردون ...

... ز خون شنگرف گفتی میسرشتند

همه شنگرف اسبان مینوشتند

چنان برخاست ازعالم قیامت ...

... بپیش صف درآمد خسرو از پس

کشید از خون بپای اسب اطلس

چو رعدی گشت حالی یک فغان زد ...

عطار
 
۱۰۳۵

عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو

 

... بزودی کرد قیصر کار ره ساز

فرستاد اسب و خلعت پیش شه باز

رخ خورشید رخشان نازده تیغ ...

... مگر کز پرده بیرون جویمت من

دو اسبه دل دوان شد در خیالت

نیافت از هیچ ره گرد وصالت ...

... که خوش باش ای جوان و جام می گیر

جوانی داری و اسباب شاهی

مکش جور و بکن چیزی که خواهی ...

عطار
 
۱۰۳۶

عطار » مختارنامه » باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن » شمارهٔ ۲۷

 

نرد هوس وصال میباید باخت

اسب طمع محال میباید تاخت

یک لحظه سپر همی نباید انداخت ...

عطار
 
۱۰۳۷

عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۳۱

 

در عشق تو اسب جان بسر خواهم تاخت

پروانه صفت پای ز پر خواهم ساخت ...

عطار
 
۱۰۳۸

عطار » مختارنامه » باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۰

 

چندان که به جهد اسب جان میرانم

چون مینگرم هنوز در زندانم ...

عطار
 
۱۰۳۹

عطار » مختارنامه » باب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد » شمارهٔ ۱۳

 

ای صبح چرا اسب ستیز انگیزی

یعنی به دمی آتش تیز انگیزی ...

عطار
 
۱۰۴۰

عطار » سی فصل » بخش ۲۱

 

... همه دیوند در صورت چوآدم

بصد باره ز اسب و گاو و خر کم

نمی دانند دین مصطفی را ...

عطار
 
 
۱
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۵۴
۱۱۷