... دیگر نشد آن خرابی آباد

شد ساقی چرخ پیر خرسند

پر دید ز خون چو ساغری را ...

... مهر بلند چهره ز خاور نمینمود

ماه از حصار چرخ سر باختر نداشت

آمد طبیب بر سر بیمار خویش لیک ...

... گر نروی راست در این راه راست

چرخ بلند از تو کند بازخواست

گر نشوی پخته در این کارها ...

... شاهد دولت بکنار آیدت

چرخ بکار تو قراری دهد

شاخ گلی روید و باری دهد ...

... بسی دریده قباهای پرنیانی را

من و تو را ببرد دزد چرخ پیر از آنک

ز دزد خواسته بودیم پاسبانی را ...

... جز به نان حرص کس فربه نشد

اوفتادستیم زیر چرخ جور

بر سر ما میزند این چرخ دور

آسیای دهر را چون گندمیم ...

... باید اندر خانه دیگر نشست

حامی زور است چرخ زورمند

زورمندم من نترسم از گزند

بعد از این بازست ما را چشم و گوش

کم نخواهد داد چرخ کم فروش

فیل گفت این راه مشکل واگذار ...

... با منش هیچ حیله در نگرفت

گرچه شبگرد چرخ غدار است

باد و برفم بسی بخست و هنوز ...

... گهی پیدا شویم و گاه پنهان

چنین بودست حکم چرخ گردان

هزاران نکته اندر دل نهفتیم ...

... ز دهر دیگرم امسال انتظاری نیست

بسی به کارگه چرخ پیر بردم رنج

گه شکستگی آگه شدم که کاری نیست ...

... سر کار اینست زان سر گشته اند

چرخ و انجم هستی ما میبرند

ما نمی بینیم و ما را میبرند ...

... هر چه او گفت ز من باور کرد

چرخ را عادت دیرین این بود

که به افتاده نظر کمتر کرد ...

... کس نخواهد گفت کشمیری بباف

بس زبر دست ست چرخ کینه توز

پنبه ی خود را در این آتش مسوز ...

... پرده ی پندار تو پوسیده شد

گر درد این پرده چرخ پرده در

رخت بر بندم روم جای دگر ...

... عنکبوت ای دوست جولای خداست

چرخه اش می گردد اما بی صداست

... چرا که از ازلش پایه راست ننهادند

مرا به پشت سرافکند حکم چرخ ز خلق

شگفت نیست گرم در بروی نگشادند ...

مرغی بباغ رفت و یکی میوه کند و خورد

ناگه ز دست چرخ بپایش رسید سنگ

خونین به لانه آمد و سر زیر پر کشید ...

... بگفتا مکن خاطر خویش تنگ

ترازوی چرخت گران کرده سنگ

مرنج ار تنت را جفایی رسد ...

... فراتر ز دل جایگه سازدت

چو نقاد چرخ از تو کالا کند

چو هر روز نرخ تو بالا کند ...

... حدیث نهان چکش گوش دار

نگین سازدت چرخ یا گوشوار

نه مشت و قفایت به سر میزنم ...

... هر چه بود آن شیر و این روباه بود

تیره روزش کرد چرخ نیل فام

تا شود روشن که شاگردیست خام ...

... تو شدی دمساز با پیوند و دوست

چرخ روزی صد ره از من کند پوست

ناگواریها مرا برد از میان ...

... خون دل هست و گل احمر نیست

چرخ نیلوفریت سایه فکند

اگرت سایه ز نیلوفر نیست

... چو خفت گله چه داند گه چریدن نیست

برید و دوخت قبای من و تو درزی چرخ

ز هم شکافتن و طرح نو بریدن نیست ...

... ماکیان وجود را چه امان

تا که مانند چرخ روباهی است

چه عجب گر که سود خود خواهد ...

... تو مرغ خانگی روباه طرار

تو خواب آلود و دزد چرخ بیدار

اسیر روبه نفس آن چنانیم ...