اینچنین خواندم که روزی روبهی
پایبند تلّه گشت اندر رهی
حیلهٔ روباهیش از یاد رفت
خانهٔ تزویر را بنیاد رفت
گرچه ز آئین سپهر آگاه بود
هر چه بود، آن شیر و این روباه بود
تیره روزش کرد، چرخ نیل فام
تا شود روشن که شاگردیست خام
با همه تردستی، از پای اوفتاد
دل به رنج و تن به بدبختی نهاد
گرچه در نیرنگ سازی داشت دست
بند نیرنگ قضایش دست بست
حرص، با رسوائیش همراه کرد
تیغ ذِلّت، ناخُنش کوتاه کرد
بود روز کار و یارائی نداشت
بود وقت رفتن و پائی نداشت
آهنی سنگین، دُمش را کنده بود
مرگ را میدید، امّا زنده بود
میفشردی اِشکَم ناهار را
میگزیدی حلقه و مِسمار را
دامِ تأدیب است، دام روزگار
هر که شد صیّاد، آخر شد شکار
ماکیانها کشته بود این روبهک
زان سبب شد صید روباه فلک
خیرگیها کرده بود این خودپسند
خیرگی را چاره زندانست و بند
ماکیانی ساده از ده دور گشت
بر سر آن تلّه و روبه گذشت
از بلای دام و زندان بی خبر
گفت زان کیست این ایوان و در
گفت روبه این در و ایوان ماست
پوستین دوزیم و این دکُان ماست
هست ما را بهتر از هر خواسته
اندرین دکُان، دمی آراسته
ساده و پاکیزه و زیبا و نرم
همچو خز شایان و چون سنجاب گرم
میفروشیم این دم پر پشم را
باز کن وقت خریدن، چشم را
گر دم ما را خریداری کنی
همچو ما، یک عمر طرّاری کنی
گر ز مهر، این دم به بندیمت به دم
راه را هرگز نخواهی کرد گم
گر ز رسم و راه ما آگه شوی
ماکیانی بس کنی، روبه شوی
گر که بربندی در چون و چرا
سودها بینی در این بیع و شری
باید آن دُمّ کژت کندن ز تن
وین دم نیکو بجایش دوختن
ماکیان را این مقال آمد پسند
گفت: بر گو دُمّت ای روباه چند
گفت باید دید کالا را نخست
ور نه، این بیع و شری ناید درست
گر خریداری، در آی اندر دکان
نرخ، آنگه پرس از بازارگان
ماکیان را آن فریب از راه برد
راست اندر تله روباه برد
کاش میدانست روبه ناشتاست
وان نه دکُان است، دکُان ریاست
تا دهن بگشود بهر چند و چون
چنگ روباه از گلویش ریخت خون
آن دل فارغ، ز خون آکنده شد
وان سر بی باک، از تن کنده شد
ره ندیده، روی بر راهی نهاد
چشم بسته، پای در چاهی نهاد
هیچ نگرفت و گرفتند آنچه داشت
هم گذشت از کار دم، هم سر گذاشت
بر سر آنست نفس حیلهساز
که کند راهی سوی راه تو باز
تا در آن ره، سربپیچاند ترا
وندر آن آتش بسوزاند ترا
اهرمن هرگز نخواهد بست در
تا ترا میافتد از کویش گذر
در جوارت، حرص زان دکّان گشود
که تو بر بندی دکان خویش زود
تا شوی بیدار، رفتست آنچه هست
تا بدانی کیستی، رفتی ز دست
با مسافر، دزد چون گردید دوست
زاد و برگ آن مسافر زان اوست
گوهر کان هوی جز سنگ نیست
آب و رنگش جز فریب و رنگ نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان دربارهی روباهی است که در تلهای گرفتار میشود. او علیرغم هوش و نیرنگهایش، به دلیل حرص و خودخواهی، به دام افتاده و به بدبختی دچار میشود. روباه به دنبال راهی برای فرار است، اما سرانجام بیخبر از خطرات، به گفتمان با ماکیان میپردازد. این ماکیان که ساده و بیخبرند، فریب روباه را میخورند و به دام او میافتند.
داستان نشان میدهد که حرص و تزویر میتواند به تباهی و بدبختی بینجامد و همچنین هشدار میدهد که نباید به ظاهر فریبنده چیزها اعتماد کرد، چون در نهایت، این فریب میتواند منجر به آسیب رساندن به خود و دیگران شود.
هوش مصنوعی: روزی روزگاری روباهی در مسیرش به تلی از خاک چسبید و گرفتار شد.
هوش مصنوعی: حیله و نیرنگ آن روباه فراموش شده و بنیاد خانهٔ فریب و فریبکاری از بین رفته است.
هوش مصنوعی: هرچند که به اصول و قوانین جهان آگاه بود، اما در این جا شیر و روباه هر کدام نشاندهندهٔ ویژگیهای متفاوت و متضاد هستند.
هوش مصنوعی: روزگار بدی بر او گذشت و سختیهای زندگی او را تحت فشار قرار داد تا اینکه متوجه شد هنوز در مسیر یادگیری و رشد به سمت بلوغ نگرفته است.
هوش مصنوعی: با وجود تمام مهارتها و تلاشها، دل به درد و رنج افتاد و زندگی به سختی کشیده شد.
هوش مصنوعی: هرچند که او در فریبکاری و نیرنگ زدن مهارت داشت، اما سرنوشتش او را محدود کرده و در عمل نمیتوانست به خواستههایش برسد.
هوش مصنوعی: حرص و طمع، انسان را به رسوایی میکشاند و باعث میشود که او به ذلت و humiliation بیفتد. این وضعیت باعث میشود که قدرت و نفوذ او کاهش یابد و تواناییهایش محدود شود.
هوش مصنوعی: در روزهایی که فعالیت و کار بود، نتوانستم همراهی کنم و در زمان رفتن، هیچ نیرویی برای حرکت نداشتم.
هوش مصنوعی: یک جسم سنگین به شدت دچار آسیب شده و در حال نزدیک شدن به مرگ است، اما همچنان زنده است و این وضعیت را احساس میکند.
هوش مصنوعی: تو دندانههای حلقه را میگزی و من با ناراحتی، در زیر فشار تو، در حال تحمل درد هستم.
هوش مصنوعی: زندگی و روزگار همچون یک دام است که برای تربیت و آموزش افراد طراحی شده است. هر کسی که بخواهد از این دام بهرهبرداری کند و به دیگران آسیب بزند، در نهایت خودش دچار مشکل و آسیب خواهد شد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که روباه، مرغها را شکار کرده بود و به همین دلیل، سرنوشت او نیز به گونهای رقم خورد که در نهایت خود مورد شکار قرار گرفت. به عبارت دیگر، عمل ناپسند او باعث شد که به دست سرنوشت دچار عاقبتی ناخوشایند شود.
هوش مصنوعی: این شخص خودخواه فقط به خود و زیباییهایش فکر میکند، اما راه نجات او از این خودپسندی، رهایی از بند و محدودیتهایش است.
هوش مصنوعی: پرندگان بیتجربهای از دور به تپهای رفته و از کنار روباهی عبور کردند.
هوش مصنوعی: کسی که در دام و زندان گرفتار است، از شرایط سخت و دردناک خود بیخبر است و فقط به سوال از وضعیت مکان و درب آن مشغول است.
هوش مصنوعی: روباه به در و ایوان اشاره میکند و میگوید که ما در اینجا در حال کار با پوست هستیم و اینجا مغازهی ما است.
هوش مصنوعی: ما را در اینجا بیش از هر چیزی که میخواهیم، یک لحظه خوب و آراسته وجود دارد.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف چیزی به شکل زیبا و لطیف اشاره دارد که به سادگی و پاکی خاصی برخوردار است. مانند خز طبیعی و لطیف، و همچنین به گرمی سنجاب که در طبیعت شناخته شده است، این ویژگیها را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ما در این لحظه، این محصول را که با پشمالو تزئین شده است به فروش میرسانیم. وقتی قصد خرید داری، دقت کن و خوب نگاه کن.
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل ما به دم ما توجه کنی، میتوانی یک عمر به هنرنمایی و شوخی بپردازی.
هوش مصنوعی: اگر این لحظه به محبت تو گرفتار شوم، هرگز در مسیر زندگیام راه را گم نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: اگر با روش و سبک ما آشناییم، میتوانی مانند یک ماکیان نقش بازی کنی و به سمت ما بیایی.
هوش مصنوعی: اگر به دقت و توجه در مسائل و شرایط بپردازی، میتوانی در این معاملهها و تجارتها، منافع و فایدههای زیادی ببینی.
هوش مصنوعی: باید بخش کج و زایدی از وجودت را کنار بگذاری و به جای آن، چیزی بهتر و صحیحتر بسازی.
هوش مصنوعی: ماکیان (پرندگان) از اینکه روباه دربارهشان چیزی گفت، خوششان آمد و به او گفتند: ساکت باش و دمات را نشان نده.
هوش مصنوعی: باید ابتدا جنس را بررسی کرد، وگرنه این خرید و فروش صحیح نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر خریدار هستی، به دکان بیا و قیمت را بپرس، سپس از فروشنده بازار هم سوال کن.
هوش مصنوعی: ماکیان در دام روباه افتادند و فریب آن را خوردند.
هوش مصنوعی: کاش روباه میدانست که در حال حاضر گرسنه است و این تنها یک مغازه نیست، بلکه جایگاه قدرت است.
هوش مصنوعی: زمانی که دهانش را برای صحبت باز کرد، صدای تلخ و نیشدار مثل چنگالی از گلویش خارج شد و باعث ریختن خون گردید.
هوش مصنوعی: دل آرام و بیخیال، پر از اندوه و غم شد و سر بیپروا، از بدن جدا گردید.
هوش مصنوعی: کسی که راه را نمیشناسد، با چشمی بسته قدم بر میدارد و بیخبر از آن، در چاهی سقوط میکند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز به دست نیاورد و تمام داراییاش از دست رفت. هم زمان گذشت و هم از کار افتاد.
هوش مصنوعی: نفس فریبنده در پی آن است که راهی به سوی هدف تو پیدا کند.
هوش مصنوعی: در آن مسیر به گونهای تو را منحرف خواهد کرد که در آتش آن بسوزی.
هوش مصنوعی: اهریمن هرگز نمیتواند در را ببندد، زیرا تو از کوچهاش عبور میکنی و به او دست نمیدهی.
هوش مصنوعی: در نزدیکی تو، آنچه را که در دکان خود دارم به خاطر تو رها کردم و به زودی دکان خود را مدیریت میکنم.
هوش مصنوعی: بیدار شدن تو دیگر فایدهای ندارد، آنچه که بود و هست رفته است. تا بخواهی بفهمی کیستی، این شناخت از دستت رفته.
هوش مصنوعی: وقتی دزد با مسافر دوست میشود، به این دلیل است که او به دنبال مال و اموال مسافر است و همین مسافر است که زاد و برگ او یا به عبارت دیگر وسایل و داراییهای او را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارزش واقعی چیزها اغلب در سطح ظاهر آنها پنهان است و بسیاری از زیباییها و جذابیتها فقط فریبنده و ناپایدارند. در واقع، آنچه که به نظر میرسد، ممکن است خالی از محتوا و حقیقت باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.