گنجور

 
۹۳۸۱

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱ - تذکرة المحقّقین موسوم به ریاض العارفین

 

ریاض قلوب عارفین محقق و بساتین ارواح سالکین مدقق را خضرت و نضرت از قطرات سطرات فیوضات متکثره و تجلیات متنوعه ذات جلیل لایزال و صفات جمیل ذوالجلالی است که به تأثیر حب ذاتی و تقاضای اسما و صفاتی و به مدلول کنت کنزا مخفیا فأحببت اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف ریاحین رنگین موجودات را از سرابستان لاریب و شبستان غیب به گلستان شهادت ورق ورق بر طبق عرض نهاده و بر شقایق حقایق صور علمیه ازلیه خوددر شواهق حدایق غیبیه ابدیه زمان زمان چشم تماشاگشاده آری

بیت ...

... یک نظر قانع مشو زین سقف نور

بارها بنگر ببین هلمن فطور

هو الواحد الفرد الکثیر بنفسه

فلیس سواه اننظرت بدقة ...

... شش جهت را مظهر آیات کرد

مستغنی یی که قایل هایل هیبتش به قول پرهول ان الله لغنی عن العالمین صادق و ریوفی که منادی هادی رحمتش به ندای خوش ادای ان الله رؤف بالعباد ناطق سالکان مسالک معرفت صفات مقدس خود را به منطوقه مصدوقه انظرإلی آثار رحمة الله از توحید آثاری و تجلی افعالی اخبار نموده واقفان مواقف حقیقت ذات اقدس خود را به اشارت با بشارت کیف یحیی الأرض بعد موتها به جمع بعد الفرق و بقاء بعد الفناء امیدوار فرموده خالقی که به مضمون بلاغت مشحون ان الله خلق الخلق فی ظلمة ثم رش علیهممننوره خلق را از ظلمت آباد عدم رهانیده و به نیمروز وجود رسانیده زهی حکمت که بنای قدرتش به مدلول ولقدخلقنا السموات و الأرض ومابینهما فی ستة أیام بنای پایه و رواق این وسیع وثاق وسبع سموات طباق را در شش روز برافراشته و تعالی قدرت که معمار حکمتش به حکم و خمرت طینة آدم بیدی أربعین صباحا خمیر محبت تخمیر طینت آن عبودیت پذیر را چهل یوم مظهر تجلی جمال و جلال داشته همانا عالم صورت تفصیلی معنی آدم و معنی آدم جامعه اجمالی صورت عالم بلی عالم آدمی است مستفصل و آدم عالمی است مستجمل

بیت ...

... سبحان منیحمده الذاکر باللسان و الناسی بالنسیان السماء بالسمو والأرض بالدنو و ما منشیء إلا یسبح بحمده و مامنسیف إلا یجرد منغمده

اگر ملک است به تنزیه و تهلیل و اگر شیطان است به تمویه و تضلیل اگر انسان است به مدارک و قیاس و اگر حیوان است به انفاس و احساس اگر نبات است به نماء و غذا اگر جماد است به خیر و قضا اگر دریاست به امواج و اگر صحراست به فجاج و اگر نهار است به فلق و اگر لیل است به غسق و ار نار است به شرار اگر خاک است به قرار اگر باد است به تحرک و اهتزاز و اگر آبست به نشیب و فراز

بیت ...

... نطق تشبیه و خامشی تعطیل

پس از تمهید تحمید و سپاس و تهنیه تحیه بی قیاس درود نامعدودو سلام نامحدود بر عارجان معارج قرب و کمال و ناهجان مناهج جلال و جمال شموس فلک رسالت و اقمار سپهر جلالت هادیان مراصد سبل أعنی طبقات رسل علی نبینا و علیهم السلام که قایدان طریق سداد و مرشدان سبیل رشادند خاصه بر خاصه بنی آدم و خلاصه هر دو عالم سراج سراجه کاینات و گل گلزار موجودات نور حدیقه آفرینش و نور حدقه بینش صدرنشین صفه لولاک و تکیه گزین مسند و ماأرسلناک طوطی شکرفشان شکرستان سبحان الذی أسری عندلیب خوش الحان گلستان و ما ینطق عن الهوی مفتاح خزاین غیب و مصباح انجمن لاریب تاجدار ایوان کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین و شهسوار میدان وما أرسلناک الا رحمة للعالمین مصدر انوار عدم و وجود و مظهر اسرار غیب و شهود حقایق گوی راز منرآنی مبرهن ساز وحی آسمانی نکته سرای معنی نحن الآخرون السابقون و پرده گشای صورت اهد قومی انهملایعلمون بیدار دل لاینام قلبی صاحب منزل ابیت عند ربی محفل لی مع الله را شمع و پروانه مقام محمود جمع الجمع رسولی که به لسان حال مترنم این نیکو مقال که

عربیه

وانی وانکنت ابن آدم صورة

ولی فیه معنی شاهد بأبوتی

شافع روز جزا و مقتدای اهل صفا ابوالقاسم محمد مصطفی و بر آل او و اصحاب او- رضوان الله علیهماجمعین- سیما آن رخشنده گوهر درج ولایت و تابنده اختر برج هدایت گشاینده در خیبر و فکننده سر عنتر زیبنده مسند هارونی و شایسته مسند سلونی برازنده تخت لوکشف و فرازنده قدرنه صدف صادق الوعد و شحنة النجف ابن عم نبی عربی و میرهاشمی المطلبی صاحب ذوالفقار و قاتل الأشرار قالع الکفار و قامع الفجار و قطب الواصلین غوث الموحدین قاید السالکین و هادی العارفین و امیر المؤمنین امام الحاضر و الغایب مظهر العجایب و مظهر الغرایب اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب سلام الله علیه و علی أبناءه و أحفاده الأیمة الهادین المهتدین المعصومین الی یوم الدین

بیت ...

... و بعضی از اکابر حالات و مقالات جمعی از این طایفه را جمع نموده و در کتب خویش ثبت فرموده اند چنانکه شیخ فرید الدین محمد العطار کدکنی النیشابوری- قدس سره- درکتاب موسوم به تذکرة الاولیا و مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی ره در کتاب مسمی به نفحات الانس و قاضی نورالله شوشتری در مجلسی ازمجالس المؤمنین و غیرهم و اما بعضی از ایشان را سخنان منظوم و طبع موزون بوده و برخی به نظم لب نگشوده و حضرات مشارالیهم و غیرهم همت والانهمت بر ذکر احوال خجسته مال ایشان گماشته و سخنان منظومه ایشان را ننگاشته و قومی ارباب تذکره نیز در ثبت اشعار شاعرانه این فرقه کوشیده از گفتار پر اسرار عارفانه این طبقه علیه چشم پوشیده

علاوه بر این بسیاری از اعاظم متأخرین پس از تألیف و تصنیف کتب مذکوره به عرصه ظهور آمده اند که حالات و مقالات ایشان در آن کتب مسطور بلکه در افواه خلق نیز مذکور نیست بناء علیه بعضی از اجله اصحاب و اعزه احباب این فقیر ضعف بی مقدار را ترغیب و تحریض فرمودند که چه باشد که تذکره به جهت تبصره اهل بصیرت مشتمل بر اطوار و اشعار و سلسله طریقت و قایدان حقیقت این طبقه شریفه جمع نماید که طالبان و راغبان طریقه حقه طریقت را از حالات این قوم استحضاری و اعتباری و آیندگان را تذکاری از خاکسار حاصل آید و خود فقیر را نیز به مطالعه کتب و اشعار این فرقه ناجیه که محتوی است بر حقایق و دقایق ایمانیه و منطوی است بر عبارات و اشارات عرفانیه شوقی وافر و میلی متکاثر بود و اغلب اوقات دفاتر پر سرایر این اکابر را مطالعه می نمود و اگرچه کتب مثنویات و دواوین غزلیات بسیاری حاصل و از این ره گذر دل محبت منزل با شاهد مدعا واصل بوده لیکن گاهی نیز این اتفاق می افتاد که به علت تصاریف زمان و مهاجرت از اوطان حمل و نقل همه آنها دست نمی داد لاجرم به سبب اسباب مزبوره و مذکوره و ملاحظه بعضی دقایق مسطوره ومستوره با عدم بضاعت و قلت استطاعت مصمم گردید که بعون الله همت برگمارد وتذکره ای مشتمل بر مختصری از احوال و برخی از اشعار این طایفه برنگارد

اگرچه این فرقه جلیله بسیار و این قوم عالیه بی شمارند و هر یک گفتار و اشعار بی حد و مر دارند ولی این فقیر از نگارش ابیات شاعرانه و مجاز ایشان چشم پوشیده ودر گزارش قلیلی از آثار و ذکر اندکی از گفتار عارفانه این بزرگان کوشیده پس این کتاب مشتمل است بر افکار شعرای عرفا و عرفای شعرا و مبنی است بر یک حدیقه و دو مقدمه و دو روضه و یک فردوس و یک خلد در خاتمه چنانکه عن قریب فهرست آن ترتیب خواهد یافت و پرتو اظهار آن بر انظار اولوالابصار خواهد تافت و ضبط تخلص و ثبت نام هر یک را از طبقات عرفا و حکما و معاصرین به طریق تهجی و ملاحظه حرف اول قرارداد و نام این کتاب را ریاض العارفین نهاد

حدیقه اولی را تمهید مقدمه بعضی از احوال و برخی اقوال نمود تا تشکیک غافلین ازمیانه مرتفع و عرصه حسن ظن طالبین متمتع شود و فردوس آخری را جلوه گاه جمعی از معاصرین ساخت و به ذکر حالات و مقالات ایشان پرداخت و در خلد قلیلی از اشعار خود مرقوم و آنرا به خیالات خام خود مختوم کرد که به مدلول منتشبه بقوم فهو منهمبدیشان منسوب و از ایشان محسوب گردد که این فیضی است عظمی و نعمتی است کبری

اگرچه به مصداق المرء مع منأحب تنی چند از محبین و متشبهین مانند این مسکین بدین بهانه در این درآمدند و از این طبقات عالیه محسوب و مجری شدند ولی در نگارش حالات و گزارش خیالات به دستیاری عبارتی و به پایمردی اشارتی از تفاوت حال ایشان حکایتی و از تفرقه مقامات آنها کنایتی می رود که حقیقت مطلب بر طالب مشرب روشن وواضح و پیدا و لایح می شود مخفی نماند که در ترقیم ملاحظه تأخیر و تقدیم زمان و مکان و ایام و مقام نیفتاد و دست تصرف و چشم تکلف بر سود و سرمایه کسی نگشاد

چه اگرچه تعیین اولی ممکن ولکن تحقیق ثانی نامتیقن بود که آن امری است غیبی و عالم الغیب حضرت لاریبی و ایضا ترجیح و تعیین طبقه بر طبقه سلسله بر سلسله و طریقه بر طریقه صورت قال و قیل عدو و خلیل بود بنابراین متقدمین و متأخرین را از صنوف مشایخ و عرفا و فضلا و حکما و اصفیا و اتقیا و طلاب و سلاک به یک ترتیب قلمی نمود الا اینکه جمع کثیری از عرفا در یک روضه و جمعی دیگر را از فضلا و حکما و علما در روضه دیگر بهترتیب مذکور مذکور و بیان آثار و اطوار هر یک به قدر مقدور و حد میسور شد از قبیل مولد ومنشأو اسم و رسم و زمان و مکان و معاشرین و معاصرین و تاریخ ولادت ووفات و نسبت ارادت و صفات و انتساب سلاسل و تألیفات درضمن احوال هر کس مجملا ثبت گردید و هر سلسله و شیخی را چنانکه رسم مؤلفان است تمجید و تعظیم کرد و هر طریقه را به طریقه متداوله در قید ثبت درآورد و ابیات محققانه هر یک را نسبت به سایر ابیات وی انتخاب ساخت و به ضبط اشعار هر کتاب به قدر گنجایش آن پرداخت چه اگر از بسیاری بسیاری نگاشته سبب ظاهر است که اشعار بسیاری تحقیق بی شمار داشته و الحق جمعی فی الحقیقه گنجایش آن دارند که همه افکار ایشان را نگارند و مانع تحریر نمودن باعث تطویل کتاب و موجب تعطیل کتاب بودن خواهد بود

الغرض این شاهد زیبا را چنانکه خواست در قلیل مدتی به اذیل عدتی در صورت عدم آلت با این صورت و حالت آراست چون این ریاض چون مینو به شقایق حقایق و ریاحین مضامین با رنگ و بو آراسته و از خس و خار معایب و نقصان پیدا و پنهان پیراسته آمد باغبان نظر در هر رهگذر پس از تفرج و تأمل در آن حدایق پرگل نقش این معنی در کارگاه صورت کشید و این اندیشه با خود اندیشید که مر این روضه های بدین نیکویی و گلبن ها با این دلجویی را از نظر اهل صواب وسداد و از بینندگان ارباب سلیقه و استعداد پنهان نمودن و از بیم غارت گل چینان طرار در به روی تماشاییان هشیار نگشودن از طریقه انصاف دور و گل گشت این نغز گلستان روحانی و تفرج این تحفه بستان معانی را دیده وری عاقل و صاحب نظری کامل ضرور که سلیمان وار از شنیدن نغمات عنادل چون داوودش از زبان مرغان آگاهی و خلیل آسا در دیدن لمعات مشاعل بی دودش ناظر گلشن لطف الهی باشد نه جاهلی که مانند جالوت و جالوتیان الحان داوود مسعود را صوتی منکر داند و نه غافلی که برسان نمرود و نمرودیان گلستان خلیل جلیل را آتشی شعله ور خواند پیداست که آب نیل در جام قبطیان خوناب و در کام سبطیان شهد مذاب و هر کس متناسب فطری از مشربی دیگر جرعه یاب است

هر زبانی را زبان دانی سزاست

رو زبان دان گوی گرشه ور گداست

بناء علیه به پای تدبر در فیافی تحیر وبوادی تفکر بسی شتافت تا گل گشت این گلستان را کاملی نکته دان دریافت پس این ریاض وقف خرام ملکی آزاده و این نامه به نام شاهنشاهی ملک زاده آمد که سلطانی است درویش بصیرت و درویشی است سلطان سیرت اعنی سرو حدیقه سلطنت و گل گلشن معدلت مهر سپهر شوکت و کامکاری و ماه فلک حشمت و بختیاری درخشنده گوهر درج سخا و تابنده اختر برج صفا درنده ضرغام کنام مناعت و برنده صمصام نیام شجاعت پلنگ ژیان قله جلال و جلادت ونهنگ دمان لجه کمال و سعادت و شاه بیت قصیده بینش و فرد انتخاب جریده آفرینش حسن مطلع مطالع فتوت و حسن مطلب مطالب مروت حدیقه دوحه مجد و جلال و دوحه حدیقه بذل و نوال طوبی روضه معنی و معنی شجره طوبی فتح الباب سحاب کرامت و فصل الخطاب کتاب شهامت خداوند کامکار باذل با دل و شهریار باسل عادت مرآت جمال شواهد حقایق و مشکاة کمال انوار دقایق مصباح انجمن دانش و دها مفتاح مخزن جود و عطا ملک خوی ملک زاده آزاده العارف منطبقة الملوک والواقف لطریقة السلوک ذوالمجد و العطاء أبو المظفر و النصر و الفتح و العلی پادشاه عادل اسلام پناه و سلطان غازی حقایق آگاه ناصب لوای شریعت و طریقت و صاحب مقام معرفت و حقیقت سلطان السلاطین و خاقان الخواقین المؤید منعندالله ابوالمظفر السلطان محمد شاه

لا زالتایام ملکه ودولته

و شید الله أرکان شوکته وصولته

از کرم عمیم مرجواست که به نظر قبول در این شاهد معقول نگرند و اگر در آرایشش تقصیری بینند درگذرند که لاتکلف بالتصوف خوشتر بود عروس نکو روی بی جهیز بنابر آرایش این نامه به نام نامی و اسم سامی درخور نیایش و قابل ستایش آمده

لمؤلفه ...

... نه خاطر کسی از وی ز رنج دهر به تاب

بنای دهر دمادم خلل پذیرد لیک

بنای او نشود سالهای سال خراب

به رغم اهل جهان اهل او همیشه جوان ...

... روان به طعم به مانند شهد وشیر وشراب

زنافه های طری و زگلبنان لطیف

گرفته عرصه او جمله بوی مشک و گلاب ...

... اکنون انسب آنست که به جهت تسهیل قانون این دفتر نمونه و برای تقریب ترتیب این مختصر فهرست گونه نگاشته شود لهذا فهرست آن بدین گونه و ترتیبش بدین نمونه است

حدیقه در مقدمات مشتمل بر شش گلبن

گلبن اول در بیان حقیقت تصوف

گلبن دوم در ذکر صفات سالکین

گلبن سوم در فضیلت ذکر و اهل الذکر

گلبن چهارم در تبیین ذکر و فکر

گلبن پنجم در تعریف انسان و سلسله طریقت

گلبن ششم در ذکر اصطلاحات عارفین

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۸۲

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۳ - برهان کرمانی

 

اسم شریفش شاه خلیل الله بن شاه نعمت الله کهستانی با شاه قاسم انوار صحبت داشته ولادتش در سنه ۸۴۷ غرض سیدی کامل و عارفی فاضل بوده از ایشان است

رباعی

ای دوست قبولم کن م و جانم بستان

مستم کن و از هر دو جهانم بستان

با هرچه دلم قرار گیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۸۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۳۸ - بهائی عاملی طاب ثراه

 

... به عالم هر دلی کو هوشمند است

به زنجیر جنون عشق بند است

به کف دارند خلقی نقد جان ها ...

... بهایی گرچه می آید ز کعبه

همان دردی کش زنار بند است

٭٭٭ ...

... گه خرقه ریایی پوشم که شیخ وقتم

گه زیر خرقه زنار بندم که بت پرستم

٭٭٭ ...

... یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی

یک لمعه ز روی لیلیت بنمایم

عاقل باشم اگر تو مجنون نشوی ...

... در روز الست بلی گفتی

و امروز به بستر لاخفتی

نه اشک روان نه رخ زردی

الله الله تو چه بی دردی

به چه بسته دلی به که هم نفسی

یک دم به خودآ و ببین چه کسی ...

... بر لوح وفا رقمی نزدی

در علم رسوم چه دل بستی

بر اوجت اگر ببرد پستی ...

... آن علم ز تفرقه نرهاند

این علم ترا ز تو بستاند

این علم ز چون و چرا خالی است ...

... ای نواهای تو نار مؤصده

زد به هر بندم هزار آتشکده

باز گو از نجد و از یاران نجد ...

... جمله را در داو اول باختن

علم چبود آنکه ره بنمایدت

زنگ گمراهی ز دل بزدایدت ...

... ای خوش آن کو رفت در حصن سکوت

بست دل در ذکر حی لایموت

خامشی باشد مقال اهل حال ...

... نی ز خلوت کام جستم نی ز سیر

نی ز مسجد طرف بستم نی ز دیر

عالمی خواهم ازین عالم به در ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۸۴

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۴ - جمالی اردستانی قُدِّسَ سِرُّه

 

... خوشا آن کس که مغزی یافت در پوست

که پیش از مرگ رخ بنمایدش دوست

تو بیرون کن ز دل جنگ و کدورت ...

... واصل است و واصل است و واصل است

هستی بنده حجاب بنده است

ورنه مهر دوست خوش رخشنده است ...

... غیر اهل عشق کز خود رسته اند

باقیان خود را به قیدی بسته اند

هرکه خواهد این کباب و این شراب

گو بنه سرپیش پای بوتراب

تا جمالی دید روی و موی او ...

... به جان علی و به روح رسول

که بنمود آن شه به قدر عقول

به آن زلف پرچین که زنجیر ماست ...

... نیابی نیابی تو پایان راه

تو دربند خویش و گرفتار خویش

نبینی نبینی رخ یار خویش ...

... من این پرده آخر به هم بر درم

که در چین زلفش به بند اندرم

کس انباز من نیست جز درد من ...

... گر بگدازی تو گدازی دلم

ور بنوازی تو نوازی دلم

خاک من از حب تو بسرشته اند ...

... دل به محبوب ده که زنده شوی

شه شوی شاه گر تو بنده شوی

بندگی کن که زندگی یابی

زندگی خود ز بندگی یابی

خواجه این مفلسی ز بیکاری است ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۸۵

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۵ - جلال الدین بلخی معروف به مولوی معنوی

 

و هو جلال الدین محمدبن بهاءالدین محمد سلطان محققین و برهان مدققین است أبا عنجد از فضلای روزگار و علمای نامدار بوده بهاءالدین محمد والد ماجد مولانا اقتباس طریقت از حضرت شیخ الاکبر شیخ نجم الدین کبری نموده بود خواص و عوام آن مملکت را به وی اخلاص و ارادت بود به حدی که کثرت مریدین مایه خوف سلطان محمد خوارزمشاه گردید بالاخره به رنجش انجامید لهذا مولانا بهاءالدین بامتعلقین از بلخ به عزم حجاز هجرت گزید در نیشابور شیخ عطار را ملاقات و شیخ سفارش تربیت جلال الدین محمد به وی فرموده و مثنوی اسرارنامه به او عنایت نمود و در آن وقت جناب مولوی شش ساله بوده اند غرض بعد از زیارت مکه معظمه به استدعای سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی پادشاه روم در قونیه روم توقف گزین شدند بعد از چندی مولانا بهاءالدین وفات یافت و به روضه رضوان شتافت کمالات و فضایل مولوی به مرتبه ای رسید که هر روز چهارصد فاضل در زمره تلامذه در مدرس وی حاضر شدند بالاخره به خدمت شیخ شمس الدین تبریزی رسید و ارادت او را گزید و این کلمات مشهور و در اغلب کتب مسطور است کمالات آن جناب محتاج به تحریر و تقریر نیست مثنوی ایشان معروف است دیوانی مبسوط نیز به نام شیخ شمس الدین تبریزی تمام فرموده اند وفاتش در سنه ۶۷۲ و از اشعار آن جناب اختصارا این ابیات نوشته می شود

منغزلیاته قدس سره ...

... خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش

بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

٭٭٭ ...

... ٭٭٭

بنمودمی نشانی ز جمال او ولیکن

دو جهان به هم برآید سرشور و شر ندارم ...

... قدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیایی

همه تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم

٭٭٭ ...

... خاصه کان لیلی و آن مجنون بود

این روا باشد که من در بند سخت

گه شما بر سبزه گاهی بر درخت ...

... گوید او من آتشم من آتشم

آتش چه آهن چه لب ببند

ریش تشبیه و مشبه را بخند ...

... ما زبان را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

ملت عشق از همه دین ها جداست ...

... پس چرا ایمن شوی از رای دل

عهد بندی تا شوی آخر خجل

این هم ازتأثیر حکم است وقدر ...

... مطرب عشق این زند وقت سماع

بندگی بند و خداوندی صداع

پس چه باشد عشق دریای عدم ...

... هین مرا مرده مبین گر زنده ای

در کف شاهد نگر چون بنده ای

من عصایم در کف موسی خویش ...

... نقش ظاهر بهر نقش غایب است

و آن برای غایب و دیگر ببست

هرکسی اندازه روشن دلی ...

... صاف اگر باشد ندانم چون کند

جان چو بی این جیفه بنماید جمال

من نیارم گفت لطف آن وصال ...

... ای بسا نازا که او گردد گناه

افکند مر بنده را از چشم شاه

این نیاز از جسم لاغر می کند ...

... گر دو صد زنجیر آری بر درم

هین بنه بر پایم آن زنجیر را

که شکستم سلسله تدبیر را ...

... این دلیل اختیار است ای صنم

پوزبند وسوسه عشق است و بس

ورنه کی وسواس را بسته است کس

پیر عشق تست نی موی سپید ...

... تا دمی از هوشیاری وارهند

ننگ بنگ و خمر بر خود می نهند

جمله دانسته که این هستی فخ است ...

... چون ننالم چون بیفشاری دلم

جان من بستان تو ای جان را اصول

زان که بی تو گشته ام از جان ملول

ای رفیقان راه ها را بست یار

آهوی لنگیم و او شیر شکار ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۸۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۸ - حسین بیضاوی قَدَّسَ سِرُّه العزیز

 

از اهل بیضا و آن از بلاد فارس است کنیت جناب شیخ ابوالمغیث و لقبش منصور شیخی است بین الخواص و العوام مشهور ارادت به شیخ عمر بن عثمان مکی خلیفه شیخ جنید بغدادی داشته در همه کمالات علم کمال افراشته شیخ شبلی گفته که من و حلاج هم مشربیم اما مرا اظهار دیوانگی خلاص ساخت و او را عقل در بلا انداخت شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ فرید عطار و مولوی معنوی و جمعی کثیر از اعاظم این طایفه وی را ستوده اند و بعضی انکار نموده اند احوالات غریب و کرامات عجیب از وی در کتب مسطور است و بعضی خود مشهور استشیخ ابوعبدالله بن محمد الخفیف که به شیخ کبیر شهرت نموده گفته است که چون شیخ منصور را به سبب کلمه مشهور محبوس نمودند روزی پیش وی رفتم گفتم که از این سخن باز آی تا خلاصی یابی فرمود آن که گفته عذر خواهد غرض در سنه ۳۰۹ دست و پای شیخ را قطع کرده در باب الطاق بغداد بر دار زده تیر باران کردند بعد سوختند و خاکسترش را بر باد دادند

نظم ...

... روا نبود چرا از نیک بختی

و کتاب نورالاصل و کتاب جسم الاکبر و کتاب جسم الاصغر و کتاب بستان المعرفة و طاسین الازل از آن جناب است و فقیر هیچ یک را تاکنون ندیده ام تیمنا و تبرکا چند بیت از افکار ابکار او نوشته شد

...

... فقدتبین ذاتی حیث لابین

ونور وجهک مفقود بناظرتی

فی ناظر القلب أمفی ناظر العین ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۸۷

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۴ - خسرو دهلوی قُدِّسَ سِرُّه

 

امیر یمین الدین خسرو بن امیر محمود از مشاهیر امرا و شعرا بوده پدرش از ترکستان و از طایفه لاچین و سالها در دهلی به منصب امارت بر همگنان مباهی بوده از سلطان محمد تغلق شاه الطاف دیده عاقبت در غزوه کفره شهید گردید و خلف الصدق او خسرو به مرتبه امارت سربلند و از مراحم سلطانی بهره مند آمد بنا بر ضیاء فطرت و صفای طویت همت بلندش به امارت ظاهر قناعت ننمود طالب خسروی معنوی و امارات خسروی گردید نعمت فقیری را بر امیری و دولت اخروی را بر خسروی راجح دید لاجرم دست به دامن شیخ کرام شیخ نظام که سر حلقه اولیای زمان و سردفتر اصفیای آن دوران بود زد و از وارستگان شد چنانکه شیخ نظام می گفتی امید است که مرا به سوز سینه این ترک بخشند پانصد هزار بیت شعر دارند با شیخ سعدی صحبت داشته هفتاد و چهار سال عمر کرده در سنه ۷۲۵ در مقبره شکرگنج مدفون شد

منغزلیاته ...

... ٭٭٭

گفتم ز زلف چون تویی زنار بندم گفت رو

در کفر هم صادق نه ای زنار را رسوا مکن ...

... ٭٭٭

شنیده ام که سگان را قلاده می بندی

چرا به گردن خسرو نمی کنی رسنی ...

... عاشقی رنج است و مردان را به سینه راحت است

سلسله بند است و شیران را به گردن زیور است

ناکس و کس هرکه حرص مال دارد دوزخی است ...

... که همراه من بود خواهد به گور

در فتنه بستن زبان بستن است

که گیتی به نیک و بد آبستن است

پشیمان ز گفتار دیدم بسی ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۸۸

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۲ - سعد الدّین حموی جوینی قُدِّسَ سِرُّه

 

وهو شیخ محمد بن المؤید بن ابی بکر بن حسن بن محمد بن حموه از اکابر مشایخ و از اصحاب شیخ نجم الدین کبری است صاحب کرامات و مقامات و به فارسی و تازی او را خیالات و رسالات است گویند وقتی مدت سیزده روز روح از بدن وی منسلخ شده بود و وی به مانند قالبی بی جان افتاده بود پس از مدت مذکور به خویش باز آمده سوگند خورد که از این کیفیت خبری ندارم غرض فرید زمان و وحید دوران بوده کتاب سجنجل الارواح و محبوب الاولیا از تصانیف آن جناب است وفاتش در روز عید اضحی در سنه ۶۰۵ و این رباعیات از افکار ابکار اوست

رباعیات ...

... در دل ز فراق خستگی ها دارم

در کار ز چرخ بستگی ها دارم

با این همه غم تو نیز پیمان وفا ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۸۹

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۷ - سعدی شیرازی نَوَّرَ اللّهُ روحه

 

وهو شیخ شرف الدین مصلح بن عبدالله بعضی مصلح الدین گفته اند از اکابر صوفیه و اعاظم این طایفه است در فضایل صوری و معنوی و کمالات عقلی و نقلی وحید زمان خود بوده و مدتهای بسیار در اقالیم سبعه سیاحت نموده و به خدمت بسیاری از عرفا و علمای عهد رسیده و مولانا جلال الدین محمد رومی را در روم دیده و با امیرخسرو در هند صحبت داشته و بارها به مکه پیاده رفته وسالها در بیت المقدس و شام سقایی کرده و به صحبت خضرؑرسیده ارادت به شیخ شهاب الدین سهروردی داشته غالبا با شیخ عبدالقادر ملاقات کرده در سومنات رفته بت بزرگ آنها را شکسته مدت صد و دو سال عمر یافته و بعد از دوازده سالگی سی سال تحصیل کرده سی سال مسافرت کرده و سی سال در همان مکان که اکنون مدفون است انزوا داشته و عبادت می کرده در بعضی کتب کرامات آن جناب را ثبت کرده اند و مشهور است ظهورش در زمان سعدبن زنگی بوده و به سبب خصوصیت به اتابک مذکور سعدی تخلص فرموده اباقاخان و صاحبدیوان از معتقدین شیخ بوده اند و او را تکریم و تحریم فرموده اند کمالات و حالاتش مستغنی از بیان است و دیوان شریفش مشهور و در آن اشعاری که مملو از نکات طریقت و آیات حقیقت است مجملی در این سفینه نگاشته می شود بالجمله وفات شیخ در سنه ۶۹۱ مضجعش در خارج حصار شیراز زیارتگاه اهل نیاز است

من قصایده فی المواعظ ...

... ٭٭٭

داروی تربیت از پیر طریقت بستان

کادمی را بتر از علت نادانی نیست ...

... بس بگردید و بگردد روزگار

دل به دنیا در نبندد هوشیار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند ...

... ٭٭٭

ای نفس گر به دیده تحقیق بنگری

درویشی اختیار کنی بر توانگری

آبستنی که این همه فرزند را بکشت

دیگر که چشم دارد ازو مهر مادری ...

... نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل

آنچه در سر سویدای بنی آدم ازوست

٭٭٭ ...

... رسد آدمی به جایی که بجز خدانبیند

بنگر که تا چه حد است نشان آدمیت

٭٭٭ ...

... هرکه این هر دو ندارد عدمش به ز وجود

اگر خدای نباشد ز بنده ای خشنود

شفاعت همه پیغمبران ندارد سود ...

... عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی

اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل

٭٭٭ ...

... هیچ نقاشی نمی بیند که شوری افکند

وانکه دید ازحیرتش کلک ازبنان افکنده است

٭٭٭ ...

... توان رفت جز در پی مصطفی

به طاعت بنه چهره بر آستان

که این است سجاده راستان ...

... کرم پیشه شاه مردان علیست

خدا را بر آن بنده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است ...

... که تلخی شکر باشد از دست دوست

اسیرش نخواهد خلاصی ز بند

شکارش نجوید خلاص از کمند ...

... به بیداری اش فتنه بر خط و خال

به خواب اندرش پای بند خیال

به صدقش چنان سر نهی بر قدم ...

... وگر تیغ بر سر نهد سرنهی

چو عشقی که بنیاد او برهواست

چنین فتنه انگیز و فرمانرواست ...

... نه هر صورتی جان معنی دروست

نه سلطان خریدار هر بنده ایست

نه در زیر هر ژنده ای زنده ایست ...

... چه خواهی خریدن به از یار و دوست

یکم روز بر بنده ای دل بسوخت

که می گفت و فرماندهش می فروخت

ترا بنده از من به افتد بسی

مرا خواجه چون تو نباشد کسی ...

... گر از دوست چشمت بر احسان اوست

تو در بند خویشی نه دربند دوست

ترا تا دهن باشد از حرص باز ...

... که پس آسمان و زمین چیستند

بنی آدم و دام و دد کیستند

پسندیده پرسیدی ای هوشمند ...

... نه بم داند آشفته سامان نه زیر

به آواز مرغی بنالد فقیر

سراینده خود می نگردد خموش ...

... ز خاک آفریدت خداوند پاک

رو ای بنده افتادگی کن چو خاک

حریص و جهان سوز و سرکش مباش ...

... چو رد می نگردد خدنگ قضا

سپر نیست مر بنده را جز رضا

وله ایضا فی الحکمة ...

... به اندازه بود باید نمود

خجالت نبرد آنکه بنمود بود

زراندودگان را بر آتش برند ...

... اگر خودنمای است وگر حق پرست

چو راضی شد از بنده یزدان پاک

گر اینان نباشند راضی چه باک ...

... چو بینی ز خود بینواتر کسی

یکی را که در بند بینی مخند

مبادا که ناگه درافتی به بند

و له رحمة الله علیه فی المعارف ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۰

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۸۶ - شاه بد خشانی قُدِّسَ سِرُّه

 

نامش ملاشاه و عارفی است آگاه بعد از مجالست بسیار با عرفا و فضلا طالب خدمت پیری کامل و شیخی واصل شد به رهنمایی هادی سبیل سعادت و عنایت و قاید طریق رشد و هدایت در لاهور به خدمت میان شاه میرلاهوری از سلسله قادریه رسید چهار ماه در کمال ادب و نهایت طلب بر آستانش معتکف بود و به وی التفاتی از گلزار توجهش نشنود آخرالامر گفت ای بدخشانی خاره خود را لعل ساختی و در کوره امتحان گداختی برخیز و غسلی کرده بیا تا صحبتی بداریم وی غسلی کرده باز آمد اجازه ذکر خفی گرفت و بدان متوجه شد در اندک وقتی ترقی کلی در احوالش ظاهر شد بعد از رحلت شیخ خویش در کشمیر توقف کرد در دامن کوه ماران در مقابل تخت سلیمان باغی و خانقاهی بنا نمود بالاخره در زمان دولت شاه جهان علمای دهلی او را تکفیر نمودندو مطعون ساختند و لوای قتلش برافراختند شاه جهان فتوی علما را گرفته به منزل وی رفته با او صحبت داشت همت بر ارادتش گماشت علما گفتند که او شاه را مسحور نموده است به حکم شریعت خونش هدر و قاتلش را اجری جزیل و ثوابی جمیل است هر که به حجره وی رفته نظرش بر او افتاده الله گفته روی بر خاک نهاده غرض پنجاه هزار بیت دیوان دارد مثنویات بسیار و غزلیات بی شمار ولیکن رعایت بحور و قرافی را چنانکه باید ننموده است وفاتش در سنه ۱۰۷۲ از اوست

منرباعیاته ...

... ٭٭٭

از بستگی خویش اگر واگردی

بر وارسی خویش مهیا گردی ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۱

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۹۵ - طاهر همدانی نَوَّرَ اللّهُ روحه

 

مشهور به باباطاهر عریان و از خاک پاک همدان بوده او در آن ولایت به دیوانگی شهرت نموده بلی اوست دیوانه که دیوانه نشد اغلب اوقات و ایام در بیغوله و غارش مقام گویند چنان آتشی در دل آن دیوانه فرزانه برافروخته و بنیاد صبر وطاقت او را سوخته بودند که با آنکه برودت هوای آن بلد مشهور است در فصل زمستان در کوه الوند در میان برف عور نشسته و از گرمی شکایت می کرد و به قدر بیست ذرع اطراف وی برف گداخته و آب می گردید گویند با عین القضات و خواجه نصیر معاصر بوده است و محی الدین لاری صاحب مرآت الادوار این حکایت را به سید نعمت الله کرمانی نسبت کرده و به نام او نوشته که در کوهستان خراسان در هرات امرای شاهرخ این معنی را از او مشاهده کردند و معاصر بودن او با عین القضات و خواجه نصیرالدین طوسی خطاست که او در چهارصد و ده وفات یافته و اینان بعد از او بوده اند غرض مجذوبی است کامل و مجنونی است عاقل عاشقی مجرد و عارفی موحد سخنانش دوبیتی و به لفظ رازی که در آن زمان اهالی ری و دینور و بیدان تلفظ می کردند واقع و معروف و بسیار اثرناک است غزلی به نام او مشهور است بعضی از اشعار آن را در دیوان ملامحمد صوفی مازندرانی مشهور به اصفهانی دیدم از رباعیات آن جناب چند رباعی قلمی می شود

منرباعیات رحمة الله علی قایله ...

... ٭٭٭

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم

به دریا بنگرم دریا ته وینم

چه در شهر و چه در کوه و چه در دشت

به هرجا بنگرم آنجا ته وینم

٭٭٭ ...

... عیار زر خالص بوته ذونو

بوره سوته دلان با هم بنالیم

که قدر سوته دل دل سوته ذونو

٭٭٭

نسیمی کز بن آن کاکل آیه

مرا خوشتر ز بوی سنبل آیه

چو شو گیرم خیالت را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آیه

٭٭٭ ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۲

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۰ - عراقی همدانی قُدِّسَ سِرُّه

 

... تادلم هست مبتلای تو باد

دایما بسته بلای تو باد

دیده را دیدن تو می باید ...

... ٭٭٭

پیوسته شد چو شبنم جانم به آفتاب

شاید که آن زمان ز اناالشمس دم زنم ...

... از آن خوشست چو نی ناله ام به گوش جهان

که هیچ دم نزنم تا توام نه بنوازی

٭٭٭ ...

... ره گم شده رهنمای می باید بود

در بند و گره گشای می باید بود

یکسال و هزار سال می باید زیست ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۳

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۳ - عین القضات همدانی قُدِّسَ سِرُّه

 

فاضلی است گرانمایه و کاملی است بلند پایه ابوالفضایل محمدبن عبدالله میانجیی نام و لقب اوست شیخ احمد غزالی او را به محبوبیت تربیت کرده رساله سوانح العشاق را به محبت وی به قید تصنیف درآورده شیخ را شراب زنجبیلی جذبه بر نشاء کافوری سلوک غالب و رهایی طایر لاهوتی روح را از قفس ناسوتی جسم طالب بوده در کتب این طایفه آمده که به دعای وی احیاء و امانت حاصل شده خود نیز در تمهیدات بیان می کند آخرالامر او را به دعوی الوهیت متهم ساخته محضری بر قتلش پرداخته به سعی ابوالقاسم درگزینی وزیر خلیفه پوست او را کندند در مدرسه خودش بردار کرده پس از آن به زیر آورده در بوریای به نفت آلوده پیچیده سوختند چنانکه خود گفته است

ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ایم ...

... ما آتش و نفت و بوریا خواسته ایم

در کتاب تمهیدات گوید بعضی از سالکان این راه در مقام بیهوشی گمان برده اند که مساوی الطرفین شده اند چون صفرا غالب بود زنار بستند و اناالحق گویان بردار فنا برآمدند بعضی طعمه شمشیر شدند و بعضی را سوختند و با فقیر نیز همین آش در کاسه است و من خود از خدا خواسته ام دریغا هنوز دور است کی باشد و کی غرض شیخی است عیسوی مشرب و منصوری مذهب شهادتش در سنه ۵۳۳ واقع گردیده آن جناب را تصانیف عالیه است من جمله رساله لوایح و کتاب زبدة الحقایق که به تمهیدات معروف است از آن جناب است

رباعی ...

... ٭٭٭

بستردنی است آنچه بنگاشته ایم

افکندنی است آنچه بفراشته ایم ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۴

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۰۵ - علی همدانی قُدِّسَ رُوْحُهُ

 

وهو سیدالاجل سید علی بن شهاب الدین محمد نسب شریفش به چند واسطه به حضرت امام همام زین العابدینؑمنتهی می شود جناب میر از دوازده سالگی سالک مسلک سلوک شد دست ارادت به شیخ شرف الدین محمود عبدالله مزدقانی مرید شیخ علاء الدوله سمنانی داد و کسب طریقت در پیش تقی الدین علی دوستی سمنانی کرد جامع علوم ظاهر و باطن گشت سه نوبت ربع مسکون را سیاحت نمود گویند به صحبت هزار و چهارصد نفر از اولیاءالله رسید غریب تر اینکه چهارصد تن را در یک مجلس دید احوال و اقوالش در کتاب خلاصة المناقب مندرج است بالاخره در ماوراءالنهر به بلایی درگذشت نعشش را به ختلان نقل نمودند مدت عمرش هفتاد و سه سال و وفاتش در سنه ۷۸۶ از اوست

از کنار خویش می یابم دمادم بوی یار ...

... حاشا که ز ضرب تیر و خنجر ترسیم

وز بستن پای و خستن سر ترسیم

ما گرم روان دوزخ آشامانیم ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۵

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱۲ - عطار نیشابوری رَوَّحَ اللّهُ رَوْحَهُ

 

... ما همان اندر خم یک کوچه ایم

شیخ محمود شبستری به تقریبی در گلشن فرماید

نظم ...

... و آنجا که بحر نامتناهی است موج زن

شاید که شبنمی نکند قصد آشنا

عقلی که می برد قدحی در دلش ز دست ...

... شکن طره مشکین و لب چون شکر است

شد بناگوش تو از پنبه کفن پوش وهنوز

پنبه غفلت و پندار به گوش تو در است ...

... ٭٭٭

تو نیستی و بسته پندار هستی ای

پندار هستی تو تو را کرده مبتلا ...

... اندر نهاد بوالعجبت هفت دوزخ است

از راه پنج حس تو فروبند هفت در

پس بر صراط شرع روان کرده گوش دار ...

... واحدیت رساندت به هزار

به همین دیده بنگری ظاهر

صورت خویش را به صورت یار ...

... تویی این پرده در راه تو بوک این پرده بدرانی

تو چون دربند صدچیزی خدا را بنده چون گردی

که تودربند هر چیزی که هستی بنده آنی

گرفتار آمده در صد بلا با این همه دشمن ...

... ٭٭٭

عشق بستان و خویشتن بفروش

که نکوتر ازین تجارت نیست ...

... دلا گر عاشقی از عشق بگذر

که تامشغول عشقی عشق بند است

اگردر عشق از عشقت خبر نیست ...

... که تواند نفسی سایه در آن صحرا شد

بود و نابود تو یک قطره آبست همی

که ز دریا به کنار آمد و در دریا شد ...

... آنچه می جویند بیرون دو عالم سالکان

خویش را یابند چون این پرده ازهم بردرند

٭٭٭ ...

... مشو مغرور چندین نقش زیبا

بنای جمله بر دریا نهادیم

٭٭٭ ...

... ٭٭٭

تا بسته ای به مویی زان موی در حجابی

چه کوهی و چه کاهی چون پای بست باشی

٭٭٭ ...

... ٭٭٭

چندین دربسته بی کلید است چه سود

کس نام گشادن نشنیده است چه سود ...

... نه با حق مهتر دین گفت الهی

به من بنمای اشیا را کماهی

خدا داند که این اشیا چگونه است ...

... بهتر از هفتاد ساله طاعت است

هر کجا کانجا بمانی بسته تو

تا ابد آنجا بمانی خسته تو ...

... سایه سیمرغ والا آمده است

گر ترا سیمرغ بنماید جمال

سایه را سیمرغ بینی بی خیال ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱۷ - فقیر دهلوی عَلَیهِ الرَّحمةِ

 

اسمش میر شمس الدین و چون از بنی عباس بوده به میر شمس الدین الی عباسی شهرت نموده تحصیل مراتب علمی در خدمت علمای شاه جهان آباد کرده و در فقه و کلام و حدیث صاحب مایه و بلندپایه با وجود فضایل طالب خدمت درویشان و غالب اوقات در صحبت ایشان آخرالامر از برکت معاشرت ایشان به ترک علایق و عوایق دنیوی گفته و ظاهراوباطنا طریق طریقت پذیرفته ملبس به لباس فقر شده سیاحت نموده و درجات عالیه حاصل فرمود ودر نظم ونثر تألیفات دارند و در عروض و قافیه رسالات پرداخته اند دیوانش هفت هزار بیت می شود با علی قلیخان لگزی معاصر بوده از اشعار اوست

منغزلیاته ...

... با آنکه پاره کردیم زنجیر عقل صد بار

زان زلف می توان بست ما را به تار مویی

٭٭٭ ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۷

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۴ - قتّالی خوارزمی عَلَیهِ الرّحمةُ

 

اسم شریفش پهلوان محمود مشهور به پوریای ولی بین الخواص و العوام مشهور و معروف و به فضایل صوری و معنوی موصوف احوال فرخنده مالش در کتب تواریخ و تذکره شعرا و عرفا مذکور گویند کسی در قوت و قدرت با وی برابری نکرده بعضی او را پسر بوریای ولی دانسته و برخی این لقب را بر خود آن جناب بسته هذا اصح بای تقدیر عارفی کامل و کاملی واصل بوده حقایق و معارفی بسیار از وی بروز و ظهور نموده مثنوی کنز الحقایق از منظومات آن جناب است بعضی از اشعار آن کتاب و گلشن به هم آمیخته غالبا از کنز الحقایق بوده باشد زیرا که کتاب کنزالحقایق در سنه ۷۰۳ صورت اتمام یافته و شیخ شبستری هفده سال بعد از آن گلشن راز را منظوم نموده وفاتش در سنه ۷۲۲ مزارش در خیوق خوارزم است گویند در شبی که وفات یافت این رباعی را گفت و علی الصباح بر سجاده اش یافتند

رباعی ...

... در میکده آن هوش ربای دل من

جامی به کفم داد که بستان و بنوش

گفتم نخورم گفت برای دل من ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۸

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۷ - قطب جامی قُدِّسَ سِرُّهُ

 

و هو شیخ قطب الدین محمدبن شمس الدین مطهر بن شیخ ابونصر احمد جامی از اکابر مشایخ بوده گاهی محمد و گاهی ابن مطهر و گاهی قطب تخلص می نموده چون غالبا قطب تخلص کرده درین حرف ثبت شد از اشعار آن جناب نوشته شد

دل از دنیا به کلی بسته دارید

سراندر راه حق پیوسته دارید

دلی را کو نشد دیوانه عشق

به زنجیر شریعت بسته دارید

چو در میدان وحدت کرد جولان ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۳۹۹

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۵ - محمد مازندرانی قُدِّسَ سِرُّهُ

 

... خار در پا چسان روم رهوار

بحر بی بن بشورد از تشویش

کوه سنگین بنالد از آزار

حیرتم دوخت دیده باز صفت ...

... نه مرا محرمی بجز دیوار

نه گلی چیده ام از آن گلبن

نه بری خورده ام از این گلزار

گه بمویم ز دل چو موسیجه

گه بنالم ز جان چو موسیقار

اندرین بادگیر پر کرکس ...

... مکن فکر در کار این روزگار

که این بحر بی بن ندارد کنار

اگر آهنی روزگار آتش است ...

... منغزلیاته

نمی بینیم در اقبال خود پرواز بستانی

هم آخر بال مرغ مادراین ویرانه می ریزد ...

رضاقلی خان هدایت
 
۹۴۰۰

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۰ - محمود شبستری قدّس سرّه

 

زبده محققین و قدوه موحدین و از اهل شبستر و شبستر قریه ایست به سمت غربی تبریز به مسافت هشت فرسخ شیخ جامع بوده میان علوم عقلیه و نقلیه درعهد دولت الجایتوسلطان و ابوسعید خان در تبریز مرجع فضلا و علماء ومسایل غامضه از خدمت وی منحل می شده میرحسینی سادات هروی از خراسان نامه ای مشتمل بر هفده سؤال منظوم به وی فرستاده شیخ محمود به اشاره شیخ خود بهاءالدین یعقوب تبریزی در همان مجلس هربیتی را بیتی جواب داده ارسال داشت بعد از آن ابیات متعدده بر هر یکی افزود و به مثنوی گلشن راز موسوم نمود و فضلا بر آن شروح نوشتند و مقبول ترین شرح مفاتیح الاعجاز شیخ محمد لاهیجی نوربخشی است صاحب مجالس العشاق نوشته که جناب شیخ را به جوانی از اقارب شیخ اسماعیل بستی تعلق بوده و رساله شاهدنامه را در محبت تصنیف نموده مخفی نماند که رساله شاهدنامه از آن جناب دیده نشده است شاید اشعاری که در اواخر گلشن در وصف شاهد گفته منظورش او بوده باشد یا آن فقرات را شاهدنامه نام کرده باشند رساله منثوره مشهوره موسوم به حق الیقین از اوست و آن رساله مشتمل بر حقایق و دقایق عرفانیه است هم رساله منظوم بر وزن حدیقه حکیم مرحوم به سعادت نامه موسوم دارند قلیلی از آن دیده شدصاحب ریاض السیاحه نوشته اورا در کرمان نکاحی واقع شده واحفادآن جناب در آن شهر بسیار و به خواجگان اشتهار دارند وفات شیخ در سنه ۷۲۰ سی و سه سال عمر داشته بعضی اشعار گلشن راز تیمنا و تبرکا قلمی شد

منمثنوی گلشن راز ...

... ولی از جایگه آمد شدن نیست

شدن چون بنگری جز آمدن نیست

تعالی الله قدیمی کو به یک دم ...

... تعین بود کز هستی جدا شد

نه حق شد بنده نه بنده خدا شد

جز از حق نیست دیگر هستی الحق ...

... تنت باشد ولیکن بی کدورت

که بنماید درو چون آب صورت

دگر باره به وفق عالم خاص ...

... چرا می باشد آخر مختلف حال

گهی چون چشم مخمورش خرابست

گهی چون زلف او در اضطرابست

گهی مسجد بود گاهی کنشت است ...

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۴۶۸
۴۶۹
۴۷۰
۴۷۱
۴۷۲
۵۵۱