گنجور

 
۹۰۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۰

 

... تا سراغ خانه خورشید پیدا می کنم

چون گهر خودداری ام تاکی در ساحل زند

دست می شویم ز خویش و سیر دریا می کنم ...

بیدل دهلوی
 
۹۰۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۰

 

... زور بازوی توکل ناخدای دیگر است

بی غم ساحل درین دریا شنایی می کنم

هر کجا باشم درین وحشت دلیل کاروان ...

بیدل دهلوی
 
۹۰۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۶

 

... چون غرور عافیت هیچ آفتی موجود نیست

کاش شور این محیط ازگرد ساحل بشنوم

احتیاج و شرم با هم می گدازد سنگ را ...

بیدل دهلوی
 
۹۰۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۰

 

... حضور عافیت از فکر خویشم برنمی آرد

درین بحر جنون آشوب گردابست ساحل هم

بهار عشق گلگلشت به خون غلتیدنی دارد ...

بیدل دهلوی
 
۹۰۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۵

 

... خاک گردیدن حصول صد گهر جمعیت است

کاش موج من ز ساحل برنگرداند عنان

کو خموشی تا نفس تمکین دل انشا کند ...

بیدل دهلوی
 
۹۰۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹۷

 

... از موج بحر تشنه لبی می کشد زبان

بیدل ز بحر منت ساحل که می کشد

بر حیرت است زورق ما بیخودان روان

بیدل دهلوی
 
۹۰۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۱

 

... فقر است و نقد تمکین جاه است و موج خفت

از بحر بی قراری از ساحل آرمیدن

ارباب رنگ دایم محو لباس خویش اند ...

بیدل دهلوی
 
۹۰۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۹

 

... نفس را تا به کی شیرازه لخت جگر کردن

درین دریا که از ساحل تیمم می کند موجش

به آب دیده می باید وضویی چون گهر کردن ...

بیدل دهلوی
 
۹۰۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۴

 

... فقر و حضور تمکین جاه و هزار خفت

از بحر بیقراری از ساحل آرمیدن

حیفست محرم دل گردد فسانه مایل ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۰

 

... چو یأس دادرس سعی نارسای جهانم

دلی که زورق طاقت شکست ساحل او من

در این تپشکده بی اختیار سعی وفایم ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۰

 

... بر اسیران دل از فقر و غنا افسون مخوان

نیست در چشم گهر دریا و ساحل جز گره

صاف طبعان بیدل از هستی کدورت می کشند ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۱

 

... بیقرارانیم حرف عافیت از ما مپرس

موج ما را نیست بر لب نام ساحل جزگره

چون نفس از عاجزی تار نظر هم نارساست ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۳

 

... عنانگیر غبار کس مباد افسون خودداری

وگرنه ساحل ما نیز دارد جوش دریایی

تعلق می فروشد عشوه مستقبل و ماضی ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۴

 

... گوهر از تسلیم شد ایمن ز موج انقلاب

ساحل جمعیتی گر دست و پا گم کرده ای

بر حدیث مدعی کافسانه دردسر است ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶۹

 

... جدا زان بزم نتوان کرد منع ناله ام بیدل

چو موج افتد به ساحل می کند ناچار فریادی

بیدل دهلوی
 
۹۱۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸۳

 

... تو ای موج غافل ز اسرار گوهر

برون گرد ماندی و ساحل ندیدی

به قطع مرور زمان تعین ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۶

 

... که برگرد سر او گردم و بر خودکنم نازی

اگر ساحل شوم آواره یک گوهر آرامم

به توفان می گریزم تاکنم با عافیت سازی ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶۰

 

... نقش قدم ندارد صحرای زندگانی

دریای عشق و ساحل ای بیخبر چه حرفست

تا قطره دارد اینجا توفان بیکرانی ...

بیدل دهلوی
 
۹۱۹

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

... بحری است عشق او که ز باد مخالفش

تا نشکند قراب به ساحل نمی رود

آید چو یار تا نکند کار عشق را ...

قصاب کاشانی
 
۹۲۰

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

... که هست در حد ره سد مدعا مانع

در این محیط ندیدیم روی ساحل را

چرا که کشتی مارا است ناخدا مانع ...

قصاب کاشانی
 
 
۱
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۶۰