گنجور

 
۸۸۸۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب دوم » منحصر نبودن لذات در لذات جسم

 

و عجب از کسانی که چنان پندارند که لذات منحصر است در لذات جسمیه و غایت کمال انسان را در رسیدن به لذات اکل و شرب و نکاح و جماع و امثال این ها می دانند و نهایت سعادت آن را در التذاذ به این لذات گمان می کنند

اینان لذات نشیه آخرت و منتهای مرتبه انسانیت را نمی دانند مگر در رسیدن به وصال غلمان و حور و خوردن انار و سیب و انگور و کباب و شراب و المها و عقابهای آن عالم را منحصر می کنند در آتش سوزنده و عقرب گزنده و گرز گران و سرابیل قطران و از عبادات و طاعات و ترک دنیا و بیداری شبها نمی طلبند مگر رسیدن به آنها و نجات از این ها را آیا اینان نمی دانند که چنین عباداتی عبادت مزدوران و بندگان است و امثال این کسان ترک کرده اند لذات جسمیه کم را که به بیشتر آن برسند و گذارده اند اندک آن را که زیادت را دریابند و غافل از اینکه امثال این چیزها چگونه کمال حقیقی انسان و باعث قرب به پروردگار ایشان است و کسی که گریه اش از ترس سوختن آتش یا عبادتش از شوق وصال حوران دلکش است مقصود از روزه اش طعامهای الوان و از نمازش امید لقای حور و غلمان باشد چگونه او را از اهل بساط قرب خدای تعالی می توان شمرد و به چه کمال استحقاق تعظیم و توقیر دارد آری نیست این ها مگر از غفلت از ابتهاجات روحانیه و لذات عقلیه و منحصر دانستن لذت و ألم در جسمیه گویا به گوش ایشان نرسیده که سید اولیاء علیه السلام می فرماید الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لاطمعا فی جنتک و لکن وجدتک أهلا للعباده فعبدتک یعنی خداوندا من عبادت تو را نمی کنم به جهت ترس از آتش دوزخت یا از طمع شوق در نعیم بهشتت و لکن تو را سزاوار پرستش یافته پس بندگی تو را می کنم و بالجمله لذتهای جسمانیه را اعتباری و در نظر اهل بصیرت قدر و مقداری نیست در این لذات انسان با بهایم و حشرات و سایر حیوانات شریکند و چه کمال است در آنچه انسان در آن مشارکت حیوانات عجم باشد و در استیفای آنها نفس ناطقه مجرده خادم قوه بهیمیه گردد

و عجبتر آن طایفه ای که لذات را منحصر در اکل شرب و جماع مسکن لباس حشم مرکب و جاه و منصب می دانند و کسانی را که از این ها بی نصیب اند محروم می شمارند و بر آنها افتخار می کنند و بزرگی به آنها می فروشند هرگاه به کسی برخورند که ترک شهوات کرده و پشت پا بر لذات دنیویه زده در خدمت و نهایت تواضع و فروتنی و مذلت و شکستگی می نمایند و خود را در جنب ایشان از زمره اشقیا می دانند ...

... پس ای جان برادر چشم بصیرت بگشا و باهوش باش و ببین که خود را در کجا داشته و مرتبه خود را به کجا رسانیده ای و بدان که اگر قوه شهویه تو بر سایر قوا مسلط شده تا اینکه اکثر شوق تو و بیشتر فکر تو در کار اکل و شرب و جماع و سایر لذات شهویه است و اکثر اوقات در آراستن طعامهای لذیذه و یا خواستن زنهای جمیله است خود را یکی از بهایم بدان و نام انسان بر خود منه

و اگر تسلط و غلبه در تو از برای قوه غضبیه است و پیوسته خود را مایل منصب و جاه و برتری بر عبادالله می بینی و طالب زدن بستن انداختن شکستن فحش دشنام و اذیت انام هستی خویش را سگی گزنده و یا گرگی درنده می دان و خود را از زمره انسان مشمار

و اگر استیلا و قهر از برای قوه شیطانیه است و همیشه در فکر مکر و حیله و تزویر و خدعه و بستن راههای مخفیه از برای رسیدن به مقتضای غضب و شهوت است خود را شیطانی دان مجسم و خارج از حزب بنی آدم

و اگر تسلط و استیلا از برای عقل باشد و پیوسته در صدد تحصیل معرفت الهیه و کسب ملکات ملکیه باشی و فکر تو مقصور بر عبادت پروردگار و اطاعت رسول مختار و طلب راه سعادت و وصول به مرتبه قرب حضرت آفریدگار باشد خود را انسان حقیقی می دان که عالم آن از عالم ملایکه مقدسه بالاتر و رتبه اش از رتبه ایشان والاتر است

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب دوم » سعی در استیلای قوه عاقله بر سایر قوا

 

... و از مجامعت نخواهد مگر آنچه به آن حفظ نوع و بقای نفس و نسل متحقق شود و بپرهیزد از اینکه غریق لجه شهوات نفسانیه و گرفتار قیود و علایق دنیویه شود و از این جهت به شقاوت ابد و هلاکت سرمد رسد

پس ای معشر اخوان و گروه برادران از برای خدا بر بر خود رحمت آرید و بر نفس خود ترحم کنید بیدار شوید پیش از آنکه همه راهها بر شما بسته شود و راهی طی کنید قبل از آنکه پای شما شکسته گردد و دریابید خود را که وقت درگذر است غافل ننشینید که عمر کوتاه و مختصر است چاره بسازید پیش از آنکه ریشه اخلاق رذیله مستحکم شود و صفات ردیه عادت گردد و لشکر شیطان مملکت دل را تسخیر کند و تختگاه دل مقر سلطان شیطان شود و جوانی تو که وقت قوت و توانایی است سپری گردد بلی آنا فآنا تو روی به ضعف و پیری و ناتوانی می روی و صفاتی که در نفس تو هست محکم و قوی می گردد

خاربن در قوت و برخاستن

خارکن در سستی و در کاستن

تو که در جوانی مقابله با حزب شیطان نکردی که هنوز احاطه بر ملک دلت نکرده بودند چگونه در پیری با ایشان مجاهده کنی و لا تیاسوا من روح الله یعنی اما در هیچ حال نومیدی از رحمت خدا روا نیست و در هر وقتی باید به قدر قوه سعی و اجتهاد نمود

منقول است از شیخ کامل فاضل احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه که استاد است در علم اخلاق و اول کسی است که از اهل اسلام که در این فن شریف تصنیف و تألیف نمود که گفته من در وقتی از مستی طبیعت هشیار و از خواب غفلت بیدار شدم که مایه جوانی بر باد رفته بود و پیری مرا فراگرفته و عادات و رسوم در من مستحکم گشته و صفات و ملکات در نفس من رسوخ کرده بود در آن وقت دامن اجتهاد بر میان زدم و به مجاهدات عظیمه و ریاضات شاقه نفس خود را از خواهشهای آن باز داشتم تا آنکه خداوند عالم مرا توفیق کرامت فرموده و خلاصی از مهلکات حاصل شد

پس ای جان برادر مأیوس مباش و بدان که درهای فیض الهی گشاده است و امید نجات از برای هر کسی هست و لیکن چنان نپنداری که صفا و نورانیتی که از نفس فوت می شود به جهت کدورت و تیرگی که از معصیت در حالتی حاصل می شود تدارک آن ممکن باشد و توان نوعی نمود که صفایی که اگر معصیتی صادر نشده بود حاصل می شد توان تحصیل نمود زنهار این اندیشه ای است محال و خیالی است فاسد زیرا که نهایت امر آن است که آثار معصیت را به افعال حسنه محو نمایی در این وقت نفس مثل حالتی می شود که آن معصیت را نکرده بود پس به این حسنات روشنایی و سعادتی حاصل نمی گردد و اگر معصیت نکرده بود و این حسنات از او صادر می شد از برای او در دنیا صفا و بهجتی و در عقبی درجه ای هم می رسید و چون ابتدا معصیت کرده بود این صفا و درجه از دست او رفت و فایده حسنه محو آثار معصیت شد و بس

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب دوم » فصل هشتم - مشتبه شدن صفات رذیله به صفات حسنه

 

... و بسیاری از کسان اند که ترک دنیا را هم به جهت دنیا نموده اند و ترک بعضی لذات دنیویه را نموده اند و مطلب ایشان رسیدن به لذات بالاتر است پس چنین اشخاص صاحب فضیلت عفت نیستند و همچنین اند آن کسانی که از راه اضطرار و الجاء یا به سبب بی آلتی و بی قوتی یا به جهت اینکه از بسیاری از آنها متنفر شده اند یا به جهت تشویش حدوث بعضی مرضها و ناخوشیها یا از بیم اطلاع مردمان و خوف ملامت ایشان ترک لذت می کنند پس چنین کسان را نیز عفیف نتوان گفت و بسیاری از اشخاص هستند که بعضی لذات را ترک آنها می کنند و پیروی بعضی لذات را نمی کنند به جهت آنکه آنها را نفهمیده اند و به لذات آنها نرسیده اند همچنان که در میان بسیاری از بادیه نشینان و اهالی کوهستان مشاهده می شود و این نیز صفت عفت نیست بلکه صاحب عفت کسی است که با وجود صحت قوی و قوت آنها و دانستن کیفیات لذات و مهیا بودن اسباب و آلات و عدم تشویش از آفات و مرض و بی آنکه مانعی از خارج بوده باشد در استیفای لذات دنیویه پا از جاده اطاعت شرع و عقل بیرون نگذارند

و اما صفت شجاعت دانستی که عبارت است از اینکه قوه غضبیه منقاد و مطیع عقل بوده باشد تا آنچه را که عقل امر به اقدام آن نماید اقدام کند و آنچه را نهی کند از آن حذر نماید و باید داعی و باعثی در این امر غیر از تحصیل کمال و سعادت نداشته باشد پس کسی که خود را در امور هولناک اندازد و بی باک و تنها بر لشکر سهمناک تازد و پروا از زدن و خوردن و کشته شدن و بی دست و پا گشتن نکند به جهت تحصیل جاه و مال یا به شوق وصال معشوقه صاحب جمال یا از خوف امیر و سردار و بیم پادشاه ذو الاقتدار یا به جهت مفاخرت بر امثال و اقران یا مشهور شدن در میان مردمان چنین شخصی را شجاع نتوان گفت و او را از ملکه شجاعت نصیبی نباشد بلکه منشأ صدور این امور از او یا شهوت است یا جبن

پس هر که بیشتر خود را به جهت یکی از این امور به مهالک می اندازد او جبان تر و حریص تر و از فضیلت شجاعت دورتر است و همچنین اند کسانی که از راه تعصب طایفه و خویشان و قبیله و نزدیکان داخل در امور مهلکه می شوند

و بسا باشد که کسی بسیار در مهالک داخل شده و در آن غلبه کرده تا اینکه بیم و ترس او زایل شده و بنابر عادت احتراز نمی کند و همیشه خود را غالب می داند چنین شخصی نیز شجاع نیست بلکه طبیعت او به جهت عادت بجز غلبه را در نظر ندارد و تصور مغلوبیت را نمی نماید و از این قبیل است حمله حیوانات درنده و روآوردن ایشان به یکدیگر یا به غیر جنس خود از انسان یا حیوان بدون عجز و بیم و خود ظاهر است که ایشان را قوه عاقله نیست تا غضب در فرمانشان باشد و حملات ایشان از ملکه شجاعت بوده باشد بلکه طبیعت ایشان بر این مجبول است

و بالجمله شجاع واقعی کسی است که افعال او به مقتضای عقل باشد و به اشاره عقل صادر شود و باعث دنیوی در آن نباشد و بسا باشد که عقل در بعضی مواضع حکم به حذر می کند پس فرار از آن منافاتی با شجاعت ندارد و از این جهت است که گفته اند نترسیدن از صاعقه های قویه و زلزله های شدیده نشانه جنون است نه شجاعت و بی سبب روآوردن به جانوران درنده یا سباع گزنده نیست مگر از حماقت ...

... آری مردان ساغر بلا و مصیبت را لاأبالی وار می نوشند و جامع عار و بدنامی را نمی پوشند فضیحت اهل و حرم را دیدن و از شرف و بزرگی نیندیشیدن به جهت دو روزه حیات از مردانگی نیست بلکه در پاس زندگانی بی ثبات از سر ناموس و آبرو گذشتن دیوانگی است شجاعان نامدار مردن با نام نیک را مردانگی می دانند و ابطال روزگار ذکر جمیل را حیات ابد می شمارند و از این جهت بود که شیر مردان میدان دین و حفظ شریعت روی از خنجر تیز و شمشیر خونریز نگردانیدند و به این سبب بود که یکه تازان معرکه مذهب و آیین در حمایت ملت و گرز گران و تیغ بران را بر فرق خود پسندیدند

بلی کسی که بقای نام نیک را در صفحه روزگار و پاداش اعمال را در دار قرار و سر آمدن عمر ناپایدار دانست البته باقی را بر فانی اختیار می کند پس در حمایت دین و شریعت سینه خود را سپر می کند و از تیغ ملامت ابنای روزگار حذر نمی کند و می داند که به آیین مردان شیر دل در راه دین در خون تپیدن و به سعادت ابد رسیدن از دو روزی ذلیل و خوار در دنیا ماندن و عاقبت مردن و از مرتبه شهادت دور ماندن بسی بهتر و بالاتر است و از این جهت شیر بیشه شجاعت و شاه ولایت به اصحاب خود فرمودند که ایها الناس انکم ان لم تقتلوا تموتوا و الذی نفس ابن ابی طالب بیده لالف ضربه بالسیف علی الرأس أهون من میته علی الفراش یعنی ای مردمان به درستی که شما اگر کشته نشوید خواهید مرد قسم به خدایی که جان پسر ابوطالب در دست اوست که هزار ضربت شمشیر بر سر آسانتر و گواراتر است از اینکه آدمی در بسترش بمیرد

باری هر عملی که از صاحب مرتبه شجاعت سر می زند در هر وقتی که بوده باشد موافق طریقه عقل و مناسب وقت است نه او را از کشیدن بار مصایب و فتن کلالی و ضعفی و نه از چشیدن زهر نوایب و محن المی و ملالی است نه در دلش از حوادث زمان اضطرابی و حیرتی و نه در خاطرش از آفات جهان تشویش و دهشتی است و آنچه بر دیگران گران است در پیش او سهل و آسان است و آنچه بر مردمان سخت و دشوار است و در نزد او نرم و هموار است اگر غضب کند از فرمان عقل بیرون نمی رود و اگر انتقام کشد پا از جاه شرع بیرون نمی نهد

و اما ملکه عدالت معلوم شد که عبارت است از انقیاد و اطاعت قوه عملیه از برای قوه عاقله به نوعی که هیچ عملی از آدمی سر نزند مگر به فرموده عقل و این در وقتی حاصل می شود که ملکه در نفس آدمی به هم رسد که جمیع افعال بر نهج اعتدال از او صادر شود بی آنکه او را درآن غرضی یا مطلب دنیوی باشد

پس کسی که عدالت را بر خود ببندد و به مشقت خود را عادل وانمود نماید و از راه ریا اعمال خود را شبیه به اعمال عدول کند و مطلب او تسخیر دلهای مردمان یا تحصیل مال ایشان یا رسیدن به منصب و جاه و یا تقرب به وزیر و شاه باشد عادل نباشد

و همچنین است حال در جمیع صفات فاضله که در تحت این چهار صفت مندرج اند به تفصیلی که مذکور خواهد شد مثلا سخاوت عبارت است از ملکه بخشش و عطای اموال بر مستحقین بدون قصد و غرضی پس بذل مال به جهت تحصیل مالی بیشتر از آن یا به سبب دفع ضرری از خود یا به قصد حصول مناصب دنیه یا وصول به لذات حیوانیه یا به جهت شهرت و نام و مفاخرت بر انام سخاوت نیست و همچنین بخشش به غیر اهل استحقاق و اسراف در انفاق را سخاوت نگویند و کسی که مسرف باشد جاهل است به رتبه مال و نمی داند که به وسیله مال محافظت اهل و عیال و تحصیل مرتبه کمال میسر می شود و ثروت را دخل بسیار است در ترویج احکام شریعت و نشر فضایل و حکمت و از این جهت است که در صحیفه سلیمانیه وارد است که ان الحکمه مع الثروه یقظان و مع الفقر نایم یعنی علم و حکمت با مال و ثروت حکم کسی را دارد که بیدار باشد و با فقر و تهیدستی در خواب است ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب سوم » فصل دوم مقدمات تزکیه نفس

 

... چون طبع انسان دزد است و آنچه را مکرر از طبع دیگر می بیند اخذ می کند و سر این آن است که از برای نفس انسانی چندین قوه است که بعضی مایل به خیرات و فضایل و بعضی مقتضی شرور و رذایل هستند و پیوسته این قوا با یک دیگر در مقام نزاع و جدال اند و از برای هر یک از آنها که اندک قوتی حاصل شد و جزیی معینی به هم رسید بر آن دیگری به همانقدر غالب می شود و نفس را مایل به مقتضای خود می کند

و شکی نیست که مصاحبت با صاحب هر صفتی و شنیدن حکایات و افعال او و استماع قصص احوال او باعث قوت مقتضی آن صفت می شود و به این سبب کسانی که بیشتر اوقات با هم همنشین هستند یا در اغلب ازمنه به جهت اجتماعی که با یکدیگر دارند مانند شاگردان یک استاد یا بندگان یک مولی و امرای یک پادشاه غالب آن است که اخلاق ایشان متلایمه و اوصاف ایشان متناسبه هستند بلکه چنین است در اهل یک قبیله یا یک شهر و لیکن چون اکثر قوای انسانیه طالب اخلاق رذیله است انسان زودتر مایل به شر می شود و میل او به صفات بد آسان تر است از میل به خیرات و از این جهت است که گفته اند تحصیل ملکات ارجمند به منزله آن است که از نشیب به فراز روند و کسب صفات ناپسند چنان است که از فراز به نشیب آیند و اشارت به این است آنچه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند حفت الجنه بالمکار و حفت النار بالشهوات یعنی رسیدن به درجات بهشت به کشیدن جامهای ناگوار منوط و دخول آتش جهنم به ارتکاب خواهشهای نفسانی مربوط است

دوم آنکه همیشه مواظب اعمالی باشد که از آثار صفات حسنه است و خواهی نخواهی نفس را بر افعالی وا بدارد که مقتضای صفتی است که طالب تحصیل آن یا در صدد محافظت بقای آن است مثل کسی که خواهد محافظت ملکه سخاوت وجود را نماید یا آن را تحصیل کند باید پیوسته اموال خود را به موافق طریقه عقل و شرع به مستحقین بذل نماید و هر وقت که میل خود را به بخل و امساک بیابد نفس خود را در مقام عتاب درآورد و کسی که در مقام حفظ صفت شجاعت یا در صدد کسب آن باشد باید همیشه قدم گذارد در امور هولناک و احوال خطرناک که عقل و شرع از آنها منع نکرده باشد و چون آثار جبن در خود مشاهده کند با خود در قهر و جنگ بوده باشد و این به منزله ریاضت بدنیه است که از برای دفع امراض بدن یا حفظ صحت آن به کار می رود

سیم آنکه پیوسته مراقب احوال و متوجه اعمال و افعال خود باشد و هر عملی که می خواهد کرده باشد ابتدا در آن تأمل کند تا خلاف متقضای حسن خلق از او سر نزند و اگر احیانا امری از او به ظهور آمده که موافق صفات پسندیده نیست نفس خود را تأدیب کند و در مقام تنبیه و مواخذه آن برآید به این طریق که اول خود را سرزنش و ملامت کند و بعد از آن متحمل اموری شود که بر او شاق و ناگوار است

همچنان که اگر کام خود را شیرین کند به لقمه ای که نباید از آن بخورد مذاق را تلخ سازد به روزه داشتن و اگر غضبی بیجا از او در واقعه ای سر زند مواخذه کند خود را به صبر کردن در واقعه دیگر و اشد از آن یا خود را در معرض اهانتی درآورد که نفس را تحمل آن گران بوده باشد و یا تلافی آن را به نذر و تصدق و امثال آن نماید

و زنهار که در هیچ حال از خود غافل نشود و از جد و جهد در کسب صفات نیک یا حفظ آنها باز نماند و اگر چه چنان داند که در اخلاق حسنه به مرتبه اعلی رسیده زیرا که غفلت موجب کسالت است و به سبب کسالت فیض عالم قدس منقطع می شود و ابواب فیوضات بسته می گردد

اندر این ره می خروش و می خراش ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل چهارم - اتصاف مصلح به عدالت

 

... از او داروی سرخ رویی مجوی

پس هر که قوا و صفات خود را به اصلاح آورد و تعدیل در شهر بند نفس خود نمود و از طرف افراط و تفریط دوری کرد و متابعت هوی و هوس نفس خود را ننمود و بر جاده وسط ایستاد چنین شخصی قابلیت اصلاح دیگران را دارد و سزاوار سروری مردمان است و خلیفه خدا و سایه پروردگار است در روی زمین و چون چنین شخصی در میان مردم حاکم و فرمانروا شد و زمام امور ایشان در قبضه اقتدار او درآمد جمیع مفاسد به اصلاح می آید و همه بلاد روشن و نورانی می شود و عالم آباد و معمور می گردد و چشمه ها و نهرها پرآب می گردد و زرع و محصول فراوان و نسل بنی آدم زیاد می شود و برکات آسمان زمین را فرو می گیرد و بارانهای نافعه نازل می شود

و از این جهت است که بالاترین اقسام عدالت و اشرف و افضل انواع سیاست عدالت پادشاه است بلکه هر عدالتی بسته به عدالت اوست و هر خیر و نیکی منوط به خیریت او و اگر عدالت سلطان نباشد احدی متمکن از اجرای احکام عدالت نخواهد بود چگونه چنین نباشد و حال اینکه تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم و تهذیب اخلاق و تدبیر امر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد موقوف است به فراغ بال و اطمینان خاطر و انتظام احوال و با جور سلطان و ظلم پادشاه احوال مردم مختل و اوضاع ایشان پریشان می گردد و از هر طرفی فتنه برمی خیزد و از هر جانبی محنتی رو می آورد و دلها مرده و خاطرها افسرده می شود و از هر گوشه عایقی سربرمی آورد و در هر کناری مانعی پیدا می شود طالبین سعادت و کمال در بیابانها و صحراها حیران و سرگردان می مانند و ارباب علوم و دانش در زوایای خفا و گمنامی منزوی می شوند نه ایشان را به سر منزل کمال راهی و نه از برای شاه راه هدایت راهنمایی و آگاهی آثار عرصات علم و عمل مندرس و کهنه می شود و در و دیوار منازل دانش و بینش تیره و تار می گردد پس آنچه لابد است در تحصیل سعادت از جمیعت خاطر و انتظام امر معاش که ضروری زندگانی انسان است به هم نمی رسد

بالجمله مناط کلی در تحصیل کمالات و وصول به مراتب سعادات و کسب معارف و علوم و نشر احکام عدالت سلطان است و التفات او به اعلای کلمه دین و سعی او در ترویج شریعت سید المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - اقسام الهام و وسوسه و علامات آنها

 

... و هرگاه دل متوجه ذکر خدا و نفس مایل به ورع و تقوی شد مجال شیطان تنگ می گردد و از مملکت دل بیرون می رود و جنود ملایکه در آنجا می آیند و فیوضات ایشان از الهامات و خیالات محموده در آنجا پیدا می شود

و پیوسته این دو لشکر درآمد و شد و گیر و دار هستند گاهی ساحت دل منزل لشکر خیریت اثر فرشتگان و زمانی محل جولانگاه سپاه روسیاه شیاطین و دیوان باشد تا آنکه به امداد و معاونت امور خارجیه یکی از این دو سپاه را غلبه و قوت حاصل شود و مملکت نفس را تسخیر نماید و آن را وطن خود نموده در آنجا رحل اقامت بیفکند در این هنگام راه آمد و شد از یکدیگر بسته می شود و مجال دخول و خروج در آنجا نمی یابد مگر گاهی به طریق عبور در نهایت تعجیل از آنجا بگذرد

پس اگر هوا و هوس و غضب و شهوت امداد نمایند لشکر شیطان غالب می شود و خانه دل منزلگاه ایشان می گردد و در آنجا آشیانه می سازند هر زاویه از زوایای دل منزل شیطانی و در آنجا ساز و نوایی و هر گوشه جای ابلیس و در آن خیالی و هوایی پیدا می شود ...

... در ره عشق به هر زمزمه از راه مرو

و با وجود همه این ها چونکه فهمیدن راه راست مشکل و محتاج به راهنمایی حاذق است به خلاف راههای باطل که بر همه کس روشن و واضح است و مع ذلک میل نفس باطل اسهل و آسان تر است و انقیاد آن از برای حق صعب است پس دری که از آن فرشتگان داخل می شوند مسدود و بسته و درهای شیطان مفتوح است پس مسکین فرزند آدم که باید این درهای گشاده واضح را سد و یک در پنهان بسته را بگشاید

صد هزاران دام و دانه است ای خدا

ما چو مرغان حریص و بینوا

و به این اطمینان شیطان گفت فبعزتک لأغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین یعنی قسم به عزت تو که همه فرزندان آدم را گمراه خواهم نمود مگر بندگان مخلص تو را علاوه بر اینها آنکه این ملعون بسا باشد که تلبیس کند و راه حق و باطل را مشتبه نماید و لشکر خود را به لباس ملک ملبس سازد و آدمی را به نوعی به مهلکه افکند که متفطن به آنها نشود

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » عظمت آسمانها

 

... و کوچکترین ستاره ای که در آسمان مشاهده می کنی هشت مقابل کل زمین است و با وجود این بزرگی و عظمت سرعت حرکت آنها را ملاحظه کن و ببین که چون ابتدای خورشید از مشرق سر برآورد و به یک چشم بر هم زدن همه آن که صد و شصت مقابل زمین است از افق طلوع می کند پس سرعت حرکت آنها به نحوی است که در یک طرفه العین مسافت صد و شصت مقابل همه روی زمین را طی می نماید و از این جهت بود که چون سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم از روح الامین علیه السلام پرسید که وقت زوال داخل شده گفت لا نعم یعنی نه آری حضرت فرمود این چه جواب بود عرض کرد که چون گفتم که نه پانصد سال راه را طی کرد و زوال داخل شد

پس ای برادر از خواب غفلت برآی و مشاهده کن قدرت قادری را که جسمی به این عظمت را در حدقه چشم که از عدسی بیش نیست جای داده و تفکر کن که کیست که چنین جسمی را مسخر کرده و آسیای آن را به گردش درآورده اگر دیده بصیرت بینا باشد می بینی که اینها همه بندگانی هستند سرگشته کمر خدمتکاری بر میان بسته عشق الهی ایشان را واله و سرگردان کرده و به یک اشاره پروردگارشان تا قیامت به رقص افتاده گرد کعبه جلالش طوف می نمایند

خبر داری که سیاحان افلاک ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ

 

... پس انسان کامل همیشه مشتاق مرگ و طالب مردن است چنانچه سید اوصیاء علیه السلام فرمودند

و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه یعنی به خدا قسم که انس پسر ابی طالب به مرگ و اشتیاقش به آن بیشتر است از انس طفل به پستان مادر

آری کسی را که عقل کامل باشد می داند که مرگ آدمی را از ظلمت سرای طبیعت می رهاند و به عالم بهجت و نور و معرفت و سرور می رساند

گر بنگری آنچنانکه رایست

این مرگ نه مرگ نقل جایست ...

... وز خوابگهی به بزم شاهی

به واسطه مرگ از تنگنای زندان دار بوار مستخلص و در ساحت وسیع الفضای سرای قرار داخل می شود و از محل الم و مرض و خوف و بیم و فقر و احتیاج فارغ و در منزل راحت و صحت و امن و غنا متمکن می گردد و از همنشینی منافقین و اشرار و ظالمین دیو سار دور و به مرافقت سکان عالم قدس و محرمان خلوتخانه انس مبتهج و مسرور می شود نیم جانی خسته و دست و پایی بسته و شکسته از تو می گیرند و زندگانی حقیقی و حیات ابدی به تو می دهند

نیم جان بستاند و صد جان دهد

آنچه در وهم تو ناید آن دهد ...

... بپر تا کنگر ایوان افلاک

پس ای دوستان بیایید تا از خواب غفلت بیدار شویم و از مستی طبیعت هشیار گردیم و ساعتی با هم بنشینیم و به یکدیگر نصیحت کنیم و با هم بگوییم

که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین ...

... هان هان از وطن اصلی خود یادآور و زنهار که دیار حقیقی خود را فراموش مکن

آتش شوق را دامن زن و شعله اشتیاق به حرکت آور و بال و پر روح قدسی را بر هم زن گرد و غبار کدورات عالم جسمانیت را از آن بیفشان این قفس تنگ خالی را بشکن و به آشیان قدس پرواز کن بند گران علایق و عوایق را از پای خود باز کن و خود را از تنگنای زندان ناسوت خلاصی ساز قدمی در فضای دلگشای عالم لاهوت گذار و در صدر ایوان انس بر مسند عزت قرار گیر

شاهد دولت در آغوش خود آر ...

... چون تو بگذشتی ازین بالا و پست

گلبنی بینی در آن صحرا که هست

زیر هر برگ گلی خوش اختری ...

... گاهی با سکان عالم انوار رازی گوی و زمانی با همجنسان آن دیار صحبتی دار آه سرد از دل پر درد و برآور و رفیقان وطن اصلی را به خاطر آور با ایشان خطاب آغاز کن و بگو

این روا باشد که من در بند سخت

که شما بر سبزه گاهی بر درخت

این کجا باشد وفای دوستان

من به بند اندر شما در بوستان

یاد آرید ای مهان زین مرغ زار ...

... خاصه کان لیلی و این مجنون بود

سوم از اموری که باعث خوف از مرگ می شود صعوبت قطع علاقه از اولاد و عیال و دشواری گذشتن از منصب و مال است و ظاهر است که این ترس از مرگ نیست بلکه غم مفارقت بعضی از زخارف فانیه و مهاجرت از لذات دنیای دنیه است و علاج این خوف آن است که تأمل کند که چیزی که لامحاله گذاشتی و خانه ای که البته از آن گذشتنی است چگونه عاقل دل به آن ببندد اگر تو نمیری و آن را به جای گذاری آن خواهد مرد و تو را خواهد گذاشت پس خواهی نخواهی باید از آن مفارقت کرد و چاره از مهاجرت آن نیست و کسی را که اندک شعوری باشد چگونه به چنین چیزی مطمین و دل خود را به آن ساکن می کند پس باید محبت دنیا و ساکنان آن را از دل دور کرد تا از این خوف و الم فراغت حاصل کرد

چهارم خوف از دشمنان و تصور خوشحالی ایشان است و شکی نیست که این نیست مگر از وسوسه شیطان زیرا که شادی و سرزنش ایشان نه به دین ضرر می رساند و نه به ایمان و نه به بدن المی از آن حاصل می شود و نه به جان چون تو از این خانه رفتی چیزی که به خاطر تو نمی گذرد امثال این مزخرفات است علاوه بر اینکه شماتت دشمنان و شادی ایشان مخصوص به مرگ نیست زیرا که انواع بلا و نکبت و عنا و مصیبت از برای هر کسی در دنیا ممکن و دشمن به همه آنها شاد و خرم می گردد پس هر که کراهت از آن داشته باشد باید چاره دشمنی را کند و دشمنان خود را به نوعی که مذکور خواهد شد دوست گرداند ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۸۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » دون همتی و مذمت آن

 

... نهنگ آن به که با دریا ستیزد

پس دامن طلب بر میان می زند و کمر همت می بندد تا خود را به مراتب بلند رساند و خداوند عالم در جوهر انسان و جبلت آن چنین قرار داده که به هر کاری کمر بندد و به هر امری که پیشنهاد خود سازد و در آن سعی و اجتهاد کند البته از پیش برمی دارد و به مطلوب خود می رسد

به هر کار کو جست نام آوری

در آن کار دادش فلک یاوری

والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا یعنی هر که در راه ما جهد و سعی کرد ما راه و منزل خود را به او می نماییم من طلب شییا و جد وجد یعنی هر که در طلب چیزی برآمد و کمر اجتهاد در آن بر میان بست البته آن را می یابد

و بدان که شهامت که یکی از صفات حسنه است از نتایج علو همت است و آن عبارت است از حریص بودن آدمی بر انجام رسانیدن امور عظیمه که نام او به مرور دهور در صفحه روزگار باقی بماند

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - نشانه های تکبر و تواضع

 

... و علامت اول آنکه چون با اقران و امثال خود در مسأله ای از مسایل گفتگو می کند اگر حق بر زبان ایشان جاری شود و آنچه او گوید مطابق واقع نباشد اگر اعتراف به آن کرد و از اینکه او را بر حق آگاه ساختند و از غفلت برآوردند اظهار شکرگزاری ایشان نمود و اصلا بر او اعتراف و شکرگزاری مشکل نبود پس این علامت آن تواضع است و اگر قبول حق از ایشان و اعتراف بر آن گران باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند نمود معلوم است که تکبر دارد و باید بعد از تأمل در بدی عاقبت آن در خباثت نفس خود تأمل کند و در صدد معالجه برآید و خود را بر آنچه گران است بر او از قبول حق و اعتراف بدان و شکرگزاری حق گویان بدارد و مکرر اقرار به عجز و قصور خود کند و به گوینده حق دعا کند و او را آفرین و ستایش گوید تا این صفت از او رفع شود و بسا باشد که در خلوت مضایقه از قبول حق ندارد و لیکن در حضور مردم بر او گران باشد در این وقت کبر نخواهد داشت و لیکن مبتلا به مرض ریا خواهد بود و باید آن را معالجه نماید به نحوی که در مرض ریا بیاید

علامت دوم آنکه چون به محافل و مجامع وارد شود بر او گران نباشد که امثال و اقران بر او مقدم نشینند و او فروتر از ایشان نشیند و مطلقا تفاوتی در حال او نکند و همچنین در وقت راه رفتن مضایقه نداشته باشد که عقب همه راه رود و اگر چنین باشد صفت کبر ندارد و اگر بر او گران باشد متکبر است و باید چاره خود کند و زیر دست امثال خود بنشیند و عقب ایشان راه رود تا از این مرض خلاص گردد

حضرت صادق علیه السلام فرمودند که تواضع آن است که آدمی در مکانی که پست تر از جای او باشد بنشیند و به جایی که پایین تر از جای دیگر باشد راضی شود و به هر که ملاقات کند سلام کند و ترک مجادله کند اگر چه حق با او باشد و نخواهد که او را بر تقوی و پرهیزگاری مدح کنند

و بعضی از متکبرین طالب صدر می خواهند امر را مشتبه کنند عذر می آورند که مومن نباید که خود را ذلیل کند و بعضی از مشتبهان به اهل علم متمسک می شوند که علم را نباید خوار کرد و این از فریب شیطان لعین است ای بیچاره مسکین بعد از آنکه جمعی در مجلس از امثال و اقران تو باشد چه ذلتی است در زیر دست آنها نشستن و چه خواری از برای علم است سخن از کسانی است که آنها نیز مثل تو هستند یا نزدیک به تو این عذر اگر مسموع باشد در جایی است که اگر مومنی در مجمع اهل کفر باشد یا صاحب علمی در مجمع فساق و ظلمه حاضر شود علاوه بر این اگر عذر تو این است چرا اگر اتفاقا در جایی زیر دست نشستی متغیر الحال می شوی و مضطرب می گردی بلکه گاه است خود را چون کسی تصور می کنی که عیبی بر او ظاهر شده و به یک بار زیر دست نشستن ذلت ایمان و علم به وجود نمی آید هزار مسلمان و عالم را می بینی که انواع مذلت به ایشان می رسد چنان متغیر نشوی که به یک گز زمین جایت تفاوت کند و چنان می دانی که این حرمت ایمان و علم است نه چنین است بلکه این از شایبه شرک و جهلی است که در باطن تو است و بعضی از متکبرین هستند که چون وارد مجمعی می شوند و در صدر جایی نمی بینند در صف نعال می نشینند با وجود اینکه میان صدر و صف نعال جای و مکان خالی بسیار است یا بعضی اراذل را میان خود و میان کسانی که در صدرند می نشانند که بفهمانند که اینجا که ما نشسته ایم نیز صدر است یا اینکه ما خود از صدر گذشته ایم ...

... حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که برداشتن چیزی و به خانه آوردن به جهت عیال از کمال مردی چیزی کم نمی کند روزی آن سرور یک درهم گوشت خریدند و بر گوشه ردای مبارک گرفته به خانه می بردند بعضی از اصحاب عرض کردند یا امیرالمومنین به من ده تا بیاورم فرمود صاحب عیال سزاوارتر است که بردارد و مروی است که حضرت امام صادق علیه السلام مردی از اهل مدینه را دید که چیزی را از برای عیال خود خریده بود و می برد چون حضرت را دید شرم کرد حضرت به او فرمود که از برای عیالت خریده ای و برداشته ای به خدا قسم که اگر اهل مدینه نبودند هر آینه دوست داشتم که من نیز از برای عیال خود چیزی بخرم و بردارم و ظاهر آن است که چون در آن وقت از امثال آن بزرگوار این نوع رفتار متعارف نبود و در نظر مردم قبیح می نمود و موجب عیب کردن مردمان و غیبت کردن و مذمت نمودن ایشان می شد به این جهت آن حضرت اجتناب می فرمودند و از آنجا مستفاد می شود که چنانچه امری به حدی رسد که ارتکاب آن در عرف قبیح باشد و باعث این شود که مردم به غیبت کردن صاحب آن مشغول شوند ترک کردن آن بهتر است و این نسبت به اشخاص و ولایات و عصرها مختلف می شود پس باید هر کس ملاحظه آن را بکند و مناط آن است که به حد قباحت و مذمت رسد پس هان تا فریب خود را نخوری و تکبر را به این واسطه مرتکب نشوی

علامت پنجم آنکه بر او پوشیدن جامه های سبک و درشت و کهنه و چرک گران نباشد که اگر در بند پوشیدن لباس نفیس و بر تحصیل جامه فاخر حریص باشد و آن را شرف و بزرگی داند متکبر خواهد بود و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که این است و جز این نیست که من بنده ای هستم که بر روی خاک می نشینم و چیزی می خورم و جامه پشمینه می پوشم و شتر را می بندم و انگشتان خود را می لیسم و چون بنده ای مرا بخواند اجابت می کنم پس هر که طریقه مرا ترک کند از من نیست و مروی است که سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم پیراهنی را پوشیده بودند و در وقت وفات آن حضرت بیرون آوردند از پشم بود و دوازده وصله داشت که چند وصله آن از پوست گوسفند بود به سلمان گفتند که چرا جامه نو نمی پوشی گفت من بنده هستم هر وقت آزاد شوم خواهم پوشید و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که جامه کم قیمت و پست پوشیدن از ایمان است سید اولیاء در زمان خلافت ظاهریه جامه ای بسیار کهنه که بر آن پینه بسیار بود پوشیده بود بعضی از اصحاب با او عتاب کرد حضرت فرمود در آن چند فایده هست یکی آنکه مومنین اقتدا به من می کنند و چنین رفتار می کنند و دیگر آنکه دل را خاشع می کند و از کبر پاک می گرداند

علامت ششم آنکه با کنیزان و غلامان خود در یک سفره طعام خورد و با ایشان همخوراکی کند اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متکبر

شخصی از اهل بلخ روایت کند که با سلطان سریر ارتضاء علی بن موسی الرضا علیه السلام در سفر خراسان همراه بودم روزی سفره حاضر کردند پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان و غلامان سیاه را بر سفره جمع کردند من عرض کردم فدای تو شوم اگر سفره جدایی از برای ایشان قرار دهی بهتر است فرمود ساکت باش به درستی که خدای همه یکی و دین همه یکی و پدر و مادر همه یکی است و جزای هر کس را به قدر عمل او می دهند

و مخفی نماند که امتحانات و آزمایشهای کبر و تواضع منحصر به اینها نیست بلکه اعمال و آثاری دیگر بسیار هست مانند اینکه بخواهد کسی در پیش او بایستد حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که هر که خواهد مردی از اهل آتش را بیند نگاه کند به مردی که نشسته و در برابر او طایفه ای ایستاده باشند بعضی از صحابه نقل کرده اند که احدی در نزد اصحاب پیغمبر از آن سرور عزیزتر و محترم تر نبود چون نشسته بودند و حضرت وارد می شد به جهت او از جای برنمی خاستند چون می دانستند که آن حضرت از آن کراهت دارد

و از جمله علامات کبر این است که تنها در کوچه و بازار نرود و خواهد که دیگری همراه او باشد و بعضی متکبرین هستند که چون کسی را نیابند سواره راه روند

مروی است که هر که کسی در عقب او راه رود مادامی که چنین است دوری او از خدا زیاد می شود و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بعضی اوقات با اصحاب راه می رفتند و اصحاب را پیش می انداختند و خود میان ایشان راه می رفتند ...

... و علامات دیگر از برای کبر بسیار است که کبر به آن شناخته می شود و طریقه و رفتار سید انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم جامع جمیع علامات تواضع و خالی از همه شوایب کبر بود پس سزاوار امت او آنکه اقتدا به او نمایند

ابو سعید خدری که از اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود روایت کرده که آن حضرت خود علف به شتر می داد و آن را می بست و خانه راه می رفت و گوسفند را می دوشید و نعلین خود را پینه می کرد و جامه خود را وصله می نمود و با خدمتکاران چیز می خورد و چون خادم از دست آسیا کشیدن خسته می شد آن حضرت خود آسیا می کشید و از بازار چیزی می خرید و به دست یا به گوشه جامه خود می گرفت و به خانه می آورد و با غنی و فقیر و کوچک و بزرگ مصافحه می کرد و به هر که برمی خورد از کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده از نمازگزاران ابتدا به سلام می کرد جامه خانه و بیرون او یکی بود هر که او را می خواند اجابت می کرد و پیوسته ژولیده و غبار آلوده بود به آنچه او را دعوت می کردند حقیر نمی شمرد اگر چه هیچ بجز خرمای پوسیده نمی بود صبح از برای شام چیزی نگاه نمی داشت و شام از برای صبح چیزی ذخیره نمی کرد سهل المونه بود خوش خلق و کریم الطبع و گشاده رو بود و با مردمان نیکو معاشرت می کرد تبسم کنان بود بی خنده و اندوهناک بود بی عبوس در امر دین محکم و شدید بود بی سختی و درشتی با مردمان متواضع و فروتن بود بی مذلت و خواری بخشنده بود بی اسراف مهربان بود به جمیع خویشان و اقارب قریب بود به جمیع مسلمانان و اهل ذمه دل او رقیق بود و پیوسته سر به پیش افکنده بود و هرگز این قدر چیز نمی خورد که تخمه سوء هاضمه شود و هیچ وقت دست طمع به چیزی دراز نمی کرد

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۱

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » حقیقت دنیا در حق بندگان

 

و اما حقیقت دنیا در حق بندگان عبارت است از آنچه پیش از مردن از برای ایشان حاصل می شود و آنچه را بعد از مردن بیابند آن آخرت است پس هر چه پیش از مردن از برای بنده در آن بهره و حظی و غرضی و لذتی است آن دنیاست در حق او و از برای او دو نوع علاقه به آن چیز است یکی علاقه دل که دوستی آن است و دیگری گرفتاری بدن که مشغول شدن به اصلاح و تربیت آن است تا استیفای حظ خود را از آن کند

و حقیقت دنیا در حق بندگان همان علاقه قلبیه و گرفتاریهای بدنیه و لذات نفسیه است که حاصل می شود نه آن اعیانی که علاقه به آنها دارد یا مشغول به آنها می شود

و چنین ندانی که هر چه بندگان را پیش از وفات رغبت و میل به آن است که دنیا در حق ایشان عبارت از آن است همه اینها مذموم و بد است زیرا که آنچه را آدمی در این عالم میل به آن دارد بر دو قسم است

یکی آنکه فایده آن بعد از مردن به او می رسد و غرض از تحصیل آن و میل به آن اثر و ثمره اش در عالم آخرت است مثل علم نافع و عمل صالح که صاحب آن به آن بلند می شود بلکه بسا باشد که آن محبوب ترین و لذیذترین چیزها در نزد او باشد و این اگرچه از دنیاست چون حصول آن و التذاذ به آن در این عالم نیز متحقق می شود و لیکن از دنیای مذموم نیست زیرا که عمده اثر آن در آخرت به او می رسد و آن را از دنیا می شمرند به جهت آنکه در آنجا حاصل می شود ...

... و اما تحصیل قدری که در بقاء حیات و معاش عیال و حفظ آبرو ضروری است از اعمال صالحه و عبادات حسنه است چنان که در احادیث به آن تصریح شده است

از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که عبادت هفتاد جزء است و افضل آنها طلب روزی حلال است و نیز از آن حضرت مروی است که ملعون است هر که کل بار دوش بر مردمان شود و ثقل خود را بر دیگران افکند از سید سجاد علیه السلام مروی است که دنیا بر دو قسم است دنیایی است که قدر کفایت و ضرورت است و دنیایی است که ملعون است و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که هر که در دنیا طلب روزی نماید به جهت استغنای از مردم و وسعت بر عیال و احسان با همسایگان ملاقات خواهد کرد خدای را در حالتی که روی او مانند ماه شب چهارده بوده باشد و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که کسی که سعی کند در تحصیل روزی عیال مثل کسی است که در راه خدا جهاد نماید و به درستی که خدا دوست دارد سفرکردن و اختیار غربت را درطلب روزی و فرمود که از ما نیست کسی که دنیا را به جهت آخرت ترک کند یا آخرت را به جهت دنیا ترک نماید روزی شخصی به آن حضرت عرض کرد که ما دنیا را می طلبیم و دوست داریم که به ما رو آورد حضرت فرمود چه می خواهی با آن کنی عرض کرد که می خواهم خود و عیالم از آن منتفع گردیم و صله رحم به جا آورم و تصدق نمایم و حج و عمره به عمل آورم فرمود این طلب دنیا نیست بلکه طلب آخرت است حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در زمینی کار می کرد به نوعی که قدمهای همایونش به عرق فرو رفته بود شخصی عرض کرد کارگذاران کجایند که شما خود کار می کنید فرمود که بیل داری کرد در زمین خود کسی که از من و پدرم بهتر است عرض کرد آن کدام شخص بود فرمود رسول الله و امیرالمومنین علیه السلام و همه پدران من به دست خود کار می کردند و زراعت می نمودند و آن عمل انبیا و مرسلین و اوصیاء و صالحین است و اخبار به این مضمون بسیار است پس کار کردن و طلب نمودن روزی به جهت وسعت خود و عیال انفاق در راه خداوند متعال است و از دنیایی است که مستحسن و ممدوح است بلکه از برای هر مومنی لازم است که راه کسب حلالی از برای او بوده باشد که به آن اخذ ضروریات خود را نماید حضرت امیرامومنین علیه السلام فرمود که خدا به داود نبی وحی فرستاد که نیکو بنده ای هستی اگر از بیت المال نمی خوردی و به دست خود شغلی می کردی پس داود علیه السلام به این جهت چهل شبانه روز گریست خداوند تعالی آهن را از برای او نرم کرد و هر روز یک زره می ساخت و هزار درهم می فروخت و سیصد و شصت زره ساخت و به سیصد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال مستغنی شد به حضرت صادق علیه السلام عرض کردند که مردی می گوید که من در خانه خود می نشینم و نماز و روزه به جای می آورم و عبادت پروردگار خود را می کنم و روزی من خواهد رسید حضرت فرمود این یکی از آن سه نفری است که دعای ایشان مستجاب نمی شود و از این اخبار مستفاد می شود که سزاوار هر یک از مومنین آن است که راه کسب حلال طیبی داشته باشد و این یک معنی حریت و آزادی است در نزد علمای این فن زیرا که از برای آزادی در نزد ایشان دو معنی است یکی این و دوم رهایی از دست هوا و هوس و خلاصی از بندگی قوه شهویه که عبارت است از عفت و ضد این بندگی هوا و هوس است که از طرف افراط قوه شهویه است و ضد اول رقیت و بندگی به معنی اخص است که عبارت است از نظر به دست مردم داشتن و چشم به اموال ایشان دوختن و روزی خود و عیال را به مال مردم حواله کردن خواه به طریق حرام از ظلم و تعدی و غصب و دزدی و خیانت و خواه غیر حرام از قبیل صدقه گرفتن و فضول مال مردم را اخذ کردن

بلکه مطلق چیزی از مردم گرفتن حریت نفس را زایل و آدمی را از زمره آزادگان خارج می کند و شکی نیست که رقیت به این معنی از صفات مذمومه و حالات خبیثه است زیرا که یک نوع آن که گرفتن مال مردم به طریق حلال نباشد علاوه بر اینکه موجب عذاب اخروی و مواخذه الهی است نوعی از گدایی است که جمع شده است با بی شرمی و بی حیایی و مشتمل است بر ذلت و پستی آری چه پستی از آن بالاتر که فقیر بینوایی را ستم کنی و به جور و تعدی فضول اموال ایشان را بستانی و صرف خود و عیال خود کنی یا پنهان از کسی مال او را بدزدی یا خیانت کنی و به آن معاش نمایی و چه بی شرمی از آن بیشتر که مال کسی را بدزدی یا به ستم بگیری و با وجود این بر صاحب بیچاره اش بزرگی بفروشی

و نوع دیگر آن اگر چه با وجود استحقاق حرام نباشد اما چون باعث توقع از مردم و چشم داشتن به دست ایشان است خالی از ذلت و انکسار و طمع از غیر پروردگار نیست و به این سبب وثوق و اعتماد به خدا کم می شود و عاقبت منجر به سلب توکل و ترجیح مخلوق بر خالق می گردد و این منافی مقتضای ایمان و معرفت خداوند منان است

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۲

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مذمت دنیا و بی ارزشی و بی اعتباری آن

 

بدان ای جان برادر دنیا دشمن خدا و بندگان خداست أعم از دوستان و دشمنان او اما دشمنی او با خدا آن است که راه بندگان او را زد و ایشان را به زخارف خود فریفت و از این جهت خدا از روزی که آن را آفریده نظر بر آن نیفکند و اما عداوت آن با دوستان خدا به این است که خود را هر لحظه به نوعی می آراید و در نظر ایشان جلوه می دهد و نعمتهای خود را بر ایشان عرضه می کند تا صبر بر ایشان گردد و حلاوت ترک دنیا در کام ایشان تلخ و ناگوار شود و اما دشمنی او با دشمنان خدا به این است که دام خود را در راه ایشان افکنده به مکر و فریب ایشان را به دام می کشد و گردن آنها را به کمند خود درمی آورد و با ایشان نرد محبت و دوستی می بازد تا دلهای آنها را به خود کشیده از خدعه خود ایشان را ایمن و دلشان را به خود مطمین ساخته به یکبار دامن خود را از دست ایشان می رهاند و ایشان را در پشیمانی و ندامت و اندوه و حسرت می نشاند پس آن بخت برگشتگان به کناری می آیند هم سود و سرمایه درباخته و خود را از سعادت ابدی محروم ساخته آتش حسرت در کانون سینه هایشان افروخته و دلهایشان به آتش بی برگی سوخته در فراق عجوزه دنیای غدار ناله های زار از دلهای افکار برمی آورند و از مکر و فریب آن آه های آتشبار می کشند و یستغیثون و لا یغاث بل یقال لهم اخسیوا و لا تکلمون یعنی فریاد از نهادشان می آید و فریاد رسی نمی یابند بلکه از هر طرف ندا به ایشان می رسد که دور شوید ای سگان و سخن مگویید

ای خداوندان طاق و طمطراق ...

... پس به یکبار از سرش برخاستن

اولیک الذین اشتروا الحیاة الدنیا بالآخرة فلا یخفف عنهم العذاب ولا هم ینصرون یعنی ایشان اند کسانی که متاع حیات چند روزه دنیا را به نعیم آخرت خریده اند و به عذاب ابدی گرفتار شده اند نه عذاب ایشان تخفیف داده می شود و نه کسی اعانت و یاری ایشان را می کند پس هان ها تا فریب دنیا را نخوری و به ریسمان آن به چاه فرو نروی که دشمن خدا و بندگان اوست و خانه ای است عاریت و بی وفا و سرایی است بی قدر و بی بقا

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که اگر دنیا را در نزد خدا به قدر پر پشه ای قدر بود کافر را از آن شربت آبی ندادی و فرمود که هر که صبح کند و بیشتر در شغل دنیا فکر داشته باشد او را هیچ گونه راهی در نزد خدا نیست و خدا دل او را به چهار خصلت گرفتار می سازد هم و غمی که هرگز از او جدا نشود و گرفتاریی که هرگز از آن فارغ نگردد و احتیاجی که هرگز به بی نیازی نرسد و آرزوهایی که هرگز آخر نداشته باشد ...

... اینش نعمت اینش نعمت خوارگان

و نیز از آن حضرت مروی است که دنیا خانه کسی است که دیگر خانه ای ندارد و مال کسی است که هیچ مالی از برای او نیست و آن را جمع می کند کسی که عقل ندارد و به جهت آن دشمنی می کند کسی که دانایی ندارد و بر آن حسد می برد کسی که بصیرت ندارد و از برای آن سعی می کند کسی که یقین از برای او نیست و فرمود که خدای تعالی از روزی که دنیا را آفریده به آن نظر نکرده در روز قیامت دنیا خواهد گفت خدایا مرا نصیب پست ترین دوستان خود کن خطاب خواهد رسید که ساکت شو هیچ تو را من از برای ایشان نپسندیده ام چگونه امروز خواهم پسندید و فرمود که در روز قیامت طایفه ای را بیاورید که اعمال حسنه ایشان مانند کوههای تهامه باشد پس امر الهی رسد که ایشان را به جهنم افکنید بعضی عرض کردند یا رسول الله آیا ایشان از اهل نماز خواهند بود فرمود بلی کسانی خواهند بود که نماز می گزاردند و روزه می گرفتند و پاره ای از شبها بیدار می بودند ولیکن هرگاه چیزی از دنیا پیدا می شد بر آن می جستند و مروی است که روزی حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه برآمد و اصحاب را مخاطب نموده و فرمود آیا در میان شما کسی هست که بخواهد خدا کوری او را زایل کند و او را بینا گرداند آگاه باشید که هر کس به دنیا مایل باشد و أمل او در دنیا طولانی باشد خدا دل او را کور کند و به هر قدر که میل او به دنیا بیشتر می شود کوری دل او بیشتر می شود و کسی که دوری از دنیا کند و از علایق آن اجتناب نماید و امید خود را کوتاه کند خدا عطا کند به او علم را بدون آنکه دیگری او را تعلیم کند و هدایت را بدون آنکه دیگری او را راهنمایی کند و به اصحاب خود فرمود که من بر شما از فقر نمی ترسم بلکه بر شما از غنا و مال داشتن می ترسم و خوف دارم که دنیا به شما رو آورد و وسعت به هم رسانید همچنان که رو آورد به کسانی که قبل از شما بودند به آن رغبت کنید همچنان که ایشان نیز به آن رغبت نمودند پس هلاک شدند و شما نیز هلاک شوید روزی فرمود که زود باشد که بعد از من قومی بیایند که بخورند پاکیزه ترین طعامها و الوان آنها را و بگیرند زیباترین زنان و الوان آنان را و بپوشند بهترین جامه ها و الوان آنها را و سوار شوند راهوارترین اسبان و الوان آنها را و ایشان را شکمهایی باشد که از کم سیر نشوند و نفوسی باشد که به بسیار قانع نگردند و صبح و شام مشغول امر دنیا باشند و آن را بپرستند و متابعت هوای خود کنند پس فرمانی است لازم و خطابی است متحتم از محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم به هر که آن زمان را دریابد از فرزندان فرزندان شما اینکه بر آن اشخاص سلام نکنند و مریضان ایشان را عیادت ننمایند و مشایعت جنازه های ایشان را نکنند احترام پیران آنها را نگاه ندارند پس هر که مخالفت کند و اینها را به جا آورد اعانت کرده است بر خراب کردن دین اسلام و فرمود که مرا با دنیا چه کار است مثل من و دنیا مثل سواره ای است که در روز گرمی به زیر درختی رسد و ساعتی در سایه آن بخوابد و آن را بگذارد و برود و از کلام عیسی بن مریم علیه السلام است که وای از برای صاحب دنیا چگونه خواهد مرد و آن را خواهد گذاشت و چگونه آن را عزیز نگاه می دارد و به آن وثوق و اعتماد می کند و مطمین می شود و عاقبت دنیا او را مخذول و منکوب می سازد و از او جدا می شود وای وای بر کسانی که به دنیا فریفته شدند نمی بینند که چگونه به گردن ایشان می افکند آنچه را که کراهت دارند که مرگ باشد و آنچه را که دوست دارند از ایشان مفارقت می کند و وعده هایی که خدا داده می آید وای بر کسی که داخل صبح می شود و دنیا فکر او باشد و گناهان عمل او باشد چگونه فردای قیامت به گناه خود رسوا خواهد شد روزی حضرت عیسی علیه السلام پرستوکی را دید که از جهت خود خانه می سازد گفت این حیوان را خانه هست و مرا خانه نیست حواریین عرض کردند اگر شما را میل به خانه است ما نیز از جهت شما خانه ای بسازیم حضرت ایشان را به کنار دریا آورد و گفت در میان این دریا به جهت من خانه بسازید عرض کردند که این چگونه می شود گفت مگر نمی دانید که دنیا مثل دریاست آری چگونه دریایی که هر روز کشتی حیات چندین هزار تن در آن شکسته می گردد و نشانی از تخته برکناری پیدا نمی شود

در این لجه کشتی فرو شد هزار

که پیدا نشد تخته ای برکنار

از جانب پروردگار منان وحی به موسی بن عمران علیه السلام شد که ای موسی تو را با خانه ای که مأوای ظالمین است چه کار این خانه خانه تو نیست دل خود را از آن فارغ کن و هوش خود را از آن بردار که بد خانه ای است مگر از برای کسی که در آن عملی کند ای موسی من در کمین ظالم نشسته ام تا حق مظلوم را از او باز ستانم ای موسی دل را به محبت دنیا مبند که هیچ گناه کبیره ای بدتر از آن به نزد من نخواهی آورد روزی حضرت موسی علیه السلام به مردی گذشت که از خوف خدا می گریست چون برگشت باز او را گریان دید مناجات کرد که بار خدایا این بنده تو از خوف تو گریان است حق تعالی به او خطاب کرد که ای پسر عمران اگر آن قدر گریه کند که آب دماغ او با اشک چشمش مخلوط شود و بیرون آید و دستهای خود را آن قدر در درگاه بلند کند که از بدن او ساقط شوند او را نخواهم آمرزید جهت آنکه او دنیا را دوست دارد

شخصی به سرور اولیا عرض کرد که وصف دنیا را بفرما فرمود چه وصف کنم از خانه ای که اگر کسی در آن صحیح و تندرست باشد ایمن نیست و اگر بیمار باشد پشیمانی است محتاجان در آن محزون و اغنیا مبتلا و مفتون حلالش در پی حساب و حرامش در پی عقاب مانند ماری است که ظاهر آن نرم و باطنش زهر است در بعضی از مواعظ آن حضرت است که دست از دنیا بردار که دوستی دنیا آدمی را کور و لال و کر می کند و آدمی را ذلیل و بی مقدار می سازد پس عمر خود را دریاب و گذشته را تدارک کن و بیش از این فردا و پس فردا مگو که کسانی که پیش از تو هلاک شدند به این نحو به هلاکت رسیدند عمر خود را به آرزو گذرانیدند و هر روز تأخیر افکندند تا ناگاه بی خبر امر خدا در رسید و هنگام رحیل آمد و ایشان بر بستر غفلت خوابیده و پس ایشان را از کاخها و ایوانها به ظلمتکده گور درآوردند و در استخلاص بر روی ایشان بستند و اهل و اولادشان پا از ایشان کشیدند و به قسمت کردن اموالشان پرداختند

که را دیدی از خسروان عجم ...

... غارتیانند ز غایت برون

عیشش ناگوار و راحتش ناپایدار سکنه اش هدف تیر حوادث و بلا و اهلش به صد هزار بلا مبتلا ای بندگان خدا بدانید که شما نیز در منزلی هستید که پیش از شما کسانی در آنجا بوده اند که عمر ایشان درازتر و هیبت ایشان بیشتر و دیارشان آبادتر و آوازه شان بلندتر شب با صد هزار آرزو و امل با یکدیگر نشستند و با هم عهد شادی و خرمی بستند و چون شب سرآمد و داخل روز شدند با زبانهای خاموش و لال و دهانهای از خاک مالامال بدنهایشان پوسیده و منازلشان خالی مانده و نام و نشانشان از صفحه روزگار برافتاده

نه پیداست از خیمه ها جز نشان ...

... ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار

حضرت سیدالساجدین علیه السلام می فرماید که بدانید که دنیا پشت کرده است و می رود و آخرت رو کرده است و می آید و هر یک را اهلی است پس سعی کنید که از اهل آخرت باشید نه دنیا و دل از دنیا بردارید و آگاه باشید که کسانی که دل از دنیا برداشته و اهل زهد در دنیا هستند بساط خود را زمین قرار داده اند و فرش خود را خاک و از دنیا منقطع گشته اند و هر که از دنیا دست برداشت همه مصیبت های دنیا نزد او سهل و آسان می گردد و بدانید که خدا را بندگانی است که گویا می بینند اهل بهشت را در بهشت و اهل دوزخ را در دوزخ همه کس را شر ایشان مأمون و دلهایشان محزون بارشان در دنیا سبک و کارشان با دنیا اندک دو سه روزی زحمت را بر خود پسندیده و در سرای جاوید به راحت ابدی رسیده چون شب درآید در خدمت پروردگار بر قدمهای خود ایستاده و از دیده جوی آب به رخسار خود گشاده از پروردگار خلاصی خود را از آتش جهنم می طلبند و چون روز درآید با مردمان به حلم و دانایی و نیکی و پرهیزکاری رفتار می کنند از خوف و عبادات چون چوب تراشیده شده هر که اینجا ایشان را بیند چنان پندارد که بیمار و ضعیف و مریضند و با ایشان مرضی نیست یا چنان گمان نماید که عقل ایشان پریشان شده و پریشانی ایشان از فکر کار عظیمی است که در پیش دارند حضرت امام محمد باقر علیه السلام به جابر انصاری فرمودند که ای جابر چیست دنیا و چه می تواند بود آیا دنیا چیز دیگری است به غیر از غذایی که بخوری یا جامه ای که بپوشی یا زنی که شهوت خود را با آن بنشانی

ای جابر اهل ایمان دل به دنیا نمی بندند ای جابر آخرت خانه بقا و قرار و دنیا منزل فنا و زوال است و لیکن اهل دنیا را غفلت فراگرفته و از یاد عقبی ایشان را بیرون برده است

و حضرت صادق علیه السلام فرمود که دنیا مانند آب دریاست هر چه تشنه از آن می نوشد تشنگی او زیاد می شود تا او را بکشد و فرمود که چون خدا موسی و هارون علیهما السلام را امر کرد که به دعوت فرعون روند وحی به ایشان فرستاد که اگر خواهم چنان زینت دنیا را به شما می دهم که چون فرعون شما را ببیند عجز و بیچارگی خود را بشناسد و لیکن من دنیا را از شما باز می گیرم و دنیا را به شما تنگ می گیرم با همه دوستان خود چنین می کنم و نعیم دنیا را از ایشان دور می کنم همچنان که شبان مهربان گوسفندان خود را از جاهای خطرناک و گیاههای زهرناک دور می کند و این نه پستی ایشان است در نزد من بلکه به جهت آن است که کامل کنند نصیب خود را از کرامت من لقمان پسر خود را نصیحت می کرد و به او می گفت ای فرزند دنیا را به آخرت بفروش تا هر دو را سود نمایی و آخرت را به دنیا مفروش تا هر دو را زیان نمایی ای فرزند پیش از تو مردمان از برای اولاد خود اموال بی شمار جمع کردند نه مال از برای ایشان باقی ماند نه اولادشان ای فرزند به درستی که تو بنده ای هستی مزدور ترا کاری فرموده و مزدی به تو وعده داده اند کار خود را بکن و مزد خود را بستان و در دنیا چون گوسفندان مباش که به سبزه زاری افتد و از آن بخورد تا فربه شود و فربهی آن سبب کشتن آن گردد دنیا را چون پلی بدان که بر سر نهری است هر که از آن بگذرد دیگر هرگز به آن عبور نمی کند پس در آنجا نایست و به تعمیر آن مشغول مشو که تو را امر به آن نفرموده اند

چو باید رخت در منزل نهادن ...

... ملک همانست سلیمان کجاست

حجله همانست که عذراش بست

بزم همانست که وامق نشست ...

... با که وفا کرده که با ما کند

بعضی از حکماء گفته اند که دنیا بود و من نبودم و خواهد بود و من نخواهم بود پس چگونه دل به آن بندم و چه لذت از آن توقع دارم و حال آنکه عیش آن ناگوار و روشنایی آن تیره و تار است صافی آن بی درد نیست و سری در آن بی درد نمی باشد اهل آن همیشه در خوف و بیم که آیا کدام روز نعمت از دستم در رود و یا کدام وقت حادثه مرا فرو گیرد چه وقت روزم سرآید و مرگم درآید کدام چیز است در دنیا که آدمی به آن شاد می گردد که همراهش اندوهی نیست

اگر عیش است صد بیمار با اوست ...

... پس تو نیز ای جان برادر به ایشان اقتدا کن و دل را از این دنیای فانی بردار و بدان که دنیا را بقایی نمی باشد و این عجوزه خونخواره را وفایی نیست بسی عاشقان خود را کشته و بسی دلهای طالبان خود را به خون آغشته

آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت

دیگر که چشم دارد از او مهر مادری

شاهان عرب و عجم را ببین که از خیل حشم و خدم با خود چه به گور بردند و خسروان ترک و دیلم را نگر ک بجز لقمه نانی از دنیا چه خوردند شاه و گدا از لوح مزار سنگ بر سینه زمان خفته و صالح و طالح در حجله قبر خود را نهفته هیچ گل زمینی نیست که یوسف جبینی در چاه نیفتاده و هیچ راهی نیست که سلیمان جاهی در آن رو به خاک فنا ننهاده هیچ صبحی نیست که پسری را در مرگ پدری گریبان چاک نه و هیچ شامی نمی باشد که پدری در عزای پسر غمناک نباشد سپهسالاران را نگر که تنها در دست شحنه اجل گرفتار و گردن فرازان را ببین که سرها در پیش و به کار خودر در کارند وزیران را بین که دفتر وزارتشان بر باد رفته امیران را نگر که بی سپه و لشکر در وحشت آبادگور خفته عالمان را بین که پا برمنبر تابوت نهاده بر دوش می کشند عابدان را نگر که در محراب لحد سر بر خشت خام می نهند کدام پادشاهی بر سریر دولت نشست و آخرالامر طعمه گرگ اجل نشد و کدام شهنشاهی را بر تخت عزت متمکن ساخت که دست مرگ به خاک مذلتش نکشید صد قرن بیش است که ذو القرنین در زندان لحد محبوس و دارای جهاندار از دارایی خود مأیوس است

دستان رستم دستان مقید به زنجیر قضا و قدر افسر افراسیاب را نگر با خاک راه یکسان و برابر کاسه سر کاوس از سنگ حوادث شکسته و کتف و بازوی شاپور ذو الاکتاف را به ریسمان اجل محکم بسته بهرام گور گرفتار زندان گور و قامت قباد از قبای زندگانی عور اشکانیان در ماتم حیات اشک ریز و ساسانیان در دست سایس قهر الهی در رستخیز

عباسیان را در مصیبت زندگی لباس سیاه در بر و آل سامان را خاک بی سامانی بر سر محمود غزنوی را دود از دودمان برآمد و طغرل سلجوقی را طغرای سلطنت سر آمد از ملک ملکشاه نشانی نه و از خنجر سنجر بجز نامی نیست چنگیز خون ریزدر چنگ پلنگ اجل گرفتار و تیمور مغرور طعمه مور و مار فاخته در خرابه قصر هلاکو به کوکو گفتن مشغول و قاآن و غازان از منصب والای سلطنت معزول و اورنگ اورنک بی زیب و رنگ مانده و همایون همایون فال آستین بر تخت و تاج افشانده ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۳

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - چیزهایی که دنیا را به آنها تشبیه کرده اند

 

... مثال چهارم در خصوص کوتاهی عمر دنیا گفته اند که دنیا از برای هر کسی مانند یک گام است که بردارد و چه شک که هر که ملاحظه کند پیش از وجود خود را تا ازل الآزل و بعد از رفتن خود را از دنیا تا ابد الآباد این دو سه روزی که در دنیا زیست می نماید به قدر یک قدم بلکه کمتر است در پیش سفر طولانی بلکه در پیش زیادتر از صد هزار مسافت تمام روی زمین

هان هان تا از این امثال غافل نگذری و تأمل نکرده از آن دست برنداری و هر که در این تأمل کند و به این دیده دنیا را ببیند دیگر دل به آن نمی بندد و به هر نوع که این دو روز بگذرد باکی ندارد بلی

دو روزه عمر اگر دیر است اگر زود

چنان کش بگذرانی بگذرد زود

بلکه هر که به این چشم به دنیا نگرد دیگر در آن خشتی بر خشتی نمی گذارد و همچنان که سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت و دلی به دنیا نبست و دو خشت بر روی هم نگذاشت

روزی یکی از صحابه را دید که از گچ خانه می سازد فرمود امر از این کارها پرشتابتر است مثال پنجم در قدر دنیا نزد آخرت و کمی آن گفته اند که نسبت دنیا در پیش آخرت مانند دریایی است بی پایان که کسی انگشت خود را به آن داخل کند پس همه دنیا و ما فیها مثل آن قدر رطوبتی است که به انگشت باقی می ماند و آخرت چون آن دریاست بلکه کسی که از حقیقت آگاه باشد می داند که قدر دنیا در نزد آخرت بسیار از این هم کمتر است و لیکن دیده بینا کجاست

مثال ششم در خصوص اینکه امر دنیا به جایی منتهی نمی شود و هر شغلی از آن به شغلی دیگر منجر می شود و هر علاقه علاقه ای دیگر در عقب می آورد و در این خصوص آن را تشبیه نموده اند به آب دریا که هر چه آدمی بنوشد تشنگی را فرو نمی نشاند بلکه هر قدر از آن نوشد عطش را زیاد می کند تا او را هلاک کند و این امری است مشاهد و محسوس که هر که ملاحظه کند می بیند که سیرتر از دنیا کسی است که میل او به دنیا کم و علاقه او اندک است و هر که را مال و تجمل بیشتر دردسر افزون تر و مشاغل و گرفتاری او بالاتر است و آخری از برای آن نیست

مثال هفتم در صعوبت خلاصی از آن بعد از گرفتاری و هر که را گرفتاری بیشتر خلاصی آن مشکلتر و در این خصوص اهل دنیا را تشبیه کرده اند به کرم ابریشم که بر دور خود می تند و راه نجات خود را سد می کند و هر چه بیشتر بر خود تنید خلاصی آن مشکلتر می شود تا بالمره راه خلاص مسدود و از غم و غصه هلاک می شود و اکثر ابناء این دنیا به این حالت مبتلا هستند

مثال هشتم آنکه مثال زده اند دنیا را در طراوت اول و کثافت آخر به طعمه لذیذ که خورده می شود که ابتدای آن در نهایت لطافت و پاکیزگی و چون خوردی و ساعتی از آن گذشت همه آن کثافت و نجاستی می شود که آدمی نظر کردن به آن کراهت دارد چه جای خوردن و همچنان که هر طعامی که چرب تر و لذیذتر است ثقل آن کثیف تر و متعفن تر است همچنین هر چه شهوات دنیویه که مرغوب تر و مطبوع تر است در وقت مرگ اذیت و کراهت آن بیشتر و فتنه آن عظیم تر خواهد بود و این در دنیا نیز معاین و محسوس است زیرا که هر چه محبت به آن بیشتر و لذت به وجود آن بالاتر است درد و الم و مصیبت و ماتم در فراق آن نیز افزون تر است و مرگ نیست مگر مفارقت از دنیا

مثال نهم مثال زده اند دنیا را به خانه ای که کسی آماده کرده باشد و طبقی بر آن نهاده باشد و بر آن طبق گلها و ریاحین گذارده و به تربیب مردم را خوانده باشد که بیایند به آن خانه داخل شوند و آن گل و ریاحین را ببینند و ببویند و از برای دیگران که بعد می آیند بگذارند و بروند نه آنکه آن گلها را بردارند و با خود ببرند پس یکی از آن اشخاص چنان گمان کند که اینها را به ایشان داده اند پس دل به آن بندد و به آن خرمی و شادی کند چون خواهد بیرون رود و ببرد از او بگیرند در آن وقت متألم می شود و اندوهناک می گردد و شادی او به ملال مبدل می شود و کسی که حقیقت کار را مطلع است به آنها منتفع می شود و شکرگزاری صاحبخانه را می کند و شادان و خرم از آن خانه بیرون می رود و همچنین هر که حقیقت دنیا را شناخت و مقصود از آمدن خود را به آنجا دانست می داند که آن مهمانخانه ای است که از برای مسافرین عالم آخرت مهیا شده که چون به این منزل رسند منتفع شده بگذرند و روانه مقصد گردند و هر که نادان و جاهل و از حقیقت کار غافل است تصور چنین می کند که اینها ملک اوست و دل به آن می بندد و چون او را بیرون می کنند و همه آنچه را تصرف کرده از او پس می گیرند مصیبت او شدید و محنتش عظیم می گردد

مثال دهم دنیا را تشبیه کرده اند به بیابان بی پایان خالی از آب و گیاه که جمعی بی زاد و راحله به آنجا وارد شوند و راه گم کرده حیران و سرگردان بمانند و به سرحد هلاکت رسند که در این بین مردی به ایشان رسد و گوید هرگاه شما را به آب و سبزه رسانم چه می کنید گویند دیگر از اطاعت تو سر نمی پیچیم و بر آن پیمان از ایشان گیرد و ایشان را بر سر چاهی که اندک آبی داشته باشد و قلیل گیاهی در اطراف آن باشد بیاورد و ایشان از آن آب نوشند و لحظه ای استراحت کنند پس آن شخص گوید بسم الله کوچ کنید تا شما را به آبادانی و معموره و بستانها و گلستانها برسانم بیشتر ایشان امتناع کنند و گویند همین آب و گیاه ما را کافی است و از این بهتر نمی خواهیم

و طایفه ای حرف او را شنیده گویند آخر شما عهد بستید که از گفته این مرد تجاوز نکنید و این بیابان جای ماندن نیست و چون شب درآید راهزنها و سباع شما را نابود می کنند و این طایفه به اتفاق آن مرد رفته تا به مقصد عالی برسند و تتمه در آنجا بمانند تا شب درآید دزدان بر سر ایشان ریخته بعضی را کشته و طایفه ای را اسیر نمایند

مثال یازدهم مثالی است که صدوق علیه الرحمه در کتاب اکمال الدین از بعضی حکما نقل کرده در خصوص حال انسان و مغرور شدن آن به دنیا و غفلت از مرگ و ما بعد آن و فرو رفتن به لذات فانیه و آن این است که حال کسی که به لذات دنیویه مشغول گردد مثل کسی است که در چاهی عمیق به ریسمانی آویخته که داخل چاه شود چون به وسط چاه رسد نظر کند به پایین چاه و اژدهایی بیند که دهن گشوده منتظر است که این مرد به زیر آمده آن را فرو برد و دو موش سیاه و سفید در بالای چاه باشند و به تعجیل آن ریسمان را قطع نمایند و آنی از بریدن آن نیاسایند و وسط چاه زنبوری چند خانه کرده باشند و به دیوار چاه قدری عسل با خاک آمیخته از ایشان مانده باشد و آن زنبورها بر آن مجتمع شده باشند و آن شخص با اینکه آن اژدها را دیده و دو موش را ملاحظه نموده و می داند که در اندک وقتی آن ریسمان منقطع و طعمه اژدها خواهد شد رو به آن عسل خاک آلوده مشغول لیسیدن آن شود و با آن زنبورها زد و خورد نماید و همه حواس خود را متوجه آن ساخته از بالا و پایین خود فراموش کند

و این مثلی است که هر که در آن تأمل نماید می داند که حال دنیا پرستان مطابق این است پس اگر حکم به حماقت آن شخص نماید باید خود را هم اگر از اهل دنیا باشد بداند که احمق است و چاه همان خانه دنیاست و ریسمان رشته عصر است و اژدهای دهن گشوده مرگ است و دو موش روز و شب اند که بی درنگ مشغول بریدن رشته عمرند و عسل خاک آلوده لذات دنیاست که به هزار گونه زحمت و کدورت و الم و مصیبت آلوده است و زنبورها اهل روزگار و طالبان دنیا هستند

مثال دوازدهم مثالی است که بعضی از اهل معرفت از برای دنیا و اشتغال به مزخرفات آن و حسرت و ندامت اهل آن بعد از مرگ ذکر کرده اند پس تشبیه کرده اند اهل دنیا را به طایفه ای که در کشتی نشسته باشند و به جزیره رسند و به جهت قضای حاجت بدانجا روند با وجود اینکه دانند که کشتی چندان مکث در کنار جزیره نتواند کرد و به زودی خواهد گذشت پس در آن جزیره متفرق شوند و بعضی به شتاب قضای حاجت نموده به کشتی آیند و مکان وسیع گرفته ساکن گردند و طایفه ای مشغول سیر درخت و کوه و جزیره شده بعد از ساعتی به فکر افتد و خود را برساند و مکان تنگی به دست او آید و قومی دیگر دلبستگی به پاره سنگها و حیوانات آن جزیره به هم رسانیده نتواند از آنها بگذرد و آنها را بر دوش کشیده وقتی برسد که مکان بسیار تنگی بیابد و به صد زحمت خود را در آنجا جای دهد و جای آنچه برداشته نباشد آن را بر دوش خود نهد و با تنگی مکان به ثقل آنها نیز گرفتار گردد و پشیمان شود و نتواند آنها را به جایی افکند و جمعی دیگر چنان مشغول سیر گردند که کشتی و دریا و مقصد را فراموش کنند و در آنجا بمانند تا شب درآید و سباع از میان درختان درآیند و تاریک گردد و بعضی از اینها طعمه سباع شوند و بعضی در گل و لای فرو رفته هلاک گردند و بعضی بمانند از غصه و گرسنگی تلف شوند و آنهایی که ثقل آنچه از جزیره برداشته بر دوش ایشان ماند و در کشتی انواع خواری از اهل آن بشوند و آن حیواناتی که برداشته اند بمیرند و مردار آنها بر دوششان بماند و متعفن گردد و از تعفن آن بیمار شوند و در کشتی بمیرند یا بیمار و مبتلا به وطن رسند و در آنجا همیشه بیمار باشند یا بعد از مدتی بمیرند

اما ایشان که دیرتر آمدند و چیزی برنداشتند تا در کشتی هستند به جهت تنگی مکان زحمت می کشند اما بعد از بیرون آمدن به راحت و روح می افتند و کسانی که ابتدا آمدند و مکان وسیع گرفتند همیشه در استراحت هستند تا صحیحا و سالما به منزل خود وارد شوند

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۴

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - دنیای ممدوح و مذموم

 

... بلی اگر از این قدر کمتر را هم به قصد حظ نفس و تنعم در دنیا فراگیرد داخل اهل دنیا خواهد بود و لیکن حظ نفس و خوش گذرانیدن در دنیا بر دو قسم است یکی آنکه صاحبش را به عذاب آخرت می رساند و آن را حرام گویند و دیگری آنکه به عذاب نمی رساند و لیکن باعث طول حساب و محرومی از درجات بلند و مراتب ارجمند در آخرت می گردد و آن را حلال نامند و هر که را دیده بینا باشد می داند که طول معطلی در موقف عرصات به جهت محاسبه نیز عذابی است بلکه اگر محاسبه هم نباشد همان درجات عالیه که از دست آدمی در بهشت در می رود و آن حسرت و ندامت هایی که به جهت معاوضه آنها با حظوظ خبیثه رذیله دنیا دست می دهد عذابی است شدید و چنانچه خواهی این را بفهمی حال خود را در دنیا ملاحظه کن که اگر امثال و اقران خود را بینی که به مرتبه ای از مراتب دنیویه از تو پیش افتند و از تو بالاتر شوند و تو به جهت کوتاهی و تقصیر خود تنزل نمایی چگونه حسرت و ندامت از برای تو حاصل است با وجود اینکه می دانی که این مراتبی است که بقایی ندارد و مشوب به انواع کدورات است پس ببین حال تو چگونه خواهد شد در وقتی که ببینی مرتبه سعادتی از دست تو رفته است که اگر اهل روزگار همه عمر دنیا را در بیان وصف و عظمت آن صرف نمایند به نهایت آن نتواند رسید و هر که در دنیا نعمتی به او رسد یا لذتی دریابد اگر چه به شنیدن آواز هزاری باشد یا به تماشای سبزه زاری یا نوشیدن آب سرد و خوشگواری در مقابل آن لذتی از لذات آخرت از دست او در می رود و باید از عهده جواب محاسبه آن برآید و خوف و خطر محاسبه را بکشد و در مقام حساب بایستد و ذلت و انکسار را ببیند پس دنیا کم و زیادش حلال و حرامش ملعون و موجب نقصان و رانده نظر سعادتمندان مگر آنچه اعانت کند آدمی را بر تحصیل آخرت که آن فی الحقیقه از دنیا نیست و هر که معرفت او بیشتر اجتنابش از نعمت دنیا افزون تر

حتی اینکه منقول است که زاهد مطلق عیسی بن مریم علیه السلام سر بر سنگی نهاد که استراحت کند شیطان در برابر او آمد و گفت به دنیا رغبت نمودی سنگ را برداشت و دور افکند و سلیمان بن داود علیه السلام با وجود سلطنت و پادشاهی اطعمه لذیذ را به مردم می داد و خود به نان جو معاش می کرد و به این جهت بود که خدا دنیا را از سید آخر الزمان دور کرد به حدی که روزها را به گرسنگی بگذرانید و از شدت گرسنگی سنگ بر شکم مبارک می بست و به این جهت بود که خدا خیل محنت و بلا را متوجه انبیا و اولیا و سایر ارباب ولاء گردانید

هر که در این بزم مقرب تر است ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۵

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » مدح مال و ثروت

 

و مخفی نماند که همچنان که در آیات و اخبار مذمت بسیار از برای مال رسیده همچنین مدح آن نیز وارد شده است و خدای تعالی آن را در قرآن کریم خیر نامیده است و پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود خوب چیزی است مال صالح از برای مرد صالح و همه اخباری که در ثواب صدقه دادن و میهمانی و سخاوت و حج و غیر اینها از چیزهایی که تحصیل آنها به مال بسته است رسیده دلالت بر خوبی مال می کند و توفیق میان این اخبار آن است که مال می تواند شد که وسیله وصول به سعادت اخرویه و فوز به درجات علیه گردد و ممکن است که به واسطه رسیدن به مقاصد فاسده که سد راه علم و عمل و حجاب سعادت ابدند شود پس هر مالی که به مصرف اول رسید ممدوح و مستحسن است و آنچه به مصرف دوم رسید مذموم و مستهجن است و اخباری که دلالت بر مدح آن می کند بر اول محمول و آنچه دلالت بر مذمت آن می نماید حمل بر دویم می شود و چون اکثر طبایع بنی آدم به پیروی شهوات نفسانیه مایل و آن به واسطه مال حاصل می شود به این جهت زاید بر قدر کفاف آن در محل خطر و حذر از آن بهتر است و طوایف انبیاء و خیل اولیا از شر آن پناه به خداوند منان بردند

حتی اینکه پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم فرمود پروردگارا قوت آل محمد را به قدر کفاف کن و گفت خداوندا مرا زندگانی عطا کن چون زندگی مسکینان و بمیران چون مردن مسکینان

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۶

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - مفاسد مال و ثروت

 

... دوم آنکه باعث غرق خوش گذرانیدن و فرو رفتن به نعمتها می گردد زیرا که همچنان که می بینیم غالب آن است که مالداران مشغول تنعم می شوند و به خوشگذرانیدن الفت و عادت می کنند و نمی توانند از نعمتها بگذرند و هر یک لذتی را که یافتند میل به لذت دیگر می کنند و چون به این معتاد شدند و به خوشگذرانیدن عادت کردند بسا باشد که از حلال میسر نگردد پس دست به مال مشتبه دراز می کنند و به تدریج از آن تجاوز نموده به حرام فرو می روند و به این جهت به انواع اخلاق رذیله از کذب و ریا و حسد و غیر اینها مبتلا می گردند

و بسیار کم اتفاق می افتد که کسی صاحب مال و ثروت باشد و به خوشگذرانیدن و تنعم عادت نکند و در صدد آن نباشد و کسی که انواع اطعمه لذیذه و لباسهای فاخره از برای او میسر باشد کجا می تواند آنها را ترک کند و به نان جوی و جامه کهنه ای قناعت کند آری این شأن کسی است که صاحب نفس قوی قدسیه باشد مانند سلیمان بن داود علیه السلام و امثال او علاوه بر این بعد از آنکه مال آدمی بسیار شد محتاج به اعوان و انصار می گردد و سروکار او با مردم می افتد و کسی را که سروکار با اهل دنیا باشد چاره ندارد که با ایشان به نفاق و دورویی سلوک نماید با وجود آنکه سروکار با اهل دنیا داشتن باعث عداوت و کینه و حسد و کبر و ریا و غیبت و بهتان و سخن چینی و سایر معاصی می گردد

و این همه از شومی مال و احتیاج به حفظ اصلاح آن هم می رسد ...

... دوم اینکه به مصرف مردمان برساند یا به جهت فقرا و استحقاق ایشان و ثواب این ظاهر و روشن است یا به جهت رعایت شأن و مروت خود و زیادتی صداقت و محبت مردمان مانند مهمانی کردن و هدیه دادن و اعانت مردم نمودن و نحو اینها و از برای هر یک از اینها ثواب بسیار در اخبار رسیده است و فقر و استحقاق در ثواب اینها شرط نیست

بلی شرط ثواب در اینها نیت قربت است یا از برای حفظ آبروی خود چون دفع شر ظالم و بستن زبان هرزه گویان و امثال اینها و این نیز موجب ثواب می شود

و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که هر مالی را که آدمی به جهت محافظت آبروی خود صرف کند حکم صدقه دارد یا به کسی دهد که خدمت او را کند و شغلی که به او رجوع کند به انجام رساند و شکی نیست که این نیز از امور متعلقه به آخرت است زیرا که کارهایی که انسان به جهت زندگانی به آن محتاج است بسیار است و اگر همه را خود متوجه شود وقت او ضایع می شود و روزگارش به حیف می رود و از کار آخرت باز می ماند و شکی نیست که کسی را که هیچ مالی نیست باید همه این کارها را خود متوجه شود و از ذکر و فکر و عبادت و طاعت بازماند

سوم آنکه آن را به مصرف خیرات جاریه و باقیات الصالحات رساند از ساختن مسجد و مدرسه و رباط و پل و اجرای قنوات و نوشتن قرآن و کتاب و نشاندن اشجار و امثال اینها از چیزهایی که بعد از آدمی باقی می ماند و مدتها ثواب آن روز به روز عاید می گردد و باعث دعای بندگان خد از خوبان و صالحان می شود و اسم آدمی به خیر مذکور می گردد

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۷

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » زهد از دیدگاه آیات و روایات

 

و مخفی نماند که صفت زهد یکی از منازل راه دین و بالاترین مقامات سالکین است پروردگار عالم جل شانه در کتاب کریم خود می فرماید ولا تمدن عینیک الی ما متعنا به أزواجا منهم زهرة الحیوة الدنیا لنفتنهم فیه خلاصه معنی آنکه چشم مدار به سوی آنچه ما داده ایم از زینتهای زندگانی دنیا به بعضی از اصناف مردم تا امتحان نماییم ایشان را و آزمایش کنیم و دیگر می فرماید و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها وما له فی الاخرة من نصیب یعنی هر که حاصل دنیا را بخواهد ما به او می دهیم و دیگر در خانه آخرت نصیبی از برای او نیست و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که هر که داخل صبح شود و فکر او کار دنیا و همت او مقصور بر دنیا باشد خدا بر او کار را مضطرب و متفرق می سازد و شغل او را پراکنده می کند و فقر او احتیاج او را در مقابل او می دارد و از دنیا زیادتر از آنچه از برای او مقدر شده است به او نمی رساند و هر که داخل صبح شود و فکر و همت او امر آخرت باشد خدا امر او را جمع می سازد و شغل او را از برای او محافظت می کند و دل او را غنی و بی نیاز می گرداند و دنیا را ذلیل و خوار به نزد او می آورد و فرمود که هر بنده را دیدید که خدا به او خاموشی و زهد در دنیا عطا فرموده است به او تقرب جویید که به او القای حکمت و دانایی از مبادی فیاضه می شود و نیز فرمود که هر که خواهد خدا علمی به او دهد بی آنکه درس بخواند و هدایت کند بی آنکه راهنمایی با او باشد پس در دنیا زهد کند و از دنیا قطع علاقه نماید و نیز از آن حضرت مروی است که فرمود دل از دنیا بردار تا خدا تو را دوست دارد و دل از آنچه در دست مردم است بردار تا تو را دوست دارند و نیز از آن حضرت مروی است که زود باشد که بعد از من طایفه ای بیایند که پادشاهی از برای ایشان مستقر نباشد مگر به قتل و تجبر و غنی از برای ایشان حاصل نگردد مگر به بخل و دلتنگی و محبت به یکدیگر هم نرسانند مگر به متابعت هوا و هوس آگاه باشید که هر که آن زمان را دریابد و به فقر صبر کند و حال آنکه قدرت بر فراهم آوردن مال داشته باشد و بر دشمنی مردم با او صبر کند با وجود آنکه قدرت بر محبت ایشان داشته باشد و بر ذلت و خواری صبر نماید با وجود اینکه بر اخذ کردن عزت قادر باشد و این همه را به جهت خدا کرده باشد خدای تعالی ثواب پنجاه صدیق به او کرامت فرماید و فرمود که هرگاه نور داخل دل شود سینه گشاده و وسیع می گردد عرض کردند که نشانی از برای این هست فرمود بلی پهلو تهی کردن از سرای غرور و رو آوردن به خانه بهجت و سرور و مستعد مرگ شدن پیش از رسیدن آن روزی فرمود که از خدا شرم کنید همچنان که باید عرض کردند که ما شرم می کنیم از خدا فرمود پس چرا می سازید چیزی را که در آن مسکن نمی کنید یعنی زاید بر سکنای شما است و چرا جمع می کنید چیزی را که نمی خورید جماعتی بر آن حضرت وارد شدند و عرض کردند که ما از اهل ایمانیم حضرت فرمود علامت ایمان شما چیست عرض نمودند که چون بلایی به ما رو داد صبر می کنیم و چون نعمتی به ما رسید شکر می نماییم و راضی هستیم به قضای الهی و دشمنان خود را به مصیبتی که به ایشان رسد شماتت نمی کنیم حضرت فرمود هرگاه چنین هستید پس جمع مکنید چیزی را که نمی خورید و بنا نکنید آنچه را که در آن ساکن نمی شوید و بر چیزی که عاقبت باید گذاشت و رفت دل مبندید و رشک و حسد بر یکدیگر مبرید مروی است که روزی بعضی از زنان آن حضرت از بسیاری گرسنگی که از آن حضرت مشاهده نمود به گریه آمد و عرض کرد یا رسول الله آیا از خدا نمی طلبی که تو را طعامی فرستد فرمود به آن خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست که اگر از خدای خود مسیلت کنم که کوههای دنیا را طلا کرده و هر جا که روم با من روانه کند هر آینه می کند و لیکن من اختیار کردم گرسنگی دنیا را بر سیری آن و فقر دنیا را بر غنای آن و حزن و اندوه آن را بر فرح و شادمانی آن به درستی که دنیا سزاوار محمد و آل محمد علیه السلام نیست و خدا از برای پیغمبران أولوالعزم راضی نشد مگر صبر بر ناخوشیهای دنیا و کناره کردن از لذات آن پس از برای من راضی نشد مگر اینکه تکلیف کرد مرا به آنچه بر ایشان تکلیف کرده و گفت فاصبر کما صبر أولوا العزم من الرسل یعنی صبر کن همچنان که اولوا العزم از پیغمبران صبر کردند به خدا قسم که چاره ای بجز اطاعت او ندارم و به خدا قسم که صبر می کنم به قدر توانایی و طاقت خود همچنان که ایشان صبر کردند و فرمود که پیغمبران پیش از من بودند که بعضی از ایشان به فقر مبتلا شدند به نحوی که بجز عبایی نیافتند و بعضی مبتلا به شپش شدند و این را دوست تر داشتند از اینکه خدا دنیا را به ایشان عطا نماید و فرمود که ایمان بنده کامل نیست تا آنکه گمنامی را دوست تر از شناسایی و شهرت داشته باشد و کم چیزی را دوست تر از بسیاری مال داشتن داشته باشد و از آن حضرت مروی است که پروردگار به من فرمود که اگر خواهی سنگهای مکه را از برای تو طلا کنم عرض کردم خداوندا می خواهم که یک روز گرسنه باشم و یک روز سیر تا در روز گرسنگی تو را بخوانم و تضرع کنم و در روز سیری حمد و سپاس تو را به جا آورم و مروی است که آن حضرت روزی با جبرییل از مکه بیرون آمد به کوه صفا بالا رفتند آن حضرت به جبرییل علیه السلام فرمود که به خدایی که مرا به حق مبعوث کرده است که در این شام از برای آل محمد نه کف گندم برشته ای است نه قدری آرد جو هنوز سخن آن حضرت تمام نشده بود که ناگاه از آسمان صدا و زلزله عظیمی ظاهر شد به نحوی که حضرت ترسیدند فرمود که مگر قیامت برپا شد جبرییل عرض کرد که یا رسول الله این صدای شهپر اسرافیل است که بر تو نازل می شود پس اسرافیل آمد و عرض کرد که خدای تعالی سخن تو را شنید مرا با همه کلیدهای روی زمین به نزد تو فرستاد و مرا امر فرمود که آنها را به خدمت تو بیاورم و به تو عرض کنم که چنانچه خواهی همه کوههای خطه تهامه را از برای تو زمرد و یاقوت و طلا و نقره کنم فان شیت نبیا ملکا و ان شیت نبیا عبدا پس اگر خواهی پیغمبری باش پادشاه و اگر خواهی پیغمبری باش بنده پس حضرت فرمود که جبرییل اشاره کرد که تواضع و فروتنی کن از برای خدا حضرت فرمود می خواهم پیغمبری باشم بنده و پادشاهی را نمی خواهم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت که خدای تعالی فرمود بهترین و پرنفع ترین دوستان من در نزد من مردی است سبکبار که از نماز خود لذت بیابد و عبادت پروردگار خود را نیکو به جا آورد و در میان مردم گمنام باشد و روزی به قدر کفاف و قناعت به او برسد و بر این صبر کند و چون مرگ بر او وارد شود هم میراث او کم باشد و هم گریه کنندگان بر او روزی آن حضرت با جمعی از اصحاب به شتر چرانی گذشتند شخصی به نزد او فرستادند و شیر طلبیدند آن شخص گفت شیری که در ظرف دارم از برای شام قبیله است و آنچه در پستانهای شتر است به جهت صبح فردای ایشان است حضرت فرمود خداوندا مال و اولاد این مرد را زیاد کن و گذشتند و به شبانی رسیدند کسی را نزد او فرستاد شیر خواستند آن شبان آنچه شیر در پستانهای گوسفندان بود دوشید و با آنچه در ظروف خود داشت جمع کرده با گوسفندی به خدمت حضرت فرستاد و گفت این قلیلی بود که فرستاد چنانچه بفرمایید از این بیش می فرستم حضرت او را دعا کرد و فرمود خداوندا به قدر کفاف و قناعت به او روزی کن کسی عرض کرد یا رسول الله آن شخص که فرموده تو را رد نمود دعایی کردی که اکثر ما طالب آن هستیم و آن را که خدمت گذاری کرد دعایی فرمودید که همه از آن کراهت داریم حضرت فرمود چیز کمی که با آن کفایت و قناعت باشد بهتر است از بسیاری که آدمی را مشغول و گرفتار سازد حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که مردم سه طایفه اند زاهد و صابر و راغب اما زاهد همه غمها و شادیهای دنیا را از دل خود بیرون کرده نه به چیزی که از دنیا به او برسد شاد می شود و نه از چیزی که از دست او بیرون رود محزون می گردد پس او همیشه در استراحت است و اما صابر دل او دنیا را می خواهد و طبع او رغبت دارد اما هر وقت از برای او میسر شد خود را از آن نگاه می دارد چون بدی عاقبت آن را می داند و اگر بر دل او مطلع گردی تعجب خواهی کرد از خودداری و پیش بینی و فروتنی او

و اما راغب باکی ندارد از هر جایی که دنیا به او رو آورد خواه حلال و خواه حرام و مضایقه ندارد در طلب مال و دنیا از هیچ نوعی اگر چه نفس او هلاک شود و حرمت او برود و نیز از آن حضرت مروی است که علامت طالب آخرت آن است که دل از زینت چند روزه دنیای فانی بردارد آگاه باشید که دل برداشتن و زهد هیچ زاهدی در دنیا قسمت او را کم نمی کند و حرص هیچ حریصی بر دنیا آنچه از برای او مقدر شده را زیاد نمی کند پس مغبون کسی است که از نصیب خود در آخرت محروم شود بلی ...

... کسی به قوت بازوی خویش نگشاده است

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که خدای تعالی فرمود قسم به عزت و جلال و عظمت و بهاء و بلندی مرتبه خودم که هیچ بنده ای خواهش مرا بر خواهش خود اختیار نکرد در چیزی از امور دنیا مگر اینکه من دل او را غنی و بی نیاز می کنم و شغل و فکر او را منحصر در آخرت می گردانم و آسمان و زمین را ضامن روزی او می گردانم و از برای او بهتر از هر تاجری تجارت می کنم و نیز از آن حضرت مروی است که بالاترین مردم در نزد خدا از جهت قدر و مرتبه کسی است که باک نداشته باشد که دنیا در دست هر که می خواهد باشد پس هر که نفس او کرامت و عزتی دارد دنیا در پیش چشم او خوار و بی مقدار است و هر که نفس او خوار و ذلیل است دنیا در نظر او اعتباری دارد حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند که زهد کلید در آخرت و بیزاری از آتش است و زهد این است که هر چه تو را از خدا باز دارد آن را ترک کنی بدون اینکه تأسفی بر فوت آن داشته باشی نه عجبی بر ترک آن نمایی و نه به آن سبب منتظر فرجی در دنیا باشی یا خواهی تو را بر این صفت حمد و ستایش کنند و به این جهت عوضی طلبی بلکه ترک آن را راحت خود دانی و گرفتاری به آن را آفت شماری و همیشه از آفت گریزان و طالب راحت باشی و زاهد کسی است که اختیار کند آخرت را بر دنیا و ذلت را بر عزت و سعی در عبادت را بر راحت و گرسنگی را بر سیری و یاد خدا را بر غفلت و بدن او در دنیا باشد و دل او در آخرت حضرت امام رضا علیه السلام فرمود که هر که صبح و شام کند و بدن او صحیح باشد و از کسی مضطرب و خایف نباشد و قوت شبانه روز خود را داشته باشد گویا که همه دنیا از برای او جمع است و شکی در این نیست

پس خوشا به حال کسی که دل به دنیا نبندد و زهد در آن را اختیار کند و همین قدر بس است در فضیلت زهد که همه انبیا و اولیا به آن صفت موصوف بلکه اشهر صفات ایشان بود و هیچ پیغمبری مبعوث نشد مگر با زهد و اگر نه این بودی که قرب به پروردگار و نجات در دار قرار به آن موقوف بدی عظماء نوع انسان و برگزیدگان خداوند منان و آگاهان از حقیقت کار و دانایان اسرار بر خود چنین تنک نگرفتندی

نگاه کن بر احوال کلیم الله موسی بن عمران علیه السلام که بی واسطه با خدا سخن گفتی و انوار تجلی بر او تافتی چگونه در دنیا زندگانی کرد غالب قوت او گیاه زمین و برگ درختان بود و از کثرت ریاضت و زحمت چنان لاغر و ضعیف شده بود که سبزی علفی که خورده بود از ظاهر شکم مبارکش نمایان بود

و نظر افکن به رفتار روح الله عیسی بن مریم علیه السلام که آفریدگار عالم بی واسطه مس بشری او را از مریم به وجود آورد و ببین که جامه او همیشه از موی بود و خوراک او برگ درختان و علف صحراها نه او را فرزندی بود که از مردنش بترسد و نه خانه ای که از خرابی آن اندیشد هیچ روزی قوت فردای خود را ذخیره نکردی و هیچ مسکنی نداشتی و به هر کجا که شام شدی خوابیدی

روزی در بیابان و رعد و برق او را گرفت در هر طرف به طلب پناهی روان شد که خود را به جایی رساند خیمه ای از دور پیدا شد به آنجا آمد زنی تنها در آنجا دید شرم کرد و از آنجا گذشته به غاری در کوهی رسید داخل آنجا شد دید شیری در آن مأوی دارد در آنجا نشست و دست بر آن شیر کشید و گفت الهی هر چیزی را جا و ماوایی داد ولی از برای من ماوایی مقرر نفرمودی خطاب رسید که مأوای تو مستقر در رحمت من است چون روز قیامت در آید تزویج کنم با تو هزار حور العین را که آنها را به دست خود آفریده ام و چهار هزار سال که هر روزی از آن برابر عمر تمام دنیا باشد از برای تو عروسی کنم و مردم را در عروسی تو اطعام نمایم و امر فرمایم منادی را که ندا کند که کجایند زاهدان در دنیا تا ببینند عروسی زاهد مطلق بن مریم علیه السلام را

و بشنو احوال یحیی بن زکریا علیه السلام را که به غیر از پوست چیزی نپوشیدی و از درشتی پوست بدن او سوراخ سوراخ شد روزی مادر او درخواست کرد که جبه ای از پشم بپوشد تا اندکی بدن او به استراحت بیفتد چون آن را پوشید وحی به او رسید که ای یحیی دنیا را اختیار کردی پس گریست و آن جبه را افکنده به حالت اول عود نمود

نگاهی بر زهد پیامبر و علی علیه السلام و بعد از این دیده بگشای و نظر کن در طریقه رفتار پیغمبر آخرالزمان که واسطه وجود زمین و آسمان است و زهد آن جناب را ملاحظه کن که بعد از بعثت در مدتی که آن سرور در دنیا بود هیچ صبحی او و اهلبیتش سیر نشدند مگر آنکه در شام گرسنه بودند و هیچ شامی سیر نشدند مگر آنکه صبح آن گرسنه به سر بردند و آن حضرت و اهلبیت او خرمای سیر تناول نفرمودند مگر بعد از فتح خیبر و خواب آن بزرگوار بر روی عبایی بود که آن را دو تا کردی و بر آن خوابیدی که شبی آن را چهار تا کردند و حضرت بر آن خوابید چون بیدار شد فرمود مرا از بیداری شب باز داشتید باری عبا را بردارید و دو تا کنید

و بسی اتفاق افتاد که آن برگزیده خدا جامه خود را بیرون کرده بود که بشوید که بلال اذان نماز می گفت و حضرت جامه دیگر نداشت که بپوشد و به نماز بیرون رود و زهد زاهد علی الاطلاق و سرور زاهدان آفاق علی بن ابی طالب علیه السلام از آن مشهورتر که محتاج بیان باشد در نزد دوست و دشمن به صحت پیوسته که آن حضرت هرگز از طعامی سیر نخوردی و اگر می خوردند منحصر بود به نمک یا سرکه و اگر از آن ترقی می نمودند قدری شیر می خوردند و آن حضرت را انبانی بود که ریزه های نان جو در آن بود و آن را میل می فرمود و گاه بود که شبانه روزی به یک کف از همان سبوس که به دهن می ریختند اکتفا می نمودند و پیوسته جامه درشت کهنه پوشیدی که مشتمل بر پینه های بسیار می بود و گاهی جامه خود را به لیف خرما پینه می نمود و گاهی به پاره پوستی کهنه و مکرر می فرمود که علی را با زینت دنیا چه کار است و چگونه خود را راضی کنم به لذتی که فانی است و نعمتی که غیر باقی است و همچنین زهد ایمه راشدین و اکابر صحابه و تابعین و غیر ایشان از بزرگان دین و علماء صالحین در کتب احادیث و تواریخ مسطور است و در السنه و افواه مذکور حتی اینکه بعضی از ایشان بوده اند که پنجاه سال یا شصت سال که مدت حیات ایشان بوده جامه خواب نیفکندند و دیگی از برای ایشان بر سر آتش ننهادند و فرش بر روی زمین نیفکندند و اهل خانه خود را به ساختن طعامی امر نکردند بلکه شبها را بر پا ایستادند و رخسارهای خود را بر زمین فرش کردند آب دیده هایشان بر رخسارشان جاری و با پروردگارشان در مناجات و زاری بودند

یکی از سلاطین ده هزار درهم از برای یکی از بزرگان دین فرستاد او رد کرد عیال او با او به گفتگو آمد گفت مثل من و مثل شما مانند شخصی است که گاو کاری داشت و به آن زارعت می کرد چون پیر شد و از کار افتاد آن را ذبح کرد تا از پوست آن منتفع گردد و همچنین شما می خواهید که مرا در این پیری ذبح کنید پس از گرسنگی بمیرید بهتر است از اینکه مرا ذبح نمایید ...

... به عمری کو بود پنجاه یا شصت

چه باید صد گره بر پای خود بست

نه پنجه سال اگر پنجه هزار است ...

... نیرزد ملک عالم یک پشیزی

احوال یاران و برادران و دوستان و رفیقان را ملاحظه کن که همگی رفتند و در زیر خاک خفتند از آنچه اندوختند با خود چه بردند و به که سپردند و از عیش و تنعم چه طرف بربستند و چه ثمر چیدند تو گویی خوابی بود یا خیالی

ببین چون گرفتند از ما کنار ...

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۸

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - درجات و اقسام زهد

 

... هیچ نه در کاسه و چندین مگس

چشمه سرابست فریبش مخور

قبله صلیب است نمازش مبر ...

... قسم چهارم و آن زهد معرفت است آن است که ترک کند جمیع ما سوی الله را و قطع علاقه از آن نماید حتی از جان و بدن خود و مصاحبت با بدن هم از راه الجاء و اکراه بوده باشد

و به این مرتبه حضرت صادق علیه السلام اشاره فرمودند که زهد کلید در آخرت و نجات از نار است و آن این است که ترک کنی هر چیزی را که تو را از خدا مشغول می کند و مخفی نماند که التفات به بعض آنچه ما سوی الله است که از جمله ضروریات است مانند قدر ضروری از اکل و شرب و لباس و آمد و شد با مردم و گفتگوی با ایشان و اصلاح مسکن و امثال اینها با این مرتبه از زهد منافات ندارد زیرا که مقصود از قطع علاقه از دنیا رو آوردن دل است به خدا و این بدون حیات و زندگی متصور نیست و حیات موقوف است به ضروریاتی چند پس هرگاه کسی اقتصار به این ضروریات نماید به قصد محافظت بدن و استعانت از بدن بر امر عبادت و بندگی چنین شخصی مشغول به غیر خدا نخواهد بود همچنان که کسی که در سفر حج راحله خود را علف دهد به جهت اینکه او را به مکه رساند معرض از حج نیست

بلی باید بدن را در راه خدا به منزله مرکب داند در راه حج همچنان که مقصود از تهیه ضروریات مرکب محافظت آن است از برای اینکه آدمی را به مقصد برساند نه پرورش و لذت بردن آن همچنین باید مقصود از اکل و شرب و لباس و سکنی محافظت بدن باشد به جهت عبادت خدا و بندگی او پس به قدری که محافظت بر آن موقوف است اکتفا نماید نه آنکه مقصود تن پروری و تنعم باشد و اگر لذتی بر آن مترتب شود ضرر ندارد بعد از آنکه مقصود بالذات نباشد و بدان که شکی نیست که تحصیل زیادتر از قدر آنچه آدمی به آن محتاج است و نگاه داشتن فاضل بر آنچه رفع احتیاج را می کند منافی مرتبه زهد است و اما آنچه به آن احتیاج است و در اکل و شرب و لباس و سکنی و اثاث الدار و زن و فی الجمله جاهی که دفع ظلم و ستم از خود کند منافات با زهد ندارد و لیکن از برای آنها نیز مراتبی چند است و بعضی از علمای اخلاق گفته اند که غایت زهد در خوراک آن است که زیاده از قوت شبانه روزی را نگاه ندارد چنانچه زیادتی داشته باشد به مستحقین بذل کند و آن را هم نان جو قرار بدهد نهایت زهد خواهد بود و لیکن بعضی اوقات نان گندم خوردن بلکه یک نان خورش نیز ضمیمه آن نمودن به شرط آنکه از چیزهای بسیار لذیذ نباشد بلکه بعضی وقتها گوشت نیز تناول کردن با زهد منافات ندارد

و در لباس اقتصار کند به آنچه از پنبه یا پشم باشد و این قدر از آنها تحصیل کند که بدن او را بپوشاند و از گرما و سرما او را محافظت کند و اگر دو جامه یا سه جامه هم داشته باشد که چون یکی را بشوید آن دیگر را بپوشد با زهد منافاتی ندارد ...

... پس لایق هر کسی آن است که مجتهد نفس خود باشد و ملاحظه وقت و حال و مکان را بکند و ببیند که اصلح از برای امر آخرتش و باعث اطمینان قلب و جمعیت خاطر او نگاهداشتن چه قدر است و چه جنس که اگر از آن کمتر باشد متمکن از تحصیل آخرت نیست همان را نگاه دارد و زاید بر آن را ترک کند و چنین شخصی بعد از آنکه در نگاهداشتن این قدر قضا خود را از برای خدا خالص کند از زهد واقعی خارج نخواهد شد اگر چه اکتفا به کمتر تواند نمود

و همچنان که حضرت امام همام جعفر صادق علیه السلام در حدیث مکالمه او با سفیان ثوری و اصحابش فرموده است صریح در این است و در آن حدیث مذکور است که سلمان فارسی قوت سال خود را از حصه خود از بیت المال نگاه می داشت و أبوذر را چند شتر و چند گوسفند بود که به محصول آنها معاش می کرد و در آن حدیث است که انصاری را چند بنده بود و آنها را در وقت مردن آزاد کرد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم چون مطلع شد فرمود اگر می دانستم نمی گذاردم او را در مقبره مسلمین دفن کنید بنده های خود را آزاد کرد و اطفال صغار خود را واگذارد که از مردم سیوال کنند

و اما در خصوص جاه که عبارت است از وقع در دلهای مردم و اعتبار در نظر ایشان پس مذکور شد که قدری از آن به جهت انتظام امر معیشت و دفع شر اشرار با زهد منافات ندارد

و بعضی از علماء گفته اند که اگر چه قدر ضرورت از آن منافات نداشته باشد با زهد ولیکن منجر به جایی می شود که آدمی را به هلاک رساند پس اولی و الیق آن است که آدمی مطلقا طلب وقع و اعتبار و مرتبه در نظر مردم نکند بلی آن مرتبه که بدون سعی خدا به بعضی می دهد به جهت ترویج دین یا به سبب بعضی از صفات و کمالات منافاتی با زهد ندارد همچنان که جاه پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم از همه کس بالاتر بود و زهد او از همه عالم بیشتر و حق آن است که جاه نیز مانند مال است و بسیار می شود که آدمی در ولایتی یا زمانی اتفاق می افتد که گذران امر معیشت او به قدری از جاه و مرتبت موقوف است پس در این قدر حرجی نیست و منافاتی با زهد ندارد و از دنیا نیست همچنان که از اخبار و آثار نیز مسفتاد می شود

مروی است که ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام را احتیاجی شد به نزد یکی از اصدقاء خود رفت که چیزی قرض کند به او قرض نداد حضرت محزون مراجعت کرد وحی به او رسید که اگر از خلیل خود سوال می کردی به تو عطا می کرد عرض کرد که پروردگارا چون می دانستم که تو بر دنیا غضبناکی ترسیدم که از تو سوال کنم خطاب رسید که قدر احتیاج از دنیا نیست پس معلوم می شود که محافظت هر قدری که آدمی به آن محتاج است آن از دین است نه از دنیا

بلی زیادتر از آن از دنیاست و وبال آدمی است در آخرت بلکه در دنیا نیز همچنان که کسی که تأمل در احوال اغنیاء و مالداران کند این مرحله بر او معلوم می شود و می بیند که چقدر محنت و بلا و رنج و عنا می کشند و در تحصیل مال و جمع و محافظت آن انواع مذلت و خواری را متحمل می شوند که هرگز عشر آن زحمت و ذلت به فقرای تهی دست نمی رسد ...

... گدا پادشاه است و نامش گداست

نهایت سعادتی که از مال عاید اغنیاء می گردد آن است که آن را از برای ورثه خود بگذارند و آنها بخورند و معصیت آفریدگار کنند و از این جهت است که تشبیه کرده اند کسی را که عمر خود را صرف جمع اموال دنیویه می کند به کرم ابریشم که پیوسته بر دور خود می تند تا راه خلاصی را مسدود می کند بعد از آن چون می خواهد بیرون آید مخلصی نمی یابد و در آنجا می میرد و به سبب عمل خود هلاک می شود و همچنین کسی که حریص بر دنیاست هر روز سعی می کند و زنجیری تازه بر پای خود می بندد که قدرت بر گسیختن آن ندارد تا ملک الموت دفعی میان او و خواهشهای و اندوخته های او جدایی افکند و در وقت مردن آن زنجیرها که یکسر آنها بر دل بیچاره اش بسته است و یکسر دیگر به آنچه جمع کرده و اندوخته است او را به جانب دنیا می کشد و چنگالهای ملک الموت بر رگ و ریشه دل او فرو رفته و او را به جانب آخرت جذب می کند و در آن وقت اگر بسیار بر او سهل و آسان گذرد مانند کسی خواهد بود که پاره اعضای او را از یکدیگر جدا کنند و این اولین عذابی است که بعد از رفتن از دنیا به اهل دنیا می رسد و آنچه درعقب آن می آید به شرح در نمی آید

قسم پنجم که زهد خایفین است و آن زهدی است که سبب آن تشویش از عذاب آخرت و سخط پروردگار بوده باشد ...

... که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

و ظاهر آن است که هر که خدا را شناخت و لذت ملاقات او را یافت و دانست که لذت تنعم به حور و قصور و اشجار و انهار با التذاذ به لقای پرودگار در یک حال جمع نمی شود دیگر غیر از لقای پروردگار چیزی نخواهد بلکه همچنان که بعضی گفته اند بعد از درک لذت لقاء دیگر وقعی از برای لذت حور و قصور در دل باقی نمی ماند زیرا که لذت نعیم بهشت در نزد لذت لقای الهی مثل لذت گرفتن گنجشکی است در پیش لذت تسخیر تمام ممالک عالم و استیلای بر همه بنی آدم

ملا احمد نراقی
 
۸۸۹۹

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » اسرار وجوب زکاه

 

... و از این جهت خدای تعالی فرماید ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه خلاصه معنی آنکه خدا نفسهای مومنین و مالهای ایشان را خریداری نموده که در عوض بهشت به ایشان کرامت فرماید شکی نیست که بالاترین لذات بهشت لقای پروردگار است و مردم در این خصوص بر سه قسم اند

اول در دعوای محبت تام و توحید کامل صادق اند و از عهده عهد خود برآمده اند و در دل بجز دوستی یکی را راه نداده دست از مال و متاع دنیا شسته و در دنیا را بر روی خود بسته اند و این طایفه دیگر التفاتی به وجوب زکاه نمی کنند حتی اینکه از بعضی از ایشان پرسیدند که در هر صد درهم چقدر زکاه است گفت اما بر عوام پنج درهم به حکم شریعت و اما بر ما دادن همه اموال و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام سیوال کردند در چقدر مال زکاه واجب است فرمود اما زکاه ظاهر در هزار درهم بیست و پنج درهم و اما در باطن پس آن است که هر چه برادر مومن تو به آن محتاج تر از تو باشد خود را اختیار نکنی

دوم طایفه ای هستند که از اموال دنیا به قدر حاجت نگاه می دارند به جهت ضرورت و لیکن فاضل از آن را ذخیره نمی کنند بلکه به مصارف خیرات و مبرات می رسانند و این طایفه اگر چه از طایفه اول پست مرتبه ترند و لیکن ایشان نیز بر قدر واجب اقتصار نمی کنند و جمیع انواع خیر را به جا می آورند ...

... دوم از اسرار وجوب زکاه و ترغیب به بذل مال پاک ساختن نفس است از صفت رذیله بخل که از جمله مهلکات است چون که به دادن مال مکررا نفس عادت به بذل و عطا می کند تا ملکه حاصل می شود

و سوم بجا آوردن شکر نعمت خدا زیرا که خدا را بر بنده حق نعمت بدن و نعمت مال ثابت است و عبادت بدنیه شکر نعمت بدن و بذل اموال شکر نعمت مال است و چقدر قبیح است که کسی ادعای اسلام کند و فقیر بینوای مضطری را ببیند و در شکر نعمت پروردگار خود تقصیری کند

ملا احمد نراقی
 
۸۹۰۰

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علاج منت گذاشتن و ایذای فقیر

 

... هشتم آنکه آنچه در راه خدا تصدق می کند عظیم نشمارد چنان نداند که کاری کرده مثلا اگر مسجدی سازد یا رباطی پردازد در نظر او وقعی نداشته باشد و همچنان نداند که خدا را از خود راضی کرده که اگر چنین داند ثواب او باطل و اجر او ضایع می شود چنان که در مبحث غرور بیاید

نهم آنکه آنچه را در راه خدا بذل می کند از جمله بهترین اموال و عزیزترین آنها باشد و از حرمت و شبهه دورتر باشد زیرا که خدا پاک است و غیر پاک را قبول نمی کند و چیز پست تر را در راه خدا دادن خلاف ادب است و چگونه بنده خدا خوب را از برای خود و عیال خود نگاه می دارد و بد را به نزد خدا ارسال می کند آیا نمی بینی که اگر مهمانی به کسی وارد شود آن کس طعام خوب را به جهت عیال خود بگذارد و طعام زبونی به جهت مهمان آورد دلتنگ و شکسته خاطر می گردد و با وجود اینکه آنچه را تصدق می کند به جهت خود پیش می فرستد و هر کسی باید چیز بهتر را از برای خود ذخیره کند

خداوند عالم می فرماید انفقوا من طیبات ما کسبتم یعنی انفاق کنید از پاکیزه چیزهایی که تحصیل کرده اید و باز می فرماید لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون یعنی به خیر و نیکی نمی رسید تا انفاق کنید در راه خدا آن چیزهایی را که دوست دارید و در حدیث وارد است که می شود یک درهم صدقه از صدقه هزار درهم پیش افتد و سبب آن این است که آن یک درهم را از مال حلال خوب خود بدهد و دیگری صدهزار درهم را از چیزی که چندان محبتی به آن ندارد بدهد دهم آنکه اگر تواند و قدرت داشته باشد این قدر به فقیر بدهد که رفع فقر او بشود و غنی گردد ...

... مروی است که حضرت امام زین العابدین علیه السلام به خادم خود فرمود اندکی دست نگاه دارد تا فقیر دعا کند که دعای سایل فقیر رد نمی شود و خادم را می فرمود که چون به سایل چیزی دهی بگو دعا کند و نیز مروی است که هرگاه فقرا را چیزی دهید یاد دهید ایشان را که شما را دعا کنند که دعای ایشان در حق شما مستجاب می شود و در حق خودشان مستجاب نمی شود و آنچه بعضی از عرفا گفته اند که توقع دعا از فقیر مکنید به جهت اینکه آن یک نوع مکافاتی است خلاف طریقه ایمه علیه السلام و اعتباری ندارد

سیزدهم آنکه در بذل و عطا استحقاق را منظور دارد و تخم احسان را در شوره زار غیر مستحق ضایع نسازد و به هوس شهرت نام نیک به بذل و بخشش بی جا دست نگشاید زیرا که بذل مال به این جهت چندان فضیلتی بر بخل ندارد بلکه هر دو از سر یک کرباس اند و خود ظاهر است که با وجود بینوایان عور نوازش با صاحبان لک و کرور آب به دریا بستن است و با دردمندان شکسته بال عطا به منعمان مرفه الحال سنگ به کوه کشیدن

و مراد از استحقاق همین عسرت و پریشانی نیست بلکه غرض آن است که ارباب همت و کرم شایستگی را در کسی منظور داشته باشد پس فساق و اشرار را بر نیکان و اخیار مقدم ندارند و بی هنران نادان را بر اهل هنر دانشور ترجیح ندهند و رعایت مفلسان را از منعمان ضروری تر دانند و در دستگیری ضعفا بیش از اغنیا سعی کنند و با وجود عضو مجروح مرهم به عضو صحیح ننهند ...

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۴۴۳
۴۴۴
۴۴۵
۴۴۶
۴۴۷
۵۵۱