گنجور

 
ملا احمد نراقی

پس هر که را از اندک هوشی بوده باشد، و دشمن نفس خود نباشد، بر او لازم است سعی در استیلای قوه عقلیه، و جد و جهد در استیفای سعادت ابدیه، و صرف وقت در تحصیل صفات جمیله، و دفع اخلاق رذیله و پیرامون شهوات نفسانیه و لذات جسمانیه نگردد مگر به قدر ضرورت.

پس، از غذا، «اقتصار» کند به آنچه در صحت بدن به آن احتیاج، و به جهت بقای حیات از آن لابد و لاعلاج است و روزگار خود را در تحصیل الوان طعامها و اقسام غذاها ضایع و تلف نکند و اگر هم از این تجاوز کند، این قدر طلبد که موجب ذلت در نزد اهل و عیال نباشد، و زیاده از این، وبال، و باعث خسران مآل است.

و از جامعه و لباس، اقتصار کند بر آنچه بدن را بپوشاند، و دفع سرما و گرما کند و اگر از این مرتبه درگذرد به قدری جوید که در نظرها خوار، و در برابر همگان بی اعتبار نگردد.

و از مجامعت، نخواهد مگر آنچه به آن حفظ نوع و بقای نفس و نسل متحقق شود و بپرهیزد از اینکه غریق لجه شهوات نفسانیه و گرفتار قیود و علایق دنیویه شود، و از این جهت به شقاوت ابد و هلاکت سرمد رسد.

پس ای معشر اخوان و گروه برادران از برای خدا بر بر خود رحمت آرید، و بر نفس خود ترحم کنید، بیدار شوید پیش از آنکه همه راهها بر شما بسته شود و راهی طی کنید قبل از آنکه پای شما شکسته گردد و دریابید خود را که وقت درگذر است غافل ننشینید که عمر کوتاه و مختصر است چاره بسازید پیش از آنکه ریشه اخلاق رذیله مستحکم شود، و صفات ردیه عادت گردد، و لشکر شیطان مملکت دل را تسخیر کند، و تختگاه دل، مقر سلطان شیطان شود، و جوانی تو که وقت قوت و توانائی است سپری گردد بلی، «آنا فآنا» تو روی به ضعف و پیری و ناتوانی می روی، و صفاتی که در نفس تو هست محکم و قوی می گردد.

خاربُن در قوت و برخاستن

خارکن در سستی و در کاستن

تو که در جوانی مقابله با حزب شیطان نکردی، که هنوز احاطه بر ملک دلت نکرده بودند، چگونه در پیری با ایشان مجاهده کنی؟ «و لا تیاسوا من روح الله» یعنی «اما در هیچ حال نومیدی از رحمت خدا روا نیست و در هر وقتی باید به قدر قوه سعی و اجتهاد نمود».

منقول است از شیخ کامل فاضل احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه، که استاد است در علم اخلاق، و اول کسی است که از اهل اسلام که در این فن شریف تصنیف و تألیف نمود که گفته: «من در وقتی از مستی طبیعت هشیار، و از خواب غفلت بیدار شدم که مایه جوانی بر باد رفته بود، و پیری مرا فراگرفته و عادات و رسوم در من مستحکم گشته، و صفات و ملکات در نفس من رسوخ کرده بود، در آن وقت دامن اجتهاد بر میان زدم، و به مجاهدات عظیمه و ریاضات شاقه، نفس خود را از خواهشهای آن باز داشتم، تا آنکه خداوند عالم مرا توفیق کرامت فرموده و خلاصی از مهلکات حاصل شد».

پس ای جان برادر مأیوس مباش و بدان که درهای فیض الهی گشاده است، و امید نجات از برای هر کسی هست و لیکن چنان نپنداری که صفا و نورانیتی که از نفس فوت می شود به جهت کدورت و تیرگی که از معصیت در حالتی حاصل می شود، تدارک آن ممکن باشد، و توان نوعی نمود که صفایی که اگر معصیتی صادر نشده بود حاصل می شد توان تحصیل نمود، زنهار، این اندیشه ای است محال، و خیالی است فاسد، زیرا که نهایت امر آن است که آثار معصیت را به افعال حسنه محو نمایی، در این وقت نفس مثل حالتی می شود که آن معصیت را نکرده بود پس به این حسنات روشنایی و سعادتی حاصل نمی گردد و اگر معصیت نکرده بود و این حسنات از او صادر می شد، از برای او در دنیا صفا و بهجتی، و در عقبی درجه ای هم می رسید، و چون ابتدا معصیت کرده بود این صفا و درجه از دست او رفت، و فایده حسنه، محو آثار معصیت شد و بس.