گنجور

 
۸۶۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵۵

 

... به توفان حوادث چاره ها خون شدکنون صبری

به ساحل کشتی ما را مگر لنگر برون آرد

صفاها آخر از عرض هنر زنگار شد بیدل ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰۸

 

... ضبط خودت بن است غم خلق هرزه چند

گوهرمحیط را به چه ساحل برآورد

بنیاد این خرابه به آبی نمی رسد ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۴

 

... درویشی من سرخوش صهبای تسلی است

ساحل قدح از گردن گرداب نگیرد

زین خواب گمان وا نشود چشم یقینت ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۸

 

... دل به راحت گر نسازد با گدازش واگذار

گوهر ما بحر خواهد گشت اگر ساحل نشد

در بیابانی که ما را سر به کوشش داده اند ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۹

 

... آیینه عبث طالب سیماب برآمد

از ساحل این بحر زبان می کشد آتش

کشتی به چه امید ز گرداب برآمد ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۳

 

... رهایی نیست از هستی بغیر از خاک کردیدن

از این درپای عبرت هرکه شد ساحل برون آمد

به کوشش ربط نتوان داد اجزای هوایی را ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰۰

 

... دل جمع دارد چه دنیا چه عقبا

چوگوهر شدی بحر و ساحل نماند

در این بزم ز آثار اسرارسنجان ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲۴

 

روزگاری شد که از اهل وفا دل برده اند

رخت خود زین بحر گوهرها به ساحل برده اند

ماضی از مستقبل این انجمن پر می زند ...

بیدل دهلوی
 
۸۶۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۶

 

... عاقبت بویی نبردیم از سراغ عافیت

ساحل گم گشته ما را به دریا ریختند

تا نفس باقیست همچون شمع باید سوختن ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۵

 

... نقص سرمایه هستی ست عدم نسبتی ام

کشتی ام داشت شکستی که به ساحل بستند

نذر بینایی دل هر مژه اشکی دارد ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۶

 

... سعی غواص در این بحر جنون پیمایی ست

آرمیدن گهری بود به ساحل بستند

چون سحر مرهم کافور شهیدان ادب ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۶

 

... گر شوی مرکزپرگار حقیقت چوگهر

در دل بحر همان راحت ساحل بخشند

رهروانیم ز ما راست نیاید آرام ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۷

 

... خار پا با شوخی رفتار یکجا می کشند

قانعان ساحل بی دست پاییهای عجز

دام ماهی گر کشند از آب دربا می کشند ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۴

 

... فقر هم در عالم خود سایه پرورد غناست

آرمیدنهای ساحل نازگوهر می کند

یمن آگاهی ندارد رغبت گفت و شنود

اینقدر افسانه آخرگوش ما کر می کند

حسرت ساحل مبر بیدل که در دریای عشق

کم کسی بی خاک گشتن خاک بر سر می کند

بیدل دهلوی
 
۸۷۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۳

 

رفته رفته عافیت هم کینه خواهی می کند

ساحل آخر کشتی ما را تباهی می کند

دوستان بر موی پیری اعتماد عیش چند ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۰

 

... ما نه تنها نیستی را دادرس فهمیده ایم

بحر هم از موج دارد دست بر ساحل بلند

چین ابروی تو هرجا بحث جوهر می کند ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۱

 

... جاه را با آبروی خاکساریها مسنج

نیست ممکن گردن موج از سر ساحل بلند

چشم اهل جود اگر می داشت رنگی از تمیز ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۳

 

... گرعافیتی هست ازین بحر برون است

غواص ندانست که ساحل گهری بود

از جرات پرواز به جایی نرسیدیم ...

بیدل دهلوی
 
۸۷۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۲

 

... مژده ای کوشش که از توفان عالمگیر شوق

خاک ساحل مرده ما هم شناور می شود

در هوایت نامه آهی گر انشا می کنم ...

بیدل دهلوی
 
۸۸۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۸

 

... جرم خودداری ست از بزم تو دور افتادنم

قطره چون فال گهر زد باب ساحل می شود

دشت امکان یکقلم وحشت کمین بیخودی ست ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۶۰