غافلی چند که نقش حق وباطل بستند
هرچه بستند بر این طاق و سرا، دل بستند
سعی غواص در این بحر جنونپیمایی ست
آرمیدنگهری بود به ساحل بستند
چون سحر مرهم کافور شهیدان ادب
لب زخمیست که از شکوهٔ قاتل بستند
پی مقصد به چه امیدکسی بردارد
نامهای بود تپش بر پر بسمل بستند
شعله تا بال کشد دود برون تاخته است
بار ما پیشتر از بستن محمل بستند
جوهر گل همه در شوخی اجزا صرف است
آنچه از دانهگشودند به حاصل بستند
ره نبردم به تمیز عدم و هستی خویش
این دو آیینه به هم سخت مقابل بستند
عمر چون شمع به واماندگیام طیگردید
نامهٔ جادهٔ من بر سر منزل بستند
بیتکلٌف نه حبابیست در این بحر نه موج
نقش بیحاصلی ماستکه زایل بستند
جرأت از محو بتان راست نیاید بیدل
حیرت آینه دستیست که بر دل بستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی تضادهای حق و باطل، زندگی و مرگ، و تلاشهای انسان در جستجوی حقیقت میپردازد. شاعر به نقش غیرمستقیم انسان در دنیای پیچیدهای اشاره میکند که در آن تلاشها و سعیها غالباً بینتیجه و بیحاصل به نظر میرسند. مرور بر مصیبتهای گذشته و یادآوری زخمهای عمیق، نشاندهنده تأثیرات ناگوار عشق و جنگ است. در نهایت، شاعر به مرور زمان و فرسایش آن اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که زندگی انسان در این جهان به نوعی مانند شعلهای است که به زودی خاموش خواهد شد.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم غافل هستند که حقیقت و نادرستی را به هم آمیختهاند و هر چه که ساختهاند و به این جهان سپردهاند، دلهای خود را به آنها بستهاند.
هوش مصنوعی: غواص برای غرق شدن در این دریای دیوانگی تلاش میکند، اما در نهایت به جایی میرسد که مرواریدی در ساحل به او سپرده شده است.
هوش مصنوعی: در دل شب، مرهمی مانند کافور بر زخمهای دلسوزان ادب و هنر وجود دارد؛ زخمهایی که به خاطر فخر و بزرگی دشمنان ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: کسی که در پی هدفی است، با چه امیدی میتواند نامهای را آغاز کند، وقتی که قلبش مانند پرندهای در قفس است و نمیتواند آزادانه پرواز کند.
هوش مصنوعی: شعلهای که بالا میرود، دود را به بیرون میفرستد و در واقع بار ما را قبل از آنکه محمل را ببندند، آماده کردهاند.
هوش مصنوعی: جوهر و essence گل تنها در لحظات بازیگوشی و شوخی اجزا و بخشهایش نمود پیدا میکند. آنچه که از دانه به وجود آمده، در واقع به محصول و نتیجهای که حاصل شده، مربوط است.
هوش مصنوعی: من نتوانستم به روشنی تفاوت میان عدم و هستی خودم را درک کنم؛ این دو حالت همچون دو آینه در برابر یکدیگر قرار گرفتهاند و به همدیگر نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: زندگیام مانند شمعی که به پایان رسیده، به پایان رسید و حالا مسیر من به سمت مقصد، در حال تمام شدن است.
هوش مصنوعی: در این دریا نه حبابی وجود دارد و نه موجی، و ما نیز بیهدف و بیفایده در این فضا محو شدهایم و در واقع همگی به نوعی از بین رفتهایم.
هوش مصنوعی: شجاعت از زوال و نابودی بتها به دست نمیآید؛ بیدل در حیرت است، مانند آینهای که بر دل آویخته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بال پرواز خود آن مردم غافل بستند
که به زنار علایق کمر دل بستند
جلوه موج سراب است جهان در نظرش
چشم حق بین کسی را که ز باطل بستند
در جنت نگشایند به رویش فردا
[...]
عشق نگشوده طلسمی است که بر دل بستند
آه از این عقده آسان که چه مشکل بستند
گر چه صید قفسم کی روم از خاطر دام
در هواداری من عهد به یک دل بستند
عشق موجی است که ساغر کش گرداب فناست
[...]
سالکانی که به خورشید رخت دل بستند
شبنم آسا به نگه سوی تو محمل بستند
به طپش از قفس، امید رهایی غلط است
این طلسمی است که بر بازوی بسمل بستند
رنگ شادی به رخ از پهلوی دل چشم مدار
[...]
آرزو سوخت نفس آینهٔ دل بستند
جاده پیچید به خود صورت منزل بستند
حیرت هر دو جهان درگرو هستی ماست
یکدل ینجا به صد آیینه مقابل بستند
پیش از ابجاد، فنا آینهٔ ما گردید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.