گنجور

 
۷۵۰۱

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - مطلع چهارم در نعت سیدالمرسلین

 

... بسمل آن روضه ام ز اول شب تا سحر

دل به شبیخون برد یاد شبستان او

نایب روح الامین بر در او خاطرم ...

... صدرنشین خواجه ایست شرع درین بارگاه

عقل که میر ده است بنده فرمان او

هرچه ز اقطاع حق آمده در تحت عقل

نیگ اگر بنگری هست ز دیوان او

گر به کرامت کشد ور به خدا مرد را ...

... نوح چو دعوت نمود موجه علم تو دید

بود تیمم گهی بنگه طوفان او

فکر نظیری خطاست هم تو بشویی مگر ...

... غازی سلطان نسب ترک بهادر لقب

رستم و اسفندیار بنده دستان او

حادثه صد میل وار می گذرد از رهش ...

... کشتی من خرد کرد موجه طوفان او

ارزن بادآورست دانه بستان من

سیل درخت افکنست قطره عمان او ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۰۲

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در صفت بنای خانه ممدوح

 

... خان فیروز جنگ عبدالاه

چون ز روی شکوه بنشیند

تنگ سازد به دیده جای نگاه ...

... شاه بر گاه و ماه در خرگاه

کرد عالی بنا که می ساید

در تواضع به چرخ پر کلاه ...

... بر بیاض جمال جعد سیاه

خسک و خار صحن بستانش

ناف آهو و نیفه روباه ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۰۳

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - این قصیده در راه مکه معظمه بعد از غارت سارقان مذیل به مدح نواب محمد عزیز اعظم خان منظوم شده

 

... زبان عذر بروید زمین به شکل گیاه

بنه کلاه و کمر گر سر سفر داری

که راه سخت مخوفست و روز بس کوتاه ...

... که گشت دست دو کون از رکاب او کوتاه

عنان به پایه کرسیش بستی و رفتی

چنان که این قدمت زان قدم نشد آگاه ...

... به درگهت ز بد و نیک داد ازان دارد

که دیده مسند پاداش و بند پادافراه

سخن که خسته افتاده می کند بپذیر

که لخت دل به رخ بسترست و گل درگاه

رخیست غرقه به خونم نثار درگه تو ...

... چراغ عمر تو پرنور تا صباح نشور

که روشنست به نور تو شرع را بنگاه

نظیری نیشابوری
 
۷۵۰۴

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - یک قصیده

 

... دم زده بحر و پدید آورده ابر قطره بار

بسته قطره بحر پر لولوی لالا ساخته

کرده چندین صورت از یک جوهر اصلی پدید ...

... هر یکی زان راست طبعان را دوات و خامه ای

داده از طبع و بنان مشغول انشا ساخته

خواسته بر جنس و نوع دفتر مجمل فصول ...

... رشته ها را همچو تار سحر کرده پر گره

هر دم از افسون یکی بسته یکی واساخته

عزت تو عندنا باق نوشته بر نگین ...

... عقل ما را خشک مغز از دود سودا ساخته

گر به حق بستایمش شرکست الحاد و حلول

ور به وصف خلق از همتاش یکتا ساخته ...

... از عدالت کرده در عیش صدیقان اهتمام

حظ خود ایثار بر اصحاب و ابنا ساخته

نعمت کونین را پیشت ملایک کرده عرض ...

... ز استقامت جای در صحو از سکارا ساخته

ظاهرا بنموده اعضا در رکوع و در سجود

باطنا غایب مصلی از مصلا ساخته ...

... جسم را با روح هم پرواز بالا ساخته

صمت و سمر و جوع را بنهاده بر تقوی بنا

عشق و شوق قرب را از صوم مبنا ساخته

صوم بیداری فزوده از گرانی کرده کم ...

... سقف آن از چار رکن شرع برپا ساخته

کرده اول رکن را از صدق صدیقی بنا

پس ز رکن عدل فاروقش توانا ساخته

حلم ذوالنورین داده رکن سیم را نظام

وز شجاعت مرتضی بنیادش اعلا ساخته

راه آن از پرتو این چار کوکب کرده حام ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۰۵

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲

 

... قوی بذریت خویش دیده ظهر علی

پیمبرش شب هجرت به بستر آورده

به آب زمزم و خاک صفا سرشته گلش ...

... نهاده وقت ولادت به خاک کعبه جبین

نیاز و بندگی از بطن مادر آورده

خدیجه نور نبی دیده در جبین علی ...

... که یار شیفته مو خال بر سر آورده

کدام روز که گفتست ابن ملجم را

به مهر فاحشه ای خون حیدر آورده ...

... برات جایزه بر حوض کوثر آورده

صلت که می طلبد بنده ثناگویت

مناقب تو نگویم که در خور آورده ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۰۶

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - یک قصیده

 

... هزار کفر برون آرد از مسلمانی

نگاهدار حجابست ورنه از نگهی

وصال تا ابد اندازدم به حیرانی ...

... که نوح زورق ازین ورطه کرد طوفانی

ز گلبنی قفسم را اگر بیاویزی

کنند بر سر من بلبلان گل افشانی ...

... به پرده های ضمیرم شراب روحانی

کجا شوم من از ام الخبایث آبستن

که حاملم همه از بکرهای وحدانی ...

... ز صبحدم فلک کینه جو ستاده به پا

به این خیال که تو در کجاش بنشانی

به عرش نالد ز اندیشه کمندت شخص ...

... کسی از تو هیچ نخواهد تو در دل مردم

به دست خویش نهال امید بنشانی

هزار دفتر حاجت ز بر توانی خواند ...

... دگر که گفت مبادا ز راوی شعرم

درین قصیده به روز کمال بنشانی

تو را که فضل به حدی بود که در بزمت ...

... به آفتاب سخن دارد این خراسانی

ز صدق من به فراز درخت بنشستم

ز کذب او به سر شاخ گاو پالانی ...

... مرا چو مرتبه دوستان نمی خوانی

به ناتوانی بستر ز بال مرغ کنم

اگر ز گوشه بام خودت نپرانی

امید بار درت بسته عقل می گوید

که خوش چه کام دل خود به هرزه می رانی ...

... ظفر به نام تو دایم هزاردستان باد

به یاد خصم تو پروانه شبستانی

نظیری نیشابوری
 
۷۵۰۷

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - این قصیده بعد از قصیده سابق در راه مکه مشرفه در وصف همان مقام علیه متبرکه و نعت حضرت رسالت پناه محمد صلی الله علیه و آله و سلم مذیل به مدح عبدالرحیم خان بن بیرام خان گفته شده

 

... دایه گردون تنک شیرست گوید خاک خور

مادر گیتی گران خوابست گوید خون گری

بی وفایی دارد ای در خدمت من حق شناس ...

... خاک پایت تر شود از پاره دل گر هنوز

لخت خونم از سر مژگان به ناخن بستری

گوش بر افسانه من تا کجا خواهد نهاد ...

... بی اثر سازد هزاران معجز پیغمبری

نطق این گوساله ها بستست اگر بهر سخن

خاک پای جبرییل آورده ام چون سامری ...

... بر سر مردان کند دستار مردان معجری

ناخدا گو هرچه اسبابست در دریا فکن

کشتی ما را به ساحل می برد بی لنگری ...

... نی خضر بودست و نی آیینه اسکندری

گر سر وادی ما داری ز سر افسر بنه

کاندرین ره پادشاهی می کند بی افسری

سربزرگی های گردون را به من دیدی چه کرد

چون بدان حضرت رسی قدر مرا هم بنگری

افسر از خاک دری سازم که در اول قدم ...

... موسم حج است و زاد ره به غارت داده ام

بر سر ره کرده بی زنجیر بندم مضطری

مهدی پر ضبط حیدر صولتی بیرون فرست ...

... بر رخ کارم نپوشد پرده شفقت فلک

تا به عبرت بر خرابی هاش نیکو بنگری

گر بگیری دستم از جا می توانم خاستن ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۰۸

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - ایضا در تعریف راوتی خاتم بندی بوالمنصور جهانگیر پادشاه گفته شده

 

... بدایع رقم صورت آفرین بینی

هزار مانی بر چوب بسته یابی دست

که رشگ صنعت چینی و نقش چین بینی ...

... ز بس که در صدفش گوهر ثمین بینی

شدست عالمی از عاج و آبنوس بنا

که چون به صنعتش از چشم خرده بین بینی

ستاره دوخته بر سقف آسمان یابی

بنفشه ریخته بر سطح یاسمین بینی

مثل به انجم و چرخش زدن به آن ماند ...

... دلی پر از سر مژگان حور عین بینی

ملک به سجده گهش پا به ترس می بنهد

ز بس که بر سر هم ریخته جبین بینی ...

... که زیر قایمه اش دیو در کمین بینی

به این نشاطگه عاج و آبنوس نگر

که دست مایه احسنت و آفرین بینی ...

... دمی مقیدش از فکر خرده بین بینی

همه اساس به دیدار شاه زیبنده است

چو نازنین نگری جمله نازنین بینی ...

... که گر ببینیم از درد پا انین بینی

مرا به خلعت صورت سزد که بنوازی

چنین که در رحم دولتم جنین بینی ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۰۹

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - این ترکیب موحدانه در دارالسلطنه لاهور در فصل گل و بهار در اوان سرمستی ها در تعریف خرمی عالم مذیل به نام نامی صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان در استدعای صحبت ایشان گفته شده

 

... تا هست جهان هست خزانی و بهاری

دل بسته این وضع مکرر نتوان داشت

کو عشق که دود از دل بی درد برآرم ...

... هان ای دل غافل شده هنگام صبوحست

گر جام ز ساقی نستانی مزه بستان

بی دردسر از خواب برآور که بپیمود ...

... برخیز که گر بهره ای از نشیه نداریم

باری بنشینیم به همت بر مستان

ایام بهار آمد و در خانه بماندیم

زین شرم که بی می نتوان رفت به بستان

تاریکی غم از افق سینه دمیده

یک شیشه می کو که کنم شمع شبستان

در کشور آن قوم که این باده حلالست ...

... نزدیک نمود ارچه بسی دورنما بود

خورشید به زنار همی بست میانش

در بتکده هر ذره که بر روی هوا بود ...

... صد سال نشینیم و ندانیم کجاییم

زین لب که بود بسته تر از کار دل ما

صد کار فروبسته گردون بگشاییم

با آن که ز بال مگسی سایه ندیدیم ...

... اینها چه که از پرده هستیم برآورد

از بندگی خاطر خویشم بدر آورد

شادم که دوا درد مرا سود ندارد ...

... بر مرکب صحت نتوان تاخت همه عمر

میدان جهان پر ز نشیبست و فرازست

باد ار به گلستان تو آسیب رسانید ...

... در فتنه تو را ذات خوش از فتنه مصونست

چون نرگس بیمار که بر بستر نازست

ملک از حشر فتح تو نقصان نپذیرد ...

... پیرایه حسنت نه به مصر و نه به چین است

بر بستر نازست اگر جلوه قدست

در پرده حسنست اگر چین حبین است ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۱۰

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - این ترکیب بند حین وداع و معاودت از مکه معظمه به هندوستان به طرز عرفای موحد در نعت حضرت سید المرسلین مذیل به اسم ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان بن بیرام خان گفته شده

 

... قبله کردم قصد در چشمم در تارسا نمود

کعبه بستم نقش بر رویم بت آزر زدند

از نم میزاب و تار سبحه حاجت خواستم ...

... از گل و آبش فرح می بارد این آن خانه است

کش خضر سقا و ابراهیم بنا کرده اند

نشیه می سازند رنگین نغمه می سازند خوش ...

... حسن تا در ره بود این فتنه در دوران نبود

در بن هر خار صد لیلی است از دیدار او

وادیی دیدی که مجنونی درو حیران نبود ...

... دست در گل داشت آن روزی که آدم بود طین

شکل اول را چو کلک آفرینش نقش بست

زو جواز آفرین می خواست صورت آفرین ...

... رسم او ما راست مذهب کار او ما راست دین

منزلت بنگر که اقرار به او ایمان ماست

خصم اگر گوید کلام اوست قرآن مبین ...

... گر به یک دم طی کند هفت آسمان نبود عجب

جبرییلش در رکابست و براقش زیر زین

دیده اش از سرمه مازاغ روشن کرده اند ...

... کعبه استقبال من زمزم به دامان آمده

ما به جانان بسته ایم احرام از میقات عشق

کعبه ما قبله گبر و مسلمان آمده ...

... بلبل باغم که شاخ و برگ بر گل چیده ام

شبنم صبحم که بر خورشید جان افشانده ام

مست شوقم خرده بر زشت و نکوی من مگیر ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۱۱

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - این ترکیب بند دوازده بنده است، هر بند در منقبت یکی از ائمه اثناعشر و بیان این که ولایت از ولاست و ولا به معنی حب ذاتی

 

... فردوس در مکاره و رنج جهان نهاد

ابن زیاد سک به صلاح یزید شوم

شمشیر جور و کین به صف خاندان نهاد ...

... چندان گریست پوست ز رخساره اش بریخت

شوراب دیده اش بن دندان فکار کرد

از عقده های ظلمت و از عقبه های تار ...

... منهاج خلق و قبله خاص و عوام شد

مسموم شد به زهر براهیم بن ولید

از دار حادثات بدرالسلام شد

بنیاد شرع جعفر صادق بنا نمود

رسم عبادت علی و آل وانمود ...

... حنبل نشست پای ازو دید در وضو

مالک نبست دست و به او اقتدا نمود

بر طبع بود معنی تنزیه غالبش ...

... بر کونش اطلاع به یک فتح باب داد

در بر محمد ابن علی تقی گشود

سایل ز هرچه کرد سیوالش جواب داد ...

... حق زان جهت تقی جوادش خطاب داد

درهای بسته بر رخ آفاق می گشود

چرخش عنان عمر به دست شتاب داد ...

... اضلال بیخ عدل زد و ظلم سر کشید

بدعت بنا نهاد و امل باغ و خانه ساخت

غفلت کمر گشاد و خطا فرش گسترید

بنمای دست قدرت و مفتاح باب کن

کافاق مانده بسته درو قفل بی کلید

شاها تو شاهدی که نظیری به مهر حق ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۱۲

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - این ترکیب بند مرثیه ایست که در فوت ولد دلبندم نورالدین محمد که دوازده روز در فضای دنیا بود گفته شده

 

... من اعمی و به شب درم از ریسمان فتاد

یک میوه بر درخت برومند بسته شد

وان هم نپخته در نظر باغبان فتاد ...

... دختر که پار مرد پسر در عوض بزاد

امسال غبن شد که زیان بر زیان فتاد

شاید که خار بر سر سرو و سمن کنم ...

... صبح دوم به نیم نفس در نقاب شد

اشگم بنات نعش ز نعش بنات گشت

چشمم سراب نقش ز نقش سراب شد ...

... چندان که بو کنم ز درختم ثمر نماند

افتاد نور صبح نخستین به بسترم

رفتم ز خواب چشم بمالم سحر نماند ...

... صیاد در کمینگه آهو نشسته بود

مشگی که نافه بست به خون جگر نماند

چون روز در نقاب شدم کافتاب رفت ...

... وآنگه ز صحن خانه به ایوانش آوریم

بندیم بر محفه عودی کلاه را

همچون بنات نعش بگیریم نعش او

چو کهکشان کنیم به سر جمله کاه را ...

... در سایه شفاعت نخل مزار او

امید بسته ایم عطای الاه را

محنت کشیدگان به غربت فتاده ایم ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۱۳

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - این بقیه ترکیب بند در مرثیه اشجع الشعرا یولقلی بیک واقع است که روز ماتم ولد دلبندم خبر موت او رسید

 

... شادیم فرو آمد و غم توأمان رسید

گشتم ملول و تلخ مزاج از بنات خویش

نوشم به حلق و زهر به کام و دهان رسید ...

... از لطف طبع راز ملک گفته با ملک

از حسن نظم عقد پری بسته با پری

افتاده از دو مصرع منقوش او به تاب ...

... مردم گیا به خاک دکن کیمیا شده

تو بسته لب به مرگ کرم از ثنا و من

در ماتم تو مرثیه گوی ثنا شده ...

... سیراب گردد از نم کلک تو عالمی

بحری درون قطره شبنم گذاشتی

طرز تو کهنه تا به قیامت نمی شود ...

... از سبزه زار چرخ نچیدی گلی به کام

همچون بنفشه پشت فلک خم گذاشتی

کوس دهن دریده نهادی به گوشه ای ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۱۴

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در راه مکه مکرمه

 

... نیت طوف حرم کرده ام از صدق درست

بسته احرام بهر رکن چهار ارکانم

سفره بختم اگر هست تنک توشه چه باک ...

... وقت احرام شد و طی مراحل باقیست

گرنه توفیق شود کار خرابست خراب

ای حرم ای کششت سلسله گردن دل ...

... در صفی کز همه جانب همه کس درماند

بندد از تار گنه رحمت تو دست عذاب

خضر و الیاس به سقایی مردان رهت ...

... نیت نفس کج و اجر عمل معکوسست

غل به گردن نهم و بند به پا عجز کنم

چه کنم از گنهم عفو و کرم محبوسست ...

... یا رسول مدنی چشم شفاعت بگشا

از در روضه به خاک سر کویت بنگر

عقل و هوش و دل و دینم به سجود آمده اند ...

نظیری نیشابوری
 
۷۵۱۵

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷

 

... من بلبل بهشتم اما درین گلستان

در روز بد نهادم بنیاد آشیان را

پروای کشتنم نیست اما به موسم گل ...

... بیدار ساز گوشت در خواب کن زبان را

عشقم ببست و افکند در پیش درد و محنت

سلطان شکار لاغر بخشد ملازمان را

عرفی نکرد صیدی در دشت معرفت لیک

بنشاند پر به ناوک بر بسته زه کمان را

عرفی
 
۷۵۱۶

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶

 

... که ز هر موی تو صد چشمه خون نگشاید

آن که می کفت منم کار فروبسته گشای

اینک آورده ام عقده کنون نگشاید ...

... که به طعنم لب ارباب سکون نگشاید

نوحه در سینه نمی گنجد و لب ها بسته

لب این طایفه از زمزمه چون نگشاید

آشکارا اگرم تیغ زند غیرت عشق

از برون پرده نبندد ز درون نگشاید

بنمایم به تو دل های ملامت در بند

هرگز این سلسه غالیه گون نگشاید ...

عرفی
 
۷۵۱۷

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴

 

... وه چه ذوقی از نوای ارغنونم داده اند

بسته ام صد رخنه از دین بهر تعمیر حرم

خشتی از بهر الصنم بهتر ز کونم داده اند ...

... من که باطل نامه سحر و فسونم داده اند

گر بنوشم آب حیوان عیب گیرند و رواست

من که در طفلی به جای شیر خونم داده اند ...

عرفی
 
۷۵۱۸

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶

 

... که تحفه ای ز نعیم بلا نمی آرد

به آب عشق بنازم که کشتی دل من

کزو به چشمه او بی صفا نمی آرد

زهی شکیب که دست کرشمه بستن دوست

هنوز حسن پری و حیا نمی آرد ...

عرفی
 
۷۵۱۹

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶

 

... ولی این راز با موسی بگویید

قیامت را ز پی بستیم و رفتیم

دگر افسانه فردا بگویید ...

... نشانی از دل عرفی بیاور

دگر غم را جهان بنما بگویید

عرفی
 
۷۵۲۰

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸

 

... شکوه کز تو کسی نشنود از یاد ببر

خسرو آوردی و بستیش در قصر بر او

باز گرد ای فلک و مژده به فرهاد ببر

ساقیا دختر رز منتظر مقدم ماست

بنشانش به سر حجله و داماد ببر

گر دلت مرده بگویم که چه کن ماتم گیر ...

عرفی
 
 
۱
۳۷۴
۳۷۵
۳۷۶
۳۷۷
۳۷۸
۵۵۱