گنجور

 
۶۰۸۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸

 

... دور چشم بد هنوزآن نو خط ما ساده است

گوهریم اما زپیچ وتاب دریا بیخبر

جز به روی ما تحیر چشم ما نگشاده است ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۸۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰

 

... گوهر ماکاش از ننگ فسردن خون شود

می رود دریا ز خویش و موج ما استاده است

دل به نادانی مده بیدل که در ملک یقین ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۸۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵

 

... آشیان عیش زیر بال بسمل بوده است

غافلم دارد ز دریا لاف بینش چون حباب

پرده چشمی به چندین جلوه حایل بوده است ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۸۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸

 

... عهد ما با نقش پارنگی که ازرو جست بست

قطره واری تا ازین دریا کشی سر بر برکنار

بایدت چون موج گوهر دل به چندین شست بست ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۸۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲

 

... ز بس غبار که دارد طبیعت امکان

سفینه در دل دریا به ساحل افتادست

بلای کج روی ات را کسی چه چاره کند ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۸۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰

 

... غرق وحدت باش اگر آسوده خواهی زیستن

ماهیان را هرچه باشد غیر دریا آتشست

جز به گمنامی سراغ امن نتوان یافتن ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۸۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۱

 

... مگذر از وضع ادب تا آبرو حاصل کنی

چون به خود پیچیدگوهر در دل دریا نشست

برتریها منصب اقبال هر نااهل نیست ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۸۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲

 

... حسن در جوش عرق خفت از ترددهای ناز

آب این گوهرز شوخی بر رخ دریا نشست

پرگران خیزیم از سعی ضعیفیها مپرس ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۸۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳

 

... آبرو ذاتی ست بیدل ورنه مانند گهر

مهره گل هم تواند در دل دریا نشست

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۵

 

... صافی وحدت مکدرگشت کثرت جلوه کرد

موج شد تمثال تا آیینه دریا شکست

کیست دریابد عروج دستگاه بیخودی

رنگ ما طرف کلاه ناز پر بالا شکست

موج دریای ندامت امتحان آگهی ست

صدمژه یک چشم مالیدن به چشم ما شکست ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶

 

... عالمی را حسرت آن لعل درآتش نشاند

موج گوهر خار در پیراهن دریا شکست

در خم زلفت چسان فتاد دل گردد بلند ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۳

 

... هیچکس افسرده زندان جمعیت مباد

قطره تا گوهر نمی گردد به دریا واصلست

هر طرف مژگان گشایی حسرت دل می تپد ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۰

 

... بت به غم برهمن ز آتش سنگش ستیست

تاب و تب موج و کف خارج دریا شمار

قصه کثرت محو ان بیدل ما وحدتی ست

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۰

 

... تا سیل می خرامد ویرانه را عروسی ست

دریا گهرفروش ست از آرمیدن موج

گر آرزو بمیرد فرزانه را عروسی ست ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۵

 

... حیرتم آیینه گر شانه گریبان کیست

قطره ما چون حباب سینه دریا شکافت

همت پرواز ما خنده توفان کیست ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۰

 

... نواپرورده عجزیم بیدل

درین دریا خم هر موج چنگیست

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۵

 

... دوری اندیشیدنم زان آستان نامحرمی ست

آه از آن دریا جدا گردیدم و نگداختم

چون گهر غلتیدن اشکم ز درد بی نمی ست ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸

 

... اگر ز وهم برآیی چه موج و کو گرداب

جهان به خویش فرو رفته است دریا نیست

حساب هیچکسی تا کجا توان دادن ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۹۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۵

 

... بعد ازین دربند گوهر خاک می باید شدن

قطر ما رقص موجی داشت در دریا گذاشت

در گداز خود چو اخگر فیض مرهم دیده ایم ...

بیدل دهلوی
 
۶۱۰۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۶

 

... دوری فطرت از اسرار حقیقت ازلیست

گوهر این عقده جاوید ز دریا برداشت

اوج قدر همه بر ترک علایق ختم است ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۳۰۳
۳۰۴
۳۰۵
۳۰۶
۳۰۷
۳۷۳