گنجور

 
بیدل دهلوی

موج جنون می‌زند، اشک پریشان ‌کیست

ناله به دل می‌خلد بسمل مژگان ‌کیست

پای روان وداع‌، راه به ‌کوی ‌که برد

دست به دل بسته‌ام‌، محرم دامان ‌کیست

یاد خرام توام‌، می‌برد از خویشتن

قامت برجسته‌ات‌، مصرع دیوان کیست

دیده‌گر از جلوه‌ات میکدهٔ نار نیست

اشک چکیدن خرام لغزش مستان‌ کیست

سرمه ز خاکم برد چشم غزالان ناز

بخت سیه بر سرم سایهٔ مژگان ‌کیست

لخت دلی در نظر این همه چاک جگر

حیرتم آیینه‌گر شانه‌ گریبان‌ کیست

قطرهٔ ما چون حباب‌، سینهٔ دریا شکافت

همت پرواز ما خندهٔ توفان کیست

گرنه تپشهای دل فال جنون می‌زند

شعله نقاب اینقدر نالهٔ عریان کیست

رشتهٔ امواج را، عقده نگردد حباب

آبله در راه شوق مانع جولان‌ کیست

غیر محبت دگر دین چه و آیین ‌کدام

امت پروانه باش سوختن ایمان کیست

بیدل ازین مایده دست هوس شسته‌ایم

پهلوی دل خورده را آرزوی نان کیست