در پیچوتابِ گیسو تا شانه را عروسیست
سیرِ سوادِ زنجیر دیوانه را عروسیست
بیگریه نیست ممکن تعمیر حسرت دل
تا سیل میخرامد ویرانه را عروسیست
دریا گُهرفروشست از آرمیدن موج
گر آرزو بمیرد فرزانه را عروسیست
عیش و نشاطِ امکان موقوفِ غفلت ماست
تا ما سیاهمستیم میخانه را عروسیست
فیضی نمیتوان برد تا دل به غم نسازد
آتش زن و طرب کُن کاین خانه را عروسیست
دل را بهارِ عشرت ترک خیالِ جسم است
گر سر برآرد از خاک این دانه را عروسیست
بازار وهم گرم است از جنسِ بیشعوری
در بزمِ خوابناکان افسانه را عروسیست
از لطف سرفرازان شادند زیردستان
در خندهٔ صُراحی پیمانه را عروسیست
زان نالهای که زنجیر در پای شوق دارد
فرزانه را ندامت، دیوانه را عروسیست
در سینه، بی خیالت، رقصِ نفس محال است
تا شمع جلوه دارد پروانه را عروسیست
بیدل چرا نسوزم شمعِ وداعِ هستی
زان شوخِ آشناکُش بیگانه را عروسیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.