گنجور

 
۶۰۰۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۶ - قصیده

 

... یا فشانده گرد راه حیدر کرار گل

آنکه باد گلشن خلقش چو بر دریا وزد

غنچه سان گردد گهر در قعر دریا بار گل

گر هواداری کند حفظش مزاج دهر را ...

... دشمنانش را به تن زخم از دم شمشیر او

تازه می گردد چنان کز آب دریا بار گل

غازیان را در رکابش تیغها پرخون بود ...

جویای تبریزی
 
۶۰۰۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۳۲ - تجدید مطلع

 

... دست حفظش سایه گستر گشت تا بر روی بحر

جمع شد از بس دل دریا ز آشوب جهان

همچنان کاهل جهان زر را به همیان می کنند

بحر همیان را ز ماهی می کند در زر نهان

تا نگردد شوری از دریا به دورانش بلند

بحر می دوزد زبان در خویشتن از ماهیان ...

جویای تبریزی
 
۶۰۰۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۴ - در منقبت حضرت امام رضا (ع)‏

 

... طاقت زهاد را از بوی می دادی به آب

باده دریا کشی در جام رندان ریختی

منعمان را ساختی سرمست صاف خوش دلی ...

جویای تبریزی
 
۶۰۰۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۵ - تجدید مطلع

 

... هر طرف از بسکه مروارید غلطان ریختی

ماند مانند صدف خالی کف دریا ز در

آبروی مایه داریهای عمان ریختی ...

جویای تبریزی
 
۶۰۰۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۷ - در منقبت قایم آل محمد حضرت صاحب الزمان

 

... همچنان کز خامه مانی فن صورت گری

زورق تن را که طوفانی است در دریای عشق

دل تپیدن بادبانی گشت و حیرت لنگری ...

... از پی آرام دل چون قطره خود را جمع ساز

شورش دریاست آری در خور پهناوری

تیره روزان را بود فیض از دم روشن دلان ...

... بسکه شد شرمنده دست گهر بارش چه دور

گر رود در خود فرو دریا ز گرداب از تری

بر زمین زد شام عید از ماه نو مضراب را ...

جویای تبریزی
 
۶۰۰۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - تاریخ فوت شایسته خان

 

... باطن و ظاهرش از ماهی و موج است زبان

تا تواند صفت گوهر او دریا گفت

رخت هستی چو بهم بست ازین کهنه رباط ...

جویای تبریزی
 
۶۰۰۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - با دل پرخون و لب عذرخواه

 

... از تو شده کوه مرصع کمر

داده به دریا ز کران تا کران

جود تو همیان زر از ماهیان ...

جویای تبریزی
 
۶۰۰۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - مثنوی در تعریف چراغان روی دل

 

... نموده امتزاج آتش و آب

زعکس شمع کافتاده به دریا

شده کیفیت سیرش دو بالا ...

... نگین لعل را ماند حبابش

زبس در قصر این دریای بیغش

گهر یاقوت شد از تاب آتش ...

... بود چون ماه نو بر چرخ اخضر

به دریا شعله چون شد پرتو افکن

به ارباب بصیرت گشت روشن ...

... تهی کیسه بود کان از سخایش

تنگ مایه است دریا از عطایش

چو مهر و ماه با اقبال و دولت ...

جویای تبریزی
 
۶۰۰۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - مثنوی توصیف کوه پیر پنچال و سختی راه و تعریف کشمیر مینو نظر

 

... زر و گوهر ز بس بر خاک پاشید

دکان کان و دریا تخته گردید

به دورش خوشدلی از بسکه عام است ...

جویای تبریزی
 
۶۰۱۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب

 

... رگ گل همچو نبض آید بجستن

رود چون باد اگر بر روی دریا

نجنبد آب او آیینه آسا ...

جویای تبریزی
 
۶۰۱۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

 

... کی درد طلب کم شود از شربت وصل

دریا نبرد تشنگی ماهی را

جویای تبریزی
 
۶۰۱۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

 

... زینت بخش صلاح باشد کرمت

در دست تو سبحه چون گهر در دریا است

جویای تبریزی
 
۶۰۱۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵

 

... اهل معنی شکوه دیگر دارند

گر آینه می داشت تهی دریا بود

جویای تبریزی
 
۶۰۱۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳

 

در ماتم شاه شهدا گریه کنید

دریا دریا در این عزا گریه کنید

چون ابر بهار با تمام اعضا ...

جویای تبریزی
 
۶۰۱۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۸

 

... هر چند بود زجهل حالش ابتر

با آنکه برون آمده است از دریا

بیرون نتواند آمد از آب گهر

جویای تبریزی
 
۶۰۱۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۴

 

... تا به دل روزگار بار نباشی

تا تو به دریا نمی دهی دل خود را

هرگز از این ورطه برکنار نباشی ...

جویای تبریزی
 
۶۰۱۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

 

... گو هر گره بست از بی نیازی

دستی که شستیم از آب دریا

گر جیب ناموس تنگت نگیرد ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۱۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

کرده ام باز به آن گریه سودا سودا

که ز هر اشک زدم بر سر دریا دریا

ساقی امشب چه جنون ریخت به پیمانه هوش ...

... مشت خاکی که دهد طرح به صحرا صحرا

دل آشفته ما را سر مویی دریاب

ای سرموی توسرکوب ختنها تنها ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۱۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹

 

... عمری ست طعمه خوار هجوم ندامتیم

یارب چرا چوموج به دریا زدیم پا

زین مشت پرکه رهزن آرام کس مباد ...

بیدل دهلوی
 
۶۰۲۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

... تلاش مطلب نایاب ما را داغ کرد آخر

جهانی رنج گوهر برد جز دریا نشد پیدا

دل گمگشته می گفتند دارد گرد این وادی ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲۹۹
۳۰۰
۳۰۱
۳۰۲
۳۰۳
۳۷۳