گنجور

 
۵۴۱

عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

 

... برامد جوی خون از اوج گردون

چو بحر خون همی زد موج گردون

ز کشته کوه شد یکسوی کشور ...

عطار
 
۵۴۲

عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه

 

... جهانی رعشه سیماب دارد

بهر ساعت ز دریا موج میخاست

که میشد موج کژ با آسمان راست

چنان دریا ندیده بود هرمز ...

عطار
 
۵۴۳

عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل

 

... چو دریا شد دل شوریده او

برامد موج خون از دیده او

چو خون شد هر دو چشم او ازان غم ...

عطار
 
۵۴۴

عطار » خسرونامه » بخش ۵۹ - آغاز نامۀ گل بخسرو

 

... ز دریا آشنا جوید شب و روز

چو دریای دلم پر موج خونست

که داند تا درین دریاش چونست ...

عطار
 
۵۴۵

عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور

 

... فلک چون کشتیی برخون روان شد

چو موج خون زسردرمیگذشتی

بدان دریا فرو کردند طشتی ...

عطار
 
۵۴۶

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

... همه عالم نه ماهست و نه میغست

ولی بحری پر از موج دریغست

اگر هر ذره را از هم کنی باز ...

عطار
 
۵۴۷

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۲۲

 

... در دریاست او ولیک در وی دریاست

هر لحظه هزار موج خیزد زین بحر

کار آن دارد که بحر بنشیند راست

عطار
 
۵۴۸

عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۵۷

 

... چون بحر شدی گهر میان جان دار

ور دریایی به جز کفی موج مزن

پس چون دریا گوهر خود پنهان دار

عطار
 
۵۴۹

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۵۱

 

چون بحر وجود روی بنمود مرا

موج آمد و باکنار زد زود مرا

در چاه حدوث کار کردم عمری ...

عطار
 
۵۵۰

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۲

 

... اول قدم از دو کون بر باید خاست

صد دریا موج میزند از غم این

این کار به اشکی دو کجا آید راست

عطار
 
۵۵۱

عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۱

 

عشقت که به صد هزار جان ارزانی است

بحری است که موج او همه حیرانی است

تا لاجرم از عشق تو همچون فلکی ...

عطار
 
۵۵۲

عطار » مختارنامه » باب پنجاهم: در ختم كتاب » شمارهٔ ۲۵

 

موج سخنم ز اوج پروین بگذشت

وین گوهر من زطشت زرین بگذشت ...

عطار
 
۵۵۳

عطار » مختارنامه » باب پنجاهم: در ختم كتاب » شمارهٔ ۳۳

 

... وز گلبن اسرار یقین گلها رفت

جانا جانم میزند از معنی موج

لیکن چه کنم چو مینیاید در گفت

عطار
 
۵۵۴

عطار » بی‌سرنامه » بخش ۶

 

... یافتم یک قطره از بحر صفا

ز آن بر آمد هر زمانی موج ها

راه توحید عیانی داشتم ...

عطار
 
۵۵۵

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۴ - پرسیدن عبدالسلام ازخضر از سرّ منصور

 

... که گویی دایما برروی داراست

حقیقت ذات حق در اوست موجود

میان عاشقان کل اوست موجود

یقین منصور حق درکاینات اوست ...

... فتاد اندر میان بحر غوغا

دمادم موج میزد بحر الحق

در اینجا شورش او بود الحق ...

عطار
 
۵۵۶

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹ - در معانی ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلّا رَأَیْتُ اللّهَ فیهِ فرماید

 

... چو دیدم عین جان در کن فکان باز

خدا را یافتم در اصل موجود

نظر کردم حقیقت جمله او بود ...

... شدی بیرون دیدی اندرونت

یکی دریاست بیشک موج خونت

شدی بیرون و در تحقیق ماندی ...

عطار
 
۵۵۷

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید

 

... که میخفتند اندر او دمادم

همه دنیا گرفته موج خون بین

ولی خود را تو از موجش برون بین

همه روی زمین برگ گیاهست ...

... دریغا کشتی از اینجا نراندی

میان موج دریا چون گذشتی

برست از خوف بیشک نیز کشتی ...

... کجایی کشتی از دریا به در بر

در این دریا که پر از موج خونست

دل دانا از این دریا برونست ...

... در این دریا کز او عالم گرفتست

همه موجش دمادم در گرفتست

در این دریا مرا شد آرزویی ...

... شکر بگذارد اینجا نافه طره

در این دریا که بگرفتست این موج

کجا این در ببینی تو در این اوج ...

... ز الا الله در الا شوی کل

تو در بحری ولی گشتی در این موج

گهی اندر هبوط و گاه در اوج ...

... که این دم مانده بی عین الیقینی

بسا کشتی که موجش در ربود است

تو گویی هرگز آن کشتی نبود است ...

عطار
 
۵۵۸

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۲ - پسر در قطع علایق این جهان فانی گوید

 

... عجایب زار و سرگردان بماندی

در این دریا اگر موجی برآید

ترا کشتی بیک دم در رباید ...

... جماعت را نگه میدار از تف

که موج و باد وکشتی درخلافند

در این دریا همه عین گزافند ...

عطار
 
۵۵۹

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۴ - در صفت پیر دانا و حکایت اسرار کردن کل با او فرماید

 

... که میگفت او همی در عین اسرار

دل آن پیر معنی موج جان زد

به یک دم او دم شرح و بیان زد ...

... عنان عقل از دستم برون شد

چو دریا این دلم پر موج خون شد

عنان عقل از دستم شد ای جان ...

عطار
 
۵۶۰

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۷ - در فنای این جهان و بقای آن جهان فرماید

 

... ز اول کشتی اندر عین دریا

بود وقتی که موج آید هویدا

زوالی هست مر هر روز خورشید ...

عطار
 
 
۱
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۲۶۳