... از امومت پیچ و تاب جوی ما

موج و گرداب و حباب جوی ما

آن دخ رستاق زادی جاهلی ...

... از سواد کیف و کم بیرون هنوز

مضمر اندر ظلمت موجود ما

آن تجلی های نامشهود ما ...

... ملت آواره کوه و دمن

در رگ او خون شیران موج زن

زیرک و رویین تن و روشن جبین ...

... درون لاله آتش بجان چیست

بچشم ما چمن یک موج رنگ است

که می داند به چشم بلبلان چیست

... به خود پیچیده ام تا زیستم من

درین دریا چو موج بیقرارم

اگر بر خود نپیچم نیستم من

... ز خضر این نکته نادر شنیدم

که بحر از موج خود دیرینه تر نیست

... عقلم ربود این که بگویند مرد و زاد

گردید موج نکهت و از شاخ گل دمید

پا اینچنین به عالم فردا و دی نهاد ...

... گنجیده بجامی بین این قلزم بی ساحل

از موج بلند تو سر بر زده طوفانم

... گهی خفته در خاک بی سوز و ساز

ز موج سبک سیر من زاده یی

ز من زاده یی در من افتاده یی ...

ماهی بچه ای شوخ به شاهین بچه ای گفت

این سلسله موج که بینی همه دریاست

دارای نهنگان خروشنده تر از میغ ...

به بحر رفتم و گفتم به موج بیتابی

همیشه در طلب استی چه مشکلی داری ...

... بر خود زن و با بحر پر آشوب بیامیز

با موج در آویز نقش دگر انگیز تابنده گهر خیز

من عیش هم آغوشی دریا نخریدم ...

... چون صبح به باد چیده دامی

پیچیده بخود چو موج دریا

آواره چو گرد باد صحرا ...

... هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم

موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفت

هستم اگر می روم گر نروم نیستم

... سبزه جهان جهان ببین لاله چمن چمن نگر

باد بهار موج موج مرغ بهار فوج فوج

صلصل و سار زوج زوج بر سر نارون نگر ...

... بسته به چهره زمین برقع نسترن نگر

لاله ز خاک بر دمید موج به آب جو تپید

خاک شرر شرر ببین آب شکن شکن نگر ...

... ز شوق جلوه گه آفتاب می رویم

چو موج ساز وجودم ز سیل بی پرواست

گمان مبر که درین بحر ساحلی جویم ...

موج را از سینه دریا گسستن می توان

بحر بی پایان به جوی خویش بستن می توان ...

... زندگی رهروان در تگ و تاز است و بس

قافله موج را جاده و منزلی کجاست

شعله در گیر زد بر خس و خاشاک من ...

... سازی اگر حریف یم بیکران مرا

بااضطراب موج سکون گهر بده

شاهین من بصید پلنگان گذاشتی ...

... نزدیک تر از جانی با خوی کم آمیزی

در موج صبا پنهان دزدیده بباغ آیی

در بوی گل آمیزی با غنچه در آویزی ...

... یمی است شبنم ما کهکشان کناره اوست

به یک شکستن موج از کناره می گذرد

به خلوتش چو رسیدی نظر به او مگشا ...