گنجور

 
۴۸۱

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۴۸

 

... باری دشمن ز حالم آگه نبود

دانی که چرا گزیده ام رنج سفر

تا ماتم شیر پیش روبه نبود

مهستی گنجوی
 
۴۸۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۲۱ - ۵ - النوبة الثالثة

 

... پس چون تیر بنشانه رسید خبر داد مصطفی ع در عالم حکم که خلق الله آدم علی صورته و طوله ستون ذراعا

و خبر درست است که رب العالمین قبضه خاک برداشت و آدم را از آن بنگاشت پس از پستاخی و نزدیکی بجایی رسید که چون وی را از بهشت سفر فرمود تا بزمین گفت خداوندا مسافران بی زاد نباشند زاد ما درین راه چه خواهی داد رب العالمین سخنان خویش او را بشنوانید و کلماتی چند او را تلقین کرد گفت یا آدم یاد کرد ما ترا در آن غریبستان زادست وز پس آن روز معادت را دیدار ما میعادست که رب العالمین گفت فتلقی آدم من ربه کلمات آن گه سر بسته گفت و تفصیل بیرون نداد تا اسرار دوستی بیرون نیفتد و قصه دوستی پوشیده بماند قد قلت لها قفی فقالت قاف لم یقل وقفت سترا علی الرقیب و لم یقل لا اقف مراعاة لقلب الحبیب

اهل اشارت گفته اند هر چند که زبان تفسیر باین ناطق نیست اما احتمال کند که دوستان بوقت وداع گویند اذا خرجت من عندی فلا تنس عهدی و ان تقاضوا عنک یوما خبری فایاک ان تؤثر علینا غیری یا آدم نگر تا عهد ما فراموش نکنی و دیگری بر ما نگزینی و زبان حال جواب میدهد ...

میبدی
 
۴۸۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۲۳ - ۶ - النوبة الثانیة

 

... و استعینوا بالصبر و الصلاة مجاهد گفت این صبر بمعنی صوم است و خطاب با جهودان است و ایشان در بند شره و ریاست بودند ترسیدند که اگر بیان نعت مصطفی کنند آن ریاست و معیشت که ایشان را از سفله ایشان فایده میبود بریشان فایت شود رب العالمین ایشان را بروزه و نماز فرمود و روزه بدان فرمود تا شره ببرد و نماز بدان فرمود تا کبر ببرد و خشوع آرد و هر چند که نماز و روزه از فروع دین است نه از اصول اما بمذهب شافعی و جماعتی از ایمه دین کافران بفروع دین مخاطب اند و این اصل را شرحی است بجای خویش گفته شود انشاء الله تعالی

بعضی مفسران گفتند این خطاب با مسلمانان است میگوید شما که مسلمانان اید و بهشت جاودانه و رضاء حق طلب میکنید استعینوا علی ذلک بالصبر علی الطاعة و الصبر علی المعصیة بر اداء طاعت شکیبا باشید و بر باز ایستادن از معصیت شکیبا و خطاب شرع امر است بطاعت و نهی از معصیت طاعت مخالف هوای نفس و معصیت موافق هوای نفس پس در هر دو صبر می باید هم بر طاعت که خلاف نفس است و هم بر باز ایستادن از معصیت که نفس خواهنده آنست پس رب العالمین مسلمانان را علی العموم ازینجا بصبر و نماز فرمود گفت و استعینوا بالصبر و الصلاة مصطفی را علی الخصوص فرمود فقال تعالی و اصبر علی ما یقولون و سبح بحمد ربک و روی ان ابن عباس نعی الیه بنت له و هو فی سفر فاسترجع ثم قال عورة سترها الله و مؤنة کفاها الله و اجر ساقها الله ثم نزل و صلی رکعتین ثم قال صنعنا ما امر الله عز و جل

و استعینوا بالصبر و الصلاة و إنها لکبیرة این هاء کنایت نماز است خصها بالذکر لانها الاغلب و الافضل و الاعم میگوید این نماز شغلی بزرگ است و کاری گران إلا علی الخاشعین ای الخایفین المؤمنین حقا مگر بر ترسندگان و مؤمنان براستی و درستی خشوع بیمی است با هشیاری و استکانت خاطر را از حرمت پر کند و اخلاق را تهذیب کند و اطراف را ادب کند و خشوع هم در علانیت است و هم در سر در علانیت ایثار تحمل است و در سر تعظیم و شرم ...

میبدی
 
۴۸۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۲۷ - ۷ - النوبة الثالثة

 

... بیرون جهد از محاق روزی ما هم

و إذ فرقنا بکم البحر الآیة بیان ثمره سفر موسی است موسی را دو سفر بود یکی سفر طرب دیگر سفر هرب بیان سفر طرب آنست که گفت و لما جاء موسی لمیقاتنا باین سفر مناجات حق یافت و قربت خداوند جل جلاله و سفر هرب آنست که گفت و أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی باین سفر هلاک دشمن و رستگاری ازیشان یافت چنانک گفت و إذ فرقنا بکم البحر فأنجیناکم و چنانک موسی را دو سفر بود نیز مصطفی را دو سفر بود یکی سفر ناز دیگر نیاز سفر نیاز از مکه بود تا مدینه بود از دست کفار و کید اشرار و سفر ناز از خانه ام هانی بود تا بمسجد اقصی و از مسجد اقصی تا بآسمان دنیا و از آسمان دنیا تا بسدره منتهی از سدره منتهی تا بقاب قوسین او ادنی فرقست میان سفر کلیم و سفر حبیب کلیم بطور رفت تا وی را گفتید و قربناه نجیا حبیب بحضرت رفت تا از بهر وی گفت دنا فتدلی از قربناه تا دنا راه دورست و او که این بصر ندارد معذور است

و إذ واعدنا موسی أربعین لیلة موسی از میان امت خویش چهل روز بیرون شد امت وی گوساله پرست شدند و اینک امت محمد پانصد و اند سال گذشت تا مصطفی ع از میان ایشان بیرون شده و دین و شریعت او هر روزه تازه تر و مومنان بر راه راست و سنت او هر روز پاینده تر بنگر پس از پانصد سال رکن دولت شرع او عامر عود ناضر شاخ مثمر شرف مستعلی حکم مستولی نیست این مگر عز سماوی و فر خدایی و لطف ازلی و مهر سرمدی در هر دل از سنت وی چراغی و در هر جان از مهر وی داغی بر هر زبان از ذکر وی نوایی در هر سر از عشق وی لوایی من اشد امتی لی حبا ناس یکونون بعدی یود احدهم باهله و ماله نه از گزاف مصطفی ایشان را برادران خواند و خود را ازیشان شمرد و ایشان را از خود فقال صلی الله علیه و آله و سلم این اخوانی الذین انا منهم و هم منی ادخل الجنة و یدخلون معی

لطیفة اخری یتعلق بهذه الآیة موسی ع که بمیعاد حق پیوست و آن سفر در پیش درگرفت هارون را خلیفه خود ساخت و امت را بوی سپرد گفت اخلفنی فی قومی لا جرم در فتنه افتادند و سامری ایشان را از راه حق برگردانید و مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم بآخر عهد که طلعت مبارک وی را مرکب مرگ فرستادند و الهیت بنعت عزت آن طلعت را از مرکب مرگ در ربود و در کنف احدیت گرفت بلال مؤذن در سر بوی بگفت

هلا استخلفت علینا قال الله خلیفتی فیکم ...

میبدی
 
۴۸۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۴۴ - ۱۳ - النوبة الثانیة

 

... قال سمعت النداء الاول فظننت انه من الله عز و جل فشاب لها شقی ثم سمعت الثانی فعرفت انه من الدنیا فخرجت فقال مذ کم سنة مت قال منذ اربعة آلاف سنة ما ذهب عنی سکرة الموت و أیدناه بروح القدس ای جبرییل ابن کثیر هر جا که قدس آید در قرآن بتخفیف خواند گفته اند که روح جبرییل است و سمی به لأنه ینزل بما یحیی به و یستروح بعمله قدس خداوند عز و جل است اضافه الی نفسه لانه کان بتکوین الله عز و جل له روحا من غیر ولادة والد و والدة و عیسی را هم باین معنی روح الله خوانند

شعبی گفت عیسی بر جبرییل رسید گفت السلام علیک یا روح القدس جبرییل گفت و علیک یا روح الله مفسران گفتند این هر دو نام بیک معنی اند و این اضافه بر سبیل تخصیص و تکریم است و گفته اند تأیید عیسی به جبرییل آن بود که عیسی نیرو گرفت بجان پاک از دهن جبرییل که در مریم دمید تا بآن نیرو گرفت و بی پدر از مادر در وجود آمد و گفته اند که جبرییل در همه حال قرین وی بودی در سفر و در حضر و در آسمان قال یزید بن میسرة لم یفارقه ساعة و لم یقرب منه الشیطان لدعوة الجدة انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم ابن عباس گفت و جماعتی از مفسران که معنی و أیدناه بروح القدس آنست که وی را نام اعظم در آموختیم تا مرده بدان زنده میگردانید و خلق را بدان عجایب معجزات می نمود پس باین قول روح القدس اسم اعظم است ابن زید گفت روح القدس انجیل است هم بدانمعنی که قرآن را بدان روح خواند و ذلک فی قوله أوحینا إلیک روحا من أمرنا باز خطاب جهودان در گرفت أ فکلما جاءکم رسول بما لا تهوی أنفسکم استکبرتم ففریقا کذبتم و فریقا تقتلون پس از آنک پیغامبران را فرستادیم تا معجزها آشکارا کردند و نشانهای روشن نمودند شما راست راه و راست کار نگشتید هر گه که پیغامبری آید بشما نه بر وفق دل خواست و هواء شما گردن می کشید و ننگ دارید که بوی ایمان آرید پس قومی را دروغ زن گیرید چون عیسی و محمد ع و قومی را میکشید چنانک یحیی و زکریا و شعیا و غیرهم قال عبد الله ابن مسعود کانت بنو اسراییل تقتل فی الیوم سبعین نبیا و یقوم سوق بقلهم من آخر النهار و قالوا قلوبنا غلف جهودان گفتند بر طریق استهزاء و انکار که دلهای ما در غلاف است از آنچه تو می گویی جای دیگر گفت و قالوا قلوبنا فی أکنة مما تدعونا إلیه دلهای ما در پوشش است اکنة و غلف یکی بود کنان و غلاف هر دو بیک معنی اند مشرکان و جهودان این سخن فراوان گفته اند و بدان نومیدان کردن رسول خدا خواسته اند که ما ترا به پیغامبری نمیدانیم و فرا آنچه تو آوردی نه می بینیم و اگر غلف برفع لام خوانی معنی آنست که قلوبنا اوعیة الحکمة دلهای ما خود پیرایه دانش است و حکمت و درین قراءت خویشتن را از رسول خدا و قرآن و شریعت اسلام بی نیاز میدیدند و معنی دیگر گفته اند باین قراءت یعنی که دلهای ما پیرایه حکمت است و دانش هر چه بدان رسد از علم بداند و دریابد و یاد گیرد چونست که سخن تو می درنیابد و فهم می نکند مگر نه راست است که اگر راست بودی و حق دلهای ما آن را دریافتی چون دیگر سخنان

رب العالمین گفت بل لعنهم الله بکفرهم نه چنانست که ایشان میگویند که ما ایشان را از رحمت خود دور کرده ایم و از درگاه خویش رانده ایم جای دیگر گفت بل طبع الله علیها بکفرهم و طبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون مهر بر دل ایشان نهادیم تا دانش و حکمت در آن نشود و جهل و کفر از آن بیرون نیاید از آنست که نمیدانند و در نمی یابند بل حرف عطف است که در سیاق جحد رود و در ظاهر آیت جحد نیست اما در معنی هست فکانه قال و قالوا قلوبنا غلف و لیس کذلک بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلا ما یؤمنون این را سه معنی گفته اند یکی آنست که لا یؤمنون منهم الا قلیل یعنی اندکی از این جهودان گرویدند چون عبد الله سلام و اصحاب وی معنی دیگر فقلیل ما یؤمنون مما فی ایدیهم و یکفرون باکثره باندکی از آنچه ما فرستادیم و فرمودیم بگرویدند و بیشتر فرو گذاشتند و آن اندک آنست که رب العالمین گفت و لین سألتهم من خلقهم لیقولن الله سدیگر معنی لا یؤمنون قلیلا و لا کثیرا اندک و بسیار هیچ می نگروند بکم و بیش هیچ در دین نمی آیند

میبدی
 
۴۸۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۵۴ - ۱۶ - النوبة الثالثة

 

... قدر شریعت مصطفی ایشان دانستند و حق سنت او ایشان شناختند صفاء سر این چنین صدیقان بر هر خاری که تابد عبهر دین شود اگر بر مطیع تابد مقبول گردد و اگر بر عاصی تابد مغفور گردد اگر بر فاسق تابد صاحب ولایت شود

چنانک در حکایت بیارند از حاتم اصم و شقیق بلخی که هر دو بسفری بیرون شدند پیری فاسق مطرب بهام راهی ایشان افتاد و در عموم اوقات آلات فساد و ساز فسق بکار میداشت و حاتم هر وقتی منتظر آن میبود که شقیق وی را منع کند و زجری نماید نمیکرد تا آن سفر بآخر رسید در وقت مفارقت آن پیر فاسق ایشان را گفت چه مردمانی باشید شما که از شما گران تر مردمان ندیدم نه یک بار سماع کردید نه دستی و از دید

حاتم گفت معذور دار که من حاتمم و او شقیق آن پیر چون نام ایشان شنید بپای ایشان در افتاد و توبه کرد و بشاگردی ایشان برخاست تا از جمله اولیاء گشت پس شقیق حاتم را گفت رأیت صبر الرجال و صدت صید الرجال ...

میبدی
 
۴۸۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۵۶ - ۱۷ - النوبة الثانیة

 

... ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یریک

گفت احسان آنست که خدای را پرستی چنانک گویی که وی را می بینی اگر تو وی را نمی بینی وی ترا می بیند این اشارت است فرا نهایت مقام سالکان و تحقیق این سخن آنست که هر رونده را در هر مقام که باشد بدایتی است و وساطتی و نهایتی بدایت آنست که آغاز سفر کند از خود و در روش آید و وساطت آنست که بصفت غریبان شود و غریب وار زندگانی کند و نهایت آنست که بکعبه مشاهدت رسد مصطفی سه رتبت اشارت کرده حالت روش را گفت سیروا سبق المفردون

و حالت غربت را گفت طلب الحق غربة ...

... قوله تعالی و لله المشرق و المغرب فأینما تولوا فثم وجه الله الآیة

ابن عباس گفت جماعتی از یاران رسول صلی الله علیه و آله و سلم بسفری بودند و میغ برآمد و قبله بریشان مشتبه شد هر کس باجتهاد روی بجانبی فرا داد و نماز کرد پس چون میغ باز شد بدانستند که هیچ یک روی بقبله نداشتند پیش رسول خدای آمدند و قصه باز گفتند در حال این آیت آمد و این پیش از آن بود که آیت تحویل قبله با کعبه آمد و پس از آنکه آیت تحویل آمد این منسوخ شد عکرمه گفت این آیت خود در تحویل قبله است میگوید هر جا که روی فرا دهید نماز را در سفر و در حضر روی بآن جانب دهید که الله شما را بر آن گردانید یعنی کعبه فثم وجه الله ای جهة التی وجهکم الیها

ابن عمر گفت این آیت نماز تطوع را آمده است در سفر یصلی حیث ما توجهت به راحلته و گفته اند این جواب عیبگویان است قبله حق را و طعنه گویان در مسلمانان در گردانیدن روی از قبله شامی بقبله تهامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان چون در مدینه آمدند شانزده ماه نماز به بیت المقدس میکردند روی بمغرب داشتند بسوی شام و کعبه از پس پشت و رسول خدای در دل میداشت آرزوی آنک روی بکعبه داشتی قبله ابراهیم چون رب العالمین پس از شانزده ماه روی وی بکعبه گردانید بر جهودان سخت آمد و بزرگ و سخنان در گرفتند فراوان از اعتراض و انکار و طعن در رسول خدا و در اسلام و مؤمنان آن گه که نماز بیت المقدس میکردند روی بمغرب داشتند و پشت بر مشرق چون روی به کعبه گردانیدند روی بمشرق کردند و پشت بر مغرب ایشان گفتند اگر استقبال مغرب حق بود استدبار آن باطل است و اگر استقبال مشرق حق است استدبار آن باطل رب العالمین از آن جوابها داد که یکی اینست که و لله المشرق و المغرب فأینما تولوا فثم وجه الله و تمامی جواب ایشان آنست که گفت و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها و شرح آن بجای خویش گفته شود انشاء الله و وجه درین آیت بمعنی جهت است و جهت قبله است و تخصیص را اضافت با خود کرد چنانک گفت بیت الله و ناقة الله إن الله واسع علیم قیل واسع الشریعة و قیل واسع المغفرة و واسع العطاء واسع الشریعة فراخ شریعت است دین وی آسان و راه بوی روشن و نزدیک

چنانک مصطفی ع گفت بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة واسع المغفرة فراخ آمرزش است فراخ بخشایش لقوله تعالی و رحمتی وسعت کل شی ء و قال صلی الله علیه و آله و سلم حکایة عن الله عز و جل لو اتیتنی بقراب الارض ذنوبا اتیتک بقراب الارض مغفرة و لا ابالی واسع العطاء فراخ بخش است و فراخ نعمت قال الله تعالی و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها و قیل واسع ای فضله یسعکم و نعمته تشملکم علیم باعمالکم و نیاتکم حیثما صلیتم و دعوتم قال بعض السلف دخلت دیرا فجاء وقت الصلاة فقلت لبعض من فی الدیر من النصاری دلنی علی بقعة طاهرة اصلی فیها فقال لی طهر قلبک عمن سواه وقف حیث شیت قال فخجلت منه

میبدی
 
۴۸۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۸۴ - ۲۶ - النوبة الثالثة

 

... فهل انسی فاذکر ما نسیت

آن عزیز وقت خویش در مناجات گوید خداوندا یادت چون کنم که خود در یادی و رهی را از فراموشی فریادی یادی و یادگاری و دریافتن خود یاری خداوندا هر که در تو رسید غمان وی برسید هر که ترا دید جان وی بخندید بنازتر از ذاکران تو در دو گیتی کیست و بنده را اولیتر از شادی تو چیست ای مسکین تو خود یاد کرد و یادداشت وی چه شناسی سفر نکرده منزل چه دانی دوست ندیده از نام و نشان وی چه خبر داری

معبود خودی و عابد خویشتنی ...

میبدی
 
۴۸۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۹۵ - ۲۹ - النوبة الثانیة

 

... رسول علیه السلام درین خبر بیان کرد که حلال و حرام روشن است و پیدا و میان این هر دو شبهت ها است که مردم در آن بگمان افتند که حلال است یا حرام پس هر چه شبهاتست پرهیز کردن از آن ورع باشد و هر چه حرامست پرهیز کردن از آن واجبو تفصیل این حلال و حرام و شبهات در سنت و در قرآن جایهای پراکنده بیاید چنانک رسیم بآن شرح دهیم ان شاء الله

و روی ابو هریره ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال ان الله طیب و لا یقبل الا الطیب و ان الله امر المؤمنین بما أمر به المرسلین فقال یا أیها الرسل کلوا من الطیبات یا أیها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم ثم ذکر الرجل لطیل السفر اشعث اغبر یمد یدیه الی السماء بیا رب یا رب و مطعمه حرام و مشربه و ملبسه حرام فأنی یستجاب له

و قال سعد بن ابی وقاص لرسول الله ادع الله ان یستجیب دعایی فقال یا سعد اطب طعمتک تستجب دعوتک قوله و اشکروا لله إن کنتم إیاه تعبدون شکر نعمت است که خدای از بندگان می درخواهد میگوید مرا سپاس داری کنید که شما را بدین اسلام راه نمودم و احکام اسلام از حلال و حرام و شبهات بیان کردم چون مرا خدای خود میدانید و میپرستید و نعمت هم از من می بینید شکر از من کنید که شکر منعم لا محاله بر بندگان واجب است ...

... و خون مشک علما بران قیاس کرده اند بیشتر بر آنند که پاکست و خانه خون گرفته و خونابه گوشت هم چنان و لحم الخنزیر و حرام کرد گوشت خوک با جمله اجزا و ابعاض او و خص اللحم لانه المقصود بالاکل و ما أهل به لغیر الله کافران بر کشتن جانور نام معبود خویش می بردند بآواز که می برداشتند رب العالمین گفت آن جانور که بر گشتن آن نام معبودی جز از خدای برند هم حرام است چون مردار و آن ذبح بکار نیست

فمن اضطر بکسر نون قراءة عاصم و حمزه و ابو عمرو و یعقوب است باقی بضم نون خوانند فمن اضطر و معنی اضطر ای احوج و ألجی الی ذلک هر که بیچاره ماند در نایافت و از مرگ ترسد غیر باغ در سفری یا در حالی که در آن عاصی نبود در خدای عز و جل و لا عاد و نه ستمکار بود در آن سفر یا در آن حال بر کس شافعی ازینجا گفت العاصی بسفره لا یترخص برخص المسافرین معنی دیگر گفته اند این دو کلمه را غیر باغ یعنی که بیش از ضرورت نخورد و لا عاد و افزون از مسکه ی نخورد که جان وی بر جای بدارد و از آن نفروشد و هنگامی دیگر را بننهد پس بروی از آن خوردن بزهی نیست و حقیقت بغی طلب کردن است یعنی که باغی طالب آنست که وی را نیست و نمیرسد و عادی آنست که تجاوز کند یعنی بحد و رسم شرع در گذارد

إن الله غفور رحیم خدای پوشنده و آمرزنده است مهربان و بخشاینده از مغفرت سخن گفت از بهر آنک آنچه وی خورد نه در عین حلالست که بعذر مباح است قومی گفتند این آیت دلیل است که بعضی محرمات چون خمر و مانند آن اگر بر سبیل مداواة در حال ضرورت که هیچ چیز بجای آن نه ایستد و بیم فوت روح باشد اگر در آن حال بحکم اطبا بجای دارو استعمال کنند روا باشد و هم ازین بایست رخصت شرع در شرب بول شتر و شیر خر و آنچ مصطفی علیه السلام گفت ان الله عز و جل لم یجعل شفاء کم فیما حرم علیکم ...

میبدی
 
۴۹۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۰۳ - ۳۲ - النوبة الاولى

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند کتب علیکم نبشته آمد بر شما الصیام روزه داشتن کما کتب همچنانک نبشته آمده بود علی الذین من قبلکم برایشان که پیش از شما بودند لعلکم تتقون تا مگر شما باز پرهیزیده آیید

أیاما معدودات روزی چند شمرده فمن کان منکم مریضا هر کس که از شما بیمار بود أو علی سفر یا در سفری فعدة من أیام أخر هام شمار آن در روزگاری دیگر روزه باز دارد و علی الذین یطیقونه و بریشانست که توانند که روزه دارند و خواهند که ندارند فدیة باز خریدن آن طعام مسکین بطعام دادن درویشی هر روز را مدی فمن تطوع خیرا هر که بر مد بیفزاید بطوع دل فهو خیر له آن وی را به است و أن تصوموا خیر لکم و اگر روزه دارید شما را خود به إن کنتم تعلمون اگر دانید

شهر رمضان ماه رمضان الذی أنزل فیه القرآن آن ماه که قرآن در آن فرو فرستادند هدی للناس راه نمونی مردمان را و بینات و نشانها نمودن ایشان را من الهدی از راه نمونی حق و الفرقان و جدای نمودن میان حق و باطل فمن شهد منکم الشهر هر که حاضر و مقیم بود از شما در ماه رمضان فلیصمه گوی روزه دارد و من کان مریضا أو علی سفر و هر که بیمار بود یا در سفری فعدة من أیام أخر گوی میخور و هام شمار آن در روزگاری دیگر روزه باز دار یرید الله بکم الیسر الله بشما آسانی میخواهد و لا یرید بکم العسر و دشواری نمیخواهد و لتکملوا العدة و فرمود تا شمار تمام کنید و لتکبروا الله و خداوند خویش را به بزرگی بستایید علی ما هداکم بآنکه شما را راه نمود و لعلکم تشکرون و مگر تا از وی آزادی کنید

میبدی
 
۴۹۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۰۴ - ۳۲ - النوبة الثانیة

 

... أیاما معدودات ای کتب علیکم الصیام فی أیام معدودات روزه بر شما نبشتند روزی چند شمرده سی روز یا بیست و نه روز و این معدودات صیغتی است تقلیل را عرب چیزی که در ذکر اندک فرا نمایند گویند معدوده و در قرآن دراهم معدودة و أیاما معدودة بر این طریق است ارباب معانی گویند أیاما معدودات تخفیفی است که فرا پی تکلیف داشت چون بندگان را بر روزه تکلیف کرد و این بار حکم بریشان نهاد ایاما معدودات بگفت تا بر بنده آن تکلیف گران نیاید و نظیره قوله تعالی و جاهدوا فی الله حق جهاده ثم قال بعده و ما جعل علیکم فی الدین من حرج

فمن کان منکم مریضا هر که از شما بیمار بود و طاقت روزه ندارد یا در سفری باشد و روزه بگشاید در آن سفر بر وی است که هام شمار آن در روزگاری دیگر روزه باز دارد اگر پیوسته خواهد و اگر گسسته هر دو رواست وجوه و نظایر مرض در قرآن چهار است یکی بمعنی شک چنانک در اول سورة البقرة گفت فی قلوبهم مرض ای شک و در سورة التوبة و أما الذین فی قلوبهم مرض ای شک و در سورة محمد صلی الله علیه و آله و سلم رأیت الذین فی قلوبهم مرض ای شک وجه دوم مرض بمعنی فجور است چنانک در سورة الاحزاب بدو جایگه گفت فیطمع الذی فی قلبه مرض لین لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ای فجور وجه سیم مرض بمعنی جراحت است چنانک در سورة النساء و در سورة المایدة گفت و إن کنتم مرضی ای جرحی وجه چهارم مرض بیماری است بعینه چنانک درین آیت گفت فمن کان منکم مریضا و در آن آیت دیگر و من کان مریضا ای من جمیع الاوجاع در سورة النور و در سورة الفتح گفت و لا علی المریض حرج و در سورة التوبة لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی یعنی من کان فی شی ء من مرض

و علی الذین یطیقونه فدیة قراءة مدنی و ابن ذکوان از شامی مضاف است فدیة طعام و قراءة هشام از شامی و نافع با جمع مساکین باقی فدیة طعام مسکین میگوید و ایشان که روزه توانند که دارند و خواهند که ندارند هر روز درویشی را فدیه دهند از طعام باز خریدن را و این در ابتداء اسلام بود که هر کس درین مخیر بود اگر خواستی روزه داشتی و اگر نه بگشادی و هر روز را مدی بدرویشی دادی ...

... اینست که گفت هدی للناس ای هادیا للناس و بینات من الهدی ای و آیات واضحات من الحلال و الحرام و الحدود و الاحکام این قرآن سبب آشنایی و روشنایی است و سبب راه بردن و راه یافتن الله بحقیقت راهنمای مؤمنانست و قرآن سبب راه یافتن ایشانست که در آن بیان حلال و حرام است و شرح حدود و احکام است و جدا کردن میان حق و باطل و فایده تکرار لفظ هدی بر مذاق اهل تحقیق آنست که گفته اند هدی بر دو ضرب است یکی هدایت عام بواسطه راه چنانک گفت ادع إلی سبیل ربک دیگر هدایت خاص بی واسطه که در میان آید چنانک گفت عز جلاله ادعوا الله اول اشارت بمنزل است و آخر اشارت بمقصد اول نشان راه رفتن است و راه بردن و آخر نشان رسیدن و بیاسودن

فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ای من حضر منکم بلده فی الشهر فلیصم ما شهد منه و ان سافر فله الافطار میگوید هر که ماه رمضان بوی درآید و در شهر خویش مقیم باشد چندانک مقیم باشد از ماه تا روزه دارد و اگر در میانه ماه سفر کند بگشاید که رواست تأویل درست اینست و اختیار ابن عباس رض یدل ما

روی ان النبی صلی الله علیه و آله و سلم خرج عام الفتح صایما فی رمضان حتی اقام بالکدیة افطر

آن گه حکم اهل عذر اعادت کرد گفت و من کان مریضا أو علی سفر فعدة من أیام أخر از بهر آن که در آیت پیش مقیم را نیز در عداد اهل عذر آورد و مخیر کرد و در این آیت تخییر مقیم منسوخ کرد و تخییر مسافر و بیمار باز گفت تا معلوم شود که بیمار و مسافر را در رخصت افطار همان حکم است که از پیش رفت

و در افطار مسافر علما را خلاف است که عزیمت است یا رخصت جماعتی گفتند عزیمت است و واجب چنانک اگر کسی در سفر روزه دارد چون مقیم شود قضا باید کرد

و دلیل ایشان آنست که مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت لیس من البر الصیام فی السفر

و در آثار صحابه است الصایم فی السفر کالمفطر فی الحضر و بیشترین فقها و اهل علم بر آنند که رخصت است اگر کسی روزه دارد در سفر فریضه گزارد و بروی قضا نیست و اگر بگشاید رواست که رخصت خداست و صدقه وی بر بندگان و تخفیف ایشان و دلیل برین خبر جابر است

قال کنا مع النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی سفر فمنا الصایم و منا المفطر فلم یکن بعضنا یعیب علی بعض

و عن عایشة ان حمزة بن عمرو قال یا رسول الله انی کنت اسرد الصوم أ فاصوم فی السفر قال ان شیت فصم و ان شیت فافطر

و فی روایة اخری قال یا رسول الله أجد بی قوة علی الصیام فی السفر فهل علی جناح قال هی رخصة من الله فمن اخذها فحسن و من احب ان یصوم فلا جناح علیه

و کسی که در سفر از روزه داشتن رنجور میشود در حق وی آن فاضلتر و نیکوتر که بگشاید که رسول بسفری بوده در ماه رمضان و یاران همه بروزه بودند نماز دیگر رسول را گفتند که یاران همه برنج رسیدند و بی طاقت شدند رسول قدحی آب بخواست و بیاشامید و مردم همه در وی می نگریستند پس قومی بگشادند و قومی نه مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم گفت ایشان را که نگشادند

اولیک العصاة

و بروایتی دیگر گفت ذهب المفطرون الیوم بالاجر

و سیل ابن عمر عن الصوم فی السفر فقال أ رأیت لو تصدقت علی رجل بصدقة فردها علیک الم تغضب قیل نعم قال فانها صدقة من الله عز و جل تصدق بها علیکم و حد سفر که افطار در آن مباح است شازده فرسنگ است هر چه کم ازین بود افطار در آن نشاید و مسافر که در سفر معصیت باشد بمذهب امام مطلبی البته روانیست که روزه بگشاید یا رخصتی از رخصتهای سفر بر کارگیرد

یرید الله بکم الیسر الله تعالی بشما آسانی میخواهد و دژواری نمیخواهد که در حال بیماری و سفر شما را رخصت افطار داد وانگه از همه سال بیک رمضان رضا داد و این محاباها ارزانی داشت

و لتکملوا العدة و فرمود تا شما را تمام کنید که مسلمانی بر پنج چیز بنا کرده اند شهادت و نماز و زکاة و روزه و حج تا شما را این پنج رکن تمام کنید معنی دیگر و لتکملوا العدة فرمود تا شمار سی روز رمضان بروزه تمام کنید یا شب سییم ماه بینید سدیگر معنی و لتکملوا العدة فرمود تا شمار آنچه بعذر بیماری و سفر روزه گشادید قضاء آن بوقت خویش تمام کنید و لتکملوا

بتشدید و لتکملوا بتخفیف هر دو خوانده اند بتشدید قراءة بو بکر و یعقوب است باقی بتخفیف خوانند و تشدید در لفظ تأکید است در معنی و لتکبروا الله علی ما هداکم این تکبیر شب فطر است که ماه نو شوال بینند تا آن گه که امام در نماز عید شود و لعلکم تشکرون میگوید خداوند خویش را به تکبیر در عید ببزرگی بستایید و به بی عیبی یاد کنید و بر راه نمونی وی و یاری دادن وی از وی آزادی کنید

میبدی
 
۴۹۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۱۳ - ۳۵ - النوبة الثانیة

 

... و آن کس که فلا رفث و لا فسوق و لا جدال بر قراءة مکی و بصری خواند جدال از نظم اول آیت جدا کند و معنی آنست که لا شک فی الحج انه فی ذی الحجة شک نیست در حج که آن در ذی الحجة است و موقف عرفات و نسی ء باطل و به قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی حجة الوداع ان الزمان قد استدار کهییة یوم خلق الله السماوات و الارض السنة اثنی عشر شهرا منها اربعة حرم ثلاثة متوالیات ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم و رجب شهر مضر الذی بین جمادی و شعبان

و ما تفعلوا من خیر یعلمه الله این لفظیست از الفاظ وعده چنانک گویند گوید اگر مرا ایدون کنی بدانم آن از تو یعنی پاداش کنم و تزودوا و قومی از عرب یمن بحج می آمدند بی زاد و تکیه ایشان بر صدقات حاج بود رب العالمین ایشان را گفت و تزودوا زاد بر گیرید تا بر دل مردمان گران نباشید و وبال ایشان نگردید آن گه سفر آخرت با یاد ایشان داد و زاد آن سفر بر زاد این سفر دنیا افزونی نهاد و شرف داد و گفت فإن خیر الزاد التقوی بهتر زادی زاد سفر آخرت است یعنی تقوی قال سهل بن عبد الله لا معین الا الله و لا دلیل الا رسول الله و لا زاد الا التقوی بو مطیع بلخی حاتم اصم را گفت که بما چنان رسید که تو بی زاد بادیه باز می بری جواب داد که من در بادیه بی زاد نباشم اما زاد من چهار چیز است اول آنست که همه دنیا ملک و ملک الله دانم دیگر همه خلق را بندگان و رهیکان الله دانم سدیگر هر چه مخلوقات و محدثات است همه در ید الله دانم چهارم قضاء الله در همه زمین روان دانم بو مطیع گفت نیکو زادی که زادتست بادیه قیامت باین زاد توان بریدن

لیس علیکم جناح أن تبتغوا فضلا من ربکم قومی از اعراب بحج می آمدند و براه در تجارت روا نمی داشتند گفتند حج خویش بمنفعت دنیوی نیامیزیم در دهه ذی الحجة دست از بیع و شری باز گرفتند و در بازار و معاملت بخود در بستند رب العالمین آن بر ایشان فراخ کرد و رخصت تجارت بداد و مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را بمغفرت امید داد و خبر کرد فقال صلی الله علیه و آله و سلم اذا کان یوم عرفة غفر الله للحاج الخلص و اذا کان لیلة عرفه غفر الله للتجار و اذا کان یوم منا غفر الله للجمالین و اذا کان عند جمرة العقبة غفر الله للسؤال و لا یشهد ذلک الموقف خلق ممن قال لا اله الا الله الا غفر له فإذا أفضتم من عرفات خلافست میان علما که موقف چه معنی را عرفات گویند و آن روز چرا عرفه گویند قومی گفتند از بهر آنک ترویه ابراهیم را نمودند در خواب که فرزند را قربان کن پس همه روز در ترویه و تفکر بود تا این خواب از حق است یا از شیطان ازین جهت است که آن روز را ترویه گویند و ترویه تفکر باشد پس شب عرفه دیگر باره او را نمودند و روز عرفه بشناخت که آن خواب نموده حق است نه نموده شیطان ازین جهت آن روز را عرفه نام نهادند و آن بقعه را عرفات و گفته اند که ترویه از آب دادن است یعنی که رب العزة روز ترویة چشمه زمزم پدید کرد و اسماعیل از آن سیراب شد فسمی الترویة لذلک و عرفات از آنست که جبرییل فرو آمد و ابراهیم را مناسک و مشاعر می نمود و ابراهیم پذیرفت و میگفت قد عرفت قد عرفت پس بدین معنی عرفات خواندند ضحاک گفت آدم که بزمین آمد بهندوستان فرو آمد و حوا بجده و هر دو یکدیگر را می جستند تا بعرفات بر یکدیگر رسیدند و یکدیگر را وا شناختند ازین جهت او را عرفات گویند و گفته اند که اعتراف آدم بگناه خویش درین روز بود اندر آن بقعه و از خداوند عز و جل مغفرت خواست بآن که گفت ربنا ظلمنا أنفسنا و مردم نیز که بآن موقف رسند اتباع سنت آدم را همه بگناه خویش معترف شوند و می تضرع و زاری کنند پس عرفه و عرفات از اعتراف گرفته اند یعنی که گناهکاران در آن موقف ایستاده بگناه خویش معترف شوند و گفته اند که عرفات از آنست که دوستان خدای آن روز در آن موسم بر یکدیگر رسند و یکدیگر را بشناسند پیر بزرگ بو علی سیاه قدس الله روحه گفت در موسم ایستاده بودم و مردمان را دیدم که اندر عرفات کاری از پیش نمی بردند برگشتم و روی بکوه نهادم چندان بر شدم که گفتم مگر اینجا هرگز کس نرسیدست گفتا چون بر سر ان کوه شدم عالم خود بر آنجا دیدم چنانک صحرا سر کوه بود همه جوانان دیدم موسی سرشان تا سفتشان فرو آمده و چنان مراقب حق بودند که اگرشان بجنبانیدندی آگاهیشان نبودی و آفتاب صورت را هیچ شعاع نمانده بود از شعاع آفتاب معرفت ایشان کسی سؤال کرد از پیر بزرگ که ای شیخ هر که بر آن کوه شود ایشان را بیند گفت اگر بدیدندیشان فرود آرندیشان نه هر چشمی ایشان را بیند و نه هر کسی بایشان رسد گفت چون آفتاب فرو شد مؤذن بانگ نماز گفت و امام در پیش شد و من با ایشان بیستادم در نماز گفت اندر میانه نماز بر باطن من بگذشت که اهل عرفات خود از کدام سو شدند آن یک اندیشه مخالف بریشان فرو نشد چون سلام باز دادند امام از آنجا که بود بمن باز نگرست و اشارت کرد که بازگرد با خود گفتم که این آن جماعت نیستند ...

میبدی
 
۴۹۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۲۶ - ۳۹ - النوبة الثالثة

 

... بقوله صلی الله علیه و آله و سلم الناس عالم او متعلم و سایر الناس همج

و تا نگویی که طالب علم و طالب معلوم هر دو بر یک رتبه اند که طالب علم در روش خود است و طالب معلوم در کشش حق و آن کس که در روش خود بود در رنج و ماندگی و گرسنگی بماند چنانک موسی در آن سفر که طالب علم بود گفت آتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا هذا نصبا باز وقتی دیگر که بطلب معلوم می شد چنان مؤید بود بتأیید عصمت و کشش حق که سی روز در انتظار سماع کلام حق بماند که نه از ماندگی خبر داشت نه از گرسنگی استاد بو علی دقاق گفت برحمة الله نواخت طلبه علم بجایی رسید که فردا چون از خاک برآیند مرکب ایشان پرهای فریشتگان بود لقوله صلی الله علیه و آله و سلم ان الملایکة لتضع اجنحتها لطالب العلم رضا بما یصنع

گفتا چون مرکب طلبه علم پر فریشتگان بود مرکب طلبه معلوم خود در وهم چه آید که چون بود ...

میبدی
 
۴۹۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۷ - ۵۲ - النوبة الثانیة

 

... الی غیر ذلک من اشباهه اما وجه بمعنی ثواب آنست که الله در قرآن جایها گفت إنما نطعمکم لوجه الله إلا ابتغاء وجه ربه الأعلی یریدون وجهه إلا ابتغاء وجه الله

و ما تنفقوا من خیر یوف إلیکم و أنتم لا تظلمون ای لا تنقصون من ثواب اعمالکم شییا آن گاه در آموخت که این صدقات بکه دهید گفت للفقراء این فقرا درویشان مهاجران اند ابن مسعود و ابو هریره و خباب و عمار و بلال قریب چهارصد مرد بودند که ایشان را در مدینه خان و مان و اسباب و ضیاع نبود و املاک و معاش نبود و بذکر خدای و عبادت وی چنان مستغرق بودند که پروای کسب و تجارت نداشتند و نیز با سؤال و طلب روزی نپرداختند مسکن ایشان بشب صفه مسجد بود و بروز حضرت مصطفی در سفر و در حضر از وی غایب نه و در دل ایشان جز دوستی خدا و رسول نه در خبر است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مصعب بن عمیر نگرست که پوست میش بخود در گرفته بود گفت انظروا الی هذا الذی نور الله قلبه لقد رأیته بین ابویه یغذوانه باطیب الطعام و الشراب و لقد رأیت حلة شریت بمأتی درهم فدعاه حب الله و حب رسوله الی ما ترون

و در خبر است که عمر خطاب هزار درم بسعید بن عامر فرستاد سعید با اهل خویش شد دلتنگ و اندوهگن اهل وی گفت چه افتاد که چنین دلتنگی مگر کاری صعب افتاد سعید گفت چه صعب تر ازین که ما را پیش آمد آن جامه کهن بیار جامه بوی داد پاره پاره کرد و آن درم جمله فرو کرد صره صره دربست شب بود در نماز شد تا بامداد نماز میکرد و میگریست بامداد بر سر کوی نشست و آن صره ها می بخشید تا هیچ نماند پس گفت از رسول خدا شنیدم که درویشان مهاجران را روز قیامت بر حساب خوانند ایشان گویند ما را چه دادند از مال که امروز حساب می خواهند پس ایشان در بهشت شوند پیش از توانگران به پانصد سال مردی بیاید ازین توانگران و در غمار ایشان شود و او را دست گیرند و از میان ایشان بیرون کنند سعید گفت عمر مگر میخواهد که من آن مرد باشم اگر دنیا و هر چه در آنست بمن دهند و آن مرد باشم نخواهم مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم این درویشان را صعالیک المهاجرین خواند وانگه ایشان را صفت کرد در آن خبر که گفت حوضی ما بین عدن الی عمان شرابه ابیض من اللبن و احلی من العسل من شرب منه شربة لم یظمأ بعدها ابدا و اول من یرده صعالیک المهاجرین قلنا و من هم یا رسول الله ...

... و قال صلی الله علیه و آله و سلم ابشروا یا معشر صعالیک المهاجرین بالنور التام یوم القیمة تدخلون الجنة قبل اغنیاء الناس بنصف یوم و ذلک خمس مایة سنة

و عن الحسن قال اوحی الله تعالی الی موسی ع یا موسی لو یعلم الخلایق اکرامی الفقراء فی محل قدسی و دار کرامتی للحسوا اقدامهم و صاروا ترابا یمشون علیهم فو عزتی و مجدی و علوی فی ارتفاع مکانی لاسفرن لهم عن وجهی الکریم و اعتذر الیهم بنفسی و اجعل فی شفاعتهم من برهم فی او آواهم فی و لو کان عشارا و عزتی و لا اعز منی و جلالی و لا اجل منی لا طلب ثارهم ممن ناواهم او عاداهم حتی اهلکه فی الهالکین

للفقراء الذین أحصروا فی سبیل الله رب العالمین ایشان را درین آیت بستود و به پنج چیز از اخلاق پسندیده ایشان را نشان کرد یکی دوام افتقار بحق دیگر حبس نفس ایشان در راه حق سدیگر نهان داشتن فقر از بهر حق چهارم تازه رویی و شادمانی بشکر نعمت حق پنجم بی نیازی از خلق توانگری را بحق أحصروا فی سبیل الله یعنی حبسوا انفسهم فی طاعة الله و فی الغزو لا یستطیعون ضربا فی الأرض للتجارة و طلب المعاش میگوید خود را چنان بر طاعت الله داشته اند و دل بر جهاد و غزو نهاده که نمی توانند که جایی بتجارت شوند و طلب معاش کنند ...

میبدی
 
۴۹۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۶۹ - ۵۳ - النوبة الاولى

 

... یا أیها الذین آمنوا ای ایشان که بگرویدند إذا تداینتم بدین چون با یکدیگر افام دهید و ستانید إلی أجل مسمی تا زمانی نامزد کرده فاکتبوه آن را بنویسید و لیکتب بینکم و فرمودم تا بنویسد میان شما کاتب بالعدل دبیری بداد و راستی که در آن چیزی فرو نگذارد و لا یأب کاتب و سر باز نزند دبیر أن یکتب که آن را بنویسد کما علمه الله چنانک الله وی را در آموخت فلیکتب تا بنویسد و لیملل الذی علیه الحق و فرمودم تا آن کس بر دهد و املا کند بر دبیر که مال بر وی است و لیتق الله ربه و فرمودم تا این املا کننده از خداوند خویش بترسد و لا یبخس منه شییا و آنچه بروی است چیزی نکاهد در املا کردن فإن کان الذی علیه الحق اگر آن کس که مال بروی بود سفیها أو ضعیفا سست خرد بود یا کودکی یا زنی نادان بود أو لا یستطیع أن یمل هو یا کسی بود که املا نداند کرد یا نتواند کرد فلیملل ولیه بالعدل فرمودم تا قیم او وی را املا کند براستی و داد و استشهدوا شهیدین من رجالکم و گواه بودن خواهید دو گواه از مردان خویش فإن لم یکونا رجلین اگر آن دو گواه مردان نباشند فرجل و امرأتان یک مرد و دو زن باید ممن ترضون من الشهداء از آنک بپسندید از گواهان أن تضل إحداهما تا آن گه که یکی از آن دو زن گواهی فراموش شود بروی فتذکر إحداهما الأخری آن دیگر زن گواهی برو یاد کند و لا یأب الشهداء و فرمودم تا سرباز نزند گواهان إذا ما دعوا آن گه که ایشان را با گواهی خوانند و لا تسیموا أن تکتبوه و سیری میارید از آنچه آن را بنویسید صغیرا أو کبیرا إلی أجله اگر خرد بود و اگر بزرگ آن مال تا گه آن ذلکم أقسط عند الله این چنین راست تر است بنزدیک الله و أقوم للشهادة و بپای کننده تر بود و دارنده تر گواهی دادن را و أدنی ألا ترتابوا چون شما که گواهان باشید نوشته دارید نزدیکتر بود و سزاتر که در یاد در شک نیفتید إلا أن تکون تجارة حاضرة مگر که بازرگانی بود دست بدست آخریان و بهای هر دو حاضر تدیرونها بینکم که میگردانید آن ستد و داد را در میان خویش فلیس علیکم جناح ألا تکتبوها نیست بر شما تنگیی که آن را ننویسید و أشهدوا إذا تبایعتم و در ستد و داد که با یکدیگر کنید بر آن گواه کنید و لا یضار کاتب و لا شهید و فرمودیم تا دبیر را و گواه را نرنجانند و نشتابانند اگر دست در کاری دارند از آن خود و إن تفعلوا و اگر کنید بخلاف آنچه فرمودیم فإنه فسوق بکم آن بشما نافرمانی است و بیرون شدن از راستی و اتقوا الله و بپرهیزید از خشم خدای و یعلمکم الله و در شما می آموزد الله و الله بکل شی ء علیم ۲۸۲ و خدای بهمه چیز داناست

و إن کنتم علی سفر و اگر در سفری باشید و لم تجدوا کاتبا و نویسنده نیابید فرهان مقبوضة گروگانها باید ستد فإن أمن بعضکم بعضا اگر کسی از شما کسی را امین کند و امانت بر وی نهد فلیؤد الذی اؤتمن فرمودم تا باز دهد آن کس که استوار داشتند او را و امین گرفتند أمانته امانت خویش که ستد و امانت او که فرا وی داد و لیتق الله ربه و گفتم این امانت دار را که از خداوند خویش بترس و از خشم وی بپرهیز و لا تکتموا الشهادة و گواهی پنهان مدارید که شما را گواه کرده باشند و گواهی پنهان دارد و من یکتمها و هر که وی را گواه کرده باشند و گواهی پنهان دارد فإنه آثم قلبه او آن کس است که بزه مند است دل او و الله بما تعملون علیم ۲۸۳ و خدای بآنچه شما میکنید داناست

میبدی
 
۴۹۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۷۰ - ۵۳ - النوبة الثانیة

 

... و إن تفعلوا و اگر کنید که در دبیری چیزی در نبشتن از حق بکاهید یا آن گه که قیم باشید در املاء حق بکاهید یا بگواهی دادن خوانند بازنشینید فإنه فسوق بکم آن بشما فسق است بیرون شدن از راستی و نافرمانی ثم خوفهم فقال و اتقوا الله فی الضرار و یعلمکم الله و الله بکل شی ء من اعمالکم علیم این آیت دین صد و سی کلمت است و در وی چهارده حکم است و در وی سی و یک میم است و چهل واو

و إن کنتم علی سفر این علی بمعنی فی است و سفر آن را سفر نام کرده اند لانه یسفر عن طوایا الرجال معنی آیت آنست که اگر در سفر باشید و نویسنده نیابید فرهان مقبوضة آن را مقبوضه گفت که رهن بی قبض درست نباشد ازینجا است که رهن دین درست نباشد که قبض رکن رهن است و قبض جز در عین صورت نبندد قراءة مکی و ابو عمرو فرهن و رهن جمع رهان است کجدار و جدر و کتاب و کتب و حمار و حمر و گفته اند رهن بضم راء و حاء و قراءت باقی فرهان بالف و کسر راء رهان جمع رهن است کحبل و حبال و بحر و بحار و رهن جمع رهان است کجدار و جدر و کتاب و کتب و خمار و خمر و گفته اند رهن جمع رهن است کسقف و سقف زجاج گفت فعل در جمع فعل اندک است لکن درست است ابو عبید گفت در سخن عرب نیافتیم فعل که جمع آن فعل است الا این دو کلمت رهن و سقف یقال رهن و رهن و سقف و سقف و مرا هنت گروستدن و دادن بود رهنت گرو دادم ارتهنت گرو ستدم و ارهنت بجای رهنت استعمال کردن فصیح نیست اگر چه آورده اند قال ابن فارس

یقال رهنت الشی ء و لا یقال ارهنته و ارهان بمعنی اسلاف درست است یقال ارهنت فی کذا ای اسلفت فیه و الرهن و الرهین و الرهینه گروگان بود و المرهون گروگان کرده بود فإن أمن بعضکم بعضا بمعنی ایتمن است میگوید اگر کسی از شما کسی را امین کند و امانت پیش وی نهد فلیؤد الذی اؤتمن أمانته روا بود که ها باز ستاننده شود که او امین آن امانت است پس آن امانت اوست باستواری با وی منسوب است نه بخداوندی و با خداوند منسوب است بخداوندی و لیتق الله ربه و فرمودم این امانت دار را که از خشم و عذاب الله بپرهیز و امانت بجای آر و بی خیانت بازرسان ...

میبدی
 
۴۹۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۰ - النوبة الثانیة

 

... إذ یلقون أقلامهم أیهم یکفل مریم انبیاء اقلام داشتند و اهل جاهلیت از لام و درین آیت رد ایشانست که قرعه از قمار محرم شمرند و دلیل بر اباحت قرعه آنست که الله تعالی گفت فساهم فکان من المدحضین

و مصطفی ص چون سفر کردی میان زنان قرعه زدی آن کس که قرعه بر وی برآمدی با خود بسفر بردی این دلیل ها روشن است که قرعه مباح است و نه از شمار قمار است

و ما کنت لدیهم إذ یختصمون تخاصم و اختصام و مخاصمة جنگ کردن است با یکدیگر و آن از خصم گرفته و خصم جانب است یعنی که این از یک سو سخن میگوید و آن از یک سوی دیگر می گوید ...

میبدی
 
۴۹۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۱ - النوبة الثانیة

 

... قال الحواریون نحن أنصار الله حواریون گفتند که ما یارانیم خدای را و این بر فراخی مجال عرب است در سخن ایشان مراد بآن نصرت دین است چنان که گفت إن تنصروا الله ینصرکم یعنی ان تنصروا دین الله جای دیگر گفت و ینصرون الله و رسوله ای و ینصرون دین الله و رسوله

اما حواریون خلافست میان علما که این نام ایشان را از بهر چه نهادند قومی گفتند از بهر آنکه جامهای سپید داشتند عیسی ع بایشان در رسید و ایشان همه سپید جامه بودند صید ماهی میکردند و درست آنست که گازران بودند کانوا یحورون الثیاب ای یبیضونها و زن را حوراء گویند به آن معنی که سیاهه چشم وی سیاه باشد و سپیده سخت سپید و خالص رسول خدا ص گفت هر پیغامبری را حواری است حواری ما زبیر بن العوام است این خبر دلیل است که حواری نامیست خاصگیان هر پیغامبری را ازین جاست که قتاده گفت ان الحواریین کلهم من قریش ابو بکر و عمر و علی و حمزة و جعفر و ابو عبیدة بن الجراح و عثمان بن مظعون و عبد الرحمن ابن عوف و سعد بن ابی وقاص و عثمان ابن عفان و طلحه ابن عبید الله و الزبیر ابن العوام و در قصه این آیت گفته اند که مریم عیسی ع را با حرفت صباغی داد پیش مهتر صباغان چون آن حرفت بدانسته بود و دریافته آن مهتر صباغان جامهای بسیار بوی داد و بر هر جامه نشان کرد بر آن رنگ که میخواست آن گه به عیسی گفت این جامها رنگارنگ می باید هر یکی چنان که نشان کرده ام به رنگ میکن این بگفت و به سفری بیرون شد و جامها بعیسی سپرد عیسی رفت و آن جامها همه در یک خنب نهاد بر یک رنگ راست و گفت کونی باذن الله علی ما ارید منک پس آن گه مهتر صباغان زود از سفر باز آمد و آن جامها دید در یک خنب نهاده و بیک رنگ داده دل تنگ شد گفت این جامها تباه کردی عیسی گفت جامها چون خواهی و بر چه رنگ خواهی تا چنانک تو خواهی از خنب بیرون آرم چنان کرد یکی سبز آمد یکی زرد یکی سرخ چنانک مراد بود آن مرد از کار وی عجب درماند و دانست که بجز صنع الهی نیست بوی ایمان آورد و اصحاب وی همه ایمان آوردند و نصرت دین وی کردند

این است که رب العالمین گفت قال الحواریون نحن أنصار الله کلبی گفت حواریون دوازده مرد بودند و از خاصگیان عیسی که بر راه اتباع وی راست رفتند و درست آمدند همیشه با وی بودند و هرگز از وی جدا نگشتند هر گه که گرسنه شدندی گفتندی یا روح الله جعنا عیسی دست بر زمین زدی و هر یکی را دو رغیف بیرون آوردی و در حال تشنگی میگفتند عطشنا یا روح الله عیسی دست در زمین زدی آب بر آمدی تا ایشان بیاشامیدندی پس ایشان گفتند یا روح الله کیست از ما فاضلتر که بتو ایمان آوردیم و بر پی تو ایستادیم چون گرسنه شویم ما را طعام دهی و در تشنگی آب دهی عیسی گفت از شما فاضلتر آنست که بدست خویش کار کند و از کسب خویش خورد ایشان چون این سخن بشنیدند حرفت گازری بیاموختند و از کسب خویش خوردند ایشانند که رب العالمین نام ایشان حواریان نهاد و از ایشان حکایت کرد که گفتند آمنا بالله و اشهد بأنا مسلمون ربنا آمنا هم از قول حواریان است میگوید خداوند ما ما ایمان داریم و بگرویدیم بما أنزلت بآنچه فرو فرستادی از آسمان یعنی کتاب انجیل و اتبعنا الرسول و بر پی رسول ایستادیم یعنی عیسی ع فاکتبنا مع الشاهدین ای مع محمد ص و امته و هم الذین ذکرهم الله فی قوله لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا ...

میبدی
 
۴۹۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۸ - النوبة الثالثة

 

... و رنه در هر خانه بو بکریست در هر کوه غار

قوله و لله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا بدانکه این سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند و هر چه در سفر آخرت پیش آید از احوال و اهوال مرگ و رستاخیز نمودگار آن درین سفر پدید کردند تا دانایان و زیرکان چون این سفر پیش گیرند بهر چه رسند و هر چه کنند منازل و مقامات آن راه آخرت یاد کنند و عبرت گیرند و زاد و ساز آن بدست آرند که صعب تر است و عظیم تر اول آنست که چون اهل و عیال و دوستان را وداع کند بداند که این مثال سکرات مرگست آن ساعت که بنده در نزع باشد و خویش و پیوند و دوستان گرد وی درآیند و او را وداع کنند

سار الفؤاد مع الاحباب اذ ساروا

یوم الوداع فدمع العین مدرار

و آن گه زاد سفر از همه نوعها ساختن گیرد و احتیاط در آن بجای آرد تا هر چه بزودی تباه شود برنگیرد داند که آن با وی بنماند و زاد بادیه نشاید دریابد و بجای آرد که طاعت با ریا و با تقصیر زاد آخرت را نشاید و به

قال النبی لا یقبل الله تعالی عملا فیه مقدار ذرة من الریا

و آن گه که بر راحله نشیند مرکب خویش در سفر آخرت که آن را نعش گویند یاد آرد

و بعد رکوبه الافراس تیها ...

میبدی
 
۵۰۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثانیة

 

... و پشیمانی آنست که مصطفی ص گفت الندم توبة

و عذر زبان آنست که فاستغفروا لذنوبهم مقاتل گفت مصطفی ص برادری افکند میان دو مرد یکی انصاری و دیگر ثقفی ثقفی بغزایی بیرون شد انصاری را بر سر عیال خویش بگماشت و خلیفه کرد انصاری از بهر ایشان روزی گوشت خرید چون بآن زن داد از پی وی در خانه رفت و دست وی گرفت و دهن بر دست وی نهاد آن گه پشیمان شد و بازگشت زن گفت و الله که غیبت برادر خویش نگه نداشتی و بمقصود خود نیز نرسیدی انصاری روی بصحرا نهاد و خاک بر سر میکرد و استغفار میکرد آن مرد ثقفی در رسید از سفر و انصاری را طلب کرد و ندید اهل وی قصه انصاری با وی بگفت ثقفی گفت لا اکثر الله فی الاخوان مثله آن گه روزی بطلب وی شد در بیابان و صحرا وی را دید که زاری و تضرع میکرد و از خدای عز و جل آمرزش و عفو میخواست او را پیش ابو بکر آورد تا از آنجا فرجی و راحتی بیند بو بکر گفت ویحک ندانستی که الله را غیرت بود غازی را نه چنان غیرت که مقیم را بود از آنجا پیش عمر شدند همین گفت پیش مصطفی ص شدند همین فرمود آن مرد درمانده و دلتنگ شد رب العالمین در شأن وی این آیت فرستاد و الذین إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم ابن عباس گفت فاحشة اینجا زنا است و ظلم نفس هر چه دون از آنست چون نظر و قبلة و لمس و گفته اند فاحشة گناهی است که آن را تبعه بود از جهت مخلوق و ظلم نفس گناه است میان بنده و میان حق و گفته اند که فاحشة کبایر است و ظلم نفس صغایر فاحشة کردار ناپسندیده است و ظلم نفس گفتار ناپسندیده

اهل معانی گفتند ظلم نفس را سه روی است یکی آنکه بر نفس و ذات خویش جنایت کند چنان که از وی درنگذرد دیگر آنکه بر خویشان و نزدیکان خویش جنایت کند ایشان که بمنزلت نفس وی اند و برین وجه اگر بر مسلمانی جنایت کند همین باشد که مؤمنان همه چون یک تن راست اند المؤمنون کلهم کنفس واحدة وجه سوم آنست که ظلم بر دیگری کند و وبال آن ظلم بوی بازگردد پس آن ظلم خود بر خود کرده است ...

میبدی
 
 
۱
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۱۸۰