گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ و روی انّ النبی قال تابعوا بین الحج و العمرة، فانهما ینفیان الفقر و الذنوب، کما ینفی الکیر خبث الحدید و الذهب و الفضة، و لیس للحج المبرور ثواب دون الجنة

گفت: حج و عمره هر دو بر پی یکدیگر دارید و شرط آن بتمامی بجای آرید، که هم چنان که آتش زر و سیم و آهن باخلاص برد، و فضلها که بکار نیاید بسوزاند، حج و عمره فقر ناپسندیده و گناهان نکوهیده را از بنده هم چنان فرو ریزاند، و صفاء دل و طهارت نفس در بنده پدید کند. و در بعضی اخبار بیاید: که بسیاری گناه است بنده را که کفارت آن نیست مگر ایستادن بعرفات، و هیچ وقت نیست که شیطان را بینند درمانده‌تر و زرد روتر از آن وقت که حاجیان در عرفات بیستند، از بس که بیند رحمت و فضل خدای بر سر ایشان باران و ریزان! و از گناه کبایر یکی آنست که بنده در آن روز بخداوند عز و جل بد گمان بود، وز رحمت وی نومید، و عن جابر رض قال قال رسول اللَّه «اذا کان یوم عرفة ینزل اللَّه تعالی الی سماء الدنیا فیباهی بهم الملائکة، فیقول انظروا الی عبادی اتونی شعثا غبرا من کل فج عمیق، اشهدکم انی قد غفرت لهم، فتقول الملائکة یا رب! فلان مرهق فیقول قد غفرت لهم، فما من یوم اکثر عتیقا من النار من یوم عرفه»

و روی العباس بن مرداس: ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دعا عشیة عرفة لامّته بالمغفرة و الرحمة، و اکثر الدعاء فاجابه انی قد فعلت الّا ظلم بعضهم بعضا، فاما ذنوبهم فیما بینی و بینهم فقد غفرتها، فقال ای ربّ! انک قادر ان تثیب هذا المظلوم خیرا من مظلمته و تغفر لهذا الظالم، فلم یجیبه تلک العشیة، فلما کان غداة المزدلفة اعاد الدعاء، فاجابه اللَّه انی قد غفرت لهم، فتبسم رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فقال له بعض اصحابه یا رسول اللَّه تبسمت فی ساعة ما کنت تبسّم فیها؟ قال تبسّمت من عدوّ اللَّه ابلیس انّه لما علم انّ اللَّه عز و جل قد استجاب لی فی امتی، اهوی یدعو بالویل و الثبور، و یحثو التراب علی رأسه. و عن ابن عمر قال لا یبقی یوم عرفة احد فی قلبه مثقال ذرة من الایمان الّا غفر له، فقال له رجل لاهل عرفات خاصة ام للناس عامة؟

فقال ابن عمر: کنت عند النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فسمعته یقول ذلک، فساله سائل للناس عامة او لاهل عرفات فقال بل للناس عامة.

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ الآیة... خلافست میان علماء دین که عمره واجب است یا سنت، و قول جدید شافعی آنست، و بیشتر علما بر آنند که واجب است همچون حج، از بهر آن که لفظ امر بر هر دو مطلق است و مقتضی امر وجوب است، یدلّ علیه ما روی زید بن ثابت مرفوعا ان الحج و العمرة فریضتان لا یضرک بایهما بدأت. و فی الکتاب الذی کتبه النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لعمرو بن حزم انّ العمرة هی الحج الاصغر و قال ابن عباس: و اللَّه ان العمرة لقرینة الحج فی کتاب اللَّه.

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ الآیة... میگوید تمام کنید حج و عمره را یعنی مناسک و حدود و شرائط و فرائض و سنن آن بتمامی بجای آرید، و اگر تمامتر خواهید، از خانه خویش چون بیرون آئید احرام گرفته بیرون آئید، و بمال حلال بی شبهت حج کنید، که چون مال حرام بود بیم آن باشد که حج نامقبول بود. و در حج بجز حج و زیارت کاری و مقصودی دیگر در پیش مگیرید، و حج خود بمیالائید

قال رسول اللَّه: یأتی علی الناس زمان یحج اغنیاء الناس للنزهة و اوساطهم للتجارة و قرّاؤهم للریاء و السمعة و فقراؤهم للمسألة».

و در لغت عرب عمره زیارت است و حج آهنگ اگر کسی پرسید چرا حج و عمره را گفت اللَّه و نماز و زکاة را نگفت: و اقیموا الصلاة و آتوا الزکاة للَّه؟ جواب آنست که حج و عمره در جاهلیت کاری معروف و مشهور بود، و مشرکان حج و طواف که میکردند و تلبیه که میگفتند بتان را در آن می‌گرفتند و میگفتند: اینان انبازان خدای‌اند، تعالی اللَّه عن ذلک. پس رب العالمین مسلمانان را فرمود که شما خالصا اللَّه حج کنید، و کس را با من در آن انباز مگیرید، تا مشرکان را تنبیهی باشد، و براه توحید راه نمونی کنید، نظیر این آنست که گفت وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً، جهودان و ترسایان کلیسیاها و کنیسها میساختند، و میگفتند این خدایراست، آن گه خدای را عز و جل به یگانگی و بی همتایی در آن نمی‌پرستیدند، و بدان اقرار نمی‌دادند. رب العالمین مسلمانان را گفت شما مرا در آن باخلاص پرستید، و دیگری را با من در آن مخوانید، تا ایشان بدانند که در گمراهی‌اند و براه باز آیند.

فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ احصار منع است و حصر حبس، جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیراً ای محبسا و هدی و هدّی هر دو یکی است، چون میت و میّت، و لین و لیّن، و آن را هدی نام کردند از بهر آن که آن را به منا برند و آنجا بکشند، و بدرویشان دهند، و بخدای عز و جل بدان تقرب کنند، همچنانک کسی هدیه برد بدوستی و در آن بوی تقرب کند. و خلافست میان علما در معنی احصار که آن سبب تحلّل است. قومی گفتند هر مانعی که پدید آید و او را از اعمال حج باز دارد، چون بیماری و ماندگی و ترس و بیم دشمن، و نرسیدن نفقه، و گم شدن شتر و مانند این، هر چه ازین عذرها بود چون پدید آید بر جای بیستد محرم، و گوسپندی بمنا فرستد تا بکشد، آن گه از احرام بیرون آید و حلال شود. و جماعتی از محققان گفتند که آن احصار که مبیح تحلّل است منع است از جهت دشمن، یا از جهت سلطان قاهر. چنانک مصطفی را بیفتاد در حدیبیه، و دیگر عذرها چون بیماری و جز آن سبب تحلّل نیست. پس چون باز داشته شد از جهت دشمن یا سلطان قاهر، گوسپندی بکشد همانجای که محصر شود، اگر در حل باشد یا در حرم، آن گه از احرام بیرون آید، و بر وی قضا نه. الا اگر نسک واجب باشد.

اینست که رب العالمین گفت: فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ الایه ای فواجب علیکم ما تیسّر من الهدی و ادناه شاة و اعلاه بدنة، و اوسطه بقرة، و الاحسن هو الشاة لانه اقرب الی الیسر. و اللَّه تعالی سمّی الشاة هدیا، فی قوله هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ.

وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ میگوید موی سرباز مکنید تا آن گه که گوسپند بکشند، و بمحل انتفاع رسد. و تناول، اگر در حلّ باشد یا در حرم، این بر قول ایشانست که احصار احصار دشمن نهند و محل محل انتفاع و اکل و تناول نهند، و مثال این آنست که مصطفی گفت: در آن گوشت که بریره را دادند بصدقه، قال «قرّبوه فقد بلغ محله» ای بلغ محل طیبه و حلاله بالهدیة الینا بعد أن کانت صدقة علی بریرة.

فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ الآیة این در شأن کعب بن عجرة الانصاری فرو آمد. دیگ می‌پخت و مصطفی ع بروی بگذشت وی را دید! جمنده از سروی می فرو ریخت گفت ای کعب جمنده سرت را می‌رنجاند؟ گفت آری گفت گوسپندی بکش و درویشان را بخوران، یا سه روز روزه‌دار، یا فرقی طعام بشش درویش ده، و موسی بستر، این فرق به نزدیک اهل حجاز سه صاع باشد هر درویشی را دو مدّ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ الآیة بدانک گزاردن حج و عمره را سه وجه است: یکی افراد و دیگر قران و سدیگر تمتع. بمذهب شافعی افراد فاضل‌تر، و بمذهب بو حنیفه قران فاضلتر، و بمذهب مالک تمتع فاضل‌تر، و این خلاف از آن افتاد که در حجة الوداع که رسول خدا بآخر عمره کرد، نیز مختلف شدند. مالک گفت تمتع بود، بو حنیفه گفت قران بود، شافعی گفت افراد بود. و حجت شافعی درین آنست که جابر بن زید گفت: سمعت رسول اللَّه فی حجة الوداع یقول: لبیّک بحجة مفردة.»

و بروایتی دیگر گفت: «افردوا بالحج فانه اتمّ لحجّتکم و عمرتکم».

افراد آنست که حج و عمره از یکدیگر باز برد، اول حج کند بوقت خویش و شرائط آن بتمامی بجای آرد، پس چون تمام شود و از احرام بیرون آید، به جعرانه شود، یا به تنعیم یا بحدیبیه، و عمره را احرام گیرد و باعمال آن مشغول شود. و قران آنست که هر دو درهم پیوندد و در احرام گوید لبیک بحجة و عمرة معا» پس بر اعمال حج اقتصار کند، که عمره خود در وی مندرج شود، چنانک وضو در غسل. و تمتع آنست که چون بمیقات رسد بوقت حج، اوّل احرام بعمره گیرد، پس چون در مکه شود و از اعمال عمره فارغ گردد، و از احرام بیرون آید، و متحلّل شود، و بمحظورات متمتع، آن گه از جوف مکه احرام گیرد بحج، و بدان مشغول شود این کس را متمتع گویند و بر وی گوسپندی واجب شود، آن گه که از عمره فارغ شده باشد، و باعمال حج شروع کرده، پس اگر روز نحر ذبح کند و بدرویشان دهد شاید.

اینست که رب العالمین گفت: فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ پس اگر گوسپند نیابد فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ سه روز روزه دارد پیش از روز نحر، و اگر پیوسته دارد یا گسسته هر دو شاید. اما در روز نحر البته روا نیست که متمتع روزه دارد، و در ایام التشریق رخصت هست. قالت عایشه: رخص رسول اللَّه للمتمتع اذا لم یجد الهدی، و لم یصم الثلاثة فی العشران یصوم ایام التشریق وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ پس چون از حج بوطن خویش باز شود هفت روز دیگر روزه دارد تا تمامی ده روز باشد. اینست که گفت تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ این عشرة کامله بسطی است، در سخن مانند تأکید هر چند که از آن بی نیازیست، چنانک جای دیگر گفت «وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ» و نبشتن خود بدست راست بود، و کذلک قوله ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ و سخن خود بدهن بود، و قال تعالی یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً و خوردن در شکم بود. آن گه بیان کرد که این حکم نه هر کسی راست، که قومی را مخصوص است: یعنی ایشان که نه مکیان باشند، و نه ایشان که از مکه فرود از مسافت قطع نشینند، بلکه غریبانراست از اهل آفاق که آنجا فرود آیند.

ثمّ حذرهم شدة عذابه لو ضیّعوا ما امرهم و ترکوا ما فرض علیهم فقال سبحانه: وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ.

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ الآیة... ای وقت الحج اشهر معروفات، میگوید وقت حج ماههایی است معروف، و آن شوال است و ذو القعده و نه روز از ذی الحجه و شب نحر تا بوقت بام، این مذهب شافعی است، و بمذهب بو حنیفه ده روز است از ذو الحجة که روز نحر در شمار آرد، و بمذهب مالک ماه ذی الحجة تا بآخر از اشهر الحج است، و هر که بیرون ازین روزگار احرام گیرد آن احرام عمره را باشد نه حج را بمذهب شافعی و احمد و اسحاق و اوزاعی، و بمذهب مالک و بو حنیفه بحج منعقد شود، اما مکروه دارند.

فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فرض در قرآن بر چهار وجه است: بمعنی بیان چنانک اللَّه گفت: قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ یعنی قد بین لکم کفارة ایمانکم، جای دیگر گفت سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها یعنی و بینّاها. وجه دوم فرض بمعنی احلّ و ذلک فی قوله: ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ ای احلّ اللَّه له. وجه سیم فرض بمعنی انزل و ذلک فی قوله: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ ای انزله. وجه چهارم فرض بمعنی اوجب و ذلک فی قوله: فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ ای اوجبتم علی انفسکم، جای دیگر گفت: قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْناعَلَیْهِمْ‌

ای اوجبنا علیهم و کذلک قوله تعالی فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ ای اوجب فیهن الحج فاحرم به. میگوید: هر که درین ماهها حج بر خود فریضه گرداند، یعنی باحرام و تلبیه، و احرام آن باشد که چون بمیقات رسد غسل کند، آن گه از اری سپید در بندد، و ردائی سپید بر افکند، و نعلین در پوشد، و بوی خوش بکار دارد، و دو رکعت نماز کند. آن گه در دل نیت حج کند، و حقیقت احرام این نیّت است، پس اگر راکب باشد بر نشیند، و چون اشتر برخیزد و رفتن را راست بیستد، تلبیه کند و گوید لبّیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمة لک، و الملک، لا شریک لک » و ازین جمله خود احرام فریضه است آن دیگر همه سنن و هیأت است.

و علی الجملة، فرائض و ارکان حج پنج چیز است: احرام، و طواف، و سعی بعد از طواف، و وقوف بعرفات، و موی سر ستردن بیک قول، اگر یکی ازین ارکان بگذارد حج درست نیاید و ارکان عمره همین است الا وقوف بعرفات که آن در عمره نیست. و واجبات حج شش چیز است: احرام گرفتن در میقات، و بعرفات بیستادن تا فرو شدن آفتاب، و بشب مقام کردن در مزدلفه، و همچنین در منا مقام کردن بشب و طواف وداع، و سنگ انداختن. اگر یکی ازین شش بگذارد حج باطل نشود اما گوسپندی لازم آید که بقربان کند. و محظورات حج که محرم را از آن پرهیز باید کرد هم شش چیز است: جامه پوشیدن چون پیراهن و ازار پای و موزه و دستار، دوم بوی خوش بکار داشتن، سیم موی سر و ناخن باز کردن، چهارم با اهل خویش مباشرت کردن، پنجم مقدمات مباشرت چون لمس و تقبیل و مانند آن، و همچنین نکاح نشاید نه خود را و نه دیگری را، اگر کند درست نباشد، ششم صید برّ نشاید محرم را، اگر کند جزا لازم آید، ماننده آن صید که کشته بود از شتر و گاو و گوسپند.

فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ هر که درین ماههای حج احرام گرفت و حج بر خود فریضه کرد.

فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ علما را اختلاف است در معنی این هر سه کلمت: قومی گفتند رفث عین جماع است، قومی گفتند حدیث جماع است بتعریض نزدیک زنان، قومی گفتند سخن نافرزام است و کلمات نکوهیده و فسوق انواع معاصیست بجملگی، قومی گفتند لقب دادن است، که رب العزه جای دیگر گفت: وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ، قومی گفتند: فسوق همانست که در سورة الانعام گفت وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ، و هو الذبح للاصنام.

روی ابو هریرة عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قال «من حجّ هذا البیت فلم یرفث و لم یفسق، خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه» و عن وهیب بن الورد قال «کنت اطوف أنا و سفیان الثوری لیلا، فانقلب سفیان و بقیت فی الطواف، قد خلت الحجر فصلیت تحت المیزاب، فبینما انا ساجد اذ سمعت کلاما بین استار البیت و الحجارة» و هو یقول یا جبرئیل اشکو الی اللَّه ثم الیک ما یفعل هؤلاء الطائفون حولی من تفکّههم فی الحدیث و لغطهم و سومهم. قال وهیب فاوّلت انّ البیت یشکو الی جبرئیل.»

ابن عمر گفت: فسوق درین آیت به کار داشتن محظورات حج است در حال احرام، چون قتل صید، و موی سر و ناخن گرفتن، و مانند آن. و جدال آنست که قریش با یکدیگر در منا خصومت می‌گرفتند، و خود را بر یکدیگر به می‌آوردند این میگفت حج من بهتر و نیکوتر، و آن میگفت حج من تمامتر و بکار آمده تر، و نیز در مواقف مختلف شدند، هر قومی را موقفی بود، و میگفتند که این موقف ابراهیم است، پس رب العالمین ایشان را ازین مجادلت باز زد، و پیغامبر خود را خبر کرد از موقف ابراهیم، و مشاعر، و مناسک حج، و پیغامبر ایشان را بیان کرد و باز نمود، و گفت «خذوا عنّی مناسککم و لا تجادلوا».

و آن کس که فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ بر قراءة مکی و بصری خواند جِدالَ از نظم اول آیت جدا کند، و معنی آنست که لا شکّ فی الحج انه فی ذی الحجة شک نیست در حج که آن در ذی الحجة است، و موقف عرفات، و نسی‌ء باطل، و به قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فی حجة الوداع: «ان الزمان قد استدار کهیئة یوم خلق اللَّه السماوات و الارض، السنة اثنی عشر شهرا: منها اربعة حرم ثلاثة متوالیات ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم و رجب شهر مضر الذی بین جمادی و شعبان.»

وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ این لفظیست از الفاظ وعده، چنانک گویند گوید اگر مرا ایدون کنی بدانم آن از تو، یعنی پاداش کنم وَ تَزَوَّدُوا و قومی از عرب یمن بحج می‌آمدند بی زاد و تکیه ایشان بر صدقات حاج بود، رب العالمین ایشان را گفت وَ تَزَوَّدُوا زاد بر گیرید، تا بر دل مردمان گران نباشید، و وبال ایشان نگردید، آن گه سفر آخرت با یاد ایشان داد، و زاد آن سفر بر زاد این سفر دنیا افزونی نهاد، و شرف داد و گفت: فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی‌ بهتر زادی زاد سفر آخرت است یعنی تقوی قال سهل بن عبد اللَّه لا معین الا اللَّه، و لا دلیل الّا رسول اللَّه، و لا زاد الّا التقوی.» بو مطیع بلخی حاتم اصم را گفت که بما چنان رسید که تو بی زاد بادیه باز می‌بری؟ جواب داد: که من در بادیه بی زاد نباشم، اما زاد من چهار چیز است: اول آنست که همه دنیا ملک و ملک اللَّه دانم، دیگر همه خلق را بندگان و رهیکان اللَّه دانم، سدیگر هر چه مخلوقات و محدثات است همه در ید اللَّه دانم، چهارم قضاء اللَّه در همه زمین روان دانم. بو مطیع گفت نیکو زادی که زادتست! بادیه قیامت باین زاد توان بریدن.

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ قومی از اعراب بحج می‌آمدند و براه در تجارت روا نمی‌داشتند، گفتند حج خویش بمنفعت دنیوی نیامیزیم، در دهه ذی الحجة دست از بیع و شری باز گرفتند، و در بازار و معاملت بخود در بستند، رب العالمین آن بر ایشان فراخ کرد، و رخصت تجارت بداد، و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم ایشان را بمغفرت امید داد، و خبر کرد فقال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «اذا کان یوم عرفة غفر اللَّه للحاج الخلّص و اذا کان لیلة عرفه غفر اللَّه للتجّار، و اذا کان یوم منا غفر اللَّه للجمالین، و اذا کان عند جمرة العقبة غفر اللَّه للسّؤال، و لا یشهد ذلک الموقف خلق ممن قال «لا اله الا اللَّه» الّا غفر له» فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ خلافست میان علما که موقف چه معنی را عرفات گویند؟ و آن روز چرا عرفه گویند؟ قومی گفتند از بهر آنک ترویه ابراهیم را نمودند در خواب که فرزند را قربان کن، پس همه روز در ترویه و تفکر بود، تا این خواب از حق است یا از شیطان... ازین جهت است که آن روز را ترویه گویند، و ترویه تفکر باشد. پس شب عرفه دیگر باره او را نمودند.، و روز عرفه بشناخت که آن خواب نموده حق است نه نموده شیطان. ازین جهت آن روز را عرفه نام نهادند و آن بقعه را عرفات. و گفته‌اند که ترویه از آب دادن است، یعنی که رب العزة روز ترویة چشمه زمزم پدید کرد، و اسماعیل از آن سیراب شد، فسمّی الترویة لذلک و عرفات از آنست که جبرئیل فرو آمد و ابراهیم را مناسک و مشاعر می‌نمود، و ابراهیم پذیرفت. و میگفت «قد عرفت قد عرفت» پس بدین معنی عرفات خواندند. ضحاک گفت آدم که بزمین آمد بهندوستان فرو آمد و حوا بجده، و هر دو یکدیگر را می‌جستند تا بعرفات بر یکدیگر رسیدند، و یکدیگر را وا شناختند، ازین جهت او را عرفات گویند. و گفته‌اند که اعتراف آدم بگناه خویش درین روز بود اندر آن بقعه، و از خداوند عز و جل مغفرت خواست بآن که گفت رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا و مردم نیز که بآن موقف رسند اتباع سنت آدم را همه بگناه خویش معترف شوند، و می تضرع و زاری کنند، پس عرفه و عرفات از اعتراف گرفته‌اند یعنی که گناهکاران در آن موقف ایستاده بگناه خویش معترف شوند. و گفته‌اند که عرفات از آنست که دوستان خدای آن روز در آن موسم بر یکدیگر رسند و یکدیگر را بشناسند. پیر بزرگ بو علی سیاه قدس اللَّه روحه گفت: در موسم ایستاده بودم و مردمان را دیدم که اندر عرفات کاری از پیش نمی‌بردند، برگشتم و روی بکوه نهادم، چندان بر شدم که گفتم مگر اینجا هرگز کس نرسیدست، گفتا چون بر سر ان کوه شدم عالم خود بر آنجا دیدم، چنانک صحرا سر کوه بود، همه جوانان دیدم موسی سرشان تا سفتشان فرو آمده و چنان مراقب حق بودند که اگرشان بجنبانیدندی آگاهیشان نبودی، و آفتاب صورت را هیچ شعاع نمانده بود از شعاع آفتاب معرفت ایشان. کسی سؤال کرد از پیر بزرگ که ای شیخ هر که بر آن کوه شود ایشان را بیند؟ گفت اگر بدیدندیشان فرود آرندیشان، نه هر چشمی ایشان را بیند، و نه هر کسی بایشان رسد. گفت چون آفتاب فرو شد مؤذن بانگ نماز گفت، و امام در پیش شد، و من با ایشان بیستادم در نماز، گفت اندر میانه نماز بر باطن من بگذشت که اهل عرفات خود از کدام سو شدند، آن یک اندیشه مخالف بریشان فرو نشد. چون سلام باز دادند، امام از آنجا که بود بمن باز نگرست، و اشارت کرد که بازگرد. با خود گفتم که این آن جماعت نیستند.

که پشت بریشان شاید کرد، هم چنان روی سوی ایشان باز پس آمدم، از کرامت ایشان همان ساعت چون باز نگرستم بزمین عرفات رسیده بودم، و کرامتی دیگر دیدم، آن گه بر من پوشیده بود که قوم بکدام سو شده‌اند، همی از گزاف سر در نهادم، و زود بقوم در افتادم، و نخست قطاری که دیدم شتران رهیان خود دیدم، و از ایشان هیچکس نگفت که بو علی تو کجا بودی؟ بدانستم که رب العزه مرا از چشم و دیدار ایشان غایب نگردانیده بود.

روایت کنند از ابوذر غفاری رض که گفت: ترویه از آب دادنست، و عرفه نام زمین سیم گفتا نام زمین اول دمکا است، و دوم خلده، سیم عرفه، چهارم جردا، پنجم ملثا، ششم سجین، هفتم عجیبا. و هم بوذر گوید که فضل روز عرفه از مصطفی پرسیدم فقال «صیامه کفارة سنتین و من ادخل فیه سرورا علی اهله ادخل الجنة، و من صلّی فی یوم العرفة اربع رکعات قبل العصر بفاتحة الکتاب، و خمس مرات قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ شارک فی ثواب من وقف بعرفات، و من طلب علما یوم عرفة خاض فی رحمة اللَّه و أدخل الجنة بغیر حساب، و استغفر له الکرسی و الشمس و القمر و الکواکب الدرّی، و من اضاف مؤمنا عشیّة عرفة کتب اللَّه له اجر سبعین شهیدا، و للَّه عز و جل فی یوم عرفة ثلاثمائة و ستون نظرة الی خلقه.» و کان النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم یقرأ کل صبیحة عرفة ثلاث آیات من سورة الانعام: اولها و خمسین مرة قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و آیة الکرسی و یس، فالاعمال صاعدة فیها. علی بن ابی طالب ع روایت کرد از مصطفی که گفت «روز عرفه اندر عرفات جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و خضر حاضر آیند. جبرئیل گوید ما شاء اللَّه لا قوة الا باللّه» میکائیل گوید «ما شاء اللَّه کل نعمة من اللَّه» اسرافیل گوید «ما شاء اللَّه الخیر کلّه بید اللَّه» خضر گوید «ما شاء اللَّه لا یدفع السوء الا اللَّه» رسول خدا گفت هر آن کس که روز عرفه بعد از نماز دیگر این چهار کلمه صد بار بگوید، بهر رحمتی و برّی و کرامتی که رب العزة باهل منا و عرفات فرو فرستد و بجمله بندگان که در شرق و غرب‌اند، وی با ایشان در آن انبازست، گفتا و چون مردم از عرفات سوی منا روند رب العزة به جبرئیل فرماید تا ندا کند که «الا انّ المغفرة لکل واقف بعرفات، و الرحمة لکل مذنب تائب.»

گفتا: و در وقت افاضت اللَّه گوید اشهدکم ملائکتی قد غفرت لهم التبعات و اعوّض اهلها، افیضوا علی برکة اللَّه.

فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ میگوید چون از عرفات بر گردید بعد از فرو شدن آفتاب، روز عرفه و رو بمنا نهاده خدای را یاد کنید بنزدیک مشعر الحرام، آنجا که قرح گویند، یعنی که بعد از صبح که نماز گزارده باشید، و از مبیت بمزدلفه فارغ شده و سنگها بر گرفته وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ و یاد کنید خدای را چنانک شما را راه نمود بحج راست، و شریعت پاک و ملت ابراهیم.

وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ ای و ما کنتم من قبله الّا من الضّالّین.

این ها خواه با هدی بر و خواه با رسول، فیکون کنایة عن غیر مذکور ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ الآیة... قریش را میگوید که ایشان در افاضت از عرفات راهی دیگر می‌گزیدند، که ما خاصه اهل شهریم و سکّان حرم، و بر زنان خانه، تا نه باد دیگران هام راه باشیم. و از مشعر حرام از راه می‌بگشتند، ایشان را از آن باز زد، آن گه ایشان را فرمود که با این مخالفت که کردید در افاضت از خدای آمرزش خواهید، که وی آمرزگارست و بخشاینده، قال رسول اللَّه «الحجاج و العمّار وفد اللَّه عز و جل، ان دعوه اجابهم و ان استغفروه غفر لهم» و قال «اللّهم اغفر الحاج و لمن استغفر له الحاج.»

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode