قوله تعالی وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ... الآیة جلیل است و جبار خدای جهان و جهانیان، کردگار نامدار نهان دان، قدیم الاحسان و عظیم الشّان، نه بر دانسته خود منکر نه از بخشیده خود پشیمان، نه بر کرده خود بتاوان. خداوندی که ناپسندیده خود بر یکی میآراید و پسندیده خود بچشم دیگری زشت مینماید. ابلیس نومید را از آن آتش بیافریند و در سدرة المنتهی وی را جای دهد و مقربان حضرت را بطالب علمی پیش وی فرستد، با این همه منقبت و مرتبت رقم شقاوت بر وی کشد و زنّار لعنت بر میان وی بندد، و آدم را از خاک تیره بر کشد، و ملا اعلی را حمالان پایه تخت او کند، و کسوت عزت و رو پوشد، و تاج کرامت بر فرق او نهد. و مقربان حضرت را گوید که اسْجُدُوا لِآدَمَ در آثار بیارند که آمد را بر تختی نشاندند که آن را هفتصد پایه بود از پایه تا پایه هفتصد ساله راه. فرمان آمد که یا جبرئیل و یا میکائیل شما که رئیسان فریشتگاناید این تخت آدم بر گیرید و بآسمانها بگردانید تا شرف و منزلت وی بدانند، ایشان که گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها آن گه آن تخت آدم را برابر عرش مجید بنهادند و فرمان آمد ملائکه را که شما همه سوی تخت آدم روید و آدم را سجود کنید.
فرشتگان آمدند و در آدم نگریستند همه مست آن جمال گشتند،
رویی که خدای آسمان آراید
گر دست مشاطه را نه بیند شاید
جمالی دیدند بی نهایت، تاج «خلق اللَّه علی صورته» بر سر، حلّه وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی در بر، طراز عنایت یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ بر آستین عصمت،
هر چند غریبیم و دل اندر وائیم
ما چاکر آن روی جهان آرائیم
وهب منبه گفت در صفت خلقت آدم: قال لما خلق اللَّه تعالی آدم خلقه فی احسن صورة و البسه حلی الجنّة، و ختمه فی عشرة اصابع، و خلخله فی ساقه، و البسه الاساور فی ساعدیه، و توجّه بالتّاج و الاکلیل علی رأسه و جبینه، و کنّاه باحب اسمائه الیه و قال له یا أبا محمد در فی الجنّة و انظر هل تری لک شبها، او خلقت احسن منک خلقا؟ فطاف آدم فی الجنّة و زها و خطر فی الجنّة فاستحسن اللَّه منه ذلک فناداه من فوق عرشه ازه یا آدم، فمثلک من زها، احببت شیئا فخلقته فردا لفرد فنقل اللَّه ذلک الزهو فی ذریته فهو فی الجهّال نخوة، و فی الملوک الکبر، و فی الاولیاء الوجد.
جان و جهان با دولت بازی نیست و سعادت بهایی نیست، رنج روزگار و کدّ کار ابلیس دید و ببهشت آدم رسید. طاعت بی فترت ابلیس را بود و خطاب اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ آدم یافت آوردهاند که ابلیس وقتی بر آدم رسید گفت بدانک ترا روی سپید دادند و ما را روی سیاه. غره مشو که مثال ما همچنانست که باغبانی درخت بادام نشاند در باغ، و بادام ببر آید آن بادام بدکان بقال برند و بفروشند، یکی را مشتری خداوند شادی باشد و یکی را مشتری خداوند مصیبت آن مرد مصیبت زده آن بادامها را روی سیاه کند و بر تابوت آن مرده خویش میپاشد، و خداوند شادی آن را با شکر بر آمیزد و هم چنان سپید روی بر شادی خود نثار کند. یا آدم آن بادام سیاه که بر سر تابوت میریزند ما أیم، و آنچه بر سر آن شادی نثار میکنند کار دولت تست، اما دانی که باغبان یکی است و آب از یک جوی خوردهایم، اگر کسی را کار با گل افتد گل بوید و اگر کسی را بخار باغبان افتد خار در دیده زند.
گفتم که ز عشق همچو مویت باشم
همواره نشسته پیش رویت باشم
اندیشه غلط کردم و دور افتادم
من چاکر پاسبان کویت باشم
ذو النون مصری گفت در بادیه بودم ابلیس را دیدم که چهل روز سر از سجود بر نداشت. گفتم یا مسکین بعد از بیزاری و لعنت این همه عبادت چیست؟ گفت یا ذا النون اگر من از بندگی معزولم او از خداوندی معزول نیست.
شوریده شد ای نگار دهر من و تو
پر شد ز حدیث ما بشهر من و تو
چون قسمت وصل کرده آمد بازل
هجر آمد و گفت و گوی بهر من و تو
سهل عبد اللَّه تستری گفت روزی بر ابلیس رسیدم گفتم اعوذ باللّه منک، گفت یا سهل ان کنت تعوذ باللّه منی فانی اعوذ باللّه من اللَّه یا سهل اگر تو میگویی فریاد از دست شیطان، من میگویم فریاد از دست رحمان، گفتم یا ابلیس چرا سجود نکردی آدم را؟ گفت یا سهل بگذار مرا از این سخنان بیهوده، اگر بحضرت راهی باشد بگوی که این بیچاره را نمیخواهی بهانه بروی چه نهی؟ یا سهل همین ساعت بر سر خاک آدم بودم هزار بار آنجا سجود بردم و خاک تربت وی بر دیده نهادم، بعاقبت این ندا شنیدم لا تتعب فلسنا نریدک.
پیش تو رهی چنان تباه افتاده است
کز وی همه طاعتی گناه افتاده است
این قصه نه زان روی چون ماه افتاده است
کین رنگ گلیم ما سیاه افتاده است
سهل گفت آن گه نبشته بمن داد که این برخوان و من بخواندن آن مشغول شدم و از من غایب گشت در آن نبشته این بیت بود:
ان کانت اخطات فما اخطا القدر
ان شئت یا سهل فلمنی او فذر
بو یزید بسطامی گفت که از اللَّه درخواستم تا ابلیس را بمن نماید، وی را در حرم یافتم او را در سخن آوردم. سخنی زیرکانه میگفت، گفتم یا مسکین با این زیرکی چرا امر حق را دست بداشتی؟ گفت یا با یزید، آن امر ابتلا بود نه امر ارادت، اگر امر ارادت بودی هرگز دست بنداشتیم. گفتم یا مسکین مخالفت حق است که ترا باین روز آورد؟ گفت مه یا ابا یزید، المخالفة تکون من الضدّ علی الضد و لیس اللَّه ضد، و الموافقة من المثل للمثل و لیس للَّه مثل، افتری انّ الموافقة لما وافقته کانت منی و المخالفة حین خالفته کانت منی، کلاهما منه، و لیس لاحد علیه قدرة، و انا مع ما کان ارجوا الرحمة فانه قال وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ و انا شیء، فقلت یتبعه شرط التقوی فقال مه الشرط یقع ممن لا یعلم بعواقب الامور و هو رب لا یخفی علیه شیء ثم غاب عنی.
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها این عجب نگر که ز اول رهی را بنوازد شغلکهاش بر سازد بآخر غوغا فرستد و ساخته بر اندازد و در خم چوگان عتاب آرد.
پیر طریقت گفت «الهی تو دوستان را بخصمان مینمایی، درویشان را بغم و اندوهان میدهی، بیمار کنی و خود بیمارستان کنی، درمانده کنی و خود درمان کنی، از خاک آدم کنی و با وی چندان احسان کنی، سعادتش بر سر دیوان کنی و بفردوس او را مهمان کنی، مجلسش روضه رضوان کنی، ناخوردن گندم با وی پیمان کنی، و خوردن آن در علم غیب پنهان کنی، آن گه او را بزندان کنی، و سالها گریان کنی، جبّاری تو کار جباران کنی، خداوندی کار خداوندان کنی، تو عتاب و جنگ همه با دوستان کنی» پیر طریقت را پرسیدند که در آدم چگویی در دنیا تمامتر بود یا در بهشت؟
گفت «در دنیا تمامتر بود از بهر آنک در بهشت در تهمت خود بود و در دنیا در تهمت عشق» آن گه گفت «نگر تا ظن تبری که از خواری آدم بود که او را از بهشت بیرون کردند، نبود که آن از علو همت آدم بود، متقاضی عشق بدر سینه آدم آمد که یا آدم جمال معنی کشف کردند و تو به نعمت دار السلام بماندی آدم جمالی دید بی نهایت، که جمال هشت بهشت در جنب آن ناچیز بود همت بزرگ وی دامن وی گرفت که اگر هرگز عشق خواهی باخت بر این درگه باید باخت.
گر لا بد جان بعشق باید پرورد
باری غم عشق چون تویی باید خورد
فرمان آمد که یا آدم اکنون که قدم در کوی عشق نهادی از بهشت بیرون شو، که این سرای راحتست و عاشقان درد را با سلامت دار السلام چه کار؟ همواره حلق عاشقان در حلقه دام بلا باد!
عشقت بدر من آمد و در در زد
در باز نکردم آتش اندر در زد
آدم نه خود شد که او را بردند، آدم نه خود خواست که او را خواستند، فرمان آمد که مخدره معرفت را کفوی باید تا نام زد وی شود. هژده هزار عالم بغربال فرو کردند کفوی بدست نیامد که قرآن مجید خبر داده بود لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ کرّوبیان و مقرّبان درگاه عزت سر بر آوردند تا مگر این تاج بر فرق ایشان نهند و مخدّره معرفت را نامزد ایشان کنند، ندا در آمد که شما معصومان و پاکان حضرتاید، و مسبّحان درگاه عزّت، اگر نامزد شما کنیم گوئید این از بهر آنست که ما را با وی کفایتیست از روی قدس و طهارت. و حاشا که احدیت را کفوی یا شبهی بود لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ عرش با عظمت و بهشت با زینت و آسمان با رفعت هر یکی در طمعی افتادند و هیچ بمقصود نرسیدند. ندا در آمد که چون کفوی پدید نه آمد مخدّره معرفت را، ما بفضل خود خاک افکنده برداریم و نامزد وی کنیم و الزمهم کلمة التقوی و کانوا احق بها و اهلها.
مثال این پادشاهی است که دختری دارد و در مملکت خود او را کفوی مینیابد، آن پادشاه غلامی از آن خویش بر کشد و او را مملکت و جاه و عزت سازد، و بر لشکر امیری و سالاری دهد. آن گه دختر خویش بوی دهد تا هم کرم وی در آن پیدا شود و هم شایسته وصلت گردد، و مثال آدم خاکی همین است هم زاول او را نشانه تیر خود ساخت، یک تیر شرف بود که از کمان تخصیص بید صفت بانداخت، نهاد آدم هدف آن تیر آمد.
یک تیر بنام من ز ترکش بر کش
وانگه بکمان عشق سخت اندر کش!
گر هیچ نشانه خواهی اینک دل و جان
از تو زدنی سخت و ز من آهی خوش!
پس چون تیر بنشانه رسید خبر داد مصطفی (ع) در عالم حکم که «خلق اللَّه آدم علی صورته و طوله ستون ذراعا»
و خبر درست است که رب العالمین قبضه خاک برداشت و آدم را از آن بنگاشت، پس از پستاخی و نزدیکی بجایی رسید که چون وی را از بهشت سفر فرمود تا بزمین، گفت خداوندا مسافران بی زاد نباشند زاد ما درین راه چه خواهی داد؟ رب العالمین سخنان خویش او را بشنوانید و کلماتی چند او را تلقین کرد، گفت یا آدم یاد کرد ما ترا در آن غریبستان زادست وز پس آن روز معادت را دیدار ما میعادست. که رب العالمین گفت فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ آن گه سر بسته گفت و تفصیل بیرون نداد تا اسرار دوستی بیرون نیفتد و قصه دوستی پوشیده بماند. «قد قلت لها قفی فقالت قاف لم یقل وقفت سترا علی الرقیب و لم یقل لا اقف مراعاة لقلب الحبیب.
اهل اشارت گفتهاند. هر چند که زبان تفسیر باین ناطق نیست اما احتمال کند که دوستان بوقت وداع گویند «اذا خرجت من عندی فلا تنس عهدی، و ان تقاضوا عنک یوما خبری فایاک ان تؤثر علینا غیری» یا آدم نگر تا عهد ما فراموش نکنی، و دیگری بر ما نگزینی. و زبان حال جواب میدهد.
دلم کو با تو همراهست و همبر
چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش
از آن دل چون شود یادت فراموش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: آیهای از قرآن اشاره به فرمان خدا به فرشتگان برای سجده به آدم دارد. خداوند که جلیل و جبار است، ابلیس را به خاطر امتناع از سجود به آدم لعنت میکند. او آدم را از خاک میآفریند و او را در منزلتی بلند قرار میدهد. فرشتگان به زیبایی و عظمت آدم پی میبرند و در مقابل او سجده میکنند. ابلیس در تبیین قیاسی از رفع مقام انسانی آدم سخن میگوید. او به آدم میگوید که زندگی او تنها در دست خدا است و اینکه این مقام به عشق و همت انسان بستگی دارد، نه به خلقت او. از دید پیران طریقت، آدم در دنیا برتری بیشتری از بهشت دارد، زیرا او در عشق و تلاش برای نزدیکی به خدا قرار دارد. آدم به دنبال شناخت حقیقت و عشق است و در نهایت در پی آمدن به ویژگیها و جمال الهی، او با پیامبری که به او کلام خدا را میآموزد، مواجه میشود. این داستان به اهمیت عشق، توبه و شناخت در میان انسانها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: آیهای که میگوید "و هنگامی که به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید"... بسیار با عظمت و بزرگ است. خداوند، خالق جهانیان، دانای پنهان و قدیمالحسن، نه بر دانستههای خود انکار میکند و نه از بخششهای خود پشیمان میشود و نه بر کارهای خود معاقب است. او کسی است که ناپسندیدههای خود را برای یک نفر خوب جلوه میدهد و امور پسندیدهاش را برای دیگری زشت میسازد. ابلیس نومید را از آتش خلق کرد و در درخت "سدرة المنتهی" جای داد. او همچنین مقربان را برای کسب علم به حضور او فرستاد، اما با وجود تمام این مقامها، فایت شقاوت را برای او رقم زد و لعنتش را بر گردنش نهاد. خداوند آدم را از خاک تیره خلق کرد و فرشتگان را به عنوان حاملان تخت او قرار داد و به او لباس عزت پوشانید و تاج کرامت بر سرش نهاد. به مقربها فرمان داد که داستان او را برگردانند که آدم بر تختی نشسته که دارای هفتصد پایه بود و هر پایهاش راهی به طول هفتصد سال داشت. فرمان رسید که ای جبرئیل، ای میکائیل، شما که رئیسان فرشتگان هستید، این تخت آدم را برگیرید و به آسمانها ببرید تا شرف و منزلت او را بشناسند. سپس آن تخت آدم را برابر عرش مجید قرار دادند و فرمان آمد که همه فرشتگان به سوی تخت آدم بروند و به او سجده کنند.
هوش مصنوعی: فرشتگان آمدند و به آدم نگاه کردند و همه از زیبایی او شگفتزده و سرمست شدند.
هوش مصنوعی: اگر چهرهای که خداوند در آسمان آفریده، به دست آرایشگر دیده نشود، ممکن است زیباییهای آن کمتر به چشم بیاید.
هوش مصنوعی: جمال و زیبایی بیپایانی مشاهده کردند که بر سر او تاجی به نام «خلق اللَّه بر صورت او» قرار دارد. او لباس خاصی به تن دارد و از روح خود در او دمیده شده است. همچنین بر آستین او نشانی از محبت و لطفی وجود دارد که نشاندهنده دوستی و عشق است.
هوش مصنوعی: ما هرچند که در این دنیا غریب و بیکس هستیم، اما دل ما تنها برای زیبایی آن چهره تلاش میکند و خدمتگزاری او را بر عهده دارد.
هوش مصنوعی: وهب منبه درباره خلقت آدم میگوید: هنگامی که خداوند آدم را خلق کرد، او را در بهترین شکل آفرید و او را به زیورهای بهشتی آراست. انگشتان او را به ده قسمت تقسیم کرد و در ساقش خلخالی قرار داد و در ساعدهایش دستبند پوشاند. همچنین تاج و دکمهای بر سرش گذاشت و او را با محبتآمیزترین نامها خطاب کرد و گفت: "ای ابا محمد، در بهشت بگرد و ببین آیا موجودی از تو زیباتر هست؟" آدم در بهشت گردش کرد و احساس شادی و زیبایی کرد. خداوند از این شادمانی او خوشنود شد و از بالای عرشش به او ندا داد: "ای آدم، من زیبایی تو را دوست دارم؛ به همین دلیل، چنین بهشتی برای تو خلق کردم." این احساس شادابی و زینت در نسل او باقی ماند، به طوری که در نادانیها به تکبر و در سلطنتها به بزرگی و در بزرگان به عشق و شوق تبدیل شد.
هوش مصنوعی: زندگی و جهان بهراحتی به دست نمیآید و خوشبختی بها ندارد. آدم در روزگار سختی و زحمت میگذرانید و به بهشت رسید. فرمودند که ابلیس، در حین جستوجو برای آدم، به او گفت که تو چهرهات روشن است و ما چهرهمان تیره. او را فریب نده؛ زیرا وضعیت ما مانند باغبانی است که درخت بادامی را در باغ میکارد و در نهایت بادامها به دست خریداران مختلف میافتند. برخی خوشبختند و برخی دچار مصیبت میشوند. آنهایی که به برکت شادی میرسند، بر بادامهای سفید خود شکر میریزند، اما آنهایی که در غم هستند، بادامها را بر تابوت عزیزان خود میپاشند. اگرچه باغبان یکی است و همه از یک آب سیراب شدهاند، ممکن است برای کسی که به گل بخورد، بوی خوشی داشته باشد و برای کسی که به خار بر بخورد، زحمت و ناراحتی به همراه بیاورد.
هوش مصنوعی: من گفتم که مثل موی تو، همیشه در عشق تو باشم و همیشه در پیش چشمانت حضور داشته باشم.
هوش مصنوعی: من به اشتباه فکر کردم و از راه درست دور شدم، حالا میخواهم غلام و حافظ وفادار کویت باشم.
هوش مصنوعی: ذو النون مصری میگوید که در بیابان با ابلیس برخورد کرد. او مشاهده کرد که ابلیس به مدت چهل روز هرگز سرش را از سجده بر نمیدارد. به ابلیس گفت: "ای نادان، پس از اینکه از رحمت خدا دور شدهای، چرا اینقدر عبادت میکنی؟" ابلیس پاسخ داد: "ای ذو النون، اگر من از بندگی خدا محروم شدهام، او از خداوندی خود محروم نیست."
هوش مصنوعی: دلبند من، دنیا از عشق و قصههای ما پر شده و من در این حال، به شدت دلسوخته شدهام.
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت وصل را به من و تو تقدیر کرد، دیگر هجران به پایان رسید و گفتوگویی که میان ما بود آغاز شد.
هوش مصنوعی: سهل عبد الله تستری روزی به ابلیس رسید و از او خواست که از او دور شود. ابلیس در پاسخ گفت که اگر سهل به خدا پناه ببرد، او نیز به خدا پناه میبرد. ابلیس افزود که اگر سهل از شر او شکایت میکند، او از رحمت خدا شکایت دارد. سهل از ابلیس پرسید چرا نسبت به آدم سجده نکردی؟ ابلیس در پاسخ گفت که او نمیخواهد در مورد این مسائل بیهوده صحبت کند و اشاره کرد که بارها بر خاک آدم سجده کرده و خاک او را بر چشمان خود نهاده است، اما در نهایت صدایی شنیده که از او خواستهاند برای همیشه دور شود و دیگر نیازی به سجده ندارد.
هوش مصنوعی: در حضور تو، راهی که باید به طاعت و خوبی منتهی شود، به قدری خراب و نابود شده است که از آن دیگر نمیتوان به هیچ کار نیکویی دست یافت و همه چیز به گناه بدل شده است.
هوش مصنوعی: این داستان به خاطر زیبایی و جلوهگری نیست، بلکه به دلیل اینکه وضعیت ما نگرانکننده و تیره و تار شده است، به این شکل بیان میشود.
هوش مصنوعی: آن شخص به من گفت که این مطلب را بخوان و من مشغول خواندن آن شدم و در حین خواندن، او از کنارم رفت. در آن نامه، این شعر بود:
هوش مصنوعی: اگر اشتباهی رخ داده، این اشتباه از سرنوشت بوده است. اگر مایلی، من را سرزنش کن یا اینکه مرا رها کن.
هوش مصنوعی: بو یزید بسطامی از خداوند خواسته بود که ابلیس را به او نشان دهد و او را در حرم یافت. وقتی با او صحبت کرد، ابلیس به شیوهای زیرکانه سخن گفت. یزید از او پرسید که با این زیرکی چرا از فرمان حق سرپیچی کرده است. ابلیس پاسخ داد که آن فرمان آزمایش بود نه ارادت، و اگر ارادهای در کار بود، هرگز از آن دست نمیکشید. یزید به او گفت که این مخالفت با حق تو را به این وضعیت کشانده است. ابلیس توضیح داد که مخالفت و موافقت به واسطه تضاد و شباهت است و خداوند ضد و شبیه ندارد. او گفت که هیچ یک از این دو عمل از آن خود او نیست و در نهایت هر دو از خداوند است. او به امید رحمت خدا به سر میبرد زیرا خداوند گفته است که رحمتش همه چیز را در برمیگیرد. یزید در پاسخ گفت که این به شرط تقوا وابسته است، اما ابلیس پاسخ داد که چنین شرطی از کسی که عواقب امور را نمیداند صادر میشود و در حالی که خداوند همه چیز را میداند، غیبت کرد.
هوش مصنوعی: شیطان آنها را از راه درست منحرف کرد. جالب است که کسی که در ابتدا به نظر میرسد که راهی را هموار میکند و لذتهایی را برای انسانها فراهم میآورد، در نهایت باعث ایجاد هرج و مرج و نابودی میشود و مانند یک بازی که در آن ابتدا همه چیز به خوبی پیش میرود، در لحظهای تغییر حالت میدهد و به ما خسارتی شدید میزند.
هوش مصنوعی: پیر طریقت فرمود: «خداوند تو دوستان را به سختیها میآزمایی، درویشان را با غم و اندوه مواجه میکنی، آنها را بیمار میکنی و خود درمانی برایشان میکنی، آنها را در مضیقه قرار میدهی و خودت یاریگرشان میشوی. از خاک انسان میسازی و به او نیکی میکنی، سعادتش را بر صفحه تقدیر مینویسی و او را به بهشت مهمان میکنی. مجلس او را بهشتی از نعمتها قرار میدهی، برخلاف وعدهای که به او دادهای در عالم غیب پنهان میکنی، سپس او را در زندان به غم و اندوه میاندازی و سالها با دلتنگی او را آزار میدهی. تو خداوندی که کارهای جباران را به عهده داری و هرگونه قهر و جنگی را از جانب خود بر دوستانت نازل میکنی.» سپس از پیر طریقت پرسیدند که آیا وجود انسان در دنیا کاملتر است یا در بهشت؟
هوش مصنوعی: او گفت: «در این دنیا کاملتر از آن وجود داشت که در بهشت به خاطر تهمتی که به او زده بودند، زمینگیر شده بود و در این دنیا به خاطر عشق، دچار تهمت شده است.» سپس اضافه کرد: «نگاه کن به این تصور نادرست که از نداشتن همتی بزرگ برای آدم نشأت میگیرد، چرا که او به دلیل بلند همتیاش، عشق را در دل خود جستجو کرد. آدم به زیبایی واقعی دست یافت و در حالی که در نعمت بهشت باقی مانده بود، زیباییای بینهایت را دید. همت بزرگ او، دستش را گرفت و به او گفت: اگر میخواهی عشق را به دست آوری، باید به این درگاه بیایی و خود را قربانی کنی.»
هوش مصنوعی: اگر زندگی با عشق باید ادامه یابد، پس باید بار غم عشق مانند تو را تحمل کرد.
هوش مصنوعی: دستوری صادر شد که ای آدم، اکنون که در راه عشق قدم گذاشتی، از بهشت خارج شو؛ چرا که این مکان، جای آرامش است و عاشقان چه کاری با درد در سرای سلامت دارند؟ همیشه، حلقه عاشقان باید در دام بلا باشد!
هوش مصنوعی: عشقت به من نزدیک شد و در کوبید، اما من در را باز نکردم و آتش به در کوبید.
هوش مصنوعی: انسان نه خود تصمیم گرفت که به او دست بزنند، و نه خود خواست که مورد توجه قرار گیرد. فرمانی صادر شد که کسی مناسب او باید پیدا شود تا او را به ازدواج درآورند. در این راستا، هژده هزار عالم در جستجوی همتا برای او بودند، اما هیچ کدام به نتیجه نرسیدند، همچنان که قرآن مجید نیز اشاره کرده است که هیچچیزی شبیه به او نیست. کارگران نزدیک درگاه الهی بلند شدند و امیدوار بودند که این تاج بر سر آنان گذاشته شود و نامزد او شوند، اما ندا آمد که شما معصومین و پاکان هستید و نباید تصور کنید که این نامزدی به دلیل برتری شماست، چون هیچکس نمیتواند همتای او باشد. در نتیجه، وقتی همتایی برای او پیدا نشد، به لطف خداوند، ما او را به خاک افکنده و نامزدش کردیم، چون شایستگی آن را داشت و سزاوار این مقام بود.
هوش مصنوعی: یک پادشاه دختری دارد و در سرزمینش هیچ هم طیفی برای او نمییابد. بنابراین، او یک غلام را انتخاب میکند، او را به مقام و عظمت میرساند و فرماندهی لشکر را به او میدهد. سپس، دخترش را به او میدهد تا نشان دهد که شایستگیهای او چقدر برجسته است و او نیز شایسته ازدواج با دختر پادشاه میشود. این موضوع شبیه به داستان آدم است که او نیز از خاک تشکیل شده و نشانگر نشانهای است که با دقت و هدف خاصی به او داده شده است.
هوش مصنوعی: یک تیر به نام من از کمان عشق بیرون بیاور و با شدت، آن را در دل من فرود بیاور!
هوش مصنوعی: اگر نشانهای میخواهی، به این توجه کن که دل و جانم به شدت از تو دور شده و از من آوایی دلنشین بلند شده است!
هوش مصنوعی: زمانی که تیر به هدف رسید، حضرت مصطفی (ع) در عالم حکم خبر داد که «خداوند آدم را به صورت خود و به اندازه یک ذراع خلق کرد».
هوش مصنوعی: خبر این است که خداوند خاک را گردآوری کرد و آدم را از آن ساخت. سپس، زمانی که او را از بهشت به زمین فرستاد، آدم از خداوند سؤال کرد که در این سفر بدون توشه چه چیزی به او خواهد داد. خداوند به او گفت که در این سرزمین غریب، پاداشی برای او فراهم خواهد شد و دیدار دوبارهاش با خداوند در روز معاد خواهد بود. آدم این کلمات را دریافت کرد و دیگر جزئیاتی ارائه نداد تا راز دوستیاش محفوظ بماند.
هوش مصنوعی: افراد با ادراک عمیق معتقدند که هرچند ممکن است زبان قادر به بیان کامل احساسات و معانی نباشد، اما قابل تصور است که دوستان در زمان جدایی به یکدیگر بگویند: «اگر روزی از من جدا شدی، فراموش نکن که چه عهدی با هم بستهایم و اگر کسی از تو درباره من سوال کرد، هرگز دیگری را به من ترجیح نده». به نوعی، این نکات به ما یادآوری میکند که نباید نسبت به وعدهها و ارتباطات خود بیتوجه باشیم و دیگری را به جای دوست فراموش نکنیم. حالت و احساسات درونی ما نیز به این موضوع پاسخ میدهد.
هوش مصنوعی: دل من با تو است و همواره در کنارت، چگونه میتواند محبت دیگر کسی را بپذیرد؟
هوش مصنوعی: دل کسی که هم جان است و هم هوش، وقتی که یاد تو را فراموش کند، دیگر آن دل چگونه خواهد شد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.