گنجور

 
۴۸۸۱

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۶ - ایضا

 

... فکند جنبش مویش مرا بدریایی

که تا نگاه کند دیده موج چین خیزد

ستیزه جو که به تریاق زهرکس ماند ...

نیر تبریزی
 
۴۸۸۲

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۶۳ - من کلام نیر رحمه الله القصیده الموسومه بالندبه فی مدح حضرت حجه صلوات الله علیه

 

... کانها سفن مددت بر اکبها

یغشاه موج ظلال السیف کالقلل

و لم تنل اولیاء نثار مآربه ...

نیر تبریزی
 
۴۸۸۳

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

... بمحفل اسد الله چو گشت چهر افروز

زخور ببرج اسد موج زد عرق زحیا

بدان مثابه مصفاست لوح عصمت وی ...

جیحون یزدی
 
۴۸۸۴

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - و له

 

... جز بآب تیغ تو ننشست از وی التهاب

لشکریرا کآمد از موج محیط افزون شکوه

کشتی هر یک شکست از باد گرزت چون حباب ...

جیحون یزدی
 
۴۸۸۵

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - ممدوح این قصیده معلوم نیست

 

... لطف تحریرش بصارت هشته در چشم ضریر

پیش فرش موج خشکد بر رخ بحر محیط

نزد بذلش رعد نالد بردل ابر مطیر ...

جیحون یزدی
 
۴۸۸۶

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - درتهنیت روز ولادت با سعادت خاتم، محمدمصطفی صلی الله علیه وآله

 

... که نی بدرج الوهیت از تو گوهری الیق

بعالمی که زند از تو موج بحر خدایی

بنوح می نرسد جز که ناخدایی زورق ...

جیحون یزدی
 
۴۸۸۷

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - وله

 

... دیگر از یک دو صدف پاره نزد لاف کرم

ثانیا موج نهنگ افکن تیغت چون یافت

داد از پشت نهنگان به خراج تو درم ...

جیحون یزدی
 
۴۸۸۸

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - وله

 

... قلزم شده از تف هوا خشک چو هامون

هامون زده از تابش خور موج چو قلزم

خلق از اثر روزه این فصل چنان مات ...

جیحون یزدی
 
۴۸۸۹

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - وله

 

... ناگهان بر سپه خصم چورانی تو سمند

جای خوی خون زندش موج ز بیمت بمسام

خواهد از سطوت تو چرخ مناص از آجال ...

جیحون یزدی
 
۴۸۹۰

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۵ - مطلع ثانی

 

... هم مگر در خواب بیند بعد از این همتای من

هفت بحر موج زن را گر فرا سنجی بوهم

قطره باشد ز بحر طبع گوهر زای من ...

جیحون یزدی
 
۴۸۹۱

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - وله

 

... یکدو غواص باقبال شه انگیخت به یم

بحر دل موج گسل سنگ جگر سیم بدن

صدفی چند برآورد زدریا چو سپهر ...

جیحون یزدی
 
۴۸۹۲

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - وله

 

... مشو مغرور از اوجت و یاز استارگان فوجت

که این بحر ار زند موجت نه گردونست نه کیوان

الا برجیس کار آگه بیاد میر پنج شه ...

... ببزم املاک از او اوجی برزم اجلال ازو فوجی

زبحر قهر او موجی دو صد کشتی شکن طوفان

بمیدان چونکه چهر آرد طپش در ماه آرد ...

... که تا سالی مهی ماند درون بیت خود سرطان

شکوهت برتر از انجم جلالت موج زن قلزم

جنابت قبله مردم حضورت کعبه ارکان

جیحون یزدی
 
۴۸۹۳

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۰ - مطلع ثانی

 

... ابر اگر با تو رود اوج بگو باد مسنج

بحر اگر با تو زند موج بگو آب مسای

تا موالید سه و عقل ده و ارکان چار ...

جیحون یزدی
 
۴۸۹۴

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

... گنج و صفت را تواندگنج در مضمون من

پیش اوج طبع دریا موج لؤلؤ فوج تو

استقامت نیست اندرگفته موزون من ...

جیحون یزدی
 
۴۸۹۵

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۸ - در شهادت عابس بن شبیب شاکری

 

... یاد عابس کز دل جیحون گذشت

موج اشکش از سر گردون گذشت

جیحون یزدی
 
۴۸۹۶

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۸ - در تشکیل مجلس عزا و رثای بر جناب شهادت مآب حضرت سیدالشهدا

 

... اندام روح بخشش درخون بزیر و بالا

مانندکشتی نوح کز موج درتلاطم

هم پیکر بدیعش پامال نعل ابرش ...

جیحون یزدی
 
۴۸۹۷

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » بخش دوم دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۶

 

... دل فایز برد گه گه دهد باز

مثال الفت موج و کنار است

فایز
 
۴۸۹۸

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۹۷ - در تهنیت جلوس مظفرالدین شاه و نیایش صدراعظم

 

... زناخدایی الطاف او سفینه ی نوح

زچار موج حوادث نگشت طوفانی

نسیم عاطفتش بر خلیل چون به وزید ...

محیط قمی
 
۴۸۹۹

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

... دیوانگی ما بود کافسانه عالم شد

موج دل دریایی برخاست به رسوایی

وقتی که به شیدایی در کوی تو محرم شد ...

صفی علیشاه
 
۴۹۰۰

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

... که از تن می رود دنبال آن محمل نشین جانم

مکن بر من ملامت گر ز چشم موج خون خیزد

که اندر بحر هجرانست هر دم خوف طوفانم ...

... بیادم یاد او نگذاشت حرفی ور گهر خواهی

بدامن بر چو گردد موج زن دریای عمانم

خموشی شرط عشق آمد نه من گویم که در مستی ...

صفی علیشاه
 
 
۱
۲۴۳
۲۴۴
۲۴۵
۲۴۶
۲۴۷
۲۶۳