گنجور

 
۴۴۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۰

 

... گاه توفان غضب از چین ابرو باک نیست

از شکست پل نترسد سیل چون پر زور شد

زبن همه حسرت که مردم در خمارن مرده اند ...

بیدل دهلوی
 
۴۴۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

 

... کاستنهای مرا هم بر من افزون کرده اند

بیدل این دریای عبرت را پل دیگرکجاست

زورقی چند از قد خم گشته واژون کرده اند

بیدل دهلوی
 
۴۴۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۳

 

... تا دم حاجت مبادا بگذری از آبرو

اندکی آگاه باش از چشم بستن پل مبند

پیری و لاف جوانی بیدل آخر شرم دار ...

بیدل دهلوی
 
۴۴۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۳

 

... از طلب هرزه درا چند دهی زحمت پا

کاش درین بحر سراب آبله ای پل شکند

دل چه کند با من وما تا شود ایمن زبلا ...

بیدل دهلوی
 
۴۴۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۶

 

... به تدبیر ازین بحر نتوان گذشت

شکستی ست گر موج ما پل کند

سر ما نگردد ز دور هوس ...

بیدل دهلوی
 
۴۴۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۷

 

... بساط جهان جای آرام نیست

چرا کس وطن بر سر پل کند

درین انجمن مفلسان خامشند ...

... چه سیل است یارب دم تیغ او

که چون بگذرد از سرم پل کند

من و یاد حسنی که در حسرتش ...

بیدل دهلوی
 
۴۴۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۶

 

... گریه توفان و حشت است ای چرخ دست از خود بشو

سیل ما خلخال پا از حلقه پل می کند

حفظ آب رو نفس در جیب دل دزدیدن است ...

بیدل دهلوی
 
۴۴۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳۷

 

... از سلامت دست باید شست و زین دریا گذشت

موج اینجا از شکست خویشتن پل می کند

موج چون بر هم خورد بیدل همان بحر است و بس ...

بیدل دهلوی
 
۴۴۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۶

 

... بیدل مگر تو درگذری ورنه پیش ما

دریاست بی کنار و پل مدعا بلند

بیدل دهلوی
 
۴۵۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۳

 

... پیکر خاکی جهانی را غریق وهم کرد

از سر آبی که بگذشتیم ما جز پل نبود

مستی اوهام بیدل بیدماغم کرد و رفت ...

بیدل دهلوی
 
۴۵۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۶

 

... گذشتم از سر هستی به همت پیری

قد خمیده پل آب زندگانی بود

به هیچ جا نرسیدم ز پرفشانی جهد ...

بیدل دهلوی
 
۴۵۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۹

 

... با قد خم گشته بیدل مگذر از طوف ادب

آه از آن جنگی که میدانش سر پل می شود

بیدل دهلوی
 
۴۵۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۳

 

... به وداع قافله هوس دل جمع ناقه کش تو بس

نگذشته محمل موج کس ز محیط جز به پل گهر

نگهی که در چمن ادب هوس انتظار چه عبرتی ...

بیدل دهلوی
 
۴۵۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۲

 

... عالمی اسباب بر هم چید و زین دریا گذشت

تا نفس داری تو هم پل بند از سامان حرص

خاک هم از شوخی ابرام دام آسوده نیست ...

بیدل دهلوی
 
۴۵۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۸

 

... قامت پیری نشاط رفته را خمیازه ایست

چشم حیرانیست گر سیلاب دارد پل به کف

گرم دارد اطلس و دیبا دماغ خواجه را ...

بیدل دهلوی
 
۴۵۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۶

 

... روزی دو به فکر قد خم گشته فتادیم

کردیم تماشای گذشتن ز سر پل

خجلت شمر فرصت پرواز شراریم ...

بیدل دهلوی
 
۴۵۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۰

 

... هستی از خویش گذشتن دارد

یک دو دم با سر پل ساخته ام

بیدل این بار که بر دوش من است ...

بیدل دهلوی
 
۴۵۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۳

 

... از هجوم ناتوانی ها به رنگ آبله

تا ز روی قطره آبی بگذرم پل بسته ام

یاد شوخی های نازت دارد ایجاد بهار ...

بیدل دهلوی
 
۴۵۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱۰

 

... عجزم ز نم جبهه گذشتن نپسندید

زین یکدو عرق شد پل جیحون و فراتم

گرد نفس و فال اقامت چه خیالست ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۴

 

... به پیریم هوس مستی از دماغ به در زد

قدم نگون شد و پل بست کز سراب گذشتم

شرارکاغذم افتاد ختم نسخه هستی ...

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۸