بهکویدوستکه تکلیف بینشانی بود
غبار گشتنم اظهار سخت جانی بود
ز ناتوانی شبهای انتظار مپرس
نفس کشیدن من بی تو شخکمانی بود
گذشتم از سر هستی به همت پیری
قد خمیده پل آب زندگانی بود
به هیچ جا نرسیدم ز پرفشانی جهد
چو شمع شوخی پروازم آشیانی بود
خوش آننشاطکه از جذبهٔ دم تیغت
چو اشک خون مرا بیقدم روانی بود
من از فسردهدلی نقش پا شدم ورنه
به طالع کف خاک من آسمانی بود
گلی نچیدهام از وصل، غیر حیرانی
مراکه چون مژه آغوش ناتوانی بود
فغان که چارهء بیتابیام نیافت کسی
به رنگ نالهٔ نی دردم استخوانی بود
چه نقشهاکه نبست آرزو به فکر وصال
خیال بستن من بی تو کلک مانی بود
ز بسکه داشت سرم شورتیغ او بیدل
چو صبح خندهٔ زخمم نمکفشانی بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حسرت و درد جدایی از محبوب است. شاعر در کوی دوست به جستجوی او میپردازد و میگوید که غبار سرگردانی و انتظارش، نشانهای از بیپناهی و ناتوانیاش است. شبها با دل تنگی، زندگی را میگذراند و از درد جدایی شکایت میکند. هرچند تلاش کرده تا از هستی خود بگذرد، اما به جایی نرسیده است و این عذاب روحی به او آسیب میزند. او به حسرتی نسبت به عشق و وصالی نرسیده اشاره میکند و میگوید که زندگیاش از این جدایی بینهایت سخت و دردآور است. در نهایت، شاعر از زخمها و غمهایش میگوید که همچون نمک بر زخم او مینشیند و نشان از عمیق بودن دردش دارد.
هوش مصنوعی: در مسیر دوستی که مشخص نیست چه سرنوشتی داریم، گرد و غبار بودن من، نشاندهنده این است که بر سختیها غلبه کردهام و همچنان ایستادهام.
هوش مصنوعی: از ناتوانی در شبهای انتظار، چنین بگو که نفس کشیدن من بدون تو، مثل خفه شدن در دیوار است.
هوش مصنوعی: از مرحله وجود گذر کردم و با ارادهای که از سالخوردگی دارم، متوجه شدم پل زندگی مانند آب جاری است که به سمتی پیش میرود.
هوش مصنوعی: من به جایی نرسیدم از تلاشهای بیفایده، مثل شمعی که با نورش دیگران را خوشحال میکند، اما خودم هیچ مکانی برای آرامش و سکون ندارم.
هوش مصنوعی: خوشا آن شادی که از تاثیر و جذبهٔ شمشیر تو، مثل اشک خون، بیوقفه و بدون هیچ حرکتی از من برود.
هوش مصنوعی: من به خاطر ناراحتی و دلسردیام به این وضع دچار شدم، در حالی که اگر اوضاع خوب بود، سرنوشتم به گونهای دیگر و برتری از خاکم بود.
هوش مصنوعی: من هیچ گلی از وصلی نچیدهام، فقط در حیرت به سر میبرم، زیرا مانند مژهای هستم که در آغوش ناتوانی قرار دارد.
هوش مصنوعی: ای کاش کسی به حال بیتابی من رحم کند، اما هیچکس درمانی برای درد من نیافت. نالهٔ نی مانند فریاد من است و درد من عمیق و استخوانی است.
هوش مصنوعی: آرزوهای زیادی در ذهنم از وصل تو به وجود آمده، اما بدون تو، تمام این نقش و نگارها فقط یک خیال و تصویر زودگذر است.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت احساساتی که در دلم داشتم، زخمهای قلبیام مانند صبحی که پر از خنده است، با لطافت و ناشی از درد، در حال جاری شدن و به نمایش گذاشتن خود بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنوز برگ گل عارض ارغوانی بود
هنوز صاف قدح آب زندگانی بود
هنوز باغ حیات و هنوز راغ وجود
در ابتدای دم دولت جوانی بود
چو شمع گرمی آن بیوفا زبانی بود
شکفتگیش گل کینه نهانی بود
ز زهر فرقت احباب کم نشد تلخی
اگر چه عمری در شهد زندگانی بود
بگرد میکده ها گردم و نمی یابم
[...]
اگر چه روی من از درد زعفرانی بود
خمیرمایه صد رنگ شادمانی بود
ز خشک مغزی پیری مرا یقین گردید
که در سیاهی مو آب زندگانی بود
فغان که جامه فانوس شمع هستی من
[...]
به نظم عمرکه سر تا سرش روانی بود
خیال هستی موهوم سکتهخوانی بود
چه رنگها که ندادم به بادپیمایی
بهار شمع در این انجمن خزانی بود
نیافت عشق جفاپیشه قابل ستمی
[...]
اگر حجاب دویی از میانه برخیزد
یقین که ناظر نور لقا توانی بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.