موج گوهرطینتان، گر شوخی افزون کردهاند
پای در دامن سری از جیب بیرون کردهاند
کهکشان دیدی شکست رنگ هم فهمیدنیست
بیخودان در لغزش پا سیر گردون کردهاند
اعتباری نیست کز ذلتکشان خاک نیست
عالمی را پایمال فطرت دون کردهاند
نشئهٔ ناقدردانی بسکه زور آورده است
اکثری از ترک می بیعت به افیون کردهاند
خلق را خواب پریشان تاکجا راحت دهد
سایه بر فرق جهان از موی مجنون کردهاند
پر به صهبا خو مکنکاین عاریت پیمانهها
رنگی از سیلیست هرگه چهرهگلگونکردهاند
بگذرید از شغل بام و در که جمعی بیخبر
زین تکلف دشت را از خانه بیرون کردهاند
گل به دست و پا که بست امشب که چون برگ حنا
بوسه مشتاقان چمنها زیر لب خونکردهاند
موج گوهر بیتامل قابل تمییز نیست
مصرع ما را به چندین سکته موزونکردهاند
زین بضاعت تا کجا اثبات نفی خود کنم
کاستنهای مرا هم بر من افزون کردهاند
بیدل این دریای عبرت را پل دیگرکجاست
زورقی چند از قد خم گشته واژون کردهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طارم زر بین که درج در مکنون کرده اند
طاق ازرق بین که جفت گنج قارون کرده اند
پیشه کاران شب این بام مقرنس شکل را
باز بی سعی قلم نقشی دگرگون کرده اند
سبز خنگ چرخ را از بهر خاتون هلال
[...]
گلرخان از خون ما رخساره گلگون کردهاند
صد جگر افشرده تا یک جام پرخون کردهاند
از غبار خاکساری دیده رغبت مپوش
بر سر این خاک، ارباب نظر خون کردهاند
سهل باشد سر بر آوردن ز جیب آسمان
[...]
ترک هستی سالکان در زیر گردن کرده اند
رهنوردان کفش تنگ از پای بیرون کرده اند
در بیابان جنون امروز همچون گردباد
خیمه بر پا دوستان بر خاک مجنون کرده اند
دست گلچینان ز گلشن بسته بیرون برده اند
[...]
می فروشان آن چه از صهبای گلگون کردهاند
شاهدان شهر ما از لعل میگون کردهاند
میپرستان ماجرا از حسن ساقی کردهاند
تنگ دستان داستان از گنج قارون کردهاند
در جنون عاشقی مردان عاقل، دیدهاند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.