مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۸ - لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرداند چندانش مستغرق دارد در گلزار سریع الحسابی خویش نه چون عوام منتظر مستقبل نباشد نهری باشد نه دهری کی لا صباح عند الله و لا مساء ماضی و مستقبل و ازل و ابد آنجا نباشد آدم سابق و دجال مسبوق نباشد کی این رسوم در خطهٔ عقل جز وی است و روح حیوانی در عالم لا مکان و لا زمان این رسوم نباشد پس او ابن وقتیست کی لا یفهم منه الا نفی تفرقة الا زمنة چنانک از الله واحد فهم شود نفی دوی نی حقیقت واحدی
... دایما پیدا و پنهان می شوند
فکرها را اختران چرخ دان
دایر اندر چرخ دیگر آسمان
سعد دیدی شکر کن ایثار کن ...
... ما کییم این را بیا ای شاه من
طالعم مقبل کن و چرخی بزن
روح را تابان کن از انوار ماه ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۹ - حکایت شب دزدان کی سلطان محمود شب در میان ایشان افتاد کی من یکیام از شما و بر احوال ایشان مطلع شدن الی آخره
... سیر روح مؤمن و کفار را
در زمین حق را و در چرخ سمی
نیست پنهان تر ز روح آدمی ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۱ - رجوع کردن به قصهٔ طلب کردن آن موش آن چغز را لبلب جو و کشیدن سر رشته تا چغز را در آب خبر شود از طلب او
... هست صورتها حبوب و مور قلب
زان شود عیسی سوی پاکان چرخ
بد قفس ها مختلف یک جنس فرخ ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۶ - باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثُمَّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلونَ
... وعده اش زر وعده تو طیبات
او وثاقم داد و تو چرخ و زمین
در وثاقت او و صد چون او سمین ...
... بهر اوصاف ازل دارد ثبوت
تا ز چرخ غیب وز خورشید روح
عنکبوتش درس گوید از شروح ...
... علمشان و عدلشان و لطفشان
چون ستاره چرخ در آب روان
پادشاهان مظهر شاهی حق ...
... این صفتها چون نجوم معنویست
دانک بر چرخ معانی مستویست
خوب رویان آینه خوبی او ...
... هست روزنها نشد زو آگهی
تا اگر ابری بر آید چرخ پوش
اندرین روزن بود نورش به جوش ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۸ - توزیع کردن پایمرد در جملهٔ شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره
... لاجرم حقش دهد چوپانیی
بر فراز چرخ مه روحانیی
آنچنان که انبیا را زین رعا ...
... یافتم در وی به جای آب خون
چرخ آن چرخست آن مهتاب نیست
جوی آن جویست آب آن آب نیست ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلواتالله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
... پیش خوارمشاه سرهنگان کشان
الحق اندر زیر این چرخ کبود
آنچنان کره به قد و تگ نبود ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
... چون اسیران بسته در زنجیر او
چرخ را چرخ اندر آرد در زمن
چون بخواند در دماغش نیم فن ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۵ - مکرر کردن برادران پند دادن بزرگین را و تاب ناآوردن او آن پند را و در رمیدن او ازیشان شیدا و بیخود رفتن و خود را در بارگاه پادشاه انداختن بیدستوری خواستن لیک از فرط عشق و محبت نه از گستاخی و لاابالی الی آخره
... جز سپیدی ریش و مو نبود عطا
آسیای چرخ بر بی گندمان
موسپیدی بخشد و ضعف میان ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۰ - باز آمدن زن جوحی به محکمهٔ قاضی سال دوم بر امید وظیفهٔ پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه
... چون بر آرد یوسفی را از درون
واردی بالای چرخ بی ستن
جسم او چون دلو در چه چاره کن ...
... دلو او قوت و حیات جان حوت
دلوها وابسته چرخ بلند
دلو او در اصبعین زورمند
دلو چه و حبل چه و چرخ چی
این مثال بس رکیکست ای اچی ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۳ - متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهٔ برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه
... خاک گه گندم شدی و گاه صاع
در نظرها چرخ بس کهنه و قدید
پیش چشمش هر دمی خلق جدید ...
... صد هزاران پاره گشتن ارزد این
از میان چرخ برخیز ای زمین
تا که نور چرخ گردد سایه سوز
شب ز سایه تست ای یاغی روز ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۴ - وسوسهای کی پادشاهزاده را پیدا شد از سبب استغنایی و کشفی کی از شاه دل او را حاصل شده بود و قصد ناشکری و سرکشی میکرد شاه را از راه الهام و سر شاه را خبر شد دلش درد کرد روح او را زخمی زد چنانک صورت شاه را خبر نبود الی آخره
... تو زدی در دیده من خار و خاک
من ترا بر چرخ گشته نردبان
تو شده در حرب من تیر و کمان ...
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸
ای چرخ فلک به مکر و بدسازی ها
از نطع دلم ببرده ای بازی ها ...
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹
ای ماه چنین شبی تو مهوار مخسب
در دور درآ چو چرخ دوار مخسب
بیداری ما چراغ عالم باشد ...
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴
... می گوید و می خورد در اینش فعل است
آنکس که بر این چرخ برینش فعل است
این نیست عجب که در زمینش فعل است
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۳
... در حلقه او دل از همه حلقه تر است
زیر و زبر چرخ پر است از غم او
هر ذره چو آفتاب زیر و زبر است
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲
... امروز ز روزها برونست و جداست
از چرخ بخاکیان نثار است و صداست
کای دلشدگان مژده که این روز شماست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۳
این چرخ غلام طبع خود رایه ماست
هستی ز برای نیستی مایه ماست ...
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۴
این چرخ و فلکها که حد بینش ماست
در دست تصرف خدا کم ز عصاست ...
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۶
این جو که تراست هر کسی جویان نیست
هر چرخ ز آب جوی تو گردان نیست
هرکس نکشد کمان کمان ارزان نیست ...
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۷
در نه قدمی که چشمه حیوانست
میگرد چو چرخ تا مهت گردانست
جانیست ترا بگرد حضرت گردان ...