گنجور

 
۳۹۰۱

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۱ - موعظه در مذمت توجه نمودن به دنیا و نقصان آن و صحبت مردان حق و فایدهٔ آن

 

... جمله از هستی خود برخاستم

من یکی بلبل ز بستان توام

بلبل نالان زافغان توام ...

... خارجی را زآن برآر از جان دمار

گر تو مردی بر میان بر بند سیف

خارجی را کش که نبود هیچ حیف ...

عطار
 
۳۹۰۲

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۲ - حکایت در تمثیل حال نادانان، که بخود گمان دانائی برند، و از حقیقت حال دانایان بیخبرند و طریقۀ دانایان از نادان شمرند

 

... گفت ای یار عزیز هوشمند

در کدامین ملک باشی پای بند

گفت در ملک عراقم منزل است ...

... دفتر صورت بیندازو برو

تادهندت جام وحدت نو بنو

هیچکس را دیدی آخر در جهان ...

... خود بهم بودند تا شهر عراق

لب فرو بستند و رفتند از وفاق

چون رسید آن پیر خودبا جای خویش ...

... زآنکه او با شاه دارد زندگی

اینست در معنی کمال بندگی

از کمال بندگی جان بازدش

رخ بمیدان معانی تا زدش

از کمال بندگی آزاد تو

قل هوالله احد بنیاد تو

از کمال بندگی باشی ولی

این معانی را بدان گر مقبلی ...

... عقل را در ره چراغ خویش کن

جهل را مطلق بکن از بیخ و بن

عقل هادی گرددت در راه راست ...

... تا که گردد روشنت اسرار دین

رو تا با دانای دین بیعت به بند

تا نیفتی همچو جاهل درکمند ...

... من کلام حق بحق دانسته ام

نی چو اصل جهل از خود بسته ام

رو تو جوهر ذت خوان و ذات بین ...

... من بگفتم چشم بینش برگشا

تاشوی بینا بنور رهنما

دیده اعمی ندارد تاب نور ...

عطار
 
۳۹۰۳

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۰ - تنبیه به حال کسانی که در عمل قاصرند و مردم را بدان فرمایند، و مناظرهٔ شیخ شبلی و شیخ ابوالحسن نوری قدس سرهما

 

... غافل ازمعنی طور ونور بود

ناگهی چشمش بنوری افتاد

که بر او کردی سلام آن پاکزاد ...

... هرکه نی از خلق و از خود رسته است

بروی ابواب معانی بسته است

واعظی باشد مقلد این بدان ...

... تا درآویزند ایشان را بحلق

دام در حلقی که محکم کرد و بست

خوش حماری دید وزودش برنشست ...

... گر شوی عاشق بمعنی زنده ای

پیش محبوب حقیقی بنده ای

رو تو معنی دان شو و از غیر بر ...

عطار
 
۳۹۰۴

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۳ - در حقیقت معنی «لا مُؤَثِّرَ فِي الوُجودِ اِلَّا الله» که صرف توحید است

 

... گه درآیی در میان مرد و زن

گه گل و گه بلبل بستان شوی

گه می و گه مستی مستان شوی ...

... گه بعیسی همدمی و گه بروح

گه بموسی در عصایی گه بنوح

گه بریزی هرچه پر کردی به جام ...

... گه میان اولیا سلطان شوی

گه تتو چون عیسی بن مریم میشوی

گاه ابراهیم ادهم میشوی ...

عطار
 
۳۹۰۵

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷۹ - درضمانت بهشت مر کاتب کتاب را و اسرار او فرماید

 

... وین سخن را یاد ازین درویش گیر

از سر اخلاص بنویس و بفهم

در دل از حاسد میاور هیچ وهم ...

... او شفیع تو شود روز شمار

با خدا من بسته ام عهد ای جوان

که نباشم بیتو در باغ جنان ...

... سوی باغ خلد او یک روزن است

مظهر من شاعری بر خود نبست

دارد او در نظم با عرفان نشست ...

... این کتابم ذات آدم آمده

همدم عیسی بن مریم آمده

این کتاب از قدرت حق دم زده ...

... کرده ام با اصل خود پیوند من

نفس خود را کرده ام در بند من

خواب غفلت برداز گوش تو هوش ...

... اهل راز آنست بی می مست شد

او به پیش عارفان پابست شد

اهل راز آنست شبها تا بروز ...

... اهل راز آنست در خلوت نشست

وآن درمعنی بروی غیر بست

معنی اول بذات اوست ذکر ...

... معنی آخر ز جبیبت ماه تافت

معنی اول بنامت اولیست

معنی آخر بنامت آخریست

معنی اول تو تاج انبیا ...

... ای ز تو اسرار مبهم آشکار

بر درت عیسی بن مریم پرده دار

علم اسرار لدنی پیش تست ...

... گه بپوشی عقل رادستار عشق

گه ببندی شیخ را زنار عشق

گه میان جمع باشی جام می ...

عطار
 
۳۹۰۶

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند

 

... اوبگرد شهر اندر سیر بود

بر در یک خانه بنشست زود

خواست شیخ از مردم آن خانه آب ...

... جام آبی داشت در کف مشکبوی

آب را بستاند و بروی چشم دوخت

آب آتش گشت و او را زود سوخت ...

... خانه خود را بدین روشن کنی

گفت شیخا او ترا خود بنده است

اوبنور معنی تو زنده است

پس نکاحش کرد و تسلیمش نمود ...

... تا شود باب ولایت بر تو باز

رو نظر بند از تمام خلق عام

تا نیفتی همچو نادانان بدام ...

... من ز دانا نور معنی دیده ام

گل ز بستان معانی چیده ام

پیش دانایم کتاب دید او ...

... پیش نادان کار تو مهمل شود

پیش دانا سر بنه تا سر شوی

پیش نادان چند بر منبر شوی ...

... او بشرع مصطفی کامل شود

او بنور اولیا قابل شود

او بفرقان معانی سر شود ...

... او درآید در طریق انبیا

راه بین گردد بنور اولیا

در طریق اولیا او رهرو است ...

عطار
 
۳۹۰۷

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه

 

... قالبش چون دحیه الکلبی کند

از بن انگشت عین او آورد

بحر دل در اصبعین او آورد ...

... وز میان فرث و دم شیر آورد

خاک را مهد بنی آدم کند

باد را نه ماهه مریم کند ...

... وز دم پیراهنی بینا کند

بنده را منصب شاهی دهد

از چنان چاهی چنان جاهی دهد ...

... آن چنان غیبی نهان پیدا نمود

از بن جیبی ید بیضا نمود

گه دو خاکی را ببالا راه داد ...

... هر دو را پیوستگی درخواست کرد

زاندرون بنشاند فراشی بکار

تا زدل آبی زند وقت غبار ...

... تا صدف را چشمه زیبا نمود

بست بر فتراک موری طاوسین

داد اهل سر خود را یاوسین ...

... تا کسی ننهد برون از پرده پای

بست لایق پرده عشاق را

تا نوایی میدهد آفاق را ...

... آن یکی رادر نهاوند اوفکند

وان دگر را بسته دربند اوفکند

پس زفان باتیغ و بانگ راه زن ...

... در صدف تیغ زفان بر کار کرد

تا کله بنهاد هر که انکار کرد

بی چنین تیغی که دانستی بهش ...

... خلق را از دم چو عیسی زنده کرد

روز یافت ازتو بنو جانی دگر

زانکه هر روزی تو در شانی دگر

زنگی شب چون نزولت هر شبست

خنده زن دندان سپید از کوکبست

ابررا بی تست دل پر برق رشک ...

... تا چو آتش تشنه آب اندیش مرد

باد آمد خاکساری پای بست

خاک پاش کوی تو بادی بدست ...

... چار ترکی آسمان گون بر نهاد

شد بنفشه خرقه پوش کوی تو

سر ببردرمست های و هوی تو

سوسنت چون شکر گفت از ده زبان

بنده گشت آزاد از هفت آسمان

غنچه پیکان بودگل لعل ای عجب ...

... سر بسجده چون تواند آورید

دوزخ از آتش چنین شد صعبناک

از که دارد آتش سوزنده باک ...

... ها بیفکن واو را آزاد کن

بنده شو بی ها و واوش یاد کن

چون برونست او ز هر چیزی که هست ...

عطار
 
۳۹۰۸

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

... صد در مهرم کنی زان کینه باز

خوف اگر یک عقبه بنمایی مرا

از رجا صد عقده بگشایی مرا

گرچه بنماییم بخل و خشم من

جودت آری و رضادر چشم من ...

... عرصه عصیان گرفتم زین سبب

چون بستاریت دیدم کارساز

هم بدست خود دریدم پرده باز ...

... دیده ام آب حیاتت عالمی

می بمیرم ز آرزوی شبنمی

میکنم طوفان جود تو طلب ...

عطار
 
۳۹۰۹

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - فی معراج النبی صلی الله علیه و اله و سلم

 

... گفت ای محبوب رب العالمین

صد جهان جان منتظر بنشسته اند

در گشاده دل بتو در بسته اند

هفت طارم را ز دیدارت حیات ...

... لاجرم یک سوزنش دشمن نماند

همچو عیسی بسته سوزن نماند

تا نیابد سوزن این سررشته باز ...

... جز یکی اندر یکی محرم نماند

کرسیش از نور بنهادند پیش

بی نهایت پرده بگشادند پیش ...

... نام این عقد المساقات آمدی

ای عجب این عقد چون بسته شدی

خون وفعل و قول پیوسته شدی ...

... همچنان آن شب سخن گوی الست

با نبی عقد مساقاتی ببست

دوکمان قاب قوسین ای عجب ...

... قول وفعلش جمله قول و فعل اوست

دو کمان ابروش بنگر تو نخست

تاشود آن قاب قوسینت درست ...

... طاق گشت و از دو بودن رسته شد

قاب قوسین آیت دل بستگیست

کانچه دو ابرو بیک پیوستگیست

چون پیمبر بسته این عقد شد

جانش را توحید مطلق نقد شد ...

... شد همی هر ذره صد آفتاب

حق تعالی گفتش ای دلبند خلق

گر بنام من بود سوگند خلق

من بتو سوگند خوردم اینت قدر

پس لعمرک یاد کردم اینت صدر

زیر بنگر باز کن نرگس ز هم

تا چه میبینی تو در زیر قدم ...

... چون دو عالم دید و صاحب راز گشت

دید بستر گرم وقت باز گشت

بسترش چون سرد گشتی آن زمان

کو برون بود از زمان و از مکان ...

... تا که یک جان دارم و تا زنده ام

بند بندت را بصد جان بنده ام

در زفانم جز ثنای تو مباد ...

عطار
 
۳۹۱۰

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - فی فضیلة امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه

 

... کی تواند دید رحمت را جمال

او بقرآن خواندن بنشسته بود

کشتی دریای قرآن بسته بود

چون بتیغ کشتنش بردند دست ...

عطار
 
۳۹۱۱

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۸ - الحكایة و التمثیل

 

نیک مردی بود از زن پای بست

پیش رکن الدین اکافی نشست ...

... او دگر نکند زفان هرگز دراز

اعتقادی کژ درو بنشانده اند

نقلهای کژ برو برخوانده اند ...

... گر چنین گویی زنت آید براه

پس زفان در بند آید از گناه

مرد شد شادان وبا زن گفت راز ...

... از میان جانش کردند اختیار

او کجا در بندآب و جاه بود

کاب و جاه او همه الله بود ...

عطار
 
۳۹۱۲

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۲۱ - فی الصفات

 

... تا ابد جان پیش صورت کم شدن

ذوق چیست از وعده شبنم داشتن

چشم بر دریای اعظم داشتن

امر چیست از بندگی جان داشتن

ذره ذره محو فرمان داشتن ...

... همچو بوتیمار بحر افتادنست

جبن چیست از سایه پژمردنست

چون شکوفه از دمی افسردنست ...

... صمت چیست ازدام هستی جستنست

هر دو لب از ما سوی الله بستنست

خلق چیست از خاک مفرش کردنست

با سگان همکاسگی خوش کردنست

ربح چیست از بند مطلق گشتنست

فانی خود باقی حق گشتنست ...

... هم ز جوع آخر بزاری مردنست

روزه چیست از غیر درگه بستنست

ازوجود و از عدم ره بستنست

فرق چیست اندر جهان پیوستنست

ذره ذره چیز در جان بستنست

ذکر چیست از درد درمان بردنست ...

عطار
 
۳۹۱۳

عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۳۳ - الحكایة ‌و التمثیل

 

... تاکند سرگشتگی برخود درست

در میان خون بنه ماه تمام

ساخت ازخون رحم خود را طعام ...

... وآن دگر از شرک بد چشم آمده

آن یکی آبستن قاضی شده

وآن بحیض شحنگی راضی شده ...

... چون نداری درد درمان کی رسد

چون نه بنده تو فرمان کی رسد

تا زدرد خود نگردی سوخته ...

... جهد آن کن تا درین راه دراز

تو بیک ذره نمانی بسته باز

هرکجا کانجا بمانی بسته تو

تا ابد آنجا بمانی خسته تو ...

عطار
 
۳۹۱۴

عطار » مصیبت نامه » بخش دوم » بخش ۶ - الحكایة ‌و التمثیل

 

... برجگر بیآییم زان آتشست

بستی از زنجیر سر تا پای من

تا رهایی یابم ازتو وای من ...

... هر بلا کین قوم راحق داده است

زیر آن گنج کرم بنهاده است

عطار
 
۳۹۱۵

عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۱ - المقالة الرابعه

 

... تا بجانان زنده گردانیش تو

زندگی کردن بجان زیبنده نیست

جز بجانان زنده بودن زنده نیست ...

... جان یک یک میستانم در تعب

من بهر جانی که بستانم ز تن

می بریزم خون جان خویشتن ...

... تو برو کز خوف کار آگه نه

در عزا بنشین که مرد ره نه

سالک آمد پیش پیر کاردان ...

... گر تو زین قومی و گر زان دیگری

همچو ایشان بگذری تا بنگری

هرکه مرد و گشت زیر خاک پست

هر کسش گوید بیاسود و برست

مرگ را زرین نهنبن مینهند

مردنت آسایش تن مینهند ...

... کاولین آسایشش مرگ اوفتاد

چون ترا زرین نهنبن هست مرگ

دیگ را سر برگرفتن نیست برگ ...

عطار
 
۳۹۱۶

عطار » مصیبت نامه » بخش ششم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

... بر کنار راه گاوی یافتند

ذبح کردند و بخوردندش بناز

آمدند آنگه بلشگرگاه باز ...

... گفت این هفتاد گاو ای پیر زال

در عوض بستان که هست این از حلال

این بگفت وآن غلامان را بخواند ...

... تو که جاویدان کریم مطلقی

فضل کن با او و در بندش مدار

وانچه نپسندیده زو در گذار ...

عطار
 
۳۹۱۷

عطار » مصیبت نامه » بخش هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعه

 

... لازم درگاه چون تو سایریست

منطقه بر بسته داری روز و شب

می نیاسایی زمانی از طلب ...

... در جهان تخم طلب چندین تراست

گر ز یک قطبست عالم را قرار

در جهان تو دو قطبست آشکار

بر زمین وآسمان وسعت تراست ...

... ره نمایی سوی مقصودی که هست

زین سخن کرسی قوی جنبنده شد

گفتی از عرش مجید افکنده شد ...

... راه با سر گیرم از سودای خویش

میروم از سر به بن از بن به سر

همچو گویی بام بام و در به در ...

... ترک ملک نانمازی بایدت

ملک دنیا را که بنیادی نهند

گرچه بس عالیست بربادی نهند

عطار
 
۳۹۱۸

عطار » مصیبت نامه » بخش یازدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

... در زحیر آن بود پیوسته او

دل درآن سرگین بصد جان بسته او

چون بگرداند گه از پس گه ز پیش ...

... خون دنیا کم خور آخر ای عزیز

دل درین بیغوله دیوان مبند

زار بگری و چو بیکاران مخند ...

... میتوان گفتن بمعنی خسرویت

چون نباشی بسته یک جو مدام

میتوان گفتن ترا خسرو تمام

هرچه تو در بند آنی مانده

بنده آن تا بجانی مانده

ترک دنیا گیر تا سلطان شوی ...

عطار
 
۳۹۱۹

عطار » مصیبت نامه » بخش دوازدهم » بخش ۱ - المقالة ‌الثانیة عشره

 

... عاقبت طی کرده خواهم ماند باز

گر بسی بنشینی ای سالک برم

من در این راه از تو سرگردان ترم ...

... آسیای او گر آوردی شکست

نیستی سرگشتگی را پای بست

عطار
 
۳۹۲۰

عطار » مصیبت نامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

... چون ببالا سرو وار استاده بود

سرو او را بنده آزاده بود

از رخ او هم قمر در وی گریخت ...

... هم گل نازک لبی پرخنده داشت

هم بنفشه سر به بر افکنده داشت

یاسمین را یک زفان افزون فتاد ...

... برد جامی پیش سرو سیمتن

هم بنستد زو و تن میزد خموش

زین سبب خون وزیر آمد بجوش ...

... شاه بر پا و تو سرافکنده

بندگی را راستی زیبنده

آن غلام آواز داد آن جایگاه ...

... فخر من خود تا قیامت این تمام

گر ز هرکس جام می بستانمی

کی چنین شایسته سلطانمی ...

عطار
 
 
۱
۱۹۴
۱۹۵
۱۹۶
۱۹۷
۱۹۸
۵۵۱