شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷۸
... بلکه با اسما مسما می نگر
خو ش بیا با ما درین دریا در آ
بحر را می بین و در دریا نگر
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۸۹
... خود بیند و خود نماند الحق
ماییم و حباب و آب دریا
زورق بحر است و بحر زورق
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹۰
... خود بیند و خود نماید الحق
ماییم حباب و آب و دریا
زورق بحریست و بحر زورق
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۱۶
بگذر از خوف و رجا با ما نشین
عاشقانه خوش درین دریا نشین
قصه ماضی و مستقبل مگو ...
شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۲۶
در وحدت اگر کثرت ما محو شود
دریا ماند نه موج ماند نه حباب
شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۱۷۱
عاشقانه خوش درین دریا نشین
خوش بر آ با ما دمی با ما نشین
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
... خیز و در بحر محیط می فکن کشتی جام
تا چو ما گردی در این دریا به حکمت آشنا
حرمت می دار کز بیت الحرام آورده اند ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
... در ز رشک نظم دندان تو و گفتار من
شد ز چشم افتاده چون اشک و ره دریا گرفت
ایمن است از غارت اندیشه و تاراج عقل ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
... چه مجلس است و چه بزمی که از می وحدت
محیط قطره شد اینجا و قطره دریا شد
محیط بر همه اشیا از آن جهت شده ایم ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
... که محروم از می وحدت بر این ساغر نمی آید
به دریای غم عشقش فرو رو گر گهر خواهی
که کس را اندر این دریا به کف گوهر نمی آید
ز چشم دلبرم بر دل چه می آید چه می پرسی ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷ - استقبال از حافظ
... چون تو داری گوهر آن گنج پنهان غم مخور
چون ز غواصان دریای الوهیت شدی
در دل دریا شو و از آب عمان غم مخور
صورت و نقش جهان کان است و معنی گوهرش ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
ز من که طایر قافم نشان عنقا پرس
ز من که ماهی عشقم رسوم دریا پرس
ز من که خادم خمار و ساکن دیرم ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸
... فارغ از سجاده و تسبیح و دام و دانه ایم
باده دردانه است و دریا خانه خمار ما
چون صدف در قعر دریا طالب دردانه ایم
هرکسی در عاشقی افسانه ای گویند و ما ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹
... تا شدیم از نکته چون عیسی و موسی باخبر
نوح را کشتی و اهل شرک را دریا شدیم
چون کمال معرفت گشتیم از فضل اله ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳
... دامن گوهر بدست آر از کمال معرفت
تا توانی چون صدف لاف از دل دریا زدن
تا نگردی محرم اسرار اسما چون ملک ...
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳
... چو یابی عقد گیسویش به الرحمن و طه شو
به عین و لام و میم ما رموز کن فکان دریاب
به فا و ضاد و لام او در اشیا عین اشیا شو ...
... نباشد معدن لؤلؤ کنار خشک بحر ای دل
اگر دردانه می خواهی فرو در قعر دریا شو
نسیمی شد به حق واصل به فضل دولت یزدان ...