گنجور

 
۲۹۸۱

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹

 

... زان مغز شود خشک و ترم هر شب و هر روز

کز چرخ مرا جز لب و رخ خشک و تری نیست

جانم که ز بستان فلک نیشکری خواست ...

عطار
 
۲۹۸۲

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱

 

... هر ذره اگر سیاه روی است

نه چرخ کلاه فرق عشق است

پس در خور آن کلاه روی است ...

عطار
 
۲۹۸۳

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳

 

... با چشم تو کارگر نیامد

هر حیله که چرخ پاک برداشت

خوارم کردی چنان که عشقت ...

عطار
 
۲۹۸۴

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵

 

... بس سیل های خون که ز خون جگر گذشت

هر شب ز جور چرخ بلایی دگر رسید

هر دم ز روز عمر به دردی دگر گذشت ...

عطار
 
۲۹۸۵

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴

 

... هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت

هم چرخ خرقه پوشی در خانقاه عشقت

هم جبرییل مرغی در دام دل ربایت ...

عطار
 
۲۹۸۶

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

... تا که خورشید چهره تو بتافت

شور در چرخ چارمین افتاد

خوشه عنبرین زلفت تورا ...

عطار
 
۲۹۸۷

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵

 

... که یابد از سر کوی تو گردی

که همچون چرخ سرگردان نگردد

که یابد از می عشق تو بویی ...

عطار
 
۲۹۸۸

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸

 

... میان شهر می گردد چو خورشید

خروش از چرخ گردان می برآرد

دلم از عشق رویش زیر بر او ...

عطار
 
۲۹۸۹

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴

 

... یک نفس این راه به پایان نبرد

چرخ چو از خویش نیامد به سر

واقعه عشق تو پی زان نبرد ...

عطار
 
۲۹۹۰

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴

 

... ما کنون در یک زمان خواهیم کرد

گر کند چرخ فلک صد قرن سیر

ما به یک دم بیش از آن خواهیم کرد ...

عطار
 
۲۹۹۱

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱

 

... یک تیر برگشاید صیدی هزار گیرد

خورشید کو ز تنگی بر چرخ می کشد تیغ

از بیم تیر چشمش گردون حصار گیرد ...

عطار
 
۲۹۹۲

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹

 

... جزوی به کل گنبد گردان نمی رسد

وز صد هزار چیز که بر چرخ می رود

صد یک به سوی جوهر انسان نمی رسد ...

عطار
 
۲۹۹۳

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

 

... اگر سایه باطن او نباشد

کجا گردش چرخ دوار باشد

نباشد خبر یک سر مویش از خود ...

عطار
 
۲۹۹۴

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷

 

... هر نفس چون خونیان اندر کشاکش می کشد

عشق را با هفت چرخ و شش جهت آرام نیست

لاجرم نه بار هفت و نی غم شش می کشد ...

... خاطر عطار از نور معانی در سخن

آفتاب تیر بر چرخ منقش می کشد

عطار
 
۲۹۹۵

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹

 

... راه تو از روندگان کس به کران نمی کشد

در ره تو به قرن ها چرخ دوید و دم نزد

تا ره تو به سر نشد خود به میان نمی کشد ...

عطار
 
۲۹۹۶

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴

 

... ذره ای سرگشتگی عشق تو

روز و شب در چرخ سرگردان بماند

چون ندید اندر دو عالم محرمی ...

عطار
 
۲۹۹۷

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶

 

... بر سر صد هزار غم یاد جفات می کند

می نکند به صد قران ترک کلاه دار چرخ

آنچه میان عاشقان بند قبات می کند ...

... وین تو نمی کنی بتا زلف دوتات می کند

خود تو چه آفتی که چرخ از پی گوشمال من

هر نفسی به داوری بر سر مات می کند ...

عطار
 
۲۹۹۸

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸

 

... زلف تو در نیم زمان می کند

چون نزند چشم خوشت تیر چرخ

کابروی تو چرخ کمان می کند

گر همه خورشید سبک رو بود ...

عطار
 
۲۹۹۹

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹

 

... از سر یک مژه چشم ساحرش

چرخ را در سینه افسون می کند

یارب ابروی کژش بر جان من ...

عطار
 
۳۰۰۰

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴

 

... هر که روی همچو خورشید تو دید

گر همه چرخ است سرگردان رود

هست جان عطار را شیرین از آنک ...

عطار
 
 
۱
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۴۹۲