صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۶۹
منت خشک است بار خاطر آزادگان
با وجود پل مرا از آب می باید گذشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۵۸۴
خم چو گردد قد افراخته می باید رفت
پل برین آب چو شد ساخته می باید رفت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۵۱
پیری به صد شتاب جوانی ز من گذشت
پل را ندیده ام که ز سیلاب بگذرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۷۶
ز رفتگان ره دشوار مرگ شد آسان
گذشتگان پل این سیل خانه پردازند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۸۵
قامت خم مانع عمر سبکرفتار نیست
سیل از رفتن نمی ماند اگر پل بشکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲
... قامت خم زندگی را می کند پا در رکاب
می گذارد پل در آتش نعل این سیلاب را
می کند فکر متین کج بحث را کوته زبان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸
... می شوند از زودرفتن ها گرانان خوشگوار
نیست از سیل بهاران شکوه ای چون پل مرا
پای طاوس از پر طاوس باشد بی نصیب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸
... دل سخت فلک از اشک گرم من ملایم شد
به زور سیل زه کردم کمان حلقه پل را
مروت نیست بر صید حرم شمشیر خواباندن ...
... به پروین می رساند دانه من خوشه خود را
ترقی هست اگر در پله طالع تنزل را
زمین سست سیلاب عمارت می شود صایب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹
... حصاری چون تحمل از حوادث نیست پیران را
که از سیلاب گردد بردباری پشتبان پل را
ندارد آبهای تیره به ز استادگی صیقل ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰
... تواضع پیشه خود ساختم با خصم تا دیدم
که شد سیلاب خاک راه با قد دو تا پل را
چنان کز تیغ خود کوه گران بر خود نمی لرزد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶
... که خواب مرگ بیداری است خواب زندگانی را
عنان سیل را هرگز شکست پل نمی گیرد
نگردد قد خم مانع شتاب زندگانی را ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۹
... از صراط المستقیم شرع پا بیرون منه
تا توان از پل گذشتن نگذرد رهبر ز آب
هر سبکروحی که بر جسم گران دامن فشاند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۹
... مانع عمر سبکسیر نگردد پیری
سیل را سایه پل باز ندارد ز شتاب
دل بپرداز ز جمعیت دنیا زنهار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۱
درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
به زیر سایه پل موسم بهار مخسب
فلک ز کاهکشان تیغ بر کف استاده است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۶
... در راه سالکی که چو خاشاک شد سبک
هر موجه ای پلی است خدا آفرین در آب
دارم به بادبان توکل امیدها ...
... بر حلم زینهار مکن تندی اختیار
تا هست پل به جا نرود دوربین در آب
تر می کند زمین خود از آب دیگران ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۵
... سرکشی مگذار از سر تا نگردی پایمال
کز تواضع خصم کم فرصت مرا پل کرده است
نیست پروای ستم ما را که جان سخت ما ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۱
ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده است
چشم پل روشن که آب امسال سرشار آمده است
می زند جوش پریزاد از ریاحین بوستان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۲
... وقت گلشن خوش که گلریزان ابر رحمت است
چشم پل روشن که آب امسال سرشار آمده است
دست سرو بوستان دست تیمم کرده بود ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۹
... دامن صحرا بر این دیوانه دامان گلی است
سیل هیهات است در آغوش پل لنگر کند
عمر سیل لاابالی قامت خم چون پلی است
فکر رنگین تو صایب عالمی را مست کرد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۰
... منت خشک است بار خاطر آزادگان
با وجود پل مرا از آب می باید گذشت
دولت بیدار را در خواب نتوان یافتن ...