گنجور

 
۲۶۸۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۹ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته مقاتل حیان گفت قصه نزول این آیت آنست که میان اوس و خزرج در زمانه جاهلیت عداوتی و قتالی رفته بود چون مصطفی ص به مدینه آمد ایشان را صلح داد و از سر آن عداوت و کینه برخاسته بودند روزی ثعلبة بن غنم از اوس و اسعد بن زراره از خزرج بر یکدیگر رسیدند و تفاخر کردند ثعلبه گفت ماییم که خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین از ماست و حنظله غسیل ملایکه از ماست سعد بن معاذ الذی اهتز له عرش الرحمن و رضی الله بحکمه فی بنی قریظه از ماست عاصم بن ثابت بن افلح سالار لشکر اسلام از ماست اسعد بن زراره جواب داد که چهار کس از بزرگان صحابه که حمله و حفظه قرآن اند از مااند ابی بن کعب معاذ بن جبل زید بن ثابت و ابو زید

و سعد بن عباده که خطیب و رییس انصار است از ما است آن گه سخن میان ایشان درشت شد خزرجی گفت و الله اگر آن نیستی که اسلام در پیوست و مصطفی ص آن عداوت و خصومت ما برداشت و صلح داد ما سران و سالاران شما بکشتیمی و فرزندان را ببردگی ببردیمی و زنان را بقهر و بی کاوین بزنی کردیمی اوسی گفت دیدیم روزگاری دراز که این اسلام و این صلح نبود و شما این نتوانستید و آن گه شما را زدیم و کشتیم و کوفتیم ازین جنس سخن میان ایشان بسیار برفت و آوازه بهر دو قبیله افتاد سلاح برداشتند و قصد جنگ کردند خبر به مصطفی ص رسید برخاست و بر مرکوبی نشست و بانجمن ایشان شد و این آیات که در صلح و جنگ ایشان فرود آمده بود بر ایشان خواند گفت یا أیها الذین آمنوا ای شما که انصارید از اوس و خزرج و گرویده اید اتقوا الله حق تقاته این عظیم آیتی است از عظیمهای قرآن که رب العالمین بندگان خود را بحق خود مطالبت کرد و سزاء حق خویش از ایشان طلب کرد چنان که جای دیگر گفت و جاهدوا فی الله حق جهاده و ازین معنی هم طرفیست در آنچه گفت و اذکروه کما هداکم و أحسن کما أحسن الله إلیک بر مسلمانان این خطاب صعب آمد گفتند سزاء حق الله کی تواند و کی بآن رسد پس رب العالمین منسوخ کرد و ناسخ آن فرستاد فاتقوا الله ما استطعتم قومی گفتند درین آیت نسخ نیست و حق تقوی بر حسب استطاعت است بدلیل

خبر معاذ رض قال اردفنی رسول الله ص و قال یا معاذ أ تدری ما حق الله علی العباد قلت الله و رسوله اعلم فقال ان یعبدوه و لا یشرکوا به شییا ثم قرأ اتقوا الله حق تقاته

و در تفسیر گفته اند حق تقاته ان یطاع فلا یعصی و یذکر فلا ینسی و یشکر فلا یکفر و معلوم است که فرمان برداری خدای عز و جل و یاد کرد و سپاسداری وی منسوخ نشود و قال الزجاج اتقوا الله حق تقاته ای اتقوه فیما یحق علیکم ان تتقوه فیه

و عن انس بن مالک رض قال لا یتقی الله عبد حق تقاته حتی یخزن من لسانه

ثم قال و لا تموتن إلا و أنتم مسلمون ای کونوا علی الاسلام حتی اذا اتاکم الموت صادفکم علیه میگوید بر مسلمانی پاینده باشید تا چون مرگ در رسد شما بر مسلمانی بید پس حقیقت نهی از ترک اسلام است نه از مرگ اگر کسی گوید چه فایدت را گفت إلا و أنتم مسلمون و نگفت الا مسلمین جواب آنست که الا مسلمین اقتضاء آن کند که اسلام در حالت مرگ بود لا متقدما علیه و لا متأخرا عنه نه پیش از آن بود نه پس از آن و چون گویی إلا و أنتم مسلمون ظاهر آنست که اسلام پیش از مرگ بوده باشد و در وقت پاینده بر استصحاب حال

و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا الآیة این هم خطاب به اوس و خزرج است میگوید دست در دین خدا و کتاب و عهد وی زنید و سنت و جماعت بپای دارید و چنان که در جاهلیت پراگنده دل و پراگنده روزگار بودید اکنون پس از آنکه در اسلام آمدید بمپراکنید و جوق جوق بمگسلید

اعتصام دست در چیزی زدن بود و اینجا کنایت از اتباع و استقامت و حبل الله اینجا قرآن است که پیوند رهی به الله بآنست و پیمان الله با بنده در آن است

روی عن النبی ص انه قال انی تارک فیکم کتاب الله هو حبل الله من اتبعه کان علی الهدی و من ترکه کان علی الضلالة

و گفته اند که بحبل الله اینجا سنت و جماعت است

و فی ذلک ما روی عن ابن مسعود قال ایها الناس علیکم بالطاعة و الجماعة فانها حبل الله الذی امر به و ان ما تکرهون فی الجماعة و الطاعة خیر مما تحبون فی الفرقة

و عن النبی قال ان الله عز و جل رضی لکم ثلاثا و کره لکم ثلاثا رضی لکم ان تعبدوا الله و لا تشرکوا به شییا و أن تعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اسمعوا و اطیعوا لمن ولاه الله امرکم و کره لکم قیل و قال و کثرة السؤال و اضاعة المال ...

... این خبر بچند روایت مختلف آورده اند احدی و سبعین و اثنتین و سبعین و ثلاث و سبعین روایت سعد هفتاد و یک فرقت است و ما

روی عن النبی قال ان بنی اسراییل افترقوا احدی و سبعین ملة و لیس یذهب اللیالی و الأیام حتی تفترق امتی علی مثل ذلک

و روایت ابو امامة و انس بن مالک هفتاد و دو فرقت است و ذلک فی

قوله ص ان امتی ستفترق علی اثنتین و سبعین فرقة کلها فی النار الا واحدة و هی الجماعة ...

... یقول الله تعالی و ممن خلقنا أمة یهدون بالحق و به یعدلون و ازین اختلاف روایات هفتاد و سه فرقت معروف تر است و بصحت و قامت اصول نزدیکتر که بزرگان دین و ایمه سلف تفسیر این هفتاد و سه کرده اند و بچهار اصل از اصول بدعت باز آورده اند و هر یکی بهشتده تقسیم کرده فرقه ای ناجیه از آن بیرون کرده فقالوا اصول البدع الخوارج و الروافض و القدریة و المرجیة کل واحدة افترقت علی ثمانیة عشر فرقة فذلک اثنتان و سبعون فرقة و اهل الجماعة الفرقة الناجیه

قوله تعالی و اذکروا نعمت الله علیکم إذ کنتم أعداء فألف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخوانا اوس و خزرج را میگوید یاد کنید آن وقت که یکدیگر را دشمن بودید یعنی در زمان کفر آنچه مهاجران بودند با یکدیگر متکالب بودند و آنچه انصار بودند دو گروه بودند و با یکدیگر متعصب و یکدیگر را متقاطع رب العالمین میان دلهای ایشان الفت نهاد و فراهم آورد و نعمت دین اسلام بر ایشان روان داشت و بران منت نهاد گفت فأصبحتم بنعمته إخوانا شما پس از آن که در کفر دشمنان یکدیگر بودید باسلام دوستان و برادران یکدیگر گشتید

قال رسول الله ص ان حول العرش منابر من نور علیها قوم لباسهم نور و وجوههم نور لیسوا بأنبیاء و لا شهداء یغبطهم الأنبیاء و الشهداء فقالوا یا رسول الله صفهم لنا فقال المتحابون فی الله و المتزاورون فی الله ...

... و لتکن منکم الآیة این لام لام امر است میگوید ایدون بادا که از شما گروهی با نیکی میخوانند و امر معروف و نهی از منکر بپای میدارند معروف و منکر همانست که باختلاف عبارات گویند حق و باطل صلاح و فساد نیک و بد

هر چند که الفاظ مختلف است اما بمعنی یکسان اند پارسی معروف و عرف نیکوکاریست و عارفه صنیعت بر است یقال فلان کثیر العوارف و معروف بآن معروف خوانند که هر نفس او را شناسد و پذیرد و ستاید و منکر نامیست هر مستنکر را و منکر ضد معروف است و نکر ضد عرف است و این امر معروف و نهی منکر قطبی است از اقطاب دین که انبیاء را باین فرستادند و باین دعوت کردند اگر مندرس شود شعاع دین باطل گردد پس بر هر مسلمان واجب است و فریضه بجای آوردن آن و بپای داشتن آن اما فرض کفایت است که اگر گروهی بآن قیام کنند کفایت بود و از دیگران بیفتد اما اگر نکنند همه خلق بزه کار شوند جای دیگر امر معروف و نهی منکر در نماز و در زکاة بست و دینداران را بآن موصوف کرد و بستود و گفت الذین إن مکناهم فی الأرض أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر

الآیة و قال تعالی و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر الآیة و قال النبی ص ان الناس اذا رأوا منکرا فلم یغیروه یوشک ان یعمهم الله بعقابه ...

... و قال من أمر بالمعروف و نهی عن المنکر فهو خلیفة الله فی ارضه و خلیفة رسوله و خلیفة کتابه

و قال علی بن ابی طالب ع افضل الجهاد الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و شنآن الفاسقین فمن أمر بالمعروف شد ظهر المؤمن و من نهی عن المنکر ارغم انف المنافق و من غضب لله غضب الله له

و گفته اند که نهی منکر از امر معروف عظیم تر است و وجوب مؤکدتر و ترک آن بعقوبت نزدیکتر ازین جا است که رب العالمین ترک نهی منکر بذکر مخصوص کرد آنجا که گفت کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه و آن گه فعل معروف نه بر هر کس واجب است و ترک منکر واجب بر همه کس در همه حال گفته اند که انکار منکر بر سه ضرب است اول آنست که بدست تغییر کنند دوم آنست که بزبان تغییر کنند سوم آنست که بدل انکار کنند مصطفی ص گفت من رأی منکم منکرا فلیغیره بیده فان لم یستطع فبلسانه فان لم یستطع فبقلبه و ذلک اضعف الایمان ...

... و لتکن منکم أمة یدعون إلی الخیر مفسران گفتند که داعیان الی الخیر علماءاند و مؤذنان یأمرون بالمعروف علماءاند و نصیحت کنندگان ینهون عن المنکر غازیان اند و علماء و سلطان عادل و گفته اند خیر درین آیت اسلام است و معروف اتباع محمد ص و منکر کافر شدن بوی ای و لتکن کلکم کذلک و دخلت من لتخصیص المخاطبین من غیرهم

و أولیک هم المفلحون مفلح نامی است کسی را که بنیکی پاینده رسد و پیروزی همیشه

قوله و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا تفرق بر سه ضرب است یکی بتن یکی بفعل سدیگر باعتقاد و اختلاف را همین تقسیم است اما اختلاف در قول و فعل و اعتقاد بیشتر گویند و تفرق بتن بیشتر گویند رب العالمین درین آیت هر دو جمع کرد هم تفرق و هم اختلاف که صفت جهودان و ترسایان است و ایشان هم بتن متفرق بودند هم بقول و فعل و اعتقاد مختلف رب العالمین مؤمنان را میگوید که شما چون جهودان و ترسایان مباشید که جهودان پس از موسی ع در دین گروه گروه گشتند و ترسایان بعد از عیسی ع همچنین ابو امامة این آیت بر خواند آن گه گفت هم الحروریة کانوا مؤمنین فکفروا بعد ایمانهم آن گه سرانجام اهل تفرق و تعذیب ایشان بگفت و در منزلت و شرف مؤمنان بست

گفت ایشان را عذابی بزرگست در آن روز که مؤمنان سپید روی باشند

یوم نصب علی الظرف است قیل یوم تبیض وجوه المهاجرین و الانصار و تسود وجوه بنی قریظة و النضیر و قیل تبیض وجوه المخلصین و تسود وجوه المنافقین

و قیل تبیض وجوه اهل السنة و تسود وجوه اهل البدعة و قیل تبیض وجوه المؤمنین و تسود وجوه الکافرین آن گه حال ایشان بیان کرد و مآل و مرجع ایشان بگفت فأما الذین اسودت وجوههم أ کفرتم بعد إیمانکم ای یقال لهم أ کفرتم بعد إیمانکم ایشان را گویند از پس ایمان کافر گشتید اگر جهودانند و نبوت محمد ص در تورات یافته بودند و ایمان داشتند که تورات راست است و منتظر وی بودند پس از بعثت وی کافر گشتند بوی و اگر منافقان اند بزبان اظهار ایمان کردند آن گه بنفاق که در دل داشتند کافر شدند و اگر مبتدعان اند بر جمله ایمان آوردند و بر تفصیل کافر گشتند و اگر کافران اند بر عموم روز میثاق که ایشان را گفتند أ لست بربکم قالوا بلی اقرار آورده اند بربوبیت و وحدانیت الله و گفتند بلی آن گه پس از آن کافر گشتند ایشان را روز قیامت گویند فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون و أما الذین ابیضت وجوههم ففی رحمت الله ای فی جنته هم فیها خالدون لا یموتون درین آیت گفت تبیض و ابیضت تسود و اسودت جای دیگر گفت تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودة و نگفت وجوههم سود گفت مسودة یعنی سیاه گشته از بهر آنکه از گور سپید روی برخاستند چنان که از مادر زادند پس آن رویهاشان سیاه کردند همانست که جای دیگر گفت سییت وجوه الذین کفروا کأنما أغشیت وجوههم علیها غبرة ترهقها قترة من المقبوحین تغشی وجوههم النار تلفح وجوههم النار لا یکفون عن وجوههم النار نزاعة للشوی این همه از یک بابست

قوله تعالی تلک آیات الله نتلوها علیک بالحق ای القرآن نتلوه علیک بالصدق این دلیل که خدای را عز و جل خواندن است و ازین باب در قرآن فراوان است نتلوا نقص فإذا قرأناه

و امثاله قوله و ما الله یرید ظلما للعالمین عالمین اینجا جن و انس است میگوید الله نه آنست که بر بندگان ظلم کند و ایشان را بی جرم عقوبت کند جای دیگر گفت و ما ظلمناهم ما بر ایشان ظلم نکردیم یعنی که ما بی نیازتر از آنیم که ظلم کنیم جای دیگر گفت و ما ظلمونا و نه ایشان بر ما ظلم کردند یعنی که ما عزیزتر از آنیم که بر ما ظلم کنند

قوله و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض و إلی الله ترجع الأمور ای تصیر امور الخلایق الیه فی الآخرة اشارت میکند بدو کار عظیم یکی بفناء عناصر بر خلاف قول طبایعیان که گویند عناصر فانی نشود دیگر اشارتست که باقی ببقاء خویش و اولیت خویش و آخریت خویش حق است جل جلاله و دیگر اعیان و افعال همه فانی اند و نابودن آن در نهایت عجب نیست و از قدرت الله بدیع نیست چنان که در بدایت نبود اهل معانی گفتند وجه این آیت درین موضع آنست که در آیت پیش نفی ظلم از خود کرد و عدل خویش بخلق نمود آن گه درین آیت بیان کرد که ما خود بی نیازیم از ظلم که ظلم آن کس کند که حق دیگری طلب کند و آنچه وی را نیست جوید و هر چه هست در هفت آسمان و هفت زمین همه ملک و ملک اوست از قدرت وی بر آمد و بحکم وی باز شود خداوند و پادشاه بحقیقت اوست و همه صنع اوست و در صنع خویش تصرف کردن بپنداشتن ظلم در آن خطاست و این اعتقاد کردن در دین نه رواست و الله اعلم

میبدی
 
۲۶۸۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۹ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته هر جای که یا أیها الناس گفت اتقوا ربکم در آن پیوست و هر جای که یا أیها الذین آمنوا گفت اتقوا الله در آن پیوست اتقوا ربکم خطاب عموم است که تقوی ایشان بر دیدار نعمت است و همت ایشان پرورش تن برای خدمت حق جل شأنه

و اتقوا الله خطاب اهل نواخت و کرامت است که تقوی ایشان بر مراقبت منعم است و قصد ایشان روح روح در مشاهدت حق و شتان ما بینهما اتقوا ربکم خطاب مزدوران است و اتقوا الله خطاب عارفان مزدوران در طلب ناز و نعمت اند و عارفان در طلب راز ولی نعمت مزدوران از الله غیر او خواهند و عارفان خود الله خواهند احمد بن خضرویه حق تعالی را بخواب دید گفتا یا احمد کل الناس یطلبون منی الا ابا یزید فانه یطلبنی

اذا ما تمنی الناس روحا و راحة ...

... گفته اند که تقوی بر سه قسم است یکی تقوی عقوبت اندر صبر کردن از معاصی چنان که گفت و اتقوا النار التی أعدت للکافرین دیگر تقوی اندر شکر نعمت چنان که گفت و اتقوا ربکم سدیگر تقوی برؤیت وحدانیت بی اعتبار ثواب و عقاب چنان که گفت اتقوا الله حق تقاته اول تقوای ظالمانست دیگر تقوای مقتصدانست سدیگر تقوای سابقان

قوله تعالی و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا اول گفت و من یعتصم بالله فقد هدی إلی صراط مستقیم و در آخر گفت و اعتصموا بحبل الله جمیعا و در میان گفت اتقوا الله سر ترتیب این کلمات آنست که بنده قصد اعتصام داشت به الله و راه آن جز تقوی نیست و حقیقت تقوی تحصیل طاعاتست و تحصیل طاعات جز بکتاب و رسول نیست که بحبل الله عبارت از آنست میگوید دست در بحبل الله زنید تا بتقوی رسید و از تقوی باعتصام او رسید و از اعتصام بتوکل رسید و از توکل باستسلام رسید و بنده چون باستسلام رسید از وسایط مستغنی شد و بحق قایم گشت فهو الذی قال الله عز و جل فیه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر الحدیث

و گفته اند اعتصام سه ضرب است ضرب اول دست بتوحید زدن چنان که گفت فقد استمسک بالعروة الوثقی دیگر دست بقرآن زدن و بآن کار کردن و هو قوله تعالی و اعتصموا بحبل الله سدیگر دست بحق زدن و ذلک فی قوله تعالی و من یعتصم بالله این حق اعتصام است و هر حقی را حقیقتی است

حقیقت این دست اعتماد بضمان الله زدن است و دست مهر بلطف مولی زدن

قوله و لا تفرقوا حث مسلمانان است بر ألفت و اجتماع که نظام ایمان به آنست و استقامت کار عالم بسته در آن است و الفت و اجتماع مسلمانان ادب دینست و زین شریعت و نظام اسلام و مایه خیر و رکن هدایت و اصل طاعت و موجب ثواب و لهذا قال عز و جل لو أنفقت ما فی الأرض جمیعا ما ألفت بین قلوبهم و لکن الله ألف بینهم و قال تعالی محمد رسول الله و الذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم و سیل النبی ص ا یتزاورون اهل الجنة قال یزور الاعلی الأسفل و لا یزور الاسفل الاعلی الا الذین یتحابون فی الدنیا فانهم یأتون فیها حیث شاءوا

و درین معنی خبر بو هریره است روایت از مصطفی ص گفت در بهشت مردی مشتاق دیدار برادر خود شود آن برادر که در دنیا او را دوست داشتی از بهر خدای در راه خدای بی نسبی و سببی گوید یا لیت شعری ما فعل اخی ...

... رب العالمین آن درد دل وی را در حق برادر خویش مرهمی بر نهد فریشتگان راگوید سیروا بعبدی هذا الی اخیه

این بنده مرا نزد برادر او برید فریشتگان بفرمان خدای آیند و بایشان نجیب بهشتی با رحل نور گویند قم فارکب و انطلق الی اخیک

ای بنده خدا گرت دیدار برادرت آرزوست خیز تا رویم

بران نجیب نشیند هزار ساله راه بیک ساعت باز برد و مصطفی ص گفت چندان که شما بر نجیب نشینید و یک فرسنگ برانید ایشان هزار ساله راه برانند تا بمنزل آن برادر فرو آید سلام کند آن برادر سلام را علیک گوید و ترحیب کند دست بگردن یکدیگر در آرند و شادی خویش با یکدیگر گویند ...

... قوله و لتکن منکم أمة یدعون إلی الخیر هذه اشارة الی اقوام قاموا بالله لله لا تاخذهم لومة لایم و لم یقطعهم عن الله استنامة الی علة قصروا انفاسهم و استغرقوا عمرهم علی تحصیل رضاء الله عملوا لله و نصحوا لدین الله و دعوا خلق الله الی الله فربحت تجارتهم و ما حسرت صفقتهم صفت قومی است که باقامت حق قایم اند و از حول و قوت خویش محرر وز ارادت و قصد خویش مجرد از دایره اعمال و احوال بیرون و از اسر اختیار و تصرف آزاد خدا را دانند خدا را خوانند و دین خدای را کوشند وز خلق و ملامت خلق نیندیشند در دل دوستی مولی دارند و در دیده کحل تجلی دارند هر چیزی چنان که هست بینند دیگران از صنع بصانع نگرند ایشان از صانع در صنع نگرند خاصگیان حضرت اند بداغ گرفتگان مملکت اند

بنده خاص ملک باش که با داغ ملک

روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس

سوخته وصلت اند و کشته محبت خونشان هدر و مالشان تلف اما دلشان در قبضه و جانشان در کنف این چنانست که گویند دلبری داری به از جان غم مخور گو جان مباش من کان فی الله تلفه کان الله خلفه

قوله و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا تفرق دیگرست و اختلاف دیگر تفرق ضد اجتماع است و اختلاف ضد اصطلاح تفرق پراکندگی اصحاب طریقت است و اختلاف پراکندگی ارباب شریعت تفرق آنست که مراد بنده دیگر بود و مراد حق دیگر و اجتماع آنست که مراد بنده و مراد حق یکی شود

و فی الخبر من جعل الهموم هما واحدا کفاه الله هموم الدنیا و الآخرة

و گفته اند تفرق آنست که نظاره خلق کند و اسباب بیند لا جرم هرگز از رنج و خصومات خلق بر نیاساید و اجتماع آنست که نظاره حق کند داند که حق یکتا و کار از یک جا و حکم ازین یک در اما اختلاف ارباب شریعت بر دو ضربست یکی در اصول دین دیگر در فروع

اما اختلاف در اصول عظیم است و خطرناک لا بد یکی از دو بر حق است و یکی بر باطل کسی را که مقصدش مغرب است و آن گه راه مشرق گیرد هرگز کی بمقصد رسد هر چند که رود از مقصد هر روز دورتر شود و باز مانده تر و هو المشار الیه بقوله تعالی و أن هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ...

میبدی
 
۲۶۸۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۰ - النوبة الاولى

 

کنتم خیر أمة بهتر گروهی شمایید أخرجت للناس که بیرون آوردند مردمان را تأمرون بالمعروف بنیکویی می فرمایید و تنهون عن المنکر و از ناپسند می باز زنید و تؤمنون بالله و بخدای میگروید

و لو آمن أهل الکتاب اگر خوانندگان کتاب پیشین ایمان آوردندی و چنان کردندی لکان خیرا لهم ایشان را به بودی منهم المؤمنون از ایشان هست که گروندگان اند و أکثرهم الفاسقون ۱۱۰ و بیشتر ایشان آنند که از طاعت بیرون شدگان اند

لن یضروکم إلا أذی نگزایند شما را مگر بسخنی ناخوش و إن یقاتلوکم اگر با شما جنگ کنند یولوکم الأدبار پشتها بر شما گردانند ثم لا ینصرون ۱۱۱ وانگه از من خود یاری نیابند نه از جهانیان از هیچ کس

ضربت علیهم الذلة بر ایشان خواری و فرومایگی زده آمد أین ما ثقفوا هر جا که یابند ایشان را إلا بحبل من الله مگر بآن زینهار که خدای نهاد و ذمت که ساخت و حبل من الناس و بآن زینهار که سلطان مسلمانان ایشان را دهد که گزیت بستاند از ایشان و باؤ بغضب من الله و بآنکه خدای بر ایشان خشم گرفت و ضربت علیهم المسکنة و بر ایشان زدند چون مهر درویشی و فروماندگی و بیچارگی ذلک بأنهم کانوا یکفرون بآیات الله آن بآنست که ایشان می کافر شدند بسخنان خدای و یقتلون الأنبیاء بغیر حق و پیغامبران را کشتند بناحق ذلک بما عصوا آن بآن بود که از حق سرکشیدند و کانوا یعتدون ۱۱۲ و پای از اندازه در گذاشتند

لیسوا سواء چون هم و یکسان نه اند من أهل الکتاب از خوانندگان تورات أمة قایمة گروهی است بحق گفتن بپای ایستاده یتلون آیات الله میخوانند سخنان خدای آناء اللیل پاس پاس از شب و هم یسجدون ۱۱۳ و نماز میکنند

یؤمنون بالله استوار میگیرند خدای را در سخنان وی و الیوم الآخر و روز رستاخیز و یأمرون بالمعروف و به نیکویی میفرمایند و ینهون عن المنکر و از ناپسند می باززنند و یسارعون فی الخیرات و در نیکیها میشتابند و أولیک من الصالحین ۱۱۴ و ایشانند که از نیکان و شایستگان اند

و ما یفعلوا من خیر و هر چه کنند از نیکی فلن یکفروه در پاداش آن ایشان را ناسپاس نیابند و الله علیم بالمتقین ۱۱۵ و الله دانا است به پرهیزگاران

إن الذین کفروا اینان که کافر شدند لن تغنی عنهم أموالهم ایشان را سود ندارد فردا مالهای ایشان و لا أولادهم و نه فرزندان ایشان که بآن مینازند من الله شییا بنزدیک خدا هیچیز و أولیک أصحاب النار و ایشانند که دوزخیان اند هم فیها خالدون ۱۱۶ و اندر آتش جاویدان اند

میبدی
 
۲۶۸۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۰ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی کنتم خیر أمة الآیة بعضی مفسران گفتند امت اینجا صدر اول اند صحابه رسول مهاجرین و انصار چراغهای هدی و ستارگان رشد و داوری داران حق و ترجمانان مصطفی ص عمر بن الخطاب این آیت را خواند و گفت هذا لاولنا و لو شاء الله لجعل لآخرنا ایضا فقال کنتم فکنا کلنا اخیارا

و یدل علیه ما

روی عبد الله بن مسعود قال جمعنا رسول الله ص و نحن اربعون رجلا فقال انکم منصورون و مفتوح لکم فمن ادرک ذلک منکم فلیأمر بالمعروف و لینه عن المنکر

قومی از علماء گفتند این عامة امت محمد ص راست پیشینیان و پسینیان و کذلک ...

... و قال ص ما من امة الا بعضها فی النار و بعضها فی الجنة و امتی کلها فی الجنة ان الجنة حرمت علی الانبیاء کلهم حتی ادخلها أنا و حرمت علی الأمم حتی یدخلها امتی

و قیل لعیسی بن مریم یا روح الله هل من بعد هذه الأمة امة قال نعم قیل و ایة امة قال امة محمد قیل یا روح الله و ما امة احمد قال علماء حکماء حلماء ابرار اتقیاء کأنهم من الفقه انبیاء یرضون من الله بالیسیر من الرزق و یرضی الله منهم بالقلیل من العمل یدخلهم الله الجنة بشهادة أن لا اله الا الله

قوله کنتم خیر أمة ای انتم خیر امة العرب کان بمعنی سار گویند قال عدی بن زید کأنتم نحن کنا و کما کنا تکونون

و فی القرآن فکانوا کهشیم المحتظر ای فصاروا معنی آنست کنتم خیر امة اخرجت للناس من الأمهات بهتر گروهی مردمان را شمایید که بیرون آوردند از مادران درین جهان این سخن از آنست که جهودان و ترسایان خلق را با کفر خواندند و از تصدیق محمد ص واپس خواندند و به موسی ع و عیسی ع فرمودند و بر ابراهیم ع بکفر دعوی کردند و این امت همه کتابها بپذیرفتند و همه پیغامبران را استوار گرفتند و خلق را بدین فرموده اند و گفته اند کنتم خیر أمة ای فی علم الله و فی اللوح المحفوظ شما بهتر گروهی بودید در علم خدا و در لوح محفوظ یحیی معاذ گفت هذه الآیة مدحة لامة محمد ص و لم یکن لیمدح قوما ثم یعذبهم گفت رب العالمین امت محمد ص را درین آیت بستود و نه بدان ستود تا پس ایشان را عذاب و عقوبت کند آن گه مناقب و سیرت ایشان را در گرفت و قال تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله گفته اند که معروف اینجا کلمه شهادت است فهو اعظم المعروف و منکر تکذیب رسول است و هو اعظم المنکر و قیل تأمرون بالمعروف ای باسباغ الوضوء و تنهون عن المنکر ای عن الالتفات فی الصلاة و روا باشد که امر معروف و نهی منکر و ایمان بالله از شرط خیریت نهند یعنی کنتم خیر أمة ان امرتم بالمعروف برین وجه بر للناس وقف نکنند بلکه وقف بر تؤمنون بالله بود

و لو آمن أهل الکتاب الآیة ای لو صدق الیهود بمحمد ص و بما جاء من الحق لکان خیرا لهم من الکفر

منهم المؤمنون یعنی عبد الله بن سلام و اصحابه

و أکثرهم الفاسقون الکافرون آن گه مؤمنان را آگاهی داد که ایشان را از خدا نصرت است و غلبه بر جهودان و گفت لن یضروکم إلا أذی ای الا ضررا یسیرا باللسان مثل الوعید و البهت

و إن یقاتلوکم یولوکم الأدبار منهزمین ثم لا ینصرون رب العالمین این وعده نصرت که مؤمنان را داد راست کرد تا هرگز جهودان مدینه با رسول خدا و با مسلمانان جنگ نکردند که نه هزیمت و شکستگی بر ایشان بود و روا باشد که این آیت بر عموم برانند یعنی هر چه از کافران بمؤمنان رسد از ناسزا گفتن و جنگ کردن آن رنجی بود عارض نه پاینده که عاقبت بهر حال مؤمنان را باشد چنان که گفت و العاقبة للمتقین و و العاقبة للتقوی

قوله تعالی ضربت علیهم الذلة گفته اند که این مخصوص است در جهودان بنی قریظه که خواری و بیچارگی و فروتنی بر ایشان زدند چنان که مهر بر دینار زنند و روا باشد که این خبر بمعنی امر بود یعنی که جهودان را همیشه خوار دارید و بخواری از ایشان جزیت ستانید چنان که جای دیگر گفت حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون اگر کسی گوید که چونست که این مذلت و مسکنت بر ایشان زدند و بسیار افتد از ایشان که با مال و جاه باشند جواب آنست که اعتبار به آحاد اشخاص نیست که اعتبار بعموم است و اعتبار باعراض دنیوی و مال و جاه نیست که اعتبار باحوال شرعی است و بعز و ذل دینی آن عزت که الله گفت و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین

اگر در بعضی جهودان و ترسایان عزی دنیوی بود مآل و مرجع آن با ذل است پس حقیقت آن ذل است نه عز همچنین مسکنت نه همانست که بی مال بود بلکه حقیقت مسکنت حرص است و فقر نفس و فقر دین ...

... حاصل آیت تنبیه مؤمنانست و تحذیر ایشان از معاصی هم از صغایر و هم از کبایر که حد آن با کفر است و نتیجه آن شرک

قوله لیسوا سواء استناد این سخن با منهم المؤمنون و أکثرهم الفاسقون است میگوید هرگز یکسان و برابر نباشند مؤمنان با فاسقان جای دیگر گفت أ فمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون صفت فاسقان لن یضروکم إلا أذی است و صفت مؤمنان أمة قایمة پس چون برابر و یکسان باشند ابن مسعود گفت لیسوا سواء هم و امة قایمة یعنی امت محمد ص میگوید اهل کتاب و امت محمد ص چون هم نه اند نه امروز و نه فردا در قیامت چون برابر بود کسی که در قیامت ایمن رود با کسی که ایمن نبود أ فمن یلقی فی النار خیر أم من یأتی آمنا یوم القیامة

من أهل الکتاب أمة قایمة ای علی الحق میگوید از اهل کتاب گروهی اند ایستاده بر حق بر دین اسلام با گفت راست و عمل راست و اعتقاد راست و آن عبد الله بن سلام است و یاران او و عطا گفت چهل مرد از عرب اند از اهل نجران و سی و دو مرد از حبشه و هشت مرد از روم که بر دین عیسی ع بودند و به محمد ص ایمان آوردند و جماعتی از انصار چون اسعد بن زراره و براء بن معرور و محمد بن مسلمة و محمود بن مسلمة و ابو قیس صرفة بن انس بپیش از قدوم مصطفی ص توحید میگفتند و شرایع حنیفی بپای میداشتند تا مصطفی ص در رسید او را تصدیق کردند و نصرت دادند و آن گه صفت و سیرت ایشان گفت یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون گفته اند که مراد باین نماز خفتیدن است که پیش ازین امت کس را نبوده است یدل علیه ما

روی ان النبی ص اخر صلاة العشاء لیلة ثم خرج الی المسجد فاذا الناس ینتظرونه فقال انه لیس احد من اهل الادیان یذکر الله عز و جل فی هذا الوقت غیرکم فانزل الله هذه الآیة ...

... قال النبی ص من صلی بعد المغرب ست رکعات و لم یتکلم فیما بینهن بسوء عدلن له بعبادة اثنتی عشرة سنة

و قال من صلی بعد المغرب عشرین رکعة بنی الله له بیتا فی الجنة

قوله تعالی یؤمنون بالله یعنی بتوحید الله و الیوم الآخر یعنی بالبعث الذی فیه جزاء الاعمال و یأمرون بالمعروف یعنی بالایمان بمحمد ص و ینهون عن المنکر یعنی عن تکذیبه و یسارعون فی الخیرات یعنی فی شرایع الاسلام و الاعمال الصالحة و أولیک من الصالحین

و ما یفعلوا من خیر فلن یکفروه الایة حمزه و علی و حفص هر دو حرف بیا خوانند سخن بامة قایمة برند و این صفت ایشان کنند و باقی بتا خوانند چون بتا خوانی خطاب با همه امت بود فلن یکفروه هم چنانست که گفت فلا کفران لسعیه کفران در لغت عرب پاداش نیکی باز گرفتن و سپاس نداشتن و نعمت بازنگفتن و باز ننمودن میگوید عز اسمه بنزدیک من نیکوکاران را ناسپاسی نیست یعنی پاداش باز گرفتن نیست جای دیگر ازین گشاده تر گفت و ما تنفقوا من خیر یوف إلیکم و أنتم لا تظلمون و و ما تفعلوا من خیر یعلمه الله و و ما تنفقوا من خیر فإن الله به علیم خبر می دهد که عمل نیکوکاران ضایع نیست و ازیشان ثواب بازگرفتن نیست نظیره قوله تعالی إنا لا نضیع أجر من أحسن عملا و إن الله لا یضیع أجر المحسنین بخلاف اعمال کفار که همه حابط است و ثواب ازیشان دریغ و هو المشار الیه بقوله تعالی قل هل ننبیکم بالأخسرین أعمالا الآیة و بقوله تعالی و قدمنا إلی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا الآیة و الله علیم بالمتقین ای علیم بما فی القلوب من التقوی فقد یظهر التقوی من لیس له التقوی

قوله إن الذین کفروا لن تغنی عنهم أموالهم الآیة مثل این آیت در اول سوره شرح آن رفت اما آوردن این آیت درین موضع حکمتی در آن است یعنی که در آیت پیش گفت هر چه کنید از نیکی و هزینه پاداش آن به نیکی یابید پس درین آیت بیان کرد که این حکم نه هر جای بود و نه هر کسی راست که ایمان قرین انفاق باید تا ثواب یابد اما اگر کفر قرین آن بود اگر هر چه دارد بدهد از اموال و فرزندان هیچ بکار نیاید و وی را از آتش نرهاند و هو المشار الیه بقوله تعالی ما أغنی عنه ماله و ما کسب و بقوله ما أغنی عنی مالیه

میبدی
 
۲۶۸۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۰ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی کنتم خیر أمة این آیت از یک روی بیان شرف صحابه مصطفی ص است که ارکان خلایق اند و برهان حقایق عنوان رضاء حق اند و ملوک مقعد صدق ایمه اهل سعادت اند و انصار نبوت و رسالت و مستوجب ترحم امت و اخیار حضرت مصطفی ص و بعد از انبیاء و رسل بهترین ذریة آدم ایشانند و بیمن اقبال ایشان دود شرک واطی ادبار خود شد و انوار دین و شریعت از مکنونات غیب ظاهر گشت در آیت جمال لا إله إلا الله و هیبت جلال محمد رسول الله بغیرت ایشان در ملأ اعلی بیفروخت

قال النبی ص الله فی اصحابی لا تتخذوهم من بعدی غرضا فمن احبهم فیحبنی احبهم و من ابغضهم فیبغضنی ابغضهم و من اذاهم فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله و من آذی الله فیوشک ان یاخذه ما من احد من اصحابی یموت بارض الا بعث قایدا و نورا لهم یوم القیامة

بعضی از مفسران حکم این آیت بر عموم راندند گفتند حقیقت این بشرف امت اتباع باز میگردد از عهد مصطفی ص تا بدامن قیامت و امت اتباع دیگراند و امت اجابت دیگر و امت دعوت دیگر و شرح آن در سورة البقرة رفت اما امت اتباع که این آیت در شأن ایشان است و مشتمل بر صفت و سیرت ایشان سعداء ملت اند و امناء درگاه عزت و اشراف علیین و اعزه رب العالمین حمله قرآن و اخبار و خزنه آثار فرقة ناجیه و امت مرضیه اهل سنت و جماعت که ظاهر ایشان بمتابعت و قدوت مقید است و باطن ایشان بمعرفت و فراست مؤید عمر بن الخطاب گفت فردای قیامت که رب العزت ندا کند این رجالنا کس نیارد که سر برآرد مگر اهل سنت و جماعت گویند لبیک لبیک اللهم لبیک رب العزت گوید صدقتم عبادی انتم احبایی أکرمکم الیوم بما تشتهون لتمسککم بکتابی و متابعتکم رسولی آن ساعت بود که اهل ضلالت گویند یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا

قال النبی ص لا یزال طایفة من امتی امة قایمة بامر الله لا یضرهم من خذلهم و لا من خالفهم حتی یأتی امر الله و هم علی ذلک

و قال ص من اشد امتی بی حبا ناس یکونون بعدی یود احدهم لو رآنی باهله و ماله

قوله کنتم خیر أمة روایت است از ابن عباس و مجاهد که خیریت این امت آنست که پیغامبر را بقتال فرمودند که ایشان را بکره ایشان در دین اسلام و عز شریعت آر و آنچه صلاح کار و بهینه حال ایشانست ایشان را الزام کن و آن گه رب العالمین بر ایشان منت نهاد گفت و الزمهم کلمة التقوی و کانوا احق بها و اهلها میگوید الله در ایشان بست و ایشان را الزام کرد آن کلمه شهادت که نشان دوستی است و شرف دو جهانست و سبب سعادت جاودانی است و ایشان خود از در آن بودند و سزاء آن بودند از دور آدم ع تا منتهای عالم هیچ امت را این منزلت و رتبت ندادند که ایشان را بسلسله قهر از ذل کفر بعز اسلام آوردند و طوق سعادت در گردن ایشان کردند مگر این امت را چنان که امروز بسلسله قهر ایشان را در دین آوردند فردا هم ایشان را بسلسله لطف ببهشت برند مصطفی ص گفت عجب ربک من قوم یقادون الی الجنة بالسلاسل و تا نگویی که این خیریت که ایشان را بر آمد بوسیلت اعمال و تصفیت احوال برآمد لیکن عنایت ازلی بر ایشان اقبال کرد و بنواخت و اختیار روز میثاق کار ایشان بساخت این کرامت و نواخت و این منزلت و مرتبت ایشان از آنست که امت محمد ص اند که مهتر عالم است و سید ولد آدم چون مصطفی ص خیر الانبیاء و الرسل بود لا جرم امت وی خیر الامم بودند

کز خانه بکدخدای ماند همه چیز قوله تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر بزبان اهل اشارت معروف خدمت حق است و منکر صحبت نفس معروف روشنایی جمع است و سبب وصلت و منکر تاریکی وقت است و مایه بدعت آن نواختگان فضل راست و این زخم خوردگان عدل راست هرگز کی برابر باشند و چون بهم بسازند خواندگان فضل و راندگان عدل این است که رب العالمین گفت لیسوا سواء چون هم نباشند و راست نیایند دانا و نادان آشنا و بیگانه خداپرست و هواپرست متی استوی الضیاء و الظلمة متی استوی الیقین و التهمة متی استوی الوصلة و الفرقة هذا متصف بالولاء و ذاک منحرف عن الوفاء هیهات لا یلتقیان و لا یستویان ...

... و سهیل اذا استقل یمان

کسی کاندر صف مردان بمی خواری کمر بندد

برابر کی بود با آن که دل در خیر و شر بندد

میبدی
 
۲۶۸۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۱ - النوبة الثالثة

 

... و هم ازین باب است آنچه مصطفی ص گفت ما الدنیا فی الآخرة الا مثل ما یجعل احدکم اصبعه السبابة فی الیم فلینظر بم یرجع

قوله یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم اقتضاء این آیت آنست که هر چه در راه بنده آید که سر بفسادی بیرون خواهد برد از آن احتراز کند و دوری جوید و آن چهار چیز است یکی دنیا دیگر خلق سدیگر نفس چهارم شیطان دنیا زادست و تو مسافر در کشتی نشسته اگر زیادت برگیری کشتی غرق شود و تو هلاک شوی خواهی که ازین فتنه دنیا برهی نجا المخفون و هلک المثقلون بر خوان میگوید سبکباران رستند و گرانباران خستند

دو دیگر خلق اند و تا رانده ای نبود از درگاه حق گرد خلق نگردد هر که با خلق آرام گرفت از حق بازماند دوستی حق و دوستی خلق در یک دل جمع نشوند ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه ...

... چهارم شیطان است که با وی گفته اند رو همباز ایشان باش در مال و در فرزند و شارکهم فی الأموال و الأولاد اما نه هر دلی خانه شیطان بود دل باشد که حرم رحمن بود شیطان نیارد که گرد وی گردد که بسوزد یکی از بزرگان بدر خانه ای بر میگذشت شیطان را دید که سر بدر فرا میگیرد و ازین جانب بآن جانب مینگرست این مرد او را گفت یا لعین چه میکنی گفت اینجا مردی خفته است و نامردی نماز میکند خواهم که در روم و او را وسوسه کنم مگر از تیر غمزه آن خفته نمییارم که در روم

قوله ها أنتم أولاء تحبونهم و لا یحبونکم مؤمنان که دلهای صافی داشتند و طبع کریم شفقت و رحمت خویش از بیگانگان باز نگرفتند ایشان را نیک خواستند و دل در اسلام ایشان بستند و نجات ایشان خواستند و رحمت خدا دریغ نداشتند نه از آشنا و نه از بیگانه هر گه بخاطر ایشان این گذرد که

بیار حلوا که هست حبیب القلوب

هم خاص را بشاید و هم عام را

این همان شفقت است که محمد ص در حق بیگانگان بنمود و گفت اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون اما کافران که نه در دل صفا دارند و نه در طبع وفا هرگز مؤمنان را نیک نخواهند و دوست ندارند و بنیکی ایشان اندوهگین شوند و ببدی شاد چنان که گفت تعالی و تقدس إن تمسسکم حسنة تسؤهم و إن تصبکم سییة یفرحوا بها آری هر کس آن کند که سزای اوست وز کوزه همان برون تراود که دروست مؤمن کریم باشد و مهربان که سزاء ایمان کرم است و جوانمردی و کافر لییم و بد خواه که سزاء کفر لؤم است و ناکسی مؤمن خلق خدای را بر نجات خواند و رستگاری و کافر بر آتش خواند و گرفتاری و هو المشار الیه بقوله تعالی و تقدس و یا قوم ما لی أدعوکم إلی النجاة و تدعوننی إلی النار

میبدی
 
۲۶۸۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۲ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی و لقد نصرکم الله ببدر الآیة درین آیت تسلیت و تعزیت مسلمانان است از آنچه روز احد بر ایشان رفت میگوید من که خداوندم شما را روز بدر نصرت کردم با آنکه عدد شما اندک بود و شما در چشم دشمن خوار و حقیر یعنی گله مکنید که اگر امسال بر شما بود پار شما را بود تواریخیان گفتند واقعه احد در شوال سنه ثلاث از هجرت بود و جنگ بدر روز آدینه بود هفدهم ماه رمضان و دوش آن شب قدر بود و اول غزوی که مصطفی ص بتن خویش در آن بیرون رفت و جنگ کرد و صنادید قریش در آن کشته شدند بدر بود شعبی گفت بدر چاهی است از آن مردی که نام وی بدر بود آن چاه بنام وی باز خواندند پس نسبت حرب که آنجا رفت با آن چاه بردند

و در خبر است که مصطفی ص روز بدر بر سر چاه بایستاد و گفت ای ابا جهل بن هشام و ای عتبة بن ربیعة و ای ولید بن عتبة و وای فلان بن فلان بیس عشیرة النبی کنتم بیس بنو عم النبی کنتم هل وجدتم ما وعد ربکم حقا قال عمر رض بأبی انت و أمی یا رسول الله هل یسمعون کلامک الساعة و قد صاروا جیفا

قال و الذی بعثنی بالحق أنهم یسمعون کما تسمع و لکن لا یقدرون ان یجیبوا ...

... فاتقوا الله لعلکم تشکرون ای فاتقون فانه شکر نعمتی خبر داد رب العالمین درین آیت که روز بدر چون طاعت دار بودید خدای و رسول را و صبر کردید شما را نصرت دادیم بر دشمن هر چند که شما اندک بودید و دشمن اضعاف شما بودند و روز احد که مخالفت فرمان رسول کردید و از حد فرمان وی تجاوز نمودید لا جرم رسید بشما آنچ رسید یعنی که عقوبت مخالفت بود آنچ بشما رسید

نگرید تا دیگر باره مخالفت نکنید و روی از دشمن بنگردانید گفته اند که روز بدر لشکر مسلمانان سیصد و سیزده بودند و روز احد سه هزار و روز حنین دوازده هزار

روی عمر بن الخطاب قال لما نظر رسول الله ص الی المشرکین یوم بدر و هم الف او نحو ذلک ثم نظر الی اصحابه و هم ثلاثمایة او یزیدون قلیلا مد یدیه ثم استقبل القبلة و جعل یقول اللهم آتنی ما وعدتنی اللهم ان تهلک هذه العصابة لن تعبد فی الأرض ابدا فما زال یدعوا مادا یدیه حتی سقط رداؤه من منکبیه

قوله إذ تقول للمؤمنین الآیة این منتی دیگر است که خدای تعالی بر ایشان مینهد در نصرت روز بدر میگوید یادداری و این نعمت بر خود میشناسی که مؤمنان را گفتی أ لن یکفیکم میان علماء اختلاف است که این کدام روز بوده است روز بدر یا روز احد یا روز احزاب و درست آنست که روز بدر بود که مؤمنان از خداوند عز و جل مدد فریشتگان خواستند ابن عباس گفت فریشتگان آسمان هرگز جنگ نکرده اند مگر روز بدر بلی حاضر شده اند در معرکه و در مقام قتال تکثیر عدد و مدد را اما جنگ خود روز بدر کردند

و گفته اند اول که فرود آمدند از آسمان هزار بودند چنان که آنجا گفت فاستجاب لکم أنی ممدکم بألف من الملایکة پس دو هزار دیگر تمامی سه هزار چنان که گفت بثلاثة آلاف من الملایکة منزلین پس دو هزار دیگر تمامی پنج هزار چنان که گفت بخمسة آلاف من الملایکة مسومین شعبی گفت روز بدر جز هزار فریشته از آسمان نیامد چنان که گفت فاستجاب لکم أنی ممدکم بألف بیرون از هزار هیچ نیامدند از بهر آنکه مصطفی ص را گفتند کرز بن جابر از مشرکان مدد میخواهند بجنگ مسلمانان رسول خدا ص و مسلمانان را این دشخوار و صعب آمد پس رب العالمین تسکین مؤمنانرا آیت فرستاد أ لن یکفیکم أن یمدکم ربکم الآیتین پس کرز هزیمت گرفت و مدد مشرکان نیاورد رب العالمین نیز مدد پنج هزار نفرستاد

منزلین بفتح نون و تشدید زا قراءت شامی است از آنجا گرفته که و لو أننا نزلنا إلیهم الملایکة و تا منزلین مشاکل مسومین باشد و دیگر قراء بتخفیف نون و فتح زا خوانند از آنجا گرفته که و أنزل جنودا لم تروها و معنی انزال چیزی از بالا بزیر آوردن است یعنی که فریشتگان را از آسمان بزمین فرو فرستادند دلیل است این که فریشتگان را مقام در آسمان است همانست که جای دیگر گفت إن الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته آن گه رب العالمین تصدیق وعد خویش را گفت بلی إن تصبروا و تتقوا یعنی من گفتم که خداوندم بلی چنین کنم اگر شما صبر کنید در جنگ دشمن و از معصیت خدا و مخالفت فرمان رسول وی بپرهیزید و یأتوکم من فورهم هذا اصل فور از فارت القدر و التنور است از ابن عباس روایت کردند که معنی فور اینجا قصد است و شتاب مجاهد گفت خشم است میگوید و بشما آید دشمن بشتاب از سر خشم که دارند وجهی دیگر گفته اند و یأتوکم من فورهم وقف است آن گه گویی هذا یمددکم ربکم و معنی آنست که هذا ربکم یمددکم آنکه آن خدای شما است که مدد دهد شما را بپنج هزار فریشتگان

مسومین بکسر واو قراءت مکی و بصری و عاصم است و معنی تسویم نشان بر کردن است و سومة نشان بود یعنی آن فریشتگان خود را و اسپان را بنشان جنگیان نشان کرده بودند و این عادت مستمر است میان مبارزان در جنگها که نشان جنگ بر خود کنند یا بر اسپ گفته اند نشان ایشان آن بود که بر اسپهای ابلق بودند با عمامه های زرد و گفته اند با عمامه های سپید سرهای آن میان دو کتف فرو گذاشته و موی در گردنها و دنبهاء اسپان افکنده بعضی علماء گفتند تسویم اینجا فرو گذاشتن است یقال سومت الإبل و اسمته شتران را که فرا علف گذارند سایمة گویند یعنی آن فریشتگان اسپان خود را فرا سر کفار گذاشتند تا ایشان را مقهور و مغلوب کردند

قوله و ما جعله الله إلا بشری لکم تا آنجا که گفت فإنهم ظالمون معنی هر سه آیت درهم بسته است میگوید الله نکرد پارسال در جنگ بدر آن نصرت دادن و آن مدد فرستادن مگر شادی شما را و آرام دل نو مسلمانان را و در واخ گشتن دل بد دلان را و با جای آمدن دل بد ایشان را و نبود آن نصرت مگر از نزدیک خدای تا جوقی از کافران مکه ببرد و کم کند یا ایشان را بشکستگی و هزیمت نمودن بر روی افکند تا نومید با مکه شوند بی ظفری که یابند و بی خیری که بینند و تخصیص قطع طرف از آنست که هر که را اطراف ببریدند وی را خوار و تباه کردند که از وی نیز قوت و غلبه نیاید و همین معنی را اطراف مخصوص کرد آنجا که گفت نأتی الأرض ننقصها من أطرافها و روا باشد که اطراف اعیان قوم باشند و صنادید ایشان

قوله لیس لک من الأمر شی ء این مقدار در میان این نظام عارض است و نصب باء در یتوب و یعذب بآن لام است که در لیقطع میگوید یا توبه دهد ایشان را یا عذاب کند اگر عذاب کند ایشان را ستمکاری آن دارند و هر چه کند خدای و آنچه خواهد از قطع طرف لیقطع او یکبت او یتوب او یعذب لیس لک من الأمر شی ء ترا از کار چیزی نیست و گفته اند لیس لک تعلق بآن دارد که گفت و ما النصر إلا من عند الله ای لیس لک و لا لغیرک من هذا النصر شی ء این هم چنان است که جای دیگر گفت فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم

مفسران را اختلاف اقوال است بنزول این آیت لیس لک من الأمر شی ء ربیع و کلبی و جماعتی گفتند روز احد فرو آمد که کافران مصطفی ص را برنجانیدند و دندان مبارکش بشکستند و رسول خدا ص همت کرد که بر ایشان لعنت کند و دعاء بد گوید رب العالمین این آیت فرو فرستاد که دانست عز جلاله که از آن قوم کفار بسیار مؤمن خواهند شد و فی ذلک ما

روی عن انس بن مالک قال لما کان یوم احد شج رسول الله ص فی فوق حاجبیه و کسرت رباعیته و جرح فی وجهه فجعل یمسح الدم عن وجهه و سالم مولی ابی حذیفة یغسل عن وجهه الدم و رسول الله ص یقول کیف یفلح قوم خضبوا وجه نبیهم بالدم و هو یدعوهم الی الله عز و جل فانزل الله تعالی لیس لک من الأمر شی ء

شعبی گفت رسول خدا ص روز احد مثلتها دید که بر مسلمانان بعد از قتل کرده بودند هند با جماعتی از زنان بر سر کشتگان میگشت و گوشها و بینی هاء ایشان میبرید و از آن قلاده ساخته و جگر حمزه رض بیرون کرده و همچنین عبد الله بن جحش را دید گوش و بینی بریده و شکم برکرده اما در خبر است که عبد الله بن جحش خود دعا کرده بود آن گه که به احد میرفت که بار خدایا اگر ما جنگ با کافران کنیم چنان تقدیر کن که عبد الله بن جحش بر دست ایشان کشته شود و بوی مثلة کنند تا تو گویی در قیامت که این با تو به چه کردند و من گویم از بهر تو در دین تو مصطفی ص که آن مثلتها دید دلتنگ گشت گفت اگر ما را نصرتی بود بعد ازین بر کافران با ایشان همین کنیم که ایشان با مسلمانان کردند رب العالمین آیت فرستاد لیس لک من الأمر شی ء

مقاتل گفت این آیت در شأن اهل بیر معونه آمد هفتاد مرد بودند از درویشان صحابه امیر ایشان منذر بن عمرو رسول خدا ص ایشان را به بیر معونه فرستاد تا مسلمانان را آداب دین و قرآن و علم در آموزند کافران قصد ایشان کردند و همه را بکشتند رسول خدا ص عظیم دلتنگ شد انس گوید رسول خدای را هرگز چنان خشم در نگرفت که بقتل ایشان درگرفت بعد از آن قنوت کرد یک ماه بعد از رکوع در همه نمازها و میگفت ان عصیة عصت الله و رسوله اللهم نج الولید بن الولید و هشام بن الولید و عیاش بن ابی ربیعة و المستضعفین من المؤمنین اللهم علیک بأبی جهل بن هشام و الولید بن المغیرة اللهم علیک بالملإ من قریش و اشدد وطأتک علی مضر و اجعلها علیهم سنین کسنی یوسف

پس از یک ماه این آیت آمد لیس لک من الأمر شی ء و مصطفی ص قنوت بگذاشت قوله و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض الآیة الله باز نمود درین آیت که پادشاه بحقیقت بر همه کس و بر همه چیز اوست و رحمت و عذاب همه در مشیت اوست آن را که خواهد آمرزد با گناه عظیم و آن را که خواهد عذاب کند با گناه خرد ...

... قال رسول الله ص سیأتی علی الناس زمان لا یبقی فیه احد الا أکل الربوا فمن لم یأکله اصابه من غباره

و قال مجاهد درهم ربا اعظم عند الله عز و جل من ثلاثین زنیة و قال عبد الله بن سلام الربا اثنان و سبعون بابا اصغرها خطییة مثل الذی یجامع امه فی الاسلام

و بیان ابواب ربا و شرح آن در سورة البقرة رفت اما آنچه گفت أضعافا مضاعفة این دو لفظ ضعف تأکید را بر هم داشت بعضی علما گفتند این هر دو لفظ یکسان نیند از بهر آنکه مضاعفه نه از ضعف است بلکه از ضعف است و ضعف نقص باشد یعنی آنچه شما زیادتی و افزونی میدانید آن نقص و قلت است و دلیل برین آنست که جای دیگر گفت و ما آتیتم من ربا لیربوا فی أموال الناس فلا یربوا عند الله و قال تبارک و تعالی یمحق الله الربا و یربی الصدقات و فی معناه انشد ...

... و قوة جسم و هی من قوتی ضعف

قوله و اتقوا النار التی أعدت للکافرین این آیت رد معتزله است که میگویند دوزخ نیافریده اند و لفظ اعدت دلیل است که آفریده اند و ساخته کافران را و غیر کافران را نه بینی که خورنده مال یتیم را بظلم و ربا خوار را و کشنده مسلمانان را و مانند ایشان ازین عاصیان و فاسقان که در قرآن و در اخبار ظاهر است که ایشان بدوزخ شوند پس أعدت للکافرین اقتضاء آن نکند که غیر کافران را نساخته اند و روا باشد که گویند دوزخ را درکات است آن درکه که کافران را ساخته اند عاصیان و فاسقان را نساخته اند و در خبر است که عاصیان این امت را اندر طبقه اول فرو آرند و چندان که خدای خواهد ایشان را عذاب کنند آن گه بعاقبت بیرون آرند که بمجرد فسق و معصیت بنده کافر نشود و جاوید در دوزخ نماند

قوله و أطیعوا الله و الرسول ای فیما افترض علیکم لعلکم ترحمون لکی ترحموا فلا تعذبوا ...

میبدی
 
۲۶۸۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثانیة

 

... و قال علیه السلام ان الله و ملایکته یصلون علی الصف الأول و ما من خطوة احب الی الله من خطوة یمشیها یصل بها صفا

و قال جابر بن سمرة خرج علینا رسول الله ص فرآنا حلقا فقال مالی اراکم غرین ثم خرج علینا فقال الا تصفون کما تصف الملایکة عند ربها فقلنا یا رسول الله و کیف تصف الملایکة عند ربها

قال یتمون الصفوف الأولی و یتراصون فی الصف

قوله و جنة عرضها السماوات و الأرض ای کعرض السماوات و الأرض کقوله فی سورة الحدید و جنة عرضها کعرض السماء و الأرض عرض اینجا دو وجه دارد یکی آنکه ضد طول است و مبالغت را ذکر عرض کرد از بهر آنکه در عرف و عادت طول هر چیز مه از عرض بود یعنی که چون عرض آن چندین است طول آن خود چند بود زهری گفت انما وصف عرضها فأما طولها فلا یعلمه الا الله عز و جل این هم چنان است که لباس بهشتیان را ذکر بطانت کرد بنیکوتر صفتی و تمامتر زینتی و در غالب عادات ظهارة نیکوتر و نفیس تر از بطانت بود یعنی که چون بطانت چنین است ظهارة خود چونست وجه دیگر آنست که معنی عرض فراخی است نه ضد طول چنان که گویند هذه دار عریضة ای واسعة میگوید بشتابید ببهشتی که فراخی آن چندانست که فراخی هفت آسمان و هفت زمین مردی گفت یا رسول الله اگر بهشت چندین است بدین فراخی پس دوزخ کجاست مصطفی ص گفت سبحان الله اذا جاء النهار فأین اللیل

انس بن مالک را پرسیدند که بهشت کجاست در زمین یا در آسمان جواب داد که کدام آسمانست و کدام زمین که بهشت در آن گنجد گفتند پس کجاست گفت بالاء آسمان هفتم زیر عرش عظیم قتاده گفت بما چنان رسید که بهشت بالاء هفت آسمانست و دوزخ زیر هفتم طبقه زمین

أعدت للمتقین همانست که جای دیگر گفت تلک الجنة التی نورث من عبادنا من کان تقیا و قال تعالی و أزلفت الجنة للمتقین غیر بعید آن گه صفت متقیان در گرفت و ابتداء بسخا کرد که بهینه اخلاق مؤمنان است و زینت دین و کمال ایمانست ...

... قال النبی ص ما تجرع عبد جرعة افضل اجرا من جرعة غیظ کظمها ابتغاء وجه الله عز و جل و من کظم غیظا و هو یقدر علی انفاذه ملأه الله امنا و ایمانا

و قال یحیی بن زکریا لعیسی بن مریم ع یا روح الله اخبرنی بأشد شی ء فی الدارین جمیعا قال غضب الله قال یا روح الله و ما ینجینی من غضب الله قال ترک الغضب

روایت کنند که ابو بکر صدیق روزی با مصطفی ص نشسته بود مردی بیامد و زبان در ابو بکر کشید و ناسزا گفت ابو بکر از وی اعراض کرد و از وی در میگذاشت پس آن مرد در طعن بیفزود ابو بکر خشم گرفت در جواب دادن ایستاد مصطفی ص برخاست ابو بکر از پی مصطفی ص رفت گفت یا رسول الله تا آن مرد در ما طعن همی کرد نشسته بودی چون من جواب دادم برخاستی این چه بود مصطفی ص گفت یا أبا بکر تا تو نمیگفتی فریشته ای آمده بود و از بهر تو میگفت و جواب میداد چون تو خشم گرفتی و در انتقام ایستادی فریشته برفت و شیطان در آمد چون شیطان در آمد من برخاستم

و العافین عن الناس جای دیگر بعفو فرمود و گفت و لیعفوا و لیصفحوا و جای دیگر عفو و تقوی درهم بست و از بنده بپسندید و گفت و أن تعفوا أقرب للتقوی

و قال النبی ص ینادی مناد یوم القیامة ألا من کان له علی الله اجر فلیقم فیقوم العافون عن الناس ثم تلا فمن عفا و أصلح فأجره علی الله

کلبی گفت اینجا عفو بردگان و درم خریدگانست زید بن اسلم گفت عفو آن کس است که بر تو ظلم کند یا ترا بد گوید بر وفق آن خبر که مصطفی ص گفت أ لا ادلکم علی خیر اخلاق اهل الدنیا و الآخرة من وصل من قطعه و عفا عمن ظلمه و أعطی من حرمه

ابراهیم تیمی گفت که بخواب نمودند مرا که بر کنار جویی داشتند مرا و گفتند یا ابراهیم خود بیاشام و هر کرا خواهی آب ده که تو خشم فرو بردی و بر آن صبر کردی و مردمان را بگناه عفو کردی و از ایشان در گذاشتی

و الله یحب المحسنین یعنی آنچه درین آیت گفت از مکارم اخلاق صفت محسنان است و الله تعالی محسنان را دوست میدارد

روی ثابت البنانی عن انس بن مالک قال قال رسول الله ص رأیت قصورا مشرفة علی الجنة قلت یا جبرییل لمن هذه قال ل الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین

و الذین إذا فعلوا فاحشة این و الذین معطوف است بر الذین ینفقون و سبب نزول این آیت آنست که مؤمنان گفتند یا رسول الله بنی اسراییل بر خدای گرامی تر از ما بودند چون گناهی ازیشان در وجود آمدی بامداد کفارت آن گناه بر عتبه ایشان نبشته بودی که اجدع انفک اجدع اذنک افعل کذا یعنی کفارت ایشان آن بودی که بینی ببر گوش ببر و امثال آن تا از آن گناه پاک شدندی

مصطفی ص چون این سخن ازیشان شنید ساعتی خاموش گشت منتظر وحی تا چه آید رب العالمین این آیت فرستاد آن گه مصطفی ص گفت بیایید تا شما را خبر کنم به به از آن که بنی اسراییل را دادند یعنی که ایشان را گوش و بینی بریدن فرمودند و شما را ذکر و استغفار و ترک اصرار فرمودند بسا فرقا که میان دو قوم است یکی را توبه گوش و بینی بریدن است و یکی را توبه پشیمانی در دل و عذر بر زبان

و پشیمانی آنست که مصطفی ص گفت الندم توبة

و عذر زبان آنست که فاستغفروا لذنوبهم مقاتل گفت مصطفی ص برادری افکند میان دو مرد یکی انصاری و دیگر ثقفی ثقفی بغزایی بیرون شد انصاری را بر سر عیال خویش بگماشت و خلیفه کرد انصاری از بهر ایشان روزی گوشت خرید چون بآن زن داد از پی وی در خانه رفت و دست وی گرفت و دهن بر دست وی نهاد آن گه پشیمان شد و بازگشت زن گفت و الله که غیبت برادر خویش نگه نداشتی و بمقصود خود نیز نرسیدی انصاری روی بصحرا نهاد و خاک بر سر میکرد و استغفار میکرد آن مرد ثقفی در رسید از سفر و انصاری را طلب کرد و ندید اهل وی قصه انصاری با وی بگفت ثقفی گفت لا اکثر الله فی الاخوان مثله آن گه روزی بطلب وی شد در بیابان و صحرا وی را دید که زاری و تضرع میکرد و از خدای عز و جل آمرزش و عفو میخواست او را پیش ابو بکر آورد تا از آنجا فرجی و راحتی بیند بو بکر گفت ویحک ندانستی که الله را غیرت بود غازی را نه چنان غیرت که مقیم را بود از آنجا پیش عمر شدند همین گفت پیش مصطفی ص شدند همین فرمود آن مرد درمانده و دلتنگ شد رب العالمین در شأن وی این آیت فرستاد و الذین إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم ابن عباس گفت فاحشة اینجا زنا است و ظلم نفس هر چه دون از آنست چون نظر و قبلة و لمس و گفته اند فاحشة گناهی است که آن را تبعه بود از جهت مخلوق و ظلم نفس گناه است میان بنده و میان حق و گفته اند که فاحشة کبایر است و ظلم نفس صغایر فاحشة کردار ناپسندیده است و ظلم نفس گفتار ناپسندیده

اهل معانی گفتند ظلم نفس را سه روی است یکی آنکه بر نفس و ذات خویش جنایت کند چنان که از وی درنگذرد دیگر آنکه بر خویشان و نزدیکان خویش جنایت کند ایشان که بمنزلت نفس وی اند و برین وجه اگر بر مسلمانی جنایت کند همین باشد که مؤمنان همه چون یک تن راست اند المؤمنون کلهم کنفس واحدة وجه سوم آنست که ظلم بر دیگری کند و وبال آن ظلم بوی بازگردد پس آن ظلم خود بر خود کرده است ...

... و روی أن رجلا أتی النبی فقال أحدنا یذنب ذنبا قال یکتب علیه قال ثم یستغفر منه و یتوب قال یغفر له و یتاب علیه قال فیعود و یذنب قال یکتب علیه قال ثم یستغفر منه و یتوب قال یغفر له و یتاب علیه و لا یمل الله حتی تملوا

و روی أن ابلیس قال یا رب و عزتک و کبریایک و جلالک لا ازال اغوی بنی آدم ما دامت ارواحهم فی اجسادهم فقال الرب تبارک و تعالی و عزتی و جلالی و ارتفاع مکانی لا ازال اغفر لهم ما استغفرونی

و هم یعلمون یعنی یعلمون أن الذی اتوه حرام او معصیة و هم یعلمون ...

... روی أن الله تعالی أوحی الی موسی ع یا موسی ما اقل حیاة من یطمع فی جنتی بغیر عمل یا موسی کیف اجود برحمتی علی من یبخل بطاعتی

و عن ثور بن یزید قال قرأت فی التوراة أن الزناة و السراق اذا سمعوا بثواب الله عز و جل للأبرار طمعوا أن یکونوا معهم بلا نصب و لا تعب و لا مشقة علی ابدانهم و لا مخالفة لاهوایهم و هذا مما لا یکون

میبدی
 
۲۶۸۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۳ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی و سارعوا خداوند بزرگوار جلیل و جبار کریم و غفار کردگار نامدار حکیم راست دان علیم پاکدان مهربان کاردان جل جلاله و تقدست اسماءه و توالت آلایه و تعالت صفاته و نعماءه و عظمت کبریاءه بندگان را بخطاب کرامت با هزاران لطافت مینوازد و کارشان میسازد و راهشان بسوی خود مینماید و میخواند که و سارعوا بشتابید بندگان من و بکوشید رهیگان من پیشی جویید دوستان من که کار پیشوایان دارند و دست سابقان بردند و السابقون السابقون أولیک المقربون فی جنات النعیم بنده من هر چه بند است از راه بردار و با کس پیوند مدار و نجا المخفون بکاردار تا بسابقان در رسی باشد که روزی سر ببالین أمن باز نهی و از اندوه فرقت باز رهی آری جلیل کاری است و عزیز حالی بسابقان در رسیدن و در سبکباران پیوستن و لکن بس طرفه کاریست گنجشک را با باز پریدن و زمن را با سوار دویدن

باطن تو کی کند با مرکب شاهان سفر ...

... پای بر دنیا نه و بر دوز چشم از نام و ننگ

دست در عقبی زن و بربند راه فخر و عار

گر چو بو دردات باید تاجداری روز حشر

باش چون منصور حلاج انتظار تاج دار

و سارعوا الآیة روندگان و شتابندگان در راه دین مختلف اند یکی بقدم رفت یکی به ندم یکی به همم عابد بقدم رفت بمثوبت رسید عاصی به ندم رفت برحمت رسید عارف به همم رفت بقربت رسید

و سارعوا إلی مغفرة من ربکم الآیة اول فرمود که و اتقوا النار از آتش بپرهیزید یعنی گناه مکنید تا شما را از آتش برهانم و بیامرزم آن گه برین اقتصار مکنید که بطاعت طلب بهشت کنید که نه هر که از آتش برست ببهشت رسید و نه هر که ببهشت رسید بفردوس اعلی رسید مصطفی ص روز بدر یاران خویش را گفت قوموا الی جنة عرضها السماوات و الأرض

عمیر بن الحمام گفت بخ بخ مصطفی ص گفت آن چیست که ترا برین سخن داشت گفت یا رسول الله امید آنکه از اهل فردوس باشم رسول خدا ص گفت تو از اهل آنی

و خرما نهاده بود و میخوردند گفت یا رسول الله تا این خرماها بخوریم مرا زندگی خواهد بود بس دراز کاریست پس برخاست و رفت و در راه حق شهید گشت

الذین ینفقون فی السراء و الضراء گفته اند مردمان اندرین مقام بر سه گروه اند یکی آنست که هیچ نفقت نکند نه در سراء و نه در ضراء نه در فراخی نعمت و نه در روز قحط و شدت این را علی الاطلاق لییم گویند دست در شاخ درخت بخل زده آن درخت که اصل و بیخ آن در دوزخ است و شاخ آن در دنیا بحکم آن خبر که انس بن مالک گفت قال قال رسول الله ص السماح شجرة فی الجنة اغصانها فی الدنیا من تعلق بغصن من اغصانها قادته الی الجنة و البخل شجرة فی النار اغصانها فی الدنیا من تعلق بغصن من اغصانها قادته الی النار

دیگر آنست که در فراخی نعمت نفقه کند نه در تنگی و شدت و معظم خلق خدای ازین جهانیان و دنیاداران برین مقام اند که در کار دنیا وثیقت دست باز ندارند و همواره از فقر بر بیم باشند و الیه الاشارة بقوله تعالی إن یسیلکموها فیحفکم تبخلوا و یخرج أضغانکم سدیگر آنست که در هر دو حال نفقت کند هم در یسر و هم در عسر اما از دو حال بیرون نبود یا مردی متهور باشد ناپاک نداند که از کجا گیرد و یک جا دهد و از عاقبت نیندیشد این در عداد اخوان الشیاطین بود ...

... آن گه در صفت ایشان بیفزود و الکاظمین الغیظ خشم خویش بر کس نرانند از آنکه گناهها همه سوی خویش نهند و خلق را مسخر و مسلط دانند و نیز رنجها احتمال کنند لا بل که بصبر و حلم آن را استقبال کنند بر شاهد آنکه الله میداند و می بیند

و العافین عن الناس عفو را دو معنی است یکی محو کما قالت العرب عفت الریاح الآثار اذا ازالتها دیگر فضل کما قال الله تعالی خذ العفو یعنی ما فضل من اموالهم اشارت میکند که و العافین عن الناس ایشانند که گناه از مردمان در گذارند و محو کنند پس بر آن اقتصار نکنند بلکه ایشان را بنوازند و از فضل مال خویش ایشان را عطا دهند این صفت محسنان است و الله تعالی دوست ایشانست که میگوید و الله یحب المحسنین

احسان در معاملت حق آنست که ان تعبد الله کأنک تراه و در معاملت خلق آنست که اگر کسی با تو بد بود تو با وی نیک باشی و آن کس که ترا نشاید تو وی را بشایی و بذلک امر الله عز و جل خذ العفو ای خذ الفضل و المحاسن من الأخلاق فاعف عمن ظلمک وصل من قطعک و احسن الی من یسی ء الیک

و الذین إذا فعلوا فاحشة الآیة لطیفه این آیت آنست که الله به موسی ع وحی فرستاد که ظالمان را گوی تا ذکر من نکنند که آن گه من ایشان را بلعنت یاد کنم و ظالمان این امت را گفت أو ظلموا أنفسهم ذکروا الله

اینان را در ذکر بستود آن گه گفت و من یغفر الذنوب إلا الله یعنی که شما ذکر من فرو مگذارید که گناهان شما من خود آمرزم فشتان ما بین امة و امة

ذکروا الله یک قول آنست که ذکروا العرض علی الله عز و جل عند المعصیة و ان الله سایلهم عنه آن گه که فرا سر گناه شوند یاد آید ایشان را دیوان قیامت و عرض اکبر و مسایلت حق و با چشم آوردن کردار و باز نمودن گفتار آن گه رب العالمین با بنده گوید أ تعرف ذنب کذا أ تعرف ذنب کذا فیقول نعم یا رب حتی قرره بذنوبه و رأی فی نفسه انه هلک قال سترتها علیک فی الدنیا و أنا اغفرها لک الیوم لایق حال بنده آن است که زبان حالش بنعمت شکر گوید

سر جمله بدانید که در عالم پاداش ...

میبدی
 
۲۶۹۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۴ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی قد خلت من قبلکم سنن فسیروا ای اعتبروا و انظروا کیف فعلنا بمن والی و کیف انتقمنا ممن عادی میگوید درنگرید بندگان من عبرت گیرید رهیگان من پند پذیرید دوستان من دیده بصایر برگمارید نظر عبرت و فکرت بکار دارید تا ببینید لطف من با دوستان من و قهر من بر دشمنان من آن لطف اثر فضل ماست و این قهر نشان عدل ماست ار فضل کنیم سزاست ور عدل کنیم رواست که خداوندی و پادشاهی بحقیقت ما راست اثر فضل ما بود که آدم صفی را بر کشیدیم و بنواختیم و بی سابقه طاعت با وی کرامتها کردیم و علم دادیم و مسجود فرشتگان کردیم و بجوار خود بحظیره قدس رسانیدیم آن گه آن زلت که از وی برفت ازو درگذاشتیم و عذر بنهادیم و رقم اصطفاییت و اجتباییت کشیدیم که ثم اجتباه ربه فتاب علیه و هدی نشان عدل ما بود که ابلیس نومید را براندیم و مهجور مملکت کردیم و بآن سر فرازی که کرد و کبر که آورد عبادت چندین هزار ساله بباد بردادیم و این رقم کفر بر وی کشیدیم که و کان من الکافرین اثر فضل ما بود که نوح را از دست دشمن و زخم ایشان برهاندیم و از بهر وی کشتی ساختیم تا از عذاب طوفان ایمن کردیم

نشان عدل ما بود که قوم نوح را یکبارگی بآب بکشتیم و بسیط زمین را از نجاست کفر ایشان بشستیم اثر فضل ما بود که ابراهیم را بدوست خود گرفتیم و پدر پیغامبران و پیشوای ملت خود کردیم و آتش بر وی بوستان چون گلستان کردیم

و نشان عدل ما بود که نمرود طاغی را از درگاه خود براندیم و چون خواست که قربان کند از بهر ما دست رد بسینه وی باز نهادیم و نپذیرفتیم و بآن سرکشی و جباری که بود بدست پشه ای هلاک کردیم اثر فضل ما بود که موسی کلیم را با پشمینه ای و عصایی بخود نزدیک کردیم بکوه طور برآوردیم و همراز خود کردیم نشان عدل ما بود که فرعون بی عون را از تخت و تاج در ربودیم و او را و جمله قبطیان را بآب بکشتیم و خانها و زیورهای ایشان رایگان به بنی اسراییل سپردیم اثر فضل ما بود که صدر دولت یتیم بو طالب از هفت آسمان برگذاشتیم و مقام محمود و عرش عظیم منزلگاه وی کردیم و لقاء و رضاء خود و شفاعت امت تحفه وی ساختیم نشان عدل ما بود که عقبة و عتبة و امیة و شیبة و ولید مغیرة و ابو جهل پر جهل را و جمله صنادید قریش را به اسفل السافلین فرو بردیم و ظلمت کفر ایشان با طی ادبار خود بردیم و نقاب تعزز از چهره جمال اسلام فرو گشادیم و بسیط زمین بجمال شرع نبوی و رسالت محمد ص عربی بیاراستیم و بپرداختیم و این ندا در عالم دردادیم و قل جاء الحق و زهق الباطل

سایق و قاید صراط الدین ...

... بر بساط خدای پای افشار

هذا بیان للناس میگوید آنچه کردیم از کرامت و اهانت و آنچه نمودیم از نواخت و سیاست بآن کردیم تا بدان مردمان عبرت گیرند و دانایان پند پذیرند و زیرکان دریابند و هوشیاران در هوشیاری بیفزایند غافلان از غفلت باز گردند گهی در قهر و عدل الله نگرند از هلاک متمردان و خسران اهل طغیان براندیشند و از بیم چون نمک در آب بگدازند گه در فضل و لطف الله نگرند نواخت پیغامبران و کرامت دوستان یاد کنند چون گل بر بار بشکفند خدا را گه چنان پرستند و گه چنین رب العالمین از مؤمنان این تردد و اختلاف حال در پرستگاری و طاعت داری بپسندید و ایشان را در آن بستود گفت یدعون ربهم خوفا و طمعا جای دیگر گفت یدعوننا رغبا و رهبا

و لا تهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون میگوید هیچ اندوه مدارید و هیچ غم مخورید و خود را خوار و حقیر مشمرید که برتری و مهتری خود شما را سزد که عهد من دارید و بیاد من نازید و بضمان من تکیه دارید و برحمت من آسایش و زبان حال بنده از سر ناز و دلال این ترنم میکند

جز خداوند مفرمای که خوانند مرا ...

میبدی
 
۲۶۹۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۶ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب جلیل است و جبار خدای کردگار نام دار رهی دار که از کار رهی آگاه است و رهی را پشت و پناه است خود دارنده و خود سازنده که خود کردگار و خود پادشاه است و همه عالم او را سپاه است سپاهش نه چون سپاه خلقان که ملکش نه چون ملک ایشان

چون ملک او ملک نه چون سپاه او کس را سپاه نه سپاه مخلوق را اسپ و سلاح باید آلت و زینت باید فرهیب و حیلت باید سپاه حق بی نیاز از فرهیب و حیلت کمر بسته بر درگاه عزت تا خود چه آید از فرمان و حکمت سپاه او یکی پشه عاجز گماشته بر نمرود گربز اینت گردن کش کزو قوی تر نه و آنت پشه کزو ضعیف تر نه بنگر که با وی چه کرد و چون گشت سپاه دیگر لشکر ابابیل فرستاده باصحاب فیل لشکری چنان ضعیف بقومی چنان عظیم بنگر تا چون دمار از ایشان برآورد و روز ایشان بسر آورد سپاه دیگر باد عقیم فرو گشاده بر عادیان عمالقه و جبابره آن زمان ایشان را چنان کرد که کأنهم أعجاز نخل خاویة فهل تری لهم من باقیة سپاه دیگر رعب است بر دل کافران از هیبت محمد ص خاتم پیغامبران هنوز بدو نارسیده یک ماهه راه میان شان مانده و از ترس و بیم جانشان بر لب رسیده ازین جا گفت مصطفی ص نصرت بالرعب مسیرة شهر

و رب العالمین این منشور درگاه رسالت را از قرآن مجید توقیع بر زده که سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب

و از آثار هیبت محمد ص بر دل کافران و امارات فزع در دل بیگانگان یکی قصه بو جهل است با آن مرد ثقفی که شتران داشت و بوی فروخت و قصه آنست که علی ع و ابن عباس رض گفتند شبی جبرییل امین ع ندا در عالم داد که معاشر الناس ما قعودکم و قد بعث الله عز و جل الیکم نبیا من ولد لوی بن غالب یقال له محمد بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف

گویند جوانی از قبیله ثقیف آواز جبرییل بشنید برخاست و ده تا شتر در پیش گرفت و روی به مکه نهاد چون در مکه شد جماعتی را دید از صنادید و سادات قریش جوان گفت ا فیکم محمد

ابو جهل فرا وی جست و گفت که ای جوان این چه سخن است که می گویی و محمد که باشد گفت آن پیغامبر که بشما فرستادند گفت هیچ پیغامبر بما نفرستادند جوان گفت من شبی نشسته بودم و از هوا ندایی شنیدم بدین صفت ابو جهل گفت آن آواز شیطان بود که بشما افسوس میداشت ثقفی گفت خواهم که تو روی وی بمن نمایی تا ببینم گفت ترا روی وی دیدن بکار نیست که وی مردی جادوست ترا فریب دهد ثقفی گفت تو در حق وی سخن بس درشت می گویی مگر میان شما خشونتی است کسی دیگر بود که همین گوید که تو می گویی گفت آری عم من ولید بن مغیرة گفت عم تو بر موافقت تو و هوای تو سخن گوید دیگری باید گفت عم محمد بو لهب عبد العزی بن عبد المطلب

پس بر بو لهب شدند بو لهب همان گفت که بو جهل گفت پس ثقفی گفت اوه ضل سعیی و ذهبت ایامی ...

... ابو جهل گفت و اللات و العزی لا اعطینک شییا ابدا

ثقفی گریان و دلتنگ بازگشت عبد الله زبعری بر طریق استهزاء فراز آمد و نرم نرم گفت یا ثقفی خواهی که با حق خود رسی رو محمد ص را با خود بیاور که او را هیبتی است بر دلها تا حق تو بستاند ثقفی آمد بحضرت مصطفی ص و از هیبت که بر او تافته بود سخن نمی یارست گفت و لرزه بر اندام وی افتاده

مصطفی ص گفت ای جوانمرد مترس که من پیغامبر رحمتم آن گه گفت یا غلام آن آواز شنیدی از آسمان که گفتند ما قعودکم و قد بعث فیکم نبی من لوی بن غالب

گفت شنیدم حبیبی ...

... آن گه ابو جهل گفت یا محمد هیچ حاجت دیگر داری گفت نعم الروضة الخضرة و العیش المقیم ان تقول لا اله الا الله و تقر بأنی رسول الله حقا

ابو جهل گفت یا محمد هر چه فرمایی از اهل و مال و فرزند فرمان بردارم اما این کلمه را طاقت ندارم که بگویم رسول ص بازگشت و گفت یا غلام رو و آن قوم را گوی که قدر ما نزد صاحب ایشان چندانست و قدر او نزدیک ما چونست ثقفی رفت و قصه بگفت ابن الزبعری با جماعتی برخاستند و گفتند چونست که صاحب ما بو الحکم ما را بتکذیب محمد می فرماید و بآشکارا وی را ناسزا میگوید و پنهان او را تواضع میکند و کار وی راست میدارد خیزید تا همه در دین محمد ص شویم برین عزم بیرون آمدند ولید بن مغیره را دیدند قصه با وی بگفتند ولید گفت چندان توقف کنید تا از وی بپرسیم که آنچه کرد از بهر چه کرد اگر معذور است او را معذور داریم آمدند بدر سرای بو جهل او را خواندند هم بر آن صفت ترسنده و لرزنده بیرون آمد ولید گفت این چه حال است و چه هیبت که در دل تو افتاده از محمد گفت یا عم شتاب مکن و سخن من بشنو اگر عذرم هست مرا معذور دارید محمد را دیدم که از مسجد بیرون آمد و اول گام که بر گرفت بدر سرای من بر زمین نهاد آن گه مرا به بو جهل بر خواند من خشم گرفتم سنگی عظیم نهاده بود برداشتم تا بر سر وی فرو گذارم و خلق را از وی باز رهانم چون این همت کردم دست من با سنگ در گردن بماند و خشک شد گفتم اگر آنچه محمد می گوید راست میگوید دستم گشاده شود دستم گشاده گشت و سنگ از دستم بیفتاد همچون خمیر پاره ای دیگر باره مرا به بو جهل برخواند همان همت کردم همان حال دیدم سوم بار که مرا برخواند

سنگ برگرفتم خشخشه ای شنیدم از پس خویش باز نگرستم شیری را دیدم سهمناک عظیم که آتش از هر دو چشم وی می افروخت و نیشها داشت چنان که نیش فیل و بر یکدیگر می زد و مرا گفت الویل لک اجب محمدا و اقض حاجته و الا و اله محمد قرصتک بانیابی هذه فاخرجت رأسی الی محمد و أجبته عند ذلک یا عم ان کنت معذورا فاعذرنی و ان کنت معذولا فاعذلنی فلما سمعوا ذلک قالوا بأجمعهم انت معذور اذ کان الأمر کذلک

قوله منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخرة قیمت هر کسی ارادت اوست و خواست هر کسی رهبر اوست یکی دنیا خواست یکی عقبی و یکی مولی خواست دنیا همه فرهیب و غرور خواست عقبی همه شغل است و کار مزدور و خواست مولی همه سور است و سرور ار طالب دنیا خسته پندار و غرور است ور طالب عقبی در بند حور و قصور است طالب مولی در بحر فردانیت غرقه نور است

ذو النون مصری گفت الهی اگر از دنیا مرا نصیبی است به بیگانگان دادم و اگر از عقبی مرا ذخیره ای است بمؤمنان دادم در دنیا مرا یاد تو بس و در عقبی مرا دیدار تو بس دنیا و عقبی دو متاع اند بهایی و دیدار نقدی است عطایی دلال دنیا ابلیس است سلعت خود در بازار خذلان بر من یزید داشته و آن را بر خلق می آراید یقول الله تبارک و تعالی اخبارا عنه لأزینن لهم فی الأرض بایع ابلیس و مشتری کافر و بها ترک دین و محض شرک باز مصطفی ص دلال بهشت در بازار عقبی بر من یزید عنایت داشته الله بایع و مؤمن مشتری و بها کلمه لا اله الا الله ...

میبدی
 
۲۶۹۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۷ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی یا أیها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین کفروا الآیة این پندیست که خدای تعالی مؤمنان را میدهد که شما چون منافقان مباشید و شک و نفاق بدل خود راه مدهید و آنچه ایشان گویند مگویید و گفت ایشان آن بود که عبد الله بن ابی سلول و جماعتی از منافقان که روز احد بوقعت حاضر نبودند فرا عبد الله بن رباب و اصحاب او گفتند که این برادران و پیوستگان ما که بسفر تجارت شدند و در آن سفر بمردند یا بغزاء احد شدند و در آن غزا کشته شدند إذا ضربوا فی الأرض فماتوا أو کانوا غزی فقتلوا هر دو کلمه درآیت مضمر است غزی جمع غازی است فعل من الغزو گفتند اگر ایشان بیرون نشدندی بسفر نمردندی و ایشان را در غزو نکشتندی و این سخن از ایشان تکذیب قدر است رب العالمین گفت لیجعل الله ذلک حسرة فی قلوبهم ای لیجعل ظنهم انهم لو لم یحضروا الحرب لا ندفع القتل عنهم حسرة فی قلوبهم این بآن کرد تا ایشان ظن برند که اگر بقتال و حرب نشدندی ایشان را نکشتندی و این ظن در دل ایشان حسرت و دریغ فرو آورد و رنجوری بیفزود الله تعالی مؤمنان را ازین گفت نهی فرمود تا آن حسرت در دل ایشان نبود چنان که در دل منافقان آن گه خبر داد که موت و حیات در قدرت الله است و بمشیت اوست آن را وقتی است معین و هنگامی نامزد کرده گفت و الله یحیی و یمیت خدای است که زنده میدارد نه مقام و زیرکی و اوست که می میراند نه سفر و دلیری چون فراز آید در سفر و در حضر بنگردد و آن را مردی نبود

قال النبی ص مثل للانسان الأجل و الأمل فمثل الاجل خلفه و الأمل امامه فبینما هو یؤمل امامه اذ أتاه اجله فاختجله ...

... این دو گروه ایشانند که مرگ ایشان را تحفه است چنان که مصطفی ص گفت تحفة المؤمن الموت

و سر انجام ایشان آنست که الله گفت الذین تتوفاهم الملایکة طیبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون اما آن مرگ که در راه شیطان بود نیز بر دو قسم است یکی آنکه بیگانه زادند او را و بیگانه مرد رب العالمین در وصف ایشان گفت و لو تری إذ الظالمون فی غمرات الموت دیگر آنست که مسلمان زادند او را و کافر مرد آن مسکین چون در سکرات مرگ افتد روی معرفتش بنکرت سیاه شود جان از تن بر آید و ایمان از دل بر آید تن ماند بی جان و دل ماند بی ایمان ضربت ملک الموت بر تن آید و قطیعت ملک بر دل افتد بیچاره سالها در مسلمانی رفته و بر کفر مرده مسلمانان بر وی نماز کرده و وی خود رانده سرانجام این دو فرقت آنست که رب العالمین گفت لا بشری یومیذ للمجرمین و یقولون حجرا محجورا و به قال النبی ص الا ان بنی آدم خلقوا علی طبقات شتی فمنهم من یولد مؤمنا و یحیی مؤمنا و یموت مؤمنا

و منهم من یولد کافرا و یحیی کافرا و یموت کافرا و منهم من یولد مؤمنا و یحیی مؤمنا و یموت کافرا و منهم من یولد کافرا و یحیی کافرا و یموت مؤمنا ...

... و قال ص من سره ان یقیه الله من فور جهنم یوم القیامة و یجعله فی ظله فلا یکون غلیظا علی المؤمنین و لیکن بهم رحیما

قوله فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الأمر مشاورت و تشاور و شوری آنست که هر کس رای و دانش دیگر کس جوید و استصواب وی از دل وی بیرون آرد از شور گرفته اند و آن استخراج است و رب العالمین مؤمنان را در مشاورت بستود آنجا که گفت و أمرهم شوری بینهم و قال النبی ص اذا کان امراءکم خیارکم و اغنیاءکم سمحایکم و امرکم شوری بینکم فظهر الارض خیر من بطنها و اذا کان امرایکم شرارکم و اغنیاءکم بخلاءکم و لم یکن امرکم شوری بینکم فبطن الارض خیر من ظهرها

و قال ص ما سعد احد برأیه و لا شقی عن مشورة

عبد الرحمن بن عوف گفت روز بدر مشاورت کردیم لا جرم نصرت دیدیم و بر کافران شکستگی و هزیمت آمد و روز احد مشاورت بگذاشتیم تا عتاب آمد چنان که دیدیم و رسیدیم بآنچه رسیدیم اوزاعی گفت بیشترین که هلاک شدند ازین امت بعجب و ترک مشاورت هلاک شدند و آنچه مصطفی ص گفت لا تستضییوا بنار المشرکین

گفته اند که معنی آنست که لا تستشیروا المشرکین فی شی ء من امرکم پس معنی و شاورهم فی الأمر و الله اعلم آنست که با مؤمنان مشاورت کن در کاری که پیش آید از ابن عباس روایت کردند که گفت و شاورهم فی الأمر قال ابو بکر و عمر اگر کسی گوید چونست که مصطفی ص را به مشاورت فرمودند و او را داناترین خلق و زیرک ترین جهانیان بود وحی بوی پیوسته از آسمان و فرمان وی بر خلق بهر چه فرماید اگر خواهند و گر نه روان پس وی را چه حاجت باین مشاورت جواب آنست که ایشان قومی از سادات عرب بودند و از مصطفی ص اکرام و استمالت توقع می کردند رب العالمین بمشاورت فرمود اکرام ایشان را و برداشت قدر ایشان را هر چند که رأی ایشان هم رأی وی بودی و اعتماد و وثوق همه بر صواب دید وی بودی اما اکرام ایشان در آن حاصل شدی و دل ایشان خوش گشتی و نیز گفته اند مشاورت بدان کرد تا سنتی باشد بعد از وی تا بقیامت و هر کسی که کاری کند بمشاورت کند تا بصلاح رسد و بسداد نزدیکتر بود

آن گه گفت فإذا عزمت فتوکل علی الله حقیقة التوکل شهود التقدیر و استراحة القلوب عن کل التدبیر یا محمد ص چون از شوری عزم کردی و قصد را جمع کردی و کار پیش گرفتی پشت بالله باز کن نه بمشاورت با ایشان یعنی مپندار که جز بالله ترا کاری از پیش شود یا مرادی برآید و الیه الاشارة بقوله تعالی أ لیس الله بکاف عبده و و من یتوکل علی الله فهو حسبه و متوکلی چون خلیل برنخاست که گفت حسبنا الله و نعم الوکیل آن گه حقیقت و معنی آن بجای آورد که چون جبرییل در هوا بر وی رسید و گفت ا لک حاجة جواب داد که اما الیک فلا این برای آن گفت تا بگفت حسبی الله وفا کند لا جرم رب العالمین وی را در آن وفا بستود و از وی بپسندید و گفت و إبراهیم الذی وفی و به داود وحی آمد که یا داود هیچ بنده نیست که بر من توکل کند وز همه جهانیان دست در ما زند و اگر چه همه آسمان و زمین بمکر و کید وی برخیزند که نه وی را از آن خلاص دهم و از همه اندوه برهانم سعید بن جبیر گفت مرا کژدمی درگزید مادرم سوگند برنهاد که دست فرا ده تا افسون کنند گفتا برای سوگندان مادر آن دیگر دست که بسلامت بود فرا افسونگر دادم و آنکه بر آن رنج و درد بود ندادم برای آن خبر که مصطفی ص گفته است متوکل نباشد کسی که افسون و داغ کند و این در آن خبر است که مصطفی ص گفت أریت الامم بالموسم فرأیت امتی قد ملیوا السهل و الجبل فاعجبنی کثرتهم و هیبتهم فقیل لی أ رضیت قلت نعم قال و مع هؤلاء سبعون الفا یدخلون الجنة بغیر حساب لا یکتوون و لا یتطیرون و لا یسترقون و علی ربهم یتوکلون فقام عکاشة بن محصن فقال یا رسول الله ادع الله ان یجعلنی منهم فقال ص اللهم اجعله منهم فقام آخر فقال ادع الله ان یجعلنی منهم فقال سبقک بها عکاشة

سهل بن عبد الله التستری گفت توکل حال رسول خداست و کسب سنت وی است هر که بر کسب طعن کرد بر سنت وی طعن کرد و هر که بر توکل طعن کرد بر ایمان طعن کرد آن گه گفت اگر از حال رسول ص درمانی نگر تا سنت او دست بنداری گفتند یا شیخ آن توکل که حال وی بود عبارت از آن چه نهیم گفت قلب عاش مع الله بلا علاقة و هو المشار الیه بقوله تعالی ما زاغ البصر و ما طغی

و قال ص من سره ان یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله و من سره ان یکون اسعد الناس فلیتق الله و من سره ان یکون اغنی الناس فلیکن بما فی ید الله اوثق منه بما فی یده

میبدی
 
۲۶۹۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۸ - النوبة الثالثة

 

... اکنون که بمیزان خرد بر سختم

از بنگه دونیان کم آمد رختم

به داود ع وحی آمد که یا داود ان وضعتک فمن ذا الذی یرفعک و ان رفعتک فمن ذا الذی یضعک و ان أعززتک فمن ذا الذی یذلک و ان اذللتک فمن ذا الذی یعزک و ان نصرتک فمن ذا الذی یخذلک و ان خذلتک فمن ذا الذی ینصرک ...

... چون دشمن قوی تر نفس بود هر آینه جهاد با وی صعبتر و بزرگتر بود چنان که سید گفت رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الأکبر

و نشان نصرت بر نفس آن پیر طریقت باز داد که بدرخت خرما برشد سیخی بشکمش درشد از ناف تا بسینه بردرید بخویشتن نگریست گفت الحمد لله که نمردم تا ترا بکام خویش بدیدم و بر تو نصرت یافتم رحمت خدا بر آن جوانمردان باد که کمر مجاهدت بر میان بستند و در میدان عبودیت در صف خدمت بیستادند و قدم بر کل مراد خود نهادند با خلق خدا بصلح و با نفس خود بجنگ

با خود ز پی تو جنگها دارم من ...

... بر جان و جگر خدنگها دارم من

مصطفی ص حرب کردن با نفس خود جهاد بزرگتر و صعب تر از آن خواند که حرب کردن با کافر گاه بود و گه نبود و حرب کردن با نفس پیوسته بود و از سلاح کافر بر حذر توان بودن که ظاهر است و پیدا و سلاح نفس و وساوس و شهوات نهانی است از آن حذر کردن دشخوار است و صعب و نیز اندر حرب کافر اگر نصرت دشمن را بود و مؤمن کشته شود شهادتست و رضوان حق جل جلاله و اندر جهاد نفس اگر نصرت نفس دشمن را بود قطیعت است و عذاب جهنم آن صفت نیک بختانست و این حال بدبختان هرگز چون هم نباشند و برابر نبوند این است که رب العالمین گفت أ فمن اتبع رضوان الله کمن باء بسخط من الله همانست که جای دیگر گفت أ فمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لا یستوون و نیز أ فمن یلقی فی النار خیر أم من یأتی آمنا یوم القیامة أ فمن یمشی مکبا علی وجهه أهدی الآیة و هم ازین بابست قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون و ما یستوی الأعمی و البصیر و ما یستوی الأحیاء و لا الأموات

و الیه الاشارة بقوله تعالی هم درجات عند الله ای هم اصحاب درجات فی حکم الله فمن سعید مقرب و من شقی مبعد

میبدی
 
۲۶۹۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۰ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه این کار چنین مبهم فرو نگذارند و این قصه سربسته روزی برگشایند و این دامن فراهم کرده آخر بیفشانند و این سر و پای درهم کردگان صافیان و جافیان آخر بینی که از هم باز کنند فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلالة و هر کس را بمأوی و منزل خویش فرود آرند فریق فی الجنة و فریق فی السعیر یکی در حزب شیطان کشته حرمان و اندوه جاودان أولیک حزب الشیطان یکی نواخته رحمن در زمره دوستان بمهر ازل شادان برو داغ و عباد الرحمن امروز تو چند بینی و چه دریابی که درهای اسرار فرو بسته و مسمار غیب بر در خانه توحید و شرک زده و کلید آن بخود سپرده که و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها إلا هو همین است که گفت عز و علا و ما کان الله لیطلعکم علی الغیب و تا نپنداری که آنچه دیده تو بآن نرسد دیده انبیاء نیز نرسد نمی خوانی که و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء فآمنوا بالله و رسله میفرماید که ایمان بیارید و استوار گیرید الله را که غیب دان است و نهان بین و فرو فرستادگان پیغامبران را که بوحی پاک ایشان را بر غیب همی دارد و پوشیده مینماید و چون نماید چندان نماید که خود خواهد نه چندان که بنده خواهد کما قال عز و جل و لا یحیطون بشی ء من علمه إلا بما شاء خدای داند که بنده چه برتابد و وی را چه شاید و دانستن چیست که وی را بکار آید مدبر کار بندگان اوست کارساز و کارران و نگهبان اوست صح الخبر انه عز و جل یقول ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر

و لا یحسبن الذین یبخلون الآیة بخل بر زبان علم و مقتضی شریعت منع واجب است و واجب از مال اندکی است از فراوان درویش را اندک دهد و خود را فراوان بگذارد باز بزبان طریقت و اهل اشارت بخل آنست که خود را اندکی بگذارد ذره ای از مال یا نفسی از حال و المکاتب عبد ما بقی علیه درهم

مال و حال در راه این جوانمردان صورت سگ دارد و عشق در عالم خویش صورت فریشته و شرع مصطفی ص خبر میدهد که فریشته با سگ بد سازد در هیچ منزل با وی فرو نیاید ...

... لقد جاءت المجادلة الی رسول الله ص تکلمه فی جانب البیت ما اسمع ما تقول فأنزل الله عز و جل قد سمع الله قول التی تجادلک فی زوجها الآیة و عن ابی موسی ان النبی ص لما دنا من المدینة کبر اصحابه فقال یا ایها الناس انکم لا تدعون اصم و لا غایبا ان الذی تدعونه بینکم و هو بین اعناق رکابکم و فی روایة اربعوا علی انفسکم فانکم لا تدعون اصم و لا غایبا و انما تدعون سمیعا قریبا

قالوا إن الله فقیر و نحن أغنیاء این سخن شبه شکوی دارد با دوست می راند که دشمن چه میگوید تا دوست بنازد و باشد که دشمن از آن باز گردد

و عجب آنست که نعمت هم چنان به ادرار بدشمن می رساند و بآن ناسزا که می شنود نعمت وانستاند سبحانه ما ارأفه بخلقه و در بعضی اخبار است ما احد اصبر علی اذی یسمعه من الله یدعون له ولدا و هو یرزقهم و یعافیهم از روی اشارت میگوید شما که بندگان و رهیگان اید از خصمان خویش در گذارید و تا توانید عفو کنید و نعمت و رفق خویش از دوست و دشمن باز مگیرید و خلق نیکو با دوست و دشمن آشنا و بیگانه کار فرمایید و به قال النبی ص ان الله عز و جل اوحی الی ابراهیم ع انک خلیلی حسن خلقک و لو مع الکفار تدخل مداخل الأبرار فان کلمتی سبقت لمن حسن خلقه ان اظله تحت عرشی و اسکنه حظیرة قدسی و ادنیه من جواری

میبدی
 
۲۶۹۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۱ - النوبة الثانیة

 

... و قال ص فی بعض خطبه ایها الناس ان اکیسکم اکثرکم للموت ذکرا و احزمکم احسنکم له استعدادا الا و ان من علامات العقل التجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود و التزود لسکنی القبور و التأهب لیوم النشور

و عن ابن عمر قال اذا قبض ملک الموت روح العبد قام علی عتبة الباب و لأهل البیت الضجة فمنهم الصاکة وجهها و منهم الناشرة شعرها و منهم الداعیة ویلها فیقول ملک الموت فیم الجزع فو الله ما انتقصت لأحد منکم عمرا و لا اذهبت لکم رزقا و لا ظلمت احدا منکم شییا فان کانت شکایتکم و سخطکم علی فانی و الله مأمور و ان کان ذلک علی میتکم فهو فی ذلک مقهور و ان کان ذلک علی ربکم فأنتم به کفرة و ان لی فیکم عودة ثم عودة قال فلو أنهم یرون مکانه و یسمعون کلامه لذهلوا عن میتهم و لبکوا علی انفسهم

و إنما توفون أجورکم یوم القیامة این تهنیت مؤمنانست بمرگ میگوید آن روز رستاخیز است که مؤمنان بمراد خویش رسند و مزد کردار خویش بینند پس مرگ تحفه مؤمن است و سبب رسیدن وی بسعادت و کرامت خویش است ...

... و جماعتی بزرگان سلف آرزوی مرگ کرده اند چنان که حذیفه رض بوقت مرگ گفت دوست آمد و بر وقت حاجت آمد و گفت بار خدایا اگر دانی که درویشی دوستتر دارم از توانگری و بیماری دوستتر دارم از تندرستی و مرگ دوستتر دارم از زندگانی مرگ بر من آسان کن تا بدیدار تو بر آسایم فمن زحزح عن النار و أدخل الجنة فقد فاز یعنی ظفر بالخیر و نجا من الشر قال رسول الله ص من سره ان یزحزح عن النار و ان یدخل الجنة فلیأته منیته و هو یشهد أن لا اله الا الله و أن محمدا رسول الله و یأت الی الناس ما یحب ان یؤتی الیه و قال ص موضغ سوط فی الجنة خیر من الدنیا و ما فیها فاقرءوا ان شیتم فمن زحزح عن النار و أدخل

الجنة فقد فاز و ما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور لأنه یغر الانسان بما یمنیه من طول البقاء و هو ینقطع عن قریب می گوید نیست زندگانی درین دنیای فانی الا متاع الغرور که مردم فرهیب میدهد یعنی امل دراز در پیش می نهد تا اومید در عمر دراز می بندد و آن گه ناگاه مرگ در رسد و امید بریده گردد مصطفی ص گفت امل کوتاه کنید و مرگ پیوسته در پیش چشم خویش دارید و از خدا شرم دارید چنان که حق و سزای ویست و گفت نترسم بر شما از هیچیز چنان که از دو خصلت ترسم یکی بر هوای خویش ایستادن و دوم امید عمر دراز در پیش داشتن بآن خدای که جانم درید اوست که هرگز چشم خویش بر هم نزده ام که نپنداشتم پیش از آن که از هم بر گیرم برید مرگ در آید که چشم از هم بر نگرفتم که نپنداشتم پیش از آنکه بر هم نهم مرگ در رسد عبد الله مسعود گفت رسول خدا ص خطی مربع بر کشید و آن گه در میان آن مربع خطی راست و از هر دو جانب آن خطهای خرد بر کشید پس بیرون مربع خطی دیگر کشید گفت آن خط راست در درون مربع آدمی است و آن مربع أجل وی گرد وی در آمده که از آن راه ببیرون نه و آن خطهای خرد از هر دو جانب آفات و عاهاتست و انواع بلیات براه وی در آمده ناچار آن همه بوی رسد یا بعضی رسد تا آن گه که سر ببالین مرگ باز نهد و آن خط که بیرون مربع کشید خود امل دراز است که فرا پیش گرفته و دل در زندگانی بسته همیشه اندیشه کاری کند که در علم خداوند سبحانه چنانست که آن کار پس از أجل وی خواهد بود

لتبلون فی أموالکم و أنفسکم این آیت در شأن مهاجران فرود آمد که مشرکان دست در مال ایشان بردند و ضیاع ایشان بفروختند و چون ایشان را می دریافتند بانواع تعذیب تنهای ایشان میرنجانیدند و گفته اند آزمون ایشان در اموال بخسران است و نقصان از جایحه سماوی و آزمون ایشان در تنها به بیماری است و مرگ خویشان ...

... گفته اند آزمایش در مال و نفس فرایض طاعاتست که بریشان نهادند از نماز و روزه و زکاة و حج و جهاد

قوله تعالی و لتسمعن من الذین أوتوا الکتاب من قبلکم جهودان و ترسایان اند و من الذین أشرکوا مشرکان عرب اند أذی کثیرا میگوید ازیشان رنج و ناخوشی فراوان خواهید شنید و دید هم از گفتار و هم از کردار اذای جهودان آن گفت ایشانست که إن الله فقیر و نحن أغنیاء و نیز گفتند عزیر ابن الله و اذای ترسایان از آنست که گفتند إن الله ثالث ثلاثة و ان عیسی هو الله و ابن الله تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا و اذای مشرکان آن بود که رسول خدا را ص سب میکردند و هجو میگفتند و قتال و حرب با وی میساختند و قومی از ایشان ملایکه را بنات الله می گفتند و قومی بت می پرستیدند

رب العزة گفت و إن تصبروا یعنی علی الأذی اگر شکیبایی کنید باین رنج و ناخوشی که بشما میرسد و تتقوا ای تتقوا معاصیه از معصیت او بپرهیزید فإن ذلک من عزم الأمور این صبر و این تقوی از حقایق ایمانست و از کارهای محکم که الله فرمود و قیل معناه ان ذلک من اخلاق المؤمن الصادق الایمان المتین الیقین عزم الامور ما لا یشوبه شبهة و لا یدافعه ریبة و أصله الجد یقال عزمت علیک ای امرتک امرا جدا و عزمت علی الأمر اذا اجتمعت علیه جدک و صدق له قصدک و العزیمة و الصریمة الرأی الجد قال الله عز و جل فإذا عزم الأمر ای جد الامر و منه ...

... و قال من کتم علما عن اهله الجم یوم القیامة بلجام من نار

و قال علی بن ابی طالب ع ما أخذ الله علی اهل الجهل أن یتعلموا حتی اخذ علی اهل العلم أن یعلموا لان العلم کان قبل الجهل

و قال محمد بن کعب لا یحل لعالم ان یسکت علی علمه فان الله تعالی یقول و إذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب

الآیة و لا یحل لجاهل ان یسکت علی جهله فان الله تعالی یقول فسیلوا أهل الذکر إن کنتم لا تعلمون

لا تحسبن الذین یفرحون فرح در قرآن بر سه قسم است یکی حرام دیگر مکروه سدیگر واجب آنچه حرام است فرح بمعصیت است و آن آنست که رب العالمین گفت لا تفرح إن الله لا یحب الفرحین جای دیگر گفت إنه لفرح فخور و آنچه مکروه است بدنیا شاد بودن است و آن آنست که الله گفت تعالی و تقدس و فرحوا بالحیاة الدنیا جای دیگر گفت و لا تفرحوا بما آتاکم و آنچه واجبست شادی بحق است و ذلک فی قوله تعالی فبذلک فلیفرحوا و قال تعالی فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به

لا تحسبن الذین یفرحون بما أتوا بیان اختلاف قراءت و وجوه آن درین آیت همان است که در و لا یحسبن الذین یبخلون و شرح آن رفت و یحبون أن یحمدوا بما لم یفعلوا اینجا سخن تمام شد و جواب مضمر است یعنی لا تحسبن أنهم ینجون من النار قتاده و مقاتل گفتند این آیت در شأن جهودان فرو آمد که بر مصطفی ص شدند و گفتند نحن نعرفک و نصدقک این بزبان میگفتند و در دل خلاف آن داشتند چون از نزدیک مصطفی ص بیرون آمدند مسلمانان ایشان را پرسیدند که چه کردید ایشان گفتند شناختیم وی را و تصدیق کردیم مسلمانان این گفت از ایشان بپسندیدند و دعا گفتند و سپاس داری کردند و ندانستند که ایشان با این گفت در دل کفر دارند و ایشان در آنچه میکردند شاد می بودند رب العالمین گفت یا محمد مپندار که این شادی ایشان بآنچه کردند از اظهار ایمان و اعتقاد کفر ایشان را از آتش برهاند و آن ثنا و حمد مؤمنان که دوست میدارند بآنچه نکردند یعنی بتصدیق که گفتند کردیم و نکرده بودند مپندار که ایشان باین از آتش و عذاب برهند اینست که رب العالمین گفت فلا تحسبنهم بمفازة من العذاب ای منجاة من العذاب مفازة نجات بود و موضع نجات بود همچون مرحمت و سمیت المفازة مفازة لأن من قطعها فاز

و لله ملک السماوات و الأرض ای خزاین السماوات و الأرض و هی المطر و النبات و ما بینهما من الخلق عبیده و فی ملکه و الله علی کل شی ء قدیر

میبدی
 
۲۶۹۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۲ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی إن فی خلق السماوات و الأرض ابن عمر در پیش عایشه صدیقه شد گفت یا عایشه از آن کارها و سرگذشتهای رسول ص که مردم را شگفت آید و خیره سر کند یکی با من بگوی عایشه گفت یا ابن عمر کارهای رسول ص همه آنست که مردم را شگفت آید و از آن درماند چون بشنود در حجره و نوبت من بود شبی در جامه خواب خفته بمن گفت یا عایشه اوفتد که مرا دستوری دهی امشب تا خدای را عبادت کنم و با ذکر وی پردازم گفتم یا رسول الله هر چند قرب تو و هوای تو دوست دارم اما ترا بآنچه می گویی دستوری دادم پس برخاست و وضوی برآورد و در نماز شد آن گه قرآن خواندن گرفت و گریستن بر وی افتاد چندان بگریست که خاک زمین از اشک وی تر شد تا بوقت صبح برین صفت بود پس بلال آمد تا او را از نماز بامداد آگاهی دهد وی را دید که نهمار میگریست گفت یا رسول الله این همه گریستن چراست نه گناهانت گذشته و آینده آمرزیده اند

گفت یا بلال أ فلا اکون عبدا شکورا پس بنده سپاس دار نیم یا بلال چرا نگریم و امشب این آیت بمن فرو فرستادند إن فی خلق السماوات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار الی آخر الآیات یا بلال ویل لمن قرأها و لم یتفکر فیها علی بن ابی طالب ع گفت رسول خدا ص چون نماز شب را برخاستی در آسمان نگرستی این آیت بر خواندی إن فی خلق السماوات و الأرض تا آنجا که گفت فقنا عذاب النار و بخبری دیگر می آید که اشد آیة فی القرآن علی الجن هذه الآیة إن فی خلق السماوات و الأرض میگوید در آفرینش آسمان و زمین و شد آمد شب و روز از پس یکدیگر این بجای آن و آن بجای این نشانهایی است و عبرتهایی خداوندان خرد را همانست که جای دیگر گفت یقلب الله اللیل و النهار إن فی ذلک لعبرة لأولی الأبصار گفته اند که شب فرا پیش روز داشتن در ذکر از بهر آنست که شب اصل است و روز از آن بیرون آورده و فرا پی آن داشته بحکم آن آیت که گفت عز جلاله و آیة لهم اللیل نسلخ منه النهار ای ننزع و نخرج منه النهار ابن عباس گفت قریش پیش جهودان شدند گفتند موسی ع بشما چه نشان آورد بر دلالت وحدانیت الله و نبوت خویش گفتند عصا و ید بیضا بپیش ترسایان شدند گفتند با عیسی ع چه بود از دلایل نبوت ایشان جواب دادند که کان یبری الأکمه و الأبرص و یحیی الموتی پس بر مصطفی ص آمدند گفتند یا محمد ما را نیز نشانی باید و نشان آن خواهیم که رب العالمین این کوه صفا بازر کند الله بجواب ایشان این آیت فرستاد إن فی خلق السماوات و الأرض الآیة

روایت کرده اند از ابن عباس در آفرینش آسمان و زمین که رب العزة جل جلاله اول نوری بیافرید پس ظلمتی و آن گه از آن نور جوهری سبز بیافرید چندان که هفت آسمان و هفت زمین آن گه آن جوهر را بر خود خواند جوهر از هیبت و سیاست نداء حق بر خود بگداخت آبی گشت مضطرب و لرزنده و تا بقیامت هم چنان مضطرب خواهد بود این آب که تو می بینی که در روش خود می لرزد و می جنبد از هیبت و سیاست آن نداء حق است پس رب العالمین باد را بیافرید و آب بر پشت باد بقدرت بداشت پس عرش عظیم بیافرید و بر آب نهاد فذلک قوله عز و جل و کان عرشه علی الماء پس از آب آتش پدید آورد تا آب بر جوشید و از آن دخانی بر آمد و کفی بر سر آورد رب العزة از آن دخان آسمان بیافرید و از آن کف زمین بیافرید اختلاف است میان علما که اول کدام آفرید و درست تر آنست که اول جوهر زمین آفرید پس قصد آسمان کرد و آسمانها را بیافرید چنان که گفت عز و علا ثم استوی إلی السماء فسواهن سبع سماوات پس از آن زمین را دحی کرد چنان که در قرآن است و الأرض بعد ذلک دحاها و در خبر ابن عباس است ثم نزل ببطن وج فدحیها ای بسطها و تمامی این خبر در سورة البقرة بیاورده ایم و آسمانها که آفرید هفت آفرید و زمین هفت چنان که آنجا گفت الله الذی خلق سبع سماوات و من الأرض مثلهن

همه زبر یکدیگر آفرید بر هیأت صنوبر هر چه بالاتر فراختر و هر چه زیرتر تنگتر آسمان هفتم فراختر است که برتر از همه آسمانهاست و زمین هفتم تنگتر است که زیر همه زمینهاست و گفته اند آسمان هفتم بر رنگ زمرد است سبز نام آن عالیه و تسبیح سکان آن سبحان ربی الأعلی و آسمان ششم بر رنگ یاقوت سرخ نام آن عرش و تسبیح سکان آن سبحان الذی لا یبقی الا وجهه آسمان پنجم برنگ زر و نام آن حیقوم و تسبیح اهل آن سبحان ربنا العظیم آسمان چهارم برنگ سیم سپید نام آن ازیلون و تسبیح اهل آن سبوح قدوس ربنا الرحمن لا اله الا هو آسمان سیوم برنگ شبه نام آن ماعون و تسبیح اهل آن سبحان الحی الذی لا یموت آسمان دوم برنگ مس نام آن قدوم و بروایتی قیدوم و تسبیح اهل آن سبحان ذی الملک و الملکوت بعضی علما گفته اند زیر آسمان دنیا هفت فلک است فلک اول قمر راست قمر از آنجا تابد برجی بدو روز و سیک روزی گذارد فلک دوم زهره راست برجی به هفده روز گذارد فلک سیوم عطارد راست برجی به بیست و شش روز گذارد فلک چهارم آفتاب راست برجی بسی روز گذارد فلک پنجم مریخ راست برجی بچهل و پنج روز گذارد فلک ششم مشتری راست برجی بسالی گذارد فلک هفتم فراخ ترین افلاک است و زیر آسمان دنیاست زحل از آنجا تابد و زحل گران رواست هر روز دو دقیقه رود برجی بدو سال و نیم گذارد فلک بسی سال برد و این خلاف قول منجمان است که میگویند هفت آسمان اند گویند وراء این هفت فلک فلک هشتم است که آن را فلک الافلاک گویند و این نزدیک اهل حق عرش عظیم است و بالاء این یکی دیگر میگویند و آن را فلک الاثیر میخوانند و میگویند محرک افلاک است و بنزدیک اهل حق آنکه ایشان فلک الاثیر میخوانند خداست جل جلاله و عز کبریاؤه و عظم شأنه

الذین یذکرون الله قیاما و قعودا روایت کنند از علی بن ابی طالب و از ابن عباس که ذکر اینجا نماز است و معنی آنست که ایشان که نماز کنند بپای ایستاده پس اگر نتوانند عذری را نماز کنند نشسته پس اگر نتوانند بپهلو خفته اینست که رب العالمین گفت قیاما و قعودا و علی جنوبهم و بر وفق این تفسیر مصطفی ص گفت عمران حصین را صل قایما و ان لم تستطع فقاعدا فان لم تستطع فعلی جنب

دیگر مفسران بر آنند که این ذکر زبان است و صفت ایشان است که پیوسته بر مداومت خدای را یاد کنند که آدمی ازین سه حال خالی نیست یا بر پای است یا نشسته یا خفته یعنی بهمه حال و همه وقت ذاکر است و ذکر فراوان کلید سعادت بندگان است و سبب پیروزی جاودان کما قال الله عز و جل و اذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون

و عن معاذ بن جبل قال قال رسول الله ص اکثروا من ذکر الله علی کل حال فانه لیس من عمل احب الی الله و لا أنجی للعبد من کل سییة فی الدنیا و الآخرة من ذکر الله قالوا و لا القتال فی سبیل الله فقال لولا ذکر الله لم یؤمر بالقتال فی سبیل الله و لو اجتمع الناس علی ما امروا من ذکر الله ما کتب الله القتال علی الناس و ذکر الله لا یمنعکم من القتال بل هو عون لکم علی ذلک فقولوا لا اله الا الله فقولوا الله اکبر و قولوا سبحان الله و قولوا الحمد لله و قولوا تبارک الله و انهن خمس لا یعدلهن شی ء و قال طوبی لاقوام یحسبهم الناس مجانین لکثرة ذکر الله و قال من عجز منکم عن اللیل ان یکابده و بخل بالمال أن ینفقه و جبن عن العدو أن یجاهده فلیکثر ذکر الله و قال الغفلة فی ثلاث الغفلة عن ذکر الله و الغفلة فیما بین طلوع الفجر الی طلوع الشمس و الغفلة عن أن یغفل الرجل حتی یرکبه الدین و قال من صلی الغداة ثم قعد یذکر الله حتی تطلع الشمس جعل الله بینه و بین النار سترا و قال یقول الله عز و جل یا ابن آدم اذکرنی بعد صلاة الفجر ساعة و بعد صلاة العصر ساعة اکفک ما بین ذلک

و یتفکرون فی خلق السماوات و الأرض مقداد اسود گفت در پیش بو هریره شدم شنیدم از وی که رسول خدا ص گفت تفکر ساعة خیر من عبادة سنة

گفتا و در پیش ابن عباس شدم شنیدم از وی که گفت رسول خدا ص گفت تفکر ساعة خیر من عبادة سبع سنین

گفتا پس در پیش ابو بکر صدیق شدم شنیدم از وی که میگفت سمعت رسول الله یقول تفکر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة

مقداد گفت این بر من مشکل شد پیش مصطفی ص شدم و قصه با وی گفتم مصطفی ص گفت صدقوا فیما قالوا آن گه خواست که تحقیق آن با من نماید ابو هریره را بخواند گفت یا باهریرة فیما ذا تتفکر فقال فی خلق السماوات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار فقال رسول الله تفکرک خیر من عبادة سنة

آن گه ابن عباس را بخواند گفت یا ابن عباس فیما ذا تتفکر قال فی الموت و هول المطلع قال تفکرک خیر من عبادة سبع سنین

آن گه بو بکر را بخواند گفت یا ابا بکر تو تفکر بچه کنی

گفت یا رسول الله چون از احوال و اهوال قیامت بر اندیشم و آن سیاست و انواع عقوبت که الله تعالی عاصیان و مجرمان را ساخته است با خود اندیشه کنم که چه بودی اگر الله تعالی مرا شخصی عظیم دادی در قیامت چنان که دوزخ را بمن پر کردی تا وعده وی راست شدی و این بیچارگان بدبختان را از آتش و عقوبت برهانیدی رسول خدا گفت یا ابا بکر تفکرک خیر من عبادة سبعین سنة

ربنا ما خلقت هذا باطلا اینجا مضمری است یعنی و یقولون ربنا ما خلقت هذا باطلا ای خلقا باطلا یعنی خلقته دلیلا علی حکمتک و کمال قدرتک

سبحانک ای تنزیها لک من أن تکون خلقتهما بالباطل

فقنا ای اصرف عنا عذاب النار جایی دیگر گفت ربنا اصرف عنا عذاب جهنم این دعاهایی است که رب العزة مؤمنانرا می درآموزد و میگوید مرا چنین خوانید و بمن تقرب چنین کنید ربنا إنک من تدخل النار فقد أخزیته از خزی است و خزی رسوایی است و خواری و گفته اند از خزایت است و خزایت شرمساری است یعنی که مؤمن عاصی را شرمسار کند و کافر را رسوا و خوار کند سعید مسیب گفت این خصوصا کافرانراست که هرگز از دوزخ بیرون نیایند معناه انک من تخلد النار فقد اخزیته ای اهلکته و ما للظالمین یعنی الکفار من أنصار یمنعونهم من عذاب الله

ربنا إننا سمعنا منادیا یعنی محمدا ص و قیل هو القرآن یدعو الی الایمان و ذلک شهادة أن لا اله الا الله و أن محمدا عبده و رسوله قتاده گفت که الله تعالی خبر داد از مؤمنان انس و مؤمنان جن که چه گفتند مؤمنان جن را گفت فقالوا إنا سمعنا قرآنا عجبا یهدی إلی الرشد فآمنا به انس را گفت ربنا إننا سمعنا منادیا ینادی للإیمان أن آمنوا بربکم فآمنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سییاتنا ای و استر عنا ذنوبنا بقبول الطاعات حتی تکون کفارة لها

و توفنا مع الأبرار و هم الأنبیاء و الأولیاء یعنی توفنا فی جملتهم حتی تحشرنا معهم و فی زمرتهم

ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک ای علی السنتهم من النصر لنا و الخذلان بعدونا میگوید بار خدایا آنچه ما را وعده دادی بر زبان پیغامبران که مؤمنانرا نصرت دهم و کافران را مقهور و مخذول کنم و قرآن بدان ناطق که إنا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیاة الدنیا جایی دیگر گفت کان حقا علینا نصر المؤمنین

خداوندا این وعده نصرت که ما را دادی منجز کن و اعلاء کلمه حق را اعداء دین مقهور و مخذول کن

آن گه گفت إنک لا تخلف المیعاد خداوندا دانم که تو وعده خلاف نکنی لکن ما را صبر نیست هر چه کنی زود کن پس رب العالمین این بی صبری مؤمنانرا عذر بنهاد گفت آدمی را شتابنده آفریدم از آنست که می صبر نکند کما قال عز و جل و کان الإنسان عجولا خلق الإنسان من عجل سأریکم آیاتی فلا تستعجلون

روی انس بن مالک قال قال رسول الله ص من وعده الله عز و جل علی عمل ثوابا فهو منجزه له و من وعده علی عمل عقابا فهو بالخیار

یکی از ابو عمرو علا پرسید که الله تعالی وعده خلاف کند جواب داد که نکند خلاف وعده پرسید که وعید خلاف کند جواب داد که کند گفت چه معنی را چنین است گفت خلاف وعده نشان عیب است و الله از عیب پاکست و منزه و خلاف وعید اظهار کرم است و الله تعالی از همه کریمان کریم تر و از همه بخشایندگان بخشاینده تر و فی معناه انشد ...

... لمخلف ایعادی و منجر موعدی

فاستجاب لهم ربهم قال الحسن ع ما زالوا یقولون ربنا ربنا حتی استجاب لهم ربهم

و روی عن جعفر الصادق ع قال من حزنه امر فقال خمس مرات ربنا نجاه الله مما یخاف و أعطاه ما اراد قیل له و کیف فقرأ الذین یذکرون الله قیاما و قعودا الی قوله إنک لا تخلف المیعاد

قال عثمان بن عفان من قرأ فی لیلة إن فی خلق السماوات و الأرض الی آخرها کتبت له بمنزلة قیام لیلة

فاستجاب لهم ربهم این فا فاء جوابست و این استجابت جواب آن قول مضمر است که یقولون ربنا أنی لا أضیع عمل عامل این نصب همزه از بهر آنست که تفسیر اجابت است میگوید پاسخ کرد ایشان را خداوند ایشان که من ضایع نکنم کردار هیچ کارگر را یعنی چون کردار نیکو بود بصفت شایستگی

چنان که جای دیگر گفت إنا لا نضیع أجر من أحسن عملا ضیاع و ضلال در لغت یکی است من ذکر أو أنثی بعضکم من بعض سبب نزول این آیت آن بود که ام سلمه گفت یا رسول الله چونست که الله تعالی همه ذکر مردان میکند در هجرت و ذکر زنان نمی کند رب العالمین این آیت بجواب وی فرستاد که مزد هیچ کارگر ضایع نکنم از مردان و از زنان شما که مؤمنان اید و معنی بعضکم من بعض آنست که شما همه از یکدیگراید یکدیگر را برادران و خواهران و یکدیگر را همدینان و یکدیگر را خویشان یعنی خویشی در دین و در نصرت و در موالات چنان که جایی دیگر گفت و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض و گفته اند معنی آنست که حکم همگان در ثواب یکسان است ...

... و قاتلوا و قتلوا این عامه مهاجران اند قراءة حمزة و الکسایی و قتلوا و قاتلوا یعنی قتل بعضهم و قاتل من بقی منهم و قیل فیه اضمار قد ای و قتلوا و قد قاتلوا مکی و شامی و قاتلوا و قتلوا مشدد خوانند یعنی انهم قطعوا فی المعرکة باقی و قاتلوا و قتلوا بتخفیف خوانند ای قاتلوا حتی قتلوا

لأکفرن عنهم سییاتهم الآیة روی عبد الله بن عمیر قال سمعت رسول الله ص یقول ان الله عز و جل یدعو یوم القیامة بالجنة فتأتی بزخرفها و زینتها فیقول الرب این عبادی الذین قاتلوا فی سبیل الله و اوذوا فی سبیلی و جاهدوا فی سبیلی

ادخلوا الجنة بغیر حساب و لا عذاب فتأتی الملایکة فیسجدون و یقولون نحن نسبح اللیل و النهار و نقدس لک من هؤلاء الذین آثرتهم علینا فیقول الرب هؤلاء عبادی الذین اوذوا فی سبیلی فتدخل علیهم الملایکة و تقول سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار ...

... ثم قال و ما عند الله خیر للأبرار یعنی خیر لهم من متاع الکفار همانست که آنجا گفت و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا ما عندکم ینفد و ما عند الله باق و رحمت ربک خیر مما یجمعون و الآخرة خیر لمن اتقی و لدار الآخرة خیر للذین اتقوا أ فلا تعقلون

قال عمر دخلت علی رسول الله ص فاذا هو مضطجع علی رمال حصیر لیس بینه و بینه فراش قد اثر الرمال بجنبه متکیا علی وسادة من ادم حشوها لیف قلت یا رسول الله ادع الله فلیوسع علی امتک فان فارس و الروم قد وسع علیهم و هم لا یعبدون و الله فقال أوفی هذا انت یا ابن الخطاب اولیک قوم عجلت لهم طیباتهم فی الحیاة الدنیا و فی روایة أخری أما ترضی أن تکون لهم الدنیا و لنا الآخرة

و إن من أهل الکتاب الآیة ابن عباس و جابر و انس و قتاده گفتند این آیت در شأن نجاشی فرود آمد ملک حبشه جبرییل آمد مصطفی ص را از مرگ وی خبر کرد رسول ص بگورستان بقیع بیرون شد با یاران وی رب العالمین حجاب از پیش دیده مصطفی ص برداشت تا از مدینه بزمین حبشه نگرست و آن سریر که هیکل نجاشی بر آن بود بدید بر وی نماز کرد بچهار تکبیر آن گه از بهر وی آمرزش خواست و یاران را گفت که از بهر وی آمرزش خواهید منافقان گفتند این چیست که بر علجی حبشی نصرانی که نه بر دین ویست نماز میکند پس رب العالمین این آیت فرستاد در شأن وی و گواهی داد بایمان وی عطا گفت چهل مرد از اهل نجران از بنی الحرث بن کعب و سی و دو مرد از زمین حبشه و هشت مرد از روم بر دین عیسی ع بودند پس به مصطفی ص ایمان آوردند رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد ابن جریح و ابن زید گفتند در شأن عبد الله خزرجی آمد ابو یوسف امام بنی اسراییل و گواه الله که رب العالمین در حق وی گفت قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب و کم کسی را در قرآن چندان آیتهای مدیح است مکشوف و مبین که ویراست

و إن من أهل الکتاب لمن یؤمن بالله و ما أنزل إلیکم یعنی القرآن و ما أنزل إلیهم یعنی التوریة و الانجیل خاشعین ای متواضعین لله عز و جل لا یشترون بآیات الله ثمنا قلیلا ای عرضا یسیرا من الدنیا کفعل الیهود مما اصابوا من سفلتهم من المآکل من الطعام و الثمار عند الحصاد

أولیک لهم أجرهم عند ربهم إن الله سریع الحساب فیه ثلاثة اقوال احدها اذا حاسب حاسب حسابا یسیرا و الثانی سریع الخبر یجازی بحساب العمل و الثالث حافظ اعمال العباد لا یدخل علیه فی ذلک ما یدخل علی المحاسب من التذکیر و الغلط جل الله عن ذلک

یا أیها الذین آمنوا اصبروا این صبر است بر گزاردن احکام شرع و فرمانهای حق و بر مقاسات انواع بلا که باراده و تقدیر حق ببنده رسد و حقیقت آن ترک شکوی است و صدق رضا و قبول قضا بجان و دل و منه

قوله ص حکایة عن الله عز و جل من لم یصبر علی بلایی و لم یشکر نعمایی و لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای

و صابروا این صبر است در قتال مشرکان و کوشیدن در دین حق و نصرت مسلمانان و رابطوا معنی مرابطه آنست که لشکر مسلمانان در ثغرهای کفار اسپان ساخته دارند بر آخرها بسته تا اذای کفار از مسلمانان باز دارند و نصرت دین اسلام را بکوشند از ربط گرفته اند و معنی ربط بستن است و استوار کردن و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله ازین است پس هر کسی که در ثغر نشیند و دین اسلام بپای دارد باقامت حرب یا باظهار حجت او را مرابط گویند اگر چه مرکب و خیل ندارد

قال رسول الله ص من رابط یوما فی سبیل الله جعل الله بینه و بین النار سبع خنادق کل خندق منها سبع سماوات و سبع ارضین ...

میبدی
 
۲۶۹۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۳۲ - النوبة الثالثة

 

قوله تعالی إن فی خلق السماوات و الأرض الآیة کلام خداوندی که جز وی خداوند نیست و آسمان و زمین را جز قدرت و قهر وی عماد و پیوند نیست خداوندی که فلک آفرید و بر ذروه فلک ملک آفرید آسمان آفرید داغی از قدرت بر وی نهاد و زمین آفرید سمتی از قهر بر وی نهاد آسمان بأمر وی گردان و این زمین بجبر و قهر وی بساط و میدان جنبش اندر آسمان بامر و جبر اوست آرام اندر زمین بامر و قهر اوست جنبش اندر آسمان و آرام اندر زمین هر دو اندر یکدگر بسته و بهم پیوسته اگر فلک آرام گیرد اجزاء زمین پست شود و گر زمین از مرکز خود دور شود نظام بروج فلک منبتر گردد پاکست آن خداوندی که جنبش را علت آرامش کرد و آرامش را علت جنبش از ضدی ضدی بر آورد و ضدی را سبب قوام ضدی کرد تا یقین گردد که وی خداوندی است که از نیست هست کند و آن هست را هم وی نیست کند

آن گه گفت لآیات لأولی الألباب در آسمان و زمین و اختلاف شب و روز کردگاری و یکتایی خدای را نشانها است در هر نشانی از لطف وی برهانها است

چشم باز کن و بر نگر تا ببینی این جرم را هر ساعت بلونی دیگر گاه بسان دریای سیماب گاه بسان طیلسان گاه بسان بوستان این گردش و تلون بیان راه توحید است و کردگاری و دانایی خدا را دلیل است

اگر مردی در صحرایی گذر کند قاعا صفصفا بیند پس از آن بمدتی گذر کند قبه ای بیند بر کشیده و آراسته عقل وی فتوی کند که این قبه اندرین صحرا بی بنایی نباشد و یا این سرای اندرین صحرا بی کدخدایی نبوده است پس مؤمن چون تأمل کند و نشان حدوث بیند سرش فتوی کند که چون روا نباشد قبه و سرایی اندر صحرا بی بنایی و کدخدایی روا نبود چنین هوایی و سمایی اندر چنین فضایی بی قدرت خدایی

باز بیندیش و نظر کن اندر شب دیجور بیرون آی و اندر آسمان نظاره کن تا آسمان بینی بسان لشکرگاه ستارگان بسان سپاه و ماه بر مثال شاه این نمودار روز رستاخیز است ظلمت شب نشان قیامت ستارگان نشان رخسار مؤمنان مجرة نشان نهر کوثر جمال ماه نشان محمد رسول الله ص چنان که شب تاریک بود چون ماه رخسار بنماید عالم روشن شود و فلک گلشن گردد خلق قیامت در ظلمت و زحمت باشند چون جمال این مهتر پیدا آید اهل ایمان را سعادت و امان پیدا آید

چنان که ماه اندر فلک بستارگان گذر کند آن مهتر عالم آن روز بمؤمنان گذر همی کند و برخسار ایشان نظر میکند و اهل ایمان بشفاعت همی درآرد این مثال بحکم تقریبی رفت اندرین تقریر و گر نه جمال و کمال آن سید بیش از آنست که بمهتاب برابر کنند یا بآفتاب مثل زنند

ماه را آن جاه نبود کو ترا گوید که چون ...

... بر کشید و بر نشاندت بر بساط کبریا

الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم ذاکران سه کس اند یکی الله را بزبان یاد کرد و بدل غافل بود این ذکر ظالم است که نه از ذکر خبر دارد نه از مذکور دیگری او را بزبان یاد کرد بدل حاضر بود این ذکر مقتصد است و حال مزدور در طلب ثوابست و در آن طلب معذور سیوم او را بدل یاد کرد دل ازو پر و زبان از ذکر خاموش من عرف الله کل لسانه این ذکر سابق است که زبانش در سر ذکر شد و ذکر در سر مذکور دل در سر مهر شد و مهر در سر نور جان در سر عیان شد و عیان از بیان دور ذکر دام نهاد و غیرت دانه ریخت مزدور دام دید بگریخت عارف دانه دید بر دام آویخت

پیر طریقت گفت ذکر نه همه آنست که بر زبان داری ذکر حقیقی آنست که در میان جان داری توحید نه همه آنست که او را یگانه دانی توحید حقیقی آنست که او را یگانه باشی و ز غیر او بیگانه باشی

و یتفکرون فی خلق السماوات و الأرض بو علی دقاق از بو عبد الرحمن سلمی پرسید که ذکر تمامتر است یا فکر بو عبد الرحمن جواب داد که ذکر تمامتر است از فکر از بهر آنکه ذکر صفت حق است عز جلاله و فکر صفت خلق و ما وصف به الحق اتم مما اختص به الخلق این تفکر دل را هم چنان است که بوییدن نفس را و تفکر در کردار و گفتار خویش واجب و در صنایع صانع مستحب و در ذات صانع جل جلاله حرام که در خبر است لا تتفکروا فی الله فانکم لا تقدرون قدره میگوید در ذات الله تفکر نکنید که شما بقدر او نرسید و او را بسزای او نشناسید و مبادی جلال و عظمت او در نیابید نه از آنکه جلال او پوشیده است بر خلق لا بل از آنکه بس ظاهر و روشن است و بصیرت آدمی بس ضعیف و عاجز طاقت دریافت آن ندارد بلکه در آن مدهوش و متحیر و سرگردان شود همچون خفاش که بروز بیرون نیاید از آنکه چشم وی ضعیف است طاقت نور آفتاب ندارد این خود درجه عوام است اما بزرگان و صدیقان را قوت این نظر باشد گاه گاه اما بر دوام نه همچون مردم که در قرص آفتاب یک نظر تواند اما بیش از یک نظر نه که اگر مداومت کند بیم نابینایی بود پس اگر خواهد که تفکر کند در عجایب صنع وی میکند که هر چه در وجود است همه نوری است از انوار قدرت و عظمت حق جل جلاله و اگر طاقت دیدن قرص آفتاب بر دوام ندارد طاقت شعاع نوری که بر زمین است دارد و از آن جز روشنایی و دانایی نیفزاید

ربنا إنک من تدخل النار فقد أخزیته الآیة خداوندا شرمسار و رسوا کردی کسی را کش بآتش عقوبت بسوختی و ازین صعب تر کار آن کس کش براندی و گفتی أولیک الذین لم یرد الله أن یطهر قلوبهم

ربنا إننا سمعنا منادیا الآیة خداوندا منادی سنت بر سر وادی شریعت ما را خواند که و أنیبوا إلی ربکم خداوندا بجان و دل شنیدیم آن منادی در آن وادی و بازگشتیم و گردن نهادیم چه بود که یک بار خود خوانی و این دل مرده زنده کنی که خود گفتی دعاکم لما یحییکم

گر کافرم ای دوست مسلمانم کن ...

... باری بسر کوی تو قربانم کن

ربنا فاغفر لنا ذنوبنا الآیة خداوندا عیب پوش بندگانی و عذر نیوش معیوبانی و دستگیر درماندگانی خداوندا منتظر است این درویش دل ریش نیوشان بهفت اندام از پس و پیش تا کی آواز آید که بیامرزیدیم مندیش ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک الآیة خداوندا وعده ای که خود دادی بسر آر و درختی که خود نشاندی ببر آر چراغی که خود افروختی روشن دار مهری که بفضل خود دادی آفت ما از آن باز دار خداوندا شاد بدانیم که تو بودی و ما نبودیم کار تو درگرفتی و ما نگرفتیم قیمت خود نهادی رسول خود فرستادی

خداوندا تومان برگرفتی و کس نگفت که بردار اکنون که برگرفتی بمگذار و در سایه لطف مان می دار جز بفضل خودمان مسپار

گر آب دهی نهال خود کاشته

ور پست کنی بنا خود افراشته

من بنده همانم که تو پنداشته

از دست میفکنم چو برداشته ...

... من جان بدهم ز دست و جانان ندهم

اکنون باری بنقد دردی دارم

کان درد بصد هزار درمان ندهم

پیر طریقت گفت الهی هر که ترا جوید او را بنقد رستخیزی باید یا بتیغ ناکامی او را خون ریزی باید عزیز دو گیتی هر که قصد درگاه تو کند روزش چنین است یا بهره این درویش خود چنین است لأکفرن عنهم سییاتهم و لأدخلنهم جنات تجری من تحتها الأنهار ثوابا من عند الله چنان دردی بباید تا چنین مرهمی پدید آید طوبی و حسنی و وصل مولی در جنات مأوی قومی را طوبی و نعیم بهشت نوش قومی را دیدار و رضای مولی دست در آغوش زبان حال بنده از سر ناز و دلال میگوید الهی محنت من بودی دولت من شدی اندوه من بودی راحت من شدی داغ من بودی چراغ من شدی جراحت من بودی مرهم من شدی

یا أیها الذین آمنوا اصبروا این باز مرهمی دیگر است و نواختی دیگر نداء فضیلت و خطاب کرامت و رهی را گواهی دادن بایمان و طاعت اصبروا خطاب با نفس است صابروا با دل است رابطوا با جان است نفس را میگوید بر طاعت و خدمت صبر کن دل را میگوید بر بلا و شدت صبر کن جان را میگوید با سوز شوق و درد مهر صبر کن و الله هو الصبور ...

میبدی
 
۲۶۹۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

قوله تعالی بسم الله الرحمن الرحیم

روی عن علی بن ابی طالب ع قال لما نزلت بسم الله الرحمن الرحیم ضجت جبال الدنیا حتی کنا نسمع دویها و سمعها الکفار ایضا فقالوا سحر محمد الجبال فقال النبی ص ما من مؤمن موقن یقرءوها الا سبحت معه الجبال الا أنه لا یسمع

امیر المؤمنین علی ع گفت چون آیت تسمیت فرو آمد کوه های همه عالم آواز برآوردند بتسبیح چنان که آواز آن بگوش ما میرسید و کافران نیز بشنیدند گفتند جادویی محمد بغایتی رسید که در کوه نیز اثر کرد مصطفی ص گفت هیچ مؤمن نخواند این آیت مگر که کوه های عالم با وی بتسبیح درآید و خدای را بپاکی و بی عیبی بستاید و ثنا گوید لکن او نشنود

و در آثار بیارند که اهل هفت آسمان و کروبیان و مقربان درگاه عزت پیوسته این آیت خوانند و اول کسی که در زمین بوی فرو آمد آدم ع بود فقال آدم قد أمن ذریتی العذاب ما داموا علی قراءتها پس از آدم ع بآسمان باز بردند تا بروزگار ابراهیم خلیل ع آن گه بخلیل فرو آمد و ببرکت آن آتش نمرود بر خلیل خوش گشت و بر دشمن خویش ظفر یافت پس بآسمان باز بردند و به موسی کلیم فرو آمد در آن صحف که الله تعالی بوی داد و موسی ع به برکت این آیت فرعون و هامان و لشکر وی را مقهور کرد و نصرت و ظفر دید و کار وی راست شد پس از موسی ع با آسمان بردند تا به سلیمان پیغامبر ع فرو آمد و ملوک زمین منقاد سلیمان شدند و سر بر خط وی نهادند و رب العالمین فرمود سلیمان را که در اسباط بنی اسراییل این ندا کن الا من احب منکم ان یسمع امان الله عز و جل فلیحضر الی سلیمان فی محراب داود کس از ایشان بنماند از احبار و زهاد و عباد و عامه ایشان که نه همه حاضر شدند و سلیمان ع بمنبر ابراهیم ع بر شد و این آیت امان بر ایشان خواند یعنی بسم الله الرحمن الرحیم ایشان همه بشنیدند و شادی کردند و طرب نمودند و باتفاق گفتند نشهد أنک لرسول الله حقا حقا پس از سلیمان ع بآسمان بردند تا به مسیح ع فرو آمد عیسی بن مریم ع و الله تعالی منت بر وی نهاد و گفت یا ابن العذرا أ تدری ای آیة انزلت علیک انزلت علیک آیة الامان و هی قوله بسم الله الرحمن الرحیم فاکثر من تلاوتها عند قیامک و قعودک و مضجعک و مجییک و ذهابک و صعودک و هبوطک فانه من وافی یوم القیامة و فی صحیفته منها ثمانی مایة مرة و کان مؤمنا بی أعتقته من النار و ادخلته الجنة فلتکن فی افتتاح قراءتک و صلوتک فانه من جعلها فی افتتاح قراءته و صلوته اذا مات علی ذلک لم یرعه منکر و نکیر و اهون علیه سکرات الموت و ضغطة القبر و کان رحمتی علیه و افسح له فی قبره و أنور له مد بصره و أخرجه من قبره ابیض الجسم و انور الوجه و احاسبه حسابا یسیرا و أثقل میزانه و اعطیه النور التام علی الصراط حتی یدخل به الجنة

قال عیسی ع یا رب هذا لی خاصة قال لک و لمن اتبعک و قال بقولک و هو لأحمد و أمته من بعدک قال فلما انقرض الحواریون و من اتبعهم و جاء الآخرون فضلوا و اضلوا و بدلوا و استبدلوا بالدین دینا رفعت عندها آیة الأمان من صدور النصاری و بقیت فی صدور مسلمی اهل الانجیل مثل بحیرا و أمثاله حتی بعث الله عز و جل النبی محمدا ص فأنزلت علیه و کان نزولها علیه فتحا کبیرا عظیما قال و حلف رب العزة بعزته لا یسمی مؤمن علی شی ء الا بارکت علیه و لا یقرءوها مؤمن الا قالت الجنة لبیک و سعدیک اللهم ادخل عبدک هذا فی ببسم الله الرحمن الرحیم و اذا دعت الجنة لعبد فقد استوجب له دخولها ...

... باقی قراء تسایلون خوانند بتشدید سین و مراد هم تتسایلون است لکن آن تا که کوفیان حذف کردند اینان در سین مدغم کردند و ادغام تا در سین نیکو است زیرا که هر دو از حروف طرف زبان اند و اصول ثنایا و هر دو مهموس اند

و الأرحام بخفض میم قراءت حمزه است معطوف بر ضمیر اسم الله و آن چنانست که عرب گوید اسألک بالله و الرحم و عطف بر مضمر مجرد و بی اعادت جار قومی از نحاة کوفه روا داشتند و برین معنی بیتها انشاد کرده اند و بدان استشهاد نموده و این متداول است میان ایشان لکن از جهت قیاس ضعفی دارد زیرا که عرب نگوید مررت به وزید بی اعادت جار لکن گوید مررت به و برید مع اعادة الجار قال الله تعالی فخسفنا به و بداره الأرض باقی قراء و الأرحام بنصب خوانند عطفا علی اسم الله تعالی یعنی فاتقوا الله فلا تعصوه و اتقوا الأرحام فلا تقطعوها

و معنی الآیة اتقوا الله الذی تتسایلون فیما بینکم حوایجکم و حقوقکم به فیقول بعضکم لبعض اسیلک بالله انشدک بالله میگوید بپرهیزید از خشم آن خدای که شما بندگانید سؤالها که از یکدیگر می کنید و حقهای یکدیگر که میگزارید و حاجتها که راست می کنید بوی و بنام وی می کنید که یکدیگر را بوقت حاجت می گویید اسألک بالله انشدک بالله

إن الله کان علیکم رقیبا ای حفیظا لأعمالکم یسألکم عنها فیما امرکم به و نهاکم عنه در قرآن هر جا که کان است به الله پیوسته معنی آنست که لم یزل همیشه چنان بود که هست

و آتوا الیتامی أموالهم این در شأن مردی از بنی غطفان آمد که مالی بسیار بنزدیک وی بود از آن برادرزاده وی که یتیم بود چون آن یتیم بالغ شد مال خویش طلب کرد این عم که قیم وی بود منع کرد و آن مال بوی باز نمی داد

هر دو رفتند بترافع بحضرت مصطفی ص تا ایشان را حکم کند رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد رسول خدا ص بر ایشان خواند آن عم وی گفت اطعنا الله و اطعنا الرسول نعوذ بالله من الحوب الکبیر و آن مال بتمامی بوی باز داد آن جوان چون مال بوی باز رسید دست در نهاد و نهمار در راه خدا هزینه کرد رسول خدا گفت ثبت الاجر و بقی الوزر ...

... آن گه حق زنان و داد ایشان را فرا پیوست گفت فإن خفتم ألا تعدلوا این خوف ایدر حقیقی است میگوید اگر ترسی آید که میان ایشان راستی و داد نتوانید که کنید فواحدة یک آزاد زن بزنی کنید أو ما ملکت أیمانکم یا آنچه بملک ید فرادست آید از کنیزکان و بردگان عرب مملوک را ملک ید خوانند

آن گه نیکو سخنی را آن ید یمین کردند اما قول ابن عباس و سعید جبیر و قتاده و ربیع و ضحاک و سدی در معنی آیت آنست که در عهد اول از مال یتیمان پرهیز نکردند و تحرج مینمودند و کار آن سخت فرا گرفتند بحکم این آیت که و آتوا الیتامی أموالهم اما کار زنان سست تر فرا دست گرفتند از ایشان بسیار بزنی میکردند و آن گه عدل در آن نگه نمی داشتند رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد یعنی که این زنان در ضعف و عجز همچون یتیمان اند و چنان که یتیمان را حاجت بقیم است زنان را نیز حاجت بقیم است و چنان که در یتیمان عدل و راستی نگه باید داشت در زنان هم می نگه باید داشت چنان که آنجا می ترسید و تحرج میکنید اینجا نیز بترسید و تحرج کنید چندان بزنی خواهید که در میان ایشان عدل نگهدارید دو خواهید یا سه یا چهار و بر چهار میفزایید و اگر ترسید که میان این عدد عدل و راستی نگه نتوانید داشت پس بر یکی اقتصار کنید یک آزاد زن بزنی کنید و اگر حق آن یک زن آزاد هم نگه نتوانید داشت پس آزاد زنان را گذارید و بردگان را گیرید اگر توانید و یابید تا شما را خدمت میکنند و بایشان استمتاع میگیرید اینست که رب العالمین گفت فواحدة أو ما ملکت أیمانکم

امروز اجماع امت آنست که آزاد زنان از یکی تا چهار روا است که بزنی ...

... و قال ص احق الشروط أن یوفی به ما استحللتم به الفروج

فإن طبن لکم عن شی ء منه نفسا نفس اینجا دلست و نفسا منصوبست بر قطع و معناه ان طابت نفوسهن لکم عن شی ء من الصداق فوهبن لکم فکلوه ای فخذوه و اقبلوه هنییا لا اثم فیه مرییا لا داء فیه هنییا فی الدنیا لا یقضی به علیکم سلطان مرییا فی الآخرة لا یؤاخذکم الله به هنی ء و مری ء دو نام است طعامی را که منهضم بود عاقبت آن پسندیده بی غایلة و مری ء تابع هنی ء است مری ء نگویند مگر با هنی ء و هنی ء گویند بی مری ء یقال هنأت الطعام اهنیه و هنأنی الطعام یهنأنی و یهنینی هناء و هنأنی و مرأنی یمرأنی و الهنأ ایضا العطیة و الهانی ء المعطی هنأته اهنأه و اهنیه هنأ ای اعطیته و هنأت البعیر اهنأه و اهنیه هنأ اذا مسحته بالهناء و هو ضرب من القطران و الهنأ النصرة هنأته ای نصرته و استهنأته ای استنصرته

و قال علی بن ابی طالب ع اذا اشتکی احدکم شییا فلیسأل امرأته ثلاثة دراهم من صداقها و یشتر به عسلا و لیشربه بماء السماء فیجمع الله له الهنی ء و المری ء و الشفاء و الماء المبارک

و گفته اند که این آیت دلیلست که طعام جوانمردان و سخاوتیان گوارنده و سودمند بود و خورنده را نوش که می گوید ایشان چون طعام نهند بخوشدلی و طیب نفس نهند پس خورنده را هنییا مرییا گفت و طعام بخیلان بخلاف این بود ناگوار و ناسازگار که ایشان آنچه دهند بتکلف دهند نه بطیب نفس پس آن درد باشد نه درمان مصطفی ص از اینجا گفت طعام السخی دواء و طعام البخیل داء

قوله تعالی و لا تؤتوا السفهاء أموالکم الآیة ابن عباس گفت سفیهان اینجا زنان و فرزندان اند میگوید مال خود که صلاح دنیا و قوام کار و معیشت شما در آن است فردا دست زنان و فرزندان منهید که آن گه زیر دست و محتاج ایشان شوید بلکه خود میدارید و برایشان نفقه میکنید و کسوت و رزق و مؤنت ایشان بپای میدارید

و قولوا لهم قولا معروفا ایشان را سخن پسندیده می گویید یعنی که ببر وصلت ایشان را وعده نیکو میدهید که ما پس ازین با شما نیکویی کنیم و عطا دهیم و نوازیم و دلیل بر آنکه سفها زنان باشند خبر مصطفی ص است قال الا انما خلقت النار للسفهاء یقولها ثلاثا الا و ان السفهاء النساء الا امرأة اطاعت قیمها ...

میبدی
 
۲۶۹۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... الله اشارتست بکمال قدرت رحمن اشارتست بعموم رحمت رحیم اشارتست بخصوص مغفرت الله است که بیافرید بقدرت فراخ بی حیلت رحمن است که روزی داد از خزینه فراخ بی میونت رحیم است که عیبها فرا پوشید بکرم فراخ بی شفاعت

الله است که بیافرید بنده را و حق شناس ندید و از وی ببرید رحمن است که نعمت گسترانید و از بنده شکر نشنید و نعمت باز نگرفت رحیم است که عیبها دید و فرا پوشید عذر نشنید و پرده ندرید الله داغ کردنست رحمن مرهم نهادنست رحیم در کرم بیفزودنست

خداوندان معرفت و جوانمردان طریقت گفتند معنی باء بسم الله آنست که بی فافرحوا و بی فتروحوا رهیگان من بندگان من بمن شاد باشید و از غیر من آزاد باشید بنام من آرام گیرید بر ضمان من تکیه کنید بیاد من آرامش کنید حق من در دل گیرید عهد من در جان گیرید بنده من هر جا که راستی است آن راستی بنام ماست هر جا که شادی است آن شادی بصحبت ما هر جا که عیشی است آن عیش بیاد ما هر جا که سوزی است آن سوز بذکر ما هر کس را شادیی و شادی دوستان بمهر ما ملک امروز یاد و شناخت ما ملک فردا دیدار و یافت ما

زهی سعادت زهی جلالت که بنده را پیش آمد بی بهانه و علت

جلالتی نه تکلف سعادتی نه گزاف ...

... طبل دهشت برزد سپاه عشق دوال

یا أیها الناس اتقوا ربکم الآیة ای نقطه انسانیت ای صفات بشریت تقوی پناه خویش گیر آن را ملازم باش که حیات بندگان باوست و رستگاری رهیگان دروست و تقوی آنست که بنده فرمان شرع را سپر خویش سازد تأثیر نهی بدو نرسد و آن بر سه رتبت است اول بپناه کلمه توحید شود و از هر چه شرک است بپرهیزد پس بپناه طاعت شود و از راه معصیت بر خیزد پس بپناه احتیاط شود و از شبهت بگریزد هر که این منازل تقوی بصدق باز برد لا محاله بمقصد رستگاری رسد که قرآن مجید چنین خبر می دهدو ینجی الله الذین اتقوا بمفازتهم لا یمسهم السوء و لا هم یحزنون جای دیگر میگوید و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب

هر که او دست در تقوی زند راه رستگاری او از هر چه رنج است برو آسان کنیم و از آنجا که نبیوسد روزی فرستیم ...

... اذا اراد العبد أن یسهو عنی حلت بینه و بین السهو عنی این در آن خبر بیاید که مصطفی ص گفت حکایة از کردگار قدیم جل جلاله اذا علمت أن الغالب علی قلب عبدی الاشتغال بی جعلت شهوة عبدی فی مسألتی و مناجاتی فاذا کان عبدی کذلک عشقنی عبدی و عشقته فاذا کان عبدی کذلک فاراد أن یسهو عنی حلت بینه و بین السهو عنی اولیک اولیایی حقا اولیک الأبطال اولیک الذین اذا ارادت اهل الارض بعقوبة زویتها عنهم لأجلهم

میگوید چون بنده من همه مرا خواند همه مرا داند همه مرا بود من نیز روی دل خود با وی گردانم در همه ارادتها و شهوتها و بایستها برو در بندم و اغیار را بتمامی از آن دل بیرون کنم عشق و اما گفتن و ازما شنیدن بر جان و دلش مسلط کنم بر بساط عشقش آرام دهم صمصام غیرت ازل بر سرش بدارم تا اگر خواهد که با غیری نگرد یا بکسی طمع کند یا بدیگری بازاری سازد فرا نگذارم

شب روز کنم روز شب اندر کارت ...

... نشنیده ای که فردا برستاخیز تقوی را گویند بیا که امروز روز بازار تست هر که را از تو نصیبی بود در آن سرای بقدر نصیب وی او را بمنزلی فرود آر آشنایان خویش را در حضرت عندیت فرود آر که ما در ازل حکم چنین کردیم فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر

الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها خداوندی که هر چه آفرید جفت آفرید هر کس را هام سری پدید کرد و مثلی درو پیوست و شکلی درو بست که وحدانیت و فردانیت صفت خاص اوست و حق و سزای او روی فی بعض الکتب زوجت الأشیاء لیستدل بها علی وحدانیتی

و بث منهما رجالا کثیرا و نساء کمال قدرت و جلال ربوبیت خود فرا خلق نمود که از نسل شخصی راست چندین هزار خلق بیرون آوردم با طبعها و رنگهای مختلف با صورتها و سیرتهای متفاوت هر یکی برنگی دیگر و طبعی دیگر و صورتی دیگر و خلقی دیگر و حالی دیگر و همتی دیگر دو کس را نه بینی هرگز که بیکدیگر مانند بطبع و روا یا بصورت و آسا فسبحان من لا نهایة لمقدوراته و لا غایة لمعلوماته

ثم قال فی آخر الآیة إن الله کان علیکم رقیبا رقیب گوشوان است بر دلها بی بر رسیدن آگاه از کردها بی پرسیدن بی نیاز در کوشیدن از آسودن

این تنبیهی است مر بنده را و پندی بلیغ رونده را یعنی که چون میدانی که من گوشوانم بر دلها و دیده بان بر کردها و گفتها مراقبت بکاردار و حق ما بجای آر و مراقبت آنست که بنده بدل پیوسته با حق مینگرد و نظر حق پیش چشم خویش میدارد و چون داند که از و غافل نیند پیوسته بر حذر می باشد مصطفی ص از اینجا گفت ما کرهت أن یراه الناس منک فلا تفعله اذا خلوت

و انشد فی معناه ...

... صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی

ابن عمر بغلامی شبان بگذشت که گوسفندان بچرا داشت گفت ای غلام ازین گوسفندان یکی بمن فروش غلام گفت این نه آن منست ابن عمر گفت اگر جویند گو که گرگ بخورد غلام گفت فأین الله یعنی پس خدا کو ابن عمر را این سخن از وی خوش آمد رفت و آن غلام را و آن گوسفندان را همه بخرید و غلام را آزاد کرد و گوسفندان را بنام وی باز کرد روزگاری باز میگفت ابن عمر که قال ذلک العبد فأین الله

میبدی
 
۲۷۰۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۴- سورة النساء- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... و الیه الاشارة بقوله عز و جل و أفوض أمری إلی الله

این رشد که در بنده پدید آید از هدایت و ارشاد حق بود که دلگشای و رهنمای بندگان است چنان که گفت عز جلاله و یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم

آراینده حق بر دلهای دوستان و نگارنده ایمان بر سرهای ایشانست چنان که گفت حبب إلیکم الإیمان و زینه فی قلوبکم راست دارنده دلهای دانایان و الهام دهنده در شناخت نیک و بد ایشان است چنان که گفت فألهمها فجورها و تقواها

و نشان این رشد در حق بنده آنست که بر درگاه تن بر خدمت دارد و دل بر معرفت و سر بر محبت و آن گه درین مقامات بر طریق ملازمت و استقامت رود عقدی که با حق بست فسخ نکند و عزمی که کرد نقض نکند و اندرین معنی حکایت ابراهیم ادهم است قدس الله روحه که با یکی هم صحبت بود در راه مکه بشرط آنکه جز خدای را بکسی ننگرند و جز حق بر دل خود راه ندهند گفتا در طواف کودکی را دیدند که خلق از جمال وی بفتنه افتاده بودند و ابراهیم در آن کودک نیکو نظر کرد این درویش گفت ای ابراهیم عهد شکستی و عقدی که بستی در آن خلاف و نقص آوردی که درین غلام زیبا روی چندین نظر کردی گفت ای درویش خبر نداری که این کودک پسر منست درویش گفت پس چرا آواز نگویی و دل بدان شاد نکنی گفت شی ء ترکته لله لا أعود الیه ثم قال مر أنت و سلم علیه و لا تخبره بشأنی و لا تدله علی مکانی قال فمررت و سلمت علیه فقلت له من أنت

فقال ابن ابراهیم بن ادهم قیل لی ان اباک یحج کل سنة فجیت لعلی اراه قال ثم رجعت الی ابراهیم فسمعته ینشد

هجرت الخلق طرا فی هواکا ...

... لما حن الفؤاد الی سواکا

للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الأقربون الآیة حکم میراث بعیب و هنر و بطاعت و معصیت نگردد اگر دو پسر باشند یکی صالح و یکی فاجر یا یکی نیک عهد و یکی بد عهد در میراث مادر و پدر هر دو یکسانند از آنکه میراث عطایی است ابتداء آن از قبل حق نعمتی از خزانه حق بی کسب بنده و در شریعت کرم روا نیست که ببد عهدی بنده نیک عهدی خود بازگیرد همین است حکم ایمان که موهبت الهی است و عطاء رایگانی بکرم خود مؤمنان را داد بی سبب و بی علت لا جرم ظالم و سابق را در آن از هم باز نکرد لا بل که ابتدا خود بظالم کرد فمنهم ظالم لنفسه الآیة

و إذا حضر القسمة أولوا القربی الآیة میگوید چون مستحقان میراث بوقت قسمت حاضر شوند و هر کس بهره خویش بردارد اگر درویشان و یتیمان که ایشان را در آن میراث نصیب نبود حاضر آیند نگر تا ایشان را محروم نگذارید و از آن میراث چیزی رزق ایشان سازید پس گفت و قولوا لهم قولا معروفا اگر همه سخن خوش بود نگر تا از ایشان دریغ ندارید و اگر مستحق میراث کودک باشد ناکس را نیست که تصرف کند در مال وی اما ولی کودک تا آن درویش را وعده نیکو دهد گوید که چون کودک بالغ شود و تصرف در مال خویش تواند او را گوییم تا ترا چیزی دهد و با تو مواسات کند

لطیفه ایست درین آیت سخت نیکو گنه کاران این امت را یعنی فردا در آن عرصه عظمی و انجمن کبری که مطیعان بثواب اعمال خویش رسند امید است که عاصیان مؤمنانرا نیز از رحمت و مغفرت خویش محروم نکنند

دست مایه بندگانت کنج خانه فضل تست

کیسه امید از آن دوزد همی اومیدوار

قوله و لیخش الذین لو ترکوا الآیة اشارت آیت آنست که مرد مسلمان سعادت و بهروزی فرزند و عیال خود بتقوی و سداد خویش حاصل کند نه بجمع مال از بهر آنکه نگفت فلیجمعوا المال و لیکثروا لهم العقار و الأسباب بلکه گفت فلیتقوا الله و لیقولوا قولا سدیدا و یقرب منه قوله ص هاجروا تورثوا ابناءکم مجدا

میبدی
 
 
۱
۱۳۳
۱۳۴
۱۳۵
۱۳۶
۱۳۷
۵۵۱