گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ابن عمر در پیش عایشه صدّیقه شد گفت: یا عایشه! از آن کارها و سرگذشتهای رسول (ص) که مردم را شگفت آید و خیره سر کند یکی با من بگوی. عایشه گفت: یا ابن عمر! کارهای رسول (ص) همه آنست که مردم را شگفت آید، و از آن درماند چون بشنود. در حجره و نوبت من بود، شبی در جامه خواب خفته بمن گفت: یا عایشه! اوفتد که مرا دستوری دهی امشب تا خدای را عبادت کنم و با ذکر وی پردازم. گفتم: یا رسول اللَّه هر چند قرب تو و هوای تو دوست دارم، اما ترا بآنچه می‌گویی دستوری دادم. پس برخاست و وضوی برآورد و در نماز شد، آن گه قرآن خواندن گرفت، و گریستن بر وی افتاد، چندان بگریست که خاک زمین از اشک وی تر شد، تا بوقت صبح برین صفت بود. پس بلال آمد تا او را از نماز بامداد آگاهی دهد، وی را دید که نهمار میگریست. گفت: یا رسول اللَّه این همه گریستن چراست؟ نه گناهانت گذشته و آینده آمرزیده‌اند؟

گفت: یا بلال! أ فلا اکون عبدا شکورا؟ پس بنده سپاس‌دار نیم؟ یا بلال! چرا نگریم؟ و امشب این آیت بمن فرو فرستادند: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ... الی آخر الآیات یا بلال ویل لمن قرأها و لم یتفکّر فیها! علی بن ابی طالب (ع) گفت: رسول خدا (ص) چون نماز شب را برخاستی در آسمان نگرستی این آیت بر خواندی: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ تا آنجا که گفت: فَقِنا عَذابَ النَّارِ. و بخبری دیگر می‌آید که: اشدّ آیة فی القرآن علی الجنّ هذه الآیة إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. میگوید: در آفرینش آسمان و زمین، و شد آمد شب و روز از پس یکدیگر، این بجای آن و آن بجای این، نشانهایی است و عبرتهایی خداوندان خرد را، همانست که جای دیگر گفت: یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ، گفته‌اند که: شب فرا پیش روز داشتن در ذکر از بهر آنست که شب اصل است، و روز از آن بیرون آورده، و فرا پی آن داشته، بحکم آن آیت که گفت عزّ جلاله: وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ ای ننزع و نخرج منه‌ النّهار. ابن عباس گفت: قریش پیش جهودان شدند، گفتند: موسی (ع) بشما چه نشان آورد بر دلالت وحدانیت اللَّه و نبوت خویش؟ گفتند: عصا و ید بیضا. بپیش ترسایان شدند گفتند: با عیسی (ع) چه بود از دلائل نبوت؟ ایشان جواب دادند که: کان یبرئ الأکمه و الأبرص و یحیی الموتی. پس بر مصطفی (ص) آمدند. گفتند: یا محمد! ما را نیز نشانی باید، و نشان آن خواهیم که رب العالمین این کوه صفا بازر کند! اللَّه بجواب ایشان این آیت فرستاد: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الآیة.

روایت کرده‌اند از ابن عباس در آفرینش آسمان و زمین، که ربّ العزّة جلّ جلاله اول نوری بیافرید پس ظلمتی، و آن گه از آن نور جوهری سبز بیافرید چندان که هفت آسمان و هفت زمین، آن گه آن جوهر را بر خود خواند، جوهر از هیبت و سیاست نداء حق بر خود بگداخت، آبی گشت مضطرب و لرزنده، و تا بقیامت هم چنان مضطرب خواهد بود. این آب که تو می‌بینی که در روش خود می‌لرزد و می‌جنبد از هیبت و سیاست آن نداء حق است. پس رب العالمین باد را بیافرید و آب بر پشت باد بقدرت بداشت، پس عرش عظیم بیافرید و بر آب نهاد، فذلک قوله عزّ و جلّ: وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ. پس از آب آتش پدید آورد، تا آب بر جوشید و از آن دخانی بر آمد و کفی بر سر آورد. ربّ العزّة از آن دخان آسمان بیافرید و از آن کف زمین بیافرید. اختلاف است میان علما که اول کدام آفرید؟ و درست‌تر آنست که اول جوهر زمین آفرید، پس قصد آسمان کرد، و آسمانها را بیافرید. چنان که گفت عزّ و علا: ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ. پس از آن زمین را دحی کرد، چنان که در قرآن است: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها. و در خبر ابن عباس است: ثمّ نزل ببطن وجٍّ فدحیها، ای بسطها، و تمامی این خبر در سورة البقرة بیاورده‌ایم. و آسمانها که آفرید هفت آفرید، و زمین هفت، چنان که آنجا گفت: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‌

همه زبر یکدیگر آفرید، بر هیأت صنوبر، هر چه بالاتر فراختر، و هر چه زیرتر تنگتر، آسمان هفتم فراختر است که برتر از همه آسمانهاست، و زمین هفتم تنگتر است که زیر همه زمینهاست. و گفته‌اند: آسمان هفتم بر رنگ زمرّد است سبز، نام آن عالیه، و تسبیح سکّان آن: سبحان ربی الأعلی. و آسمان ششم بر رنگ یاقوت سرخ، نام آن عرش، و تسبیح سکّان آن: سبحان الذی لا یبقی الا وجهه. آسمان پنجم برنگ زر و نام آن حیقوم، و تسبیح اهل آن: «سبحان ربنا العظیم». آسمان چهارم برنگ سیم سپید، نام آن ازیلون و تسبیح اهل آن: «سبّوح قدّوس ربّنا الرّحمن لا اله الّا هو». آسمان سیوم برنگ شبه، نام آن ماعون، و تسبیح اهل آن: «سبحان الحیّ الّذی لا یموت». آسمان دوم برنگ مس نام آن قدوم و بروایتی قیدوم، و تسبیح اهل آن: «سبحان ذی الملک و الملکوت». بعضی علما گفته‌اند: زیر آسمان دنیا هفت فلک است، فلک اول قمر راست، قمر از آنجا تابد، برجی بدو روز و سیک روزی گذارد. فلک دوم زهره راست برجی به هفده روز گذارد. فلک سیوم عطارد راست برجی به بیست و شش روز گذارد. فلک چهارم آفتاب راست برجی بسی روز گذارد. فلک پنجم مریخ راست برجی بچهل و پنج روز گذارد. فلک ششم مشتری راست برجی بسالی گذارد. فلک هفتم فراخ ترین افلاک است و زیر آسمان دنیاست، زحل از آنجا تابد، و زحل گران رواست، هر روز دو دقیقه رود، برجی بدو سال و نیم گذارد، فلک بسی سال برد (؟). و این خلاف قول منجمان است که میگویند: هفت آسمان‌اند، گویند وراء این هفت فلک، فلک هشتم است که آن را فلک الافلاک گویند، و این نزدیک اهل حق عرش عظیم است، و بالاء این یکی دیگر میگویند و آن را فلک الاثیر میخوانند، و میگویند محرّک افلاک است، و بنزدیک اهل حق آنکه ایشان فلک الاثیر میخوانند خداست جلّ جلاله، و عزّ کبریاؤه، و عظم شأنه.

الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً روایت کنند از علی بن ابی طالب و از ابن عباس که: ذکر اینجا نماز است، و معنی آنست که ایشان که نماز کنند بپای ایستاده، پس اگر نتوانند عذری را، نماز کنند نشسته، پس اگر نتوانند بپهلو خفته، اینست که ربّ العالمین گفت: قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی‌ جُنُوبِهِمْ، و بر وفق این تفسیر مصطفی (ص) گفت عمران حصین را: «صلّ قائما و ان لم تستطع فقاعدا، فان لم تستطع فعلی جنب».

دیگر مفسران بر آنند که: این ذکر زبان است و صفت ایشان است که پیوسته بر مداومت خدای را یاد کنند، که آدمی ازین سه حال خالی نیست، یا بر پای است یا نشسته یا خفته، یعنی بهمه حال و همه وقت ذاکر است، و ذکر فراوان کلید سعادت بندگان است، و سبب پیروزی جاودان، کما قال اللَّه عزّ و جلّ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.

و عن معاذ بن جبل قال قال رسول اللَّه (ص): اکثروا من ذکر اللَّه علی کلّ حال فانّه لیس من عمل احبّ الی اللَّه و لا أنجی للعبد من کلّ سیّئة فی الدّنیا و الآخرة من ذکر اللَّه. قالوا: و لا القتال فی سبیل اللَّه؟ فقال: لولا ذکر اللَّه لم یؤمر بالقتال فی سبیل اللَّه، و لو اجتمع النّاس علی ما امروا من ذکر اللَّه ما کتب اللَّه القتال علی النّاس، و ذکر اللَّه لا یمنعکم من القتال، بل هو عون لکم علی ذلک، فقولوا: لا اله الّا اللَّه، فقولوا: اللَّه اکبر، و قولوا: سبحان اللَّه، و قولوا: الحمد للَّه، و قولوا: تبارک اللَّه، و انّهنّ خمس لا یعدلهنّ شی‌ء، و قال: طوبی لاقوام یحسبهم النّاس مجانین لکثرة ذکر اللَّه، و قال: من عجز منکم عن اللّیل ان یکابده، و بخل بالمال أن ینفقه، و جبن عن العدوّ أن یجاهده، فلیکثر ذکر اللَّه، و قال: الغفلة فی ثلاث: الغفلة عن ذکر اللَّه، و الغفلة فیما بین طلوع الفجر الی طلوع الشّمس، و الغفلة عن أن یغفل الرّجل حتّی یرکبه الدّین، و قال: من صلّی الغداة ثم قعد یذکر اللَّه حتّی تطلع الشّمس جعل اللَّه بینه و بین النّار سترا. و قال: یقول اللَّه عزّ و جلّ: یا ابن آدم! اذکرنی بعد صلاة الفجر ساعة، و بعد صلاة العصر ساعة، اکفک ما بین ذلک.

وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مقداد اسود گفت: در پیش بو هریره شدم، شنیدم از وی که رسول خدا (ص) گفت: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سنة».

گفتا: و در پیش ابن عباس شدم شنیدم از وی که گفت: رسول خدا (ص) گفت: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سبع سنین».

گفتا: پس در پیش ابو بکر صدیق شدم، شنیدم از وی که میگفت: سمعت رسول اللَّه یقول: تفکّر ساعة خیر من عبادة سبعین سنة.

مقداد گفت: این بر من مشکل شد. پیش مصطفی (ص) شدم، و قصه با وی گفتم. مصطفی (ص) گفت: صدقوا فیما قالوا، آن گه خواست که تحقیق آن با من نماید، ابو هریره را بخواند، گفت: یا باهریرة فیما ذا تتفکّر؟ فقال: فی خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار. فقال رسول اللَّه: تفکّرک خیر من عبادة سنة.

آن گه ابن عباس را بخواند، گفت: یا ابن عباس فیما ذا تتفکّر؟ قال: فی الموت و هول المطّلع. قال: تفکّرک خیر من عبادة سبع سنین.

آن گه بو بکر را بخواند، گفت: یا ابا بکر تو تفکّر بچه کنی؟

گفت: یا رسول اللَّه چون از احوال و اهوال قیامت بر اندیشم، و آن سیاست و انواع عقوبت که اللَّه تعالی عاصیان و مجرمان را ساخته است با خود اندیشه کنم، که چه بودی اگر اللَّه تعالی مرا شخصی عظیم دادی در قیامت، چنان که دوزخ را بمن پر کردی، تا وعده وی راست شدی! و این بیچارگان بدبختان را از آتش و عقوبت برهانیدی! رسول خدا گفت: یا ابا بکر تفکّرک خیر من عبادة سبعین سنة.

رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا اینجا مضمری است، یعنی: و یقولون ربّنا ما خلقت هذا باطلا، ای خلقا باطلا، یعنی خلقته دلیلا علی حکمتک و کمال قدرتک.

سُبْحانَکَ ای تنزیها لک من أن تکون خلقتهما بالباطل.

فَقِنا ای اصرف عنّا عذاب النّار. جایی دیگر گفت: رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ. این دعاهایی است که ربّ العزّة مؤمنانرا می‌درآموزد، و میگوید: مرا چنین خوانید، و بمن تقرب چنین کنید. رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ از «خزی» است و خزی رسوایی است و خواری، و گفته‌اند از «خزایت» است، و خزایت شرمساری است، یعنی که مؤمن عاصی را شرمسار کند و کافر را رسوا و خوار کند. سعید مسیب گفت: این خصوصا کافرانراست که هرگز از دوزخ بیرون نیایند، معناه انّک من تخلد النّار فقد اخزیته ای اهلکته، وَ ما لِلظَّالِمِینَ یعنی الکفّار «مِنْ أَنْصارٍ یمنعونهم من عذاب اللَّه.

رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً.. یعنی محمدا (ص)، و قیل هو القرآن یدعو الی الایمان، و ذلک شهادة أن لا اله الّا اللَّه، و أنّ محمدا عبده و رسوله. قتاده گفت که: اللَّه تعالی خبر داد از مؤمنان انس و مؤمنان جنّ که چه گفتند؟ مؤمنان جنّ را گفت: فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ. انس را گفت: رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا ای: و استر عنّا ذنوبنا بقبول الطّاعات حتّی تکون کفّارة لها.

وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ و هم الأنبیاء و الأولیاء، یعنی: توفّنا فی جملتهم حتّی تحشرنا معهم و فی زمرتهم.

رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی‌ رُسُلِکَ ای علی السنتهم من النّصر لنا، و الخذلان بعدوّنا. میگوید: بار خدایا آنچه ما را وعده دادی بر زبان پیغامبران که مؤمنانرا نصرت دهم، و کافران را مقهور و مخذول کنم، و قرآن بدان ناطق که إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا. جایی دیگر گفت: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‌

، خداوندا! این وعده نصرت که ما را دادی منجز کن، و اعلاء کلمه حق را اعداء دین مقهور و مخذول کن.

آن گه گفت: إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ خداوندا! دانم که تو وعده خلاف نکنی، لکن ما را صبر نیست، هر چه کنی زود کن. پس ربّ العالمین این بی‌صبری مؤمنانرا عذر بنهاد، گفت: آدمی را شتابنده آفریدم، از آنست که می‌صبر نکند، کما قال عزّ و جلّ: وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا، خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیاتِی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ.

روی انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): «من وعده اللَّه عزّ و جلّ علی عمل ثوابا فهو منجزه له، و من وعده علی عمل عقابا فهو بالخیار».

یکی از ابو عمرو علا پرسید که: اللَّه تعالی وعده خلاف کند؟ جواب داد که نکند خلاف وعده، پرسید که: وعید خلاف کند؟ جواب داد که: کند. گفت: چه معنی را چنین است؟ گفت: خلاف وعده نشان عیب است، و اللَّه از عیب پاکست و منزّه، و خلاف وعید اظهار کرم است، و اللَّه تعالی از همه کریمان کریم‌تر، و از همه بخشایندگان بخشاینده‌تر، و فی معناه انشد:

و انّی و ان اوعدته او وعدته

لمخلف ایعادی و منجر موعدی‌

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ قال الحسن (ع): ما زالوا یقولون ربّنا! ربّنا! حتّی استجاب لهم ربّهم.

و روی عن جعفر الصادق (ع) قال: من حزنه امر فقال خمس مرّات ربّنا، نجاه اللَّه ممّا یخاف و أعطاه ما اراد. قیل له: و کیف؟ فقرأ: الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً الی قوله، إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ.

قال عثمان بن عفان: من قرأ فی لیلة: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الی آخرها، کتبت له بمنزلة قیام لیلة.

فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ این «فا» فاء جوابست، و این استجابت جواب آن قول مضمر است که: یقولون ربّنا... أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ این نصب همزه از بهر آنست که تفسیر اجابت است. میگوید: پاسخ کرد ایشان را خداوند ایشان، که من ضایع نکنم کردار هیچ کارگر را، یعنی چون کردار نیکو بود بصفت شایستگی.

چنان که جای دیگر گفت: إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا. ضیاع و ضلال در لغت یکی است. مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‌ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ سبب نزول این آیت آن بود که ام سلمه گفت: یا رسول اللَّه چونست که اللَّه تعالی همه ذکر مردان میکند در هجرت، و ذکر زنان نمی‌کند؟ ربّ العالمین این آیت بجواب وی فرستاد که: مزد هیچ کارگر ضایع نکنم از مردان و از زنان شما که مؤمنان‌اید، و معنی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ آنست که: شما همه از یکدیگراید، یکدیگر را برادران و خواهران، و یکدیگر را همدینان، و یکدیگر را خویشان. یعنی خویشی در دین، و در نصرت، و در موالات، چنان که جایی دیگر گفت: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ. و گفته‌اند: معنی آنست که: حکم همگان در ثواب یکسان است.

فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ این مصطفی (ص) است و مهاجرة الأولی آنان که مشرکان ایشان را از مکه بیرون کردند.

وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی یعنی فی طاعتی و دینی، این سابقان مسلمانان‌اند.

وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا این عامّه مهاجران‌اند. قراءة حمزة و الکسائی «و قتلوا و قاتلوا» یعنی قتل بعضهم و قاتل من بقی منهم. و قیل: فیه اضمار «قد»، ای: و قتلوا و قد قاتلوا. مکی و شامی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا مشدّد خوانند، یعنی: انّهم قطعوا فی المعرکة. باقی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا بتخفیف خوانند، ای: قاتلوا حتی قتلوا.

لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ الآیة، روی عبد اللَّه بن عمیر، قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: انّ اللَّه عزّ و جلّ یدعو یوم القیامة بالجنّة، فتأتی بزخرفها و زینتها، فیقول الرّبّ: این عبادی الّذین قاتلوا فی سبیل اللَّه، و اوذوا فی سبیلی، و جاهدوا فی سبیلی؟

ادخلوا الجنّة بغیر حساب و لا عذاب. فتأتی الملائکة فیسجدون و یقولون: نحن نسبّح اللّیل و النّهار، و نقدّس لک، من هؤلاء الّذین آثرتهم علینا؟ فیقول الرّبّ: هؤلاء عبادی الّذین اوذوا فی سبیلی. فتدخل علیهم الملائکة و تقول: سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ.

لا یَغُرَّنَّکَ مخفف. قراءت رویس است از یعقوب، لا یَغُرَّنَّکَ قراءت عامّه قرّاء است، و هر چند که خطاب با پیغامبر است امّا مراد باین امت است، ای: «لا یغرنکم ایها المؤمنون»، مؤمنان امّت را میگوید: نگر تا شما فریفته نشوید بآنکه کافران در شهرها میگردند بایمنی و برخورداری! این بآن گفت که بعضی مؤمنان مشرکان عرب را دیدند با تنعّم و تفرج که در شهرها میگشتند و بازرگانی میکردند، و خوش می‌زیستند بآسانی و فراخی و راحت، گفتند: چونست که دشمنان خدا و رسول (ص) چنین‌اند؟ و ما که مؤمنانیم به بی‌کامی و بی‌مرادی روزگار بسر میبریم؟

رب العالمین آرام دل ایشان را این آیت فرو فرستاد، و همانست که جای دیگر گفت: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ.

آن گه گفت: مَتاعٌ قَلِیلٌ اینجا ضمیری است، ای ما یتقلّبون فیه متاع قلیل و مثله قوله عزّ و جلّ: قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ، و قال النّبی (ص): ما الدّنیا فی الآخرة الّا مثل ما یجعل احدکم اصبعه فی الیمّ فلینظر بم یرجع؟!

و قال (ص): ما الدّنیا فی ما مضی منها الّا کمثل ثوب شقّ باثنین، و بقی خیطه، الا فکان ذلک الخیط قد انقطع.

ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ. ای بئس المستقرّ الّذی یمهدون الیه.

لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ الآیة «لکن» کلمتی است در موضع استثناء، در آن موضع است که پارسی گوید باری.

لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ نزل نامی است پیشین چیزی که در منزل نازل را حاضر کنند.

ثم قال: وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ یعنی: خیر لهم من متاع الکفّار، همانست که آنجا گفت: وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً، ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ‌، وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ، وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی‌، وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ.

قال عمر دخلت علی رسول اللَّه (ص) فاذا هو مضطجع علی رمال حصیر لیس بینه و بینه فراش قد اثر الرّمال بجنبه، متّکئا علی وسادة من ادم، حشوها لیف. قلت: یا رسول اللَّه ادع اللَّه فلیوسّع علی امّتک، فانّ فارس و الروم قد وسّع علیهم و هم لا یعبدون و اللَّه، فقال: أوفی هذا انت یا ابن الخطاب؟! اولئک قوم عجّلت لهم طیّباتهم فی الحیاة الدّنیا. و فی روایة أخری. «أما ترضی أن تکون لهم الدنیا و لنا الآخرة».

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ الآیة ابن عباس و جابر و انس و قتاده گفتند: این آیت در شأن نجاشی فرود آمد ملک حبشه. جبرئیل آمد مصطفی (ص) را از مرگ وی خبر کرد، رسول (ص) بگورستان بقیع بیرون شد، با یاران وی، رب العالمین حجاب از پیش دیده مصطفی (ص) برداشت، تا از مدینه بزمین حبشه نگرست، و آن سریر که هیکل نجاشی بر آن بود بدید، بر وی نماز کرد بچهار تکبیر، آن گه از بهر وی آمرزش خواست، و یاران را گفت که از بهر وی آمرزش خواهید. منافقان گفتند این چیست که بر علجی حبشی نصرانی که نه بر دین ویست نماز میکند؟ پس رب العالمین این آیت فرستاد در شأن وی، و گواهی داد بایمان وی. عطا گفت: چهل مرد از اهل نجران از بنی الحرث بن کعب و سی و دو مرد از زمین حبشه و هشت مرد از روم بر دین عیسی (ع) بودند. پس به مصطفی (ص) ایمان آوردند، رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد. ابن جریح و ابن زید گفتند: در شأن عبد اللَّه خزرجی آمد ابو یوسف امام بنی اسرائیل و گواه اللَّه که رب العالمین در حق وی گفت: قُلْ کَفی‌ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ، و کم کسی را در قرآن چندان آیتهای مدیح است مکشوف و مبیّن، که ویراست.

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ یعنی القرآن وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ یعنی التوریة و الانجیل، «خاشعین» ای متواضعین للَّه عزّ و جلّ، لا یَشْتَرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا ای عرضا یسیرا من الدّنیا، کفعل الیهود ممّا اصابوا من سفلتهم، من المآکل، من الطّعام و الثّمار عند الحصاد.

أُولئِکَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ فیه ثلاثة اقوال: احدها اذا حاسب حاسب حسابا یسیرا، و الثّانی سریع الخبر یجازی بحساب العمل، و الثّالث حافظ اعمال العباد، لا یدخل علیه فی ذلک ما یدخل علی المحاسب من التّذکیر و الغلط، جلّ اللَّه عن ذلک.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا... این صبر است بر گزاردن احکام شرع، و فرمانهای حق، و بر مقاسات انواع بلا که باراده و تقدیر حق ببنده رسد، و حقیقت آن ترک شکوی است، و صدق رضا، و قبول قضا بجان و دل، و منه‌

قوله (ص) حکایة عن اللَّه عزّ و جلّ: «من لم یصبر علی بلائی، و لم یشکر نعمایی، و لم یرض بقضایی، فلیطلب ربا سوای».

وَ صابِرُوا این صبر است در قتال مشرکان، و کوشیدن در دین حق، و نصرت مسلمانان. وَ رابِطُوا معنی «مرابطه» آنست که لشکر مسلمانان در ثغرهای کفّار اسپان ساخته دارند، بر آخرها بسته، تا اذای کفار از مسلمانان باز دارند و نصرت دین اسلام را بکوشند. از ربط گرفته‌اند و معنی «ربط» بستن است و استوار کردن، وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ ازین است. پس هر کسی که در ثغر نشیند و دین اسلام بپای دارد، باقامت حرب یا باظهار حجّت، او را «مرابط» گویند اگر چه مرکب و خیل ندارد.

قال رسول اللَّه (ص): «من رابط یوما فی سبیل اللَّه جعل اللَّه بینه و بین النّار سبع خنادق، کلّ خندق منها سبع سماوات و سبع ارضین.

و قال (ص): رباط یوم و لیلة خیر من صیام شهر و قیامه، و ان مات جری علیه عمله الّذی کان یعمله، و اجری علیه رزقه.

و گفته‌اند: معنی «مرابطه» مراقبة است و انتظار، یعنی انتظار الصّلاة بعد الصّلاة. و دلیل برین قول خبر مصطفی (ص) است.

قال (ص): أ لا اخبرکم بما یمحو اللَّه به الخطایا، و یرفع به الدّرجات؟ قالوا بلی یا رسول اللَّه! قال: اسباغ الوضوء علی المکاره، و کثرة الخطأ الی المساجد، و انتظار الصّلاة بعد الصّلاة، فذلکم الرّباط.

وَ اتَّقُوا اللَّهَ ای: فی کلّ ما امرکم به، و نهاکم عنه، فمن فعل فقد أفلح، فذلک قوله لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.

روی ابو هریرة عنه: انّ رسول اللَّه (ص) کان یقرأ عشر آیات من آخر آل عمران کلّ لیلة.