گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ هر جای که یا أَیُّهَا النَّاسُ گفت اتَّقُوا رَبَّکُمُ در آن پیوست، و هر جای که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا گفت اتَّقُوا اللَّهَ در آن پیوست. اتَّقُوا رَبَّکُمُ خطاب عموم است که تقوی ایشان بر دیدار نعمت است، و همت ایشان پرورش تن برای خدمت حق جلّ شأنه.

و اتَّقُوا اللَّهَ خطاب اهل نواخت و کرامت است، که تقوی ایشان بر مراقبت منعم است و قصد ایشان روح روح در مشاهدت حق، و شتّان ما بینهما. اتَّقُوا رَبَّکُمُ خطاب مزدوران است و اتَّقُوا اللَّهَ خطاب عارفان. مزدوران در طلب ناز و نعمت‌اند، و عارفان در طلب راز ولی نعمت. مزدوران از اللَّه غیر او خواهند، و عارفان خود اللَّه خواهند. احمد بن خضرویه حق تعالی را بخواب دید گفتا: «یا احمد! کلّ الناس یطلبون منّی الّا ابا یزید فانّه یطلبنی».

اذا ما تمنّی النّاس روحا و راحة

تمنّیت ان القاک یا عزّ خالیا

روزی که مرا وصل تو در چنگ آید

از حال بهشتیان مرا ننگ آید

گفته‌اند که: تقوی بر سه قسم است: یکی تقوی عقوبت اندر صبر کردن از معاصی، چنان که گفت: وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ. دیگر تقوی اندر شکر نعمت، چنان که گفت: و اتَّقُوا رَبَّکُمُ. سدیگر تقوی برؤیت وحدانیّت بی اعتبار ثواب و عقاب. چنان که گفت: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ. اوّل تقوای ظالمانست، دیگر تقوای مقتصدانست، سدیگر تقوای سابقان.

قوله تعالی: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا اوّل گفت: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، و در آخر گفت: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً، و در میان گفت: اتَّقُوا اللَّهَ سرّ ترتیب این کلمات آنست که بنده قصد اعتصام داشت به اللَّه، و راه آن جز تقوی نیست، و حقیقت تقوی تحصیل طاعاتست، و تحصیل طاعات جز بکتاب و رسول نیست که بِحَبْلِ اللَّهِ عبارت از آنست. میگوید: دست در بِحَبْلِ اللَّهِ زنید، تا بتقوی رسید، و از تقوی باعتصام او رسید، و از اعتصام بتوکل رسید، و از توکل باستسلام رسید، و بنده چون باستسلام رسید از وسائط مستغنی شد و بحق قائم گشت، فهو الّذی قال اللَّه عزّ و جلّ فیه: «فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر» الحدیث...

و گفته‌اند: اعتصام سه ضرب است: ضرب اول دست بتوحید زدن، چنان که گفت: فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی‌. دیگر دست بقرآن زدن و بآن کار کردن، و هو قوله تعالی: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ. سدیگر دست بحق زدن، و ذلک فی قوله تعالی: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ. این حقّ اعتصام است، و هر حقی را حقیقتی است.

حقیقت این دست اعتماد بضمان اللَّه زدن است، و دست مهر بلطف مولی زدن.

قوله: وَ لا تَفَرَّقُوا حثّ مسلمانان است بر ألفت و اجتماع که نظام ایمان به آنست و استقامت کار عالم بسته در آن است، و الفت و اجتماع مسلمانان ادب دینست و زین شریعت، و نظام اسلام، و مایه خیر، و رکن هدایت و اصل طاعت، و موجب ثواب، و لهذا قال عزّ و جلّ: لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ. و قال تعالی: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. و سئل النّبی (ص): «ا یتزاورون اهل الجنّة؟ قال: یزور الاعلی الأسفل، و لا یزور الاسفل الاعلی، الّا الّذین یتحابّون فی الدّنیا فانّهم یأتون فیها حیث شاءوا».

و درین معنی خبر بو هریره است روایت از مصطفی (ص)، گفت: «در بهشت مردی مشتاق دیدار برادر خود شود، آن برادر که در دنیا او را دوست داشتی از بهر خدای، در راه خدای بی‌نسبی و سببی، گوید: «یا لیت شعری: ما فعل اخی؟»

یعنی کاشک دانستمی که آن برادرم چه کرد؟ و کارش بچه رسید؟ از نواختگانست یا راندگان؟ سوختنی است یا افروختنی؟ در بوستان دوستانست یا در زندان رندان؟

ربّ العالمین آن درد دل وی را در حق برادر خویش مرهمی بر نهد فریشتگان راگوید: «سیروا بعبدی هذا الی اخیه»

این بنده مرا نزد برادر او برید. فریشتگان بفرمان خدای آیند، و بایشان نجیب بهشتی با رحل نور. گویند: «قم فارکب و انطلق الی اخیک.»

ای بنده خدا گرت دیدار برادرت آرزوست، خیز تا رویم.

بران نجیب نشیند هزار ساله راه بیک ساعت باز برد. و مصطفی (ص) گفت: چندان که شما بر نجیب نشینید و یک فرسنگ برانید ایشان هزار ساله راه برانند، تا بمنزل آن برادر فرو آید، سلام کند. آن برادر سلام را علیک گوید، و ترحیب کند، دست بگردن یکدیگر در آرند، و شادی خویش با یکدیگر گویند.

بس که من در جستن تو گرد سر بر گشته‌ام

بی تو ای چشم و چراغم چون چراغی کشته‌ام‌

پس گوید: الحمد للَّه الذی جمع بیننا فی هذه الدرجة، فیجعل اللَّه تلک الدرجة مجلسها فی خیمة مجوفة بالدر و الیاقوت.

قوله، وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ هذه اشارة الی اقوام قاموا باللَّه للَّه، لا تاخذهم لومة لائم، و لم یقطعهم عن اللَّه استنامة الی علّة، قصروا انفاسهم و استغرقوا عمرهم علی تحصیل رضاء اللَّه، عملوا للَّه، و نصحوا لدین اللَّه، و دعوا خلق اللَّه الی اللَّه فربحت تجارتهم و ما حسرت صفقتهم. صفت قومی است که باقامت حق قائم‌اند و از حول و قوّت خویش محرّر، وز ارادت و قصد خویش مجرّد، از دائره اعمال و احوال بیرون، و از اسر اختیار و تصرّف آزاد، خدا را دانند، خدا را خوانند، و دین خدای را کوشند، وز خلق و ملامت خلق نیندیشند، در دل دوستی مولی دارند، و در دیده کحل تجلّی دارند، هر چیزی چنان که هست بینند. دیگران از صنع بصانع نگرند ایشان از صانع در صنع نگرند. خاصگیان حضرت‌اند، بداغ گرفتگان مملکت‌اند.

بنده خاص ملک باش که با داغ ملک

روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس‌

سوخته وصلت‌اند و کشته محبّت، خونشان هدر، و مالشان تلف، امّا دلشان در قبضه، و جانشان در کنف. این چنانست که گویند: دلبری داری به از جان، غم مخور گو جان مباش من کان فی اللَّه تلفه، کان اللَّه خلفه.

قوله: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا تفرّق دیگرست و اختلاف دیگر. تفرّق ضدّ اجتماع است، و اختلاف ضدّ اصطلاح. تفرّق پراکندگی اصحاب طریقت است، و اختلاف پراکندگی ارباب شریعت. تفرق آنست که مراد بنده دیگر بود و مراد حق دیگر، و اجتماع آنست که مراد بنده و مراد حق یکی شود.

و فی الخبر: «من جعل الهموم همّا واحدا کفاه اللَّه هموم الدّنیا و الآخرة».

و گفته‌اند: تفرّق آنست که نظاره خلق کند و اسباب بیند لا جرم هرگز از رنج و خصومات خلق بر نیاساید، و اجتماع آنست که نظاره حق کند، داند که حق یکتا و کار از یک جا، و حکم ازین یک در. امّا اختلاف ارباب شریعت بر دو ضربست: یکی در اصول دین دیگر در فروع.

اما اختلاف در اصول عظیم است و خطرناک، لا بد یکی از دو بر حق است و یکی بر باطل، کسی را که مقصدش مغرب است و آن گه راه مشرق گیرد هرگز کی بمقصد رسد! هر چند که رود از مقصد هر روز دورتر شود، و باز مانده‌تر، و هو المشار الیه بقوله تعالی: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ.

اما اختلاف امّت در فروع چنانست که قومی روی نهند بیک مقصد اندر راههای مختلف، بعضی دور و بعضی نزدیک، هر چند که در روش مختلف باشند اما در مقصد یک جای فرود آیند، و مجتمع شوند. این اختلاف عین رحمت است. و الیه‌

اشار النّبی (ص): «الاختلاف فی امّتی رحمة»، یعنی رحمتی بود از خداوند بر خلق این اختلاف در فروع، تا کار دین بر ایشان تنگ نشود و راه آن دشخوار نگردد.

و ذلک فی قوله تعالی: وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ. و قال تعالی: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode