گنجور

 
۲۲۱

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶

 

... من و محراب آن خم ابرو

موسی و طور ما و کوچه یار

هرکسی در رهی کند تک و پو ...

نظیری نیشابوری
 
۲۲۲

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

شاهدی بر سر این کوچه پدیدار شده

هر که زین راه گذشتست گرفتار شده

گل که خندان و شکفتست به این می نازد

که به پای دلش از کوچه ما خار شده

گر بارزی که مقیم سر کویش گردی ...

نظیری نیشابوری
 
۲۲۳

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸

 

... باریده برگ گل به سر از سنگ طعنه ام

در کوچه ای که طبع جفاکش برآمده

بادا شکسته خاطر سلطان ز جرم من ...

نظیری نیشابوری
 
۲۲۴

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹

 

... در شکوه عنان دل شاکی نگرفتی

در کوچه وحدت که شهودی به دوام است

حظ نظر از وسوسه ناکی نگرفتی ...

نظیری نیشابوری
 
۲۲۵

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

... لب خیرگیی می کند ار پیش ره آید

ابروی گشادی ز پس کوچه تنگی

زان لطف و عتابی نکشیدیم که هرگز ...

نظیری نیشابوری
 
۲۲۶

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - ایضا در مدح صاحبی ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان بن بیرام خان واقعست

 

... گر مرا محتسب کوی خرابات کنند

باده در کوچه و بازار فراوان گردد

شورش و تفرقه در شهر اگر نایابست ...

نظیری نیشابوری
 
۲۲۷

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

... در بزم اگر جای ندارم غم نیست

در کوچه او ره به گدایی دارم

نظیری نیشابوری
 
۲۲۸

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

... خرمن آن ده دنیا به جوی گو بفروش

آن که داند که سر کوچه خمار کجاست

گام اول به سرت بر نهم اندر طلبش ...

عرفی
 
۲۲۹

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

... بهر دل تعظیم کرد از بهر ایمان بر نخاست

بی نیازی کن که گرد کوچه ی افتادگی

دام را دریوزه تا نگرفت انسان بر نخاست ...

عرفی
 
۲۳۰

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶

 

... صنم تراش من از کفر غافل افتاده است

مرا معامله در کوچه ایست با مرهم

که صد مسیح به یک زخم بسمل افتاده است ...

عرفی
 
۲۳۱

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶

 

... گفته ای ای همنشین گویا که این بیمار کیست

از شهیدان کوچه های قدسیان عرفی تو راست

زهره ای داری بگو کز غمزه ی خونخوار کیست

عرفی
 
۲۳۲

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴

 

نخورم زخم در آن کوچه که مرهم باشد

نشوم کشته در آن شهر که ماتم باشد ...

عرفی
 
۲۳۳

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴

 

... ما معتکف کعبه نشینم که در وی

بیهوده به هر کوچه دویدن نگذارند

پیداست از آن حسن نظربازی عرفی ...

عرفی
 
۲۳۴

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹

 

... دلم ز کوی خرابات دور کرده هنوز

خبر ز کوچه ناموس وننگ می گیرد

به ملک هستی ما رو نهاد سلطانی ...

عرفی
 
۲۳۵

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷

 

... ز بهر طاعت ایزد رواج می طلبند

گذر به کوچه همت مبادشان عرفی

که کام دل ز در احتیاج می طلبند

عرفی
 
۲۳۶

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳

 

... سخنم از آن نباشد بر اهل عیش روشن

که چو باد کوچه غم نفسم غبار دارد

ز متاع شهر سنت بود آن گران تجمل ...

عرفی
 
۲۳۷

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

... در بهشت ببندد و به روی خویش نپوشد

غبار کوچه راحت به دامنش ننشیند

لباس درد تو بر هر که روزگار بپوشد ...

عرفی
 
۲۳۸

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳

 

به داغ کفر و دین در کوچه و بازار می باید

به خلوت سبحه بر کف در میان زنار می باید ...

عرفی
 
۲۳۹

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳

 

... که بلبل دل من در قفس نمی گنجد

صباح و شام در آن کوچه می کشد عرفی

که ترس شحنه و بیم عسس نمی گنجد

عرفی
 
۲۴۰

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸

 

... اگر ز دیر برندت به طوف کعبه مباد

امید و یاس در این کوچه دوش بر دوش اند

هزار شیشه تهی گشت و تنگ حوصله گان ...

عرفی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۴۹