گنجور

 
۲۲۱

خالد نقشبندی » ترکیب بند

 

... بادیه پیما شد از هر دیده ام صد قطره خون

سوی جانان دیر می جنبد چرا امشب قطار

نیست تاب سستی جمالم از شوق جمال ...

خالد نقشبندی
 
۲۲۲

قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹ - قطعه

 

... عاجزم من زثنا خوانی تو هر چند

در دلم خیل معانی به قطار آید

هم ثنای تو ثنایی به بیان آرد ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۲۳

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۹۳ - خطاب به محمدرضا خان

 

برادر عزیز کاغذهای شما در دارالخلافه رسید و آنچه منتهای آرزوی دل ها بود از فضل خدا و مرحمت شاهنشاه روحل العالمین فداه به عمل آمد طوری که همه عالم حیرت کردند تا امروز هیچ پادشاه به این آشکاری و شکوه و شوکت هیچ ولیعهد تعیین نکرده بود چادر مروارید مکلل را بر سر تپه اسلام زدند و مجموعه های طلا و نقره حلویات در وسط چادر و کاسه نبات و قند روسی بر روی باهوها و خوانچه های نبات و قند در خارج پوش از چهار طرف سه قطار چیدند و شاهی اشرفی نثار و عود و عنبر و بهار و گلاب و شربت و ساز و نواز و عیش و عشرت و سقاخانه های مملو از نقل و شربت اعلی و ادنی زن و مرد صغیر و کبیر عارف و عامی غریب و بومی از دروازه دولت تا تپه سلام و همچنین از دروازه شمران تا آنجا به هم پیوسته زره و زنجیر ایستاده بودند خروار قند و شش خروار شکر چینی صرف شربت تماشاچی شد و البته صد یک خلق از میوه های تازه باغات به شربت های سقاخانه عام میل نکردند و نواب صاحب قران میرزا که مباشر سپاه نظام دارالخلافه است حامل خلعت همایون بود یک دست تمام از ملبوس مخصوص همایون و جبه مروارید و یک زوج بازوبند خاصه شاهنشاهی را باز زنار جواهر شاه شهید مرحوم و شمشیر مرصع مشهور به جهان گشا ی محمدحسن خان و خنجر مکلل فتحعلی خان جد اعلی را آورد نعم ماقبل

این تیغ حسن شاه شه دانش و داد ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۲۴

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

... در به بنگاه بشر گم کرد پی گی

قیروان تا قیروان بینم قطار اندر قطار

باره هیساران بار هیگی ...

یغمای جندقی
 
۲۲۵

یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۹۷ - به یکی از بزرگان نگاشته

 

قربانت شوم دستخط مبارک که دفترها نصیحت و پرده پوش هزار فضیحت بود افسر دولتم بر سر نهاد و نشره کامرانی بر بازو بست تارک افتخار بر چرخ بلند سودم و گردن دولت یاری بر البرز و الوند ترک مواصلت و برگ مفارقت را شکایتی را نده اند و روایتی خوانده نخستین روزم که حکم آبشخور در قطار بستگان آن در کشیدو خرمهره وجودم به عقد آن رشته گوهر افتاد در حقیقت از همه رسته بودم و دل با مهر جنابت پیوسته مادام هستی اندیشه جدایی نداشتم و جز با خیالت تصور آشنایی

پس از آنکه گروهی دوست روی و دشمن خوی هر روزم بی جنایت ظاهر و خیانت باهر در خدمت خدام ولی النعم به گناهی نبوده مورد عتاب سازند و به گفتی ناستوده مطرح عقاب گاهی رانده و مغضوب باشم و گاه آواره و مرهوب بیش از اینم تاب کوک و کلک نیست و طاقت چوب و فلک نه مکرر بداندیشانم به مجعولات پریشان به مقام سیاست بردند فضل خدایی حراست کرد والا عرضم هبا و خونم هدر بود و آتشم در خرمن و خاکم بر سر اگر یکبار بدین دست دست فرسود شلاق گردم و کوب آزمای چوب و چماق از جان خسته چه اثر خواهد ماند و در استخوان شکسته کدام خطر ستاره طالع را در کلف دیدم و جان را در معرض تلف جز مباینت چاره ندیدم هر جا و با هر کس باشم دعاگوی توامو اما بت به جای صمد نخواهم ساخت و دل از یوسف به گرگ نخواهم پرداخت استدعا آن است که حقوق محبت های رنگ رنگ خود را بر این ملهوف مستمند بحل و عقوق تقصیرات عمدا و سهوا ما را نیز از در رحمت آمرزگاری فرمایند پاداش بزرگی اقتضای خردی عفو از تو پسند آمد و تقصیر از ما و همچنین خواجه تاشان را از صدر خرگاه تا پایین درگاه چاکر نیک خواهم و جنایات گذشته را مستدعی بخشایش بیت ...

یغمای جندقی
 
۲۲۶

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۵۵ - به محمد قلی بیک لواسانی نایب جندق نگاشته

 

می گویند اظهار خصوصیت پیش از آشنایی ستوده عقل و مقبول عقلا نیست ولی چون در این جزو زمان خصومت قبل از دشمنی معارف است اگر در خدمت با فقدان آشنایی و شناخت دعوی اختصاص کنم ایرادی تعلق نخواهد گرفت این اوقات که مژده ورود شما به درگاه چرخ فرگاه اشرف والا مسموع افتاد اظهار تهنیت و ذکر شوق و صفایی لازم شد اگر هنگام تشریف جندق راه نامه نگاری مسدود داشتم از آن بود که مردم را درست بشناسند راست و دروغ و مهر و کین و احوال و اوضاع هر کس را خوب برخورید و به صداقت طبع و میل خاطر و صلاح دولت خداوند نعمت رفتار فرمایید بعد از شناسایی همه آن وقت مخلص به میدان دوستی و عرصه گاه صداقت آیم چنان پندارم خیلی مجهولات شما معلوم شده باشد حال نوبت اظهار یک رنگی و اخلاص ماست ما خود را با شما هم قطار و نوکر درب یک خانه می دانیم می خواهم در جمیع موارد خاصه خدمات نواب اشرف دستیار هم باشیم و شما سال ها در آن ولایت کارگزار باشید و دفع افساد و مفسد به استظهار انصاف نواب والا و کفایت شما شده باشد

مخلص زاده اسمعیل در سمنان است نوکر نواب اشرف و برادر بلکه مخلص شما است هر چه او گوید من گفته ام و آنچه او کند من کرده با هم بگویید و بشنوید و خوش برآیید و سعی کنید خدمات شما در نظر حضرت والا جلوه کند و درست و طیار و مبارک و میمون ثابت قایم بوده به نیابت مراجعه فرمایید من و کسان من خاصه اسمعیل از زشت و زیبا و عزت و ذلت و سود و زیان با شما همراهی خواهیم کرد فرد ...

یغمای جندقی
 
۲۲۷

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۴۲

 

اصغر نامی مزینانی از علی اسم غلامی سمنانی که مشهد تا قوچان مجاهد پیکار بود و قوچان تا مشهد مشاهد آثار حکایت کرد که کار محاصره دیر افتاد و انوشه از مصابره سیر آمد توپ سره به جوشق و تیپ سران به خندق گشاد پس پیش از آنکه از برق چاشنی رعد توپی غرد یا تیر باران تیپ از سیب قلزم شط خونی به جیحون راند تتمیم حجت را فرمان داد که اگر ایلخانی هم امروز استسلام رکاب آورد بحل خیانت مغفور است و ایل خانی به ظل حمایت معذور والا بارها به غرش توپی زیر و بالاست و تیغ بختش تیپی در خون سرو پلنگان گرگان را شیری از یاد شد و عربده گرگ مستی و شیرگیری بر باد

مردی که پس از ایلخانی فرایل رانی داشت سلب تولا کرد و پاس مرام یا نامردمی مولا را در دربار والا برد بر جای بندش بند افتاد و سزای دیوانه جلادش بر او دستور خردمند سپرد دامادش اسمعیل خان را که براسم خدمت و رسم خدعت درین موکب سیاهی لشکر بود و بارگیان را از رمز اردو راز شمر درین مخمصه خاطرات گل کرد خار عتابش نهاد و هم در رخ ایلخانی دو اسبه به شه مات فرزین فیل بند طناب فرمود پس بی آنکه جانی کوب آسیب بیند یا مالی دست فرسود افتد یکصد قطار بختی در طرایف و طریف کهن حریف کشیده خلقی به خلافت نشاند و خود با کتایب رنگین و رکایب سنگین مشهد مولا را- که جانم برخی او- ساز رجعت و طی مسافت خواست

شیر گرگان را بی سلسله به ارک اندر یله کرد و از خشم شیرگیران نه بدان صورت که گوشی نیوشد یا در دهنی افتد به راه اندر تله ساخت پلنگان را خواب خرگوشی دید رستن شست و جستن بست را ریوی روبهی پخت چون آهوی یوز از قفا چون یوز آهو در جلو سوی حرم پو گرفت و سایه خورشید بر آهو نخستین بی بخت شغال مرگش صید ببران کرد و قید هزبران اقدام جسارت به والا رسید طغرای رستخیزش امضا یافت زال خاور در چاه بیژن شد و دوش تا ساقش از کند قوی و بندگران مار ضحاک و تنین بهمن ...

یغمای جندقی
 
۲۲۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

... او بعمل نازد و ما بتو امیدوار

اشترت ار در قطار هست بر او بار نه

من که گسستم قطار چند کشی زیر بار

لاجرمم زینهار بر در حیدر کشد ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۲۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۳

 

... از کمینی که کشی سلسله ای را به کمند

از چه ای سلسله زلف قطار آمده ای

همه پیوسته به هم بار تو از مشک و عبیر ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۲۳۰

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۷ - سعدی شیرازی نَوَّرَ اللّهُ روحه

 

... بگفت ار به دست من استی مهار

ندیدی کسم بارکش در قطار

خدا کشتی آنجا که خواهد برد ...

رضاقلی خان هدایت
 
۲۳۱

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح امیرالامراء نظام الدوله حسین خان در ایام حکومت فارس

 

... دکان مشک فرو شست گویی آن سر زلف

که طبله طبله برو مشک چین قطار کند

خلیفه شب و روزست زانکه گیتی را ...

قاآنی
 
۲۳۲

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - د‌ر مدح حسین‌خان صاحب‌اختیار فرماید

 

... تو گویی ساحت بستان بهشت عدن را ماند

ز بس غلمان و حور آنجا قطار اندر قطار آید

یکی گیرد به کف لاله که ترکیب قدح دارد ...

قاآنی
 
۲۳۳

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۲ - در ستایش امیر الامرا‌ٔ العظام نظام ا‌لدوله حسین ‌خان دام ‌مجده ا‌لعالی حکمران فارس فرماید

 

... زنجیر زلف او چو اسیران زنگبار

دلها قطار بسته به دنبال یکدگر

از تاب زلف و آب رخش جسم و چشم من ...

قاآنی
 
۲۳۴

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۸ - در ستایش شاهزاده فریدون میرزا

 

... که من به فطرت خویشم ترا ثنا گستر

ترا گزیده ام از هرچه در قطار وجود

ترا ستوده ام از هرکه در شمار بشر ...

قاآنی
 
۲۳۵

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴ - د‌ر تعربف مصور و توصیف تصویر فرماید

 

... فتنه خوابیده در چشمش گروه اندر گروه

عنبر تابیده در زلفش قطار اندر قطار

نونهال قامتش را لطف و خوبی برگ و بر ...

قاآنی
 
۲۳۶

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در ستایش شاهزاده ی رضوان آرامگاه نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید

 

... تو فریدونی و افواج نظام تو به رزم

مارشان بر زبر کتف نماید به قطار

تو فریدونی و در عهد تو ضحاک صفت ...

قاآنی
 
۲۳۷

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه

 

... در آن نمازکرده گروه از پی گروه

در این نیاز برده قطار از پی قطار

بر بام آن ز امن کبوتر کند وطن ...

قاآنی
 
۲۳۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰ - در تهنیت ورود مسعود امیرکبیر حسین خان د‌ر ملک فارس‌ گوید

 

... در موکبش سواره گروه از پس گروه

در لشکرش پیاده قطار از پی قطار

در پشت صد کتیت با تیغ زرفشان ...

قاآنی
 
۲۳۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴ - در ستایش نظام الدوله حسین خان و به تهنیت تمثال همایون

 

... یک طرف سرهنگ و سرتیپان گروه اندر گره

یک طرف تابین و سربازان قطار اندر قطار

زیر دست چاکران شاه ماه و آفتاب ...

... روزگار و چرخ و مهر و ماه آری کیستند

تا شوند از قدر با سرباز خسرو همقطار

هم به دست خیلی از خدام جام گوهرین ...

قاآنی
 
۲۴۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷ - در ستایش امیربهرام صولت معتمدالدوله منوچهرخان فرماید

 

... در روی و موی او چو اسیران روم و زنگ

دلهای داغ دیده قطار از پی قطار

گیسو گشود و مغزم از آن گشت عنبرین ...

قاآنی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۶