بخش ۵۲ - حکایت
آن شنیدی که گفت دمسازی
با قرینی از آنِ خود رازی
گفت کین راز تا نگویی باز
گفت خود کی شنیدهام ز تو راز
شرری بود کز هوا پژمرد
از تو زاد آن زمان و در من مرد
سر ز نامحرمان نهان باید
ورنه محرم چو بشنود شاید
دوست محرم بود به راز و نیاز
پیش محرم برهنه باید راز
در ره سیل و رودها خفته
سخن گفته به که ناگفته
راز جز پیش عاقلان مگشای
دل خود جز به اهل دل منمای
آن نبینی که تخمها در گِل
ننماید به هیچ ظالم دل
کم ز خاکی و خاک نعمت ساز
از زمستان نهفته دارد راز
چون هوا دست عدل بگشاید
راز و دل جمله خاک بنماید
راز در زیرکان نهان باشد
زانکه هشیار بدگمان باشد
هرکه در روز راز گستردهست
ابجد از لوح عقل بستردهست
سرّ والشّمس چون دلش دریافت
نه ز واللیل بدروار بتافت
گفت کین سوز پردهساز منست
شب معراج روز راز منست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.