جز لطف تو جانا به جهان هیچ کسم نیست
فریادرسم زود که فریادرسم نیست
چون بلبل شوریده منم عاشق رویش
دربندم و نالان و خلاص از قفسم نیست
از جان به هوای سر کویت شب و روزم
جز دیدن روی تو به عالم هوسم نیست
از محنت هجران تو چون جان به لب آمد
بر دولت وصل تو چرا دست رسم نیست
در راه بیابان توأم چون شتر مست
قطعاً خبر از راه و ز بانگ جرسم نیست
ای کعبه مقصود اگر دور فتادی
چندانکه روم در ره عشق تو بسم نیست
زنهار به فریاد من خسته جگر رس
زان روی که جز لطف تو ای دوست کسم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و وابستگی شاعر به معشوق است. شاعر به تنگناها و سختیهایی که به خاطر دوری معشوق تحمل میکند اشاره میکند و هیچ کسی را جز او در دنیا نمیبیند. او مانند بلبل عاشق است که در بند و غم فراق به سر میبرد و تنها آرزویش دیدن معشوق است. شاعر از حالت خستگی و ناامیدی خود در این راه صحبت میکند و در نهایت از معشوق خواهش میکند که به او کمک کند، چرا که او جز لطف معشوق کسی را ندارد.
هوش مصنوعی: جز محبت تو ای محبوب، هیچ کس در این دنیا نیست که به کمک من بیاید. هرچه سریعتر به فریاد من برس، زیرا هیچ کسی برای یاریام نمیآید.
هوش مصنوعی: من مانند بلبل دیوانهای هستم که به عشق چهره او دلبستهام؛ در حالی که به دام افتادهام و در عذابم، نمیتوانم از این قفس رها شوم.
هوش مصنوعی: من شب و روز فقط به خاطر دیدن چهره تو به زندگی فکر میکنم و جز این هیچ آرزویی ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی دوری و جدایی تو به حدی مرا رنجور کرده که جانم به لب رسیده، نمیدانم چرا در زمان وصال تو هیچ نشانی از خوشبختی و شادکامی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در مسیر بیابان، مانند شتر مستی هستم که قطعاً از مسیر و صدای چرخش خود خبر ندارم.
هوش مصنوعی: ای کعبهٔ محبوب، اگر هم از من دور باشی، در سفر عشق به تو هیچ مانعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای دوست، به فریاد من که از درد و رنج خستهام گوش کن؛ زیرا جز لطف و مهربانی تو هیچ کس دیگری ندارم که به من کمک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست
در عشق نمیدانم درمان دل خویش
[...]
فریاد که جز لطف تو فریادرسم نیست
واندر دو جهان غیر غمت هیچ کسم نیست
مشکل همه اینست که از پای فتادم
از هجر و به وصل رخ تو دست رسم نیست
گرچه نفسی یاد من خسته نکردی
[...]
دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست
گلزار به آسایش کنج قفسم نیست
می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست
می نالم ومانند جرس دادرسم نیست
در هجر تو بایست که یک عمر بنالم
[...]
بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست
سرو چمنم شکوهای از خار و خسم نیست
از کوی تو بیناله و فریاد گذشتم
چون قافله عمر نوای جرسم نیست
افسردهترم از نفس باد خزانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.