ای راه ترا دلیل دردی
فردی تو و آشنات فردی
از دام تو دانهای و مرغی
در جام تو قطرهای و مردی
بی روی تو روح چیست بادی
با زلف تو شخص کیست گردی
خارست همه جهان و آنگه
روی تو در آن میانه وردی
در کوی تو نیست تشنگان را
جز خاک در تو آبخوردی
در راه تو نیست عاشقان را
جز داعیهٔ تو رهنوردی
در تو که رسد به دستمزدی
تا از تو نبود پایمردی
در عشق تو خود وفا کی آید
از خشک و تری و گرم و سردی
نیکست که آینه نداری
تا هست شفات نیست دردی
از آینهای بدی به دستت
چشم تو ترا به چشم کردی
در شهر تو نیست جز سنایی
بیوصل تو جز که یاوه گردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دلبستگی عمیق شاعر به محبوبش میپردازد. شاعر با تصویرسازیهای زیبا، احساساتش را نسبت به معشوق بیان میکند و به معضلات و چالشهای عاشقانه اشاره دارد. او میگوید که در absence محبوب، زندگی بیمعناست و همه چیز در دنیا بیارزش است. شاعر همچنین به ناکامی و حسرت عاشقان اشاره کرده و بر این نکته تأکید میکند که تنها در عشق واقعی است که انسان احساس رضایت و وفا میکند. در نهایت، او به یگانگی و نزدیکی با محبوبش اشاره دارد و میگوید که تنها با وجود او میتواند به آرامش دست یابد.
هوش مصنوعی: ای مسیر تو نشانهای از درد یک انسان هستی و آشنا به او.
هوش مصنوعی: از تله تو، دانهای برای مرغ است و در ظرف تو، فقط یک قطره برای مردان وجود دارد.
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، روحِ زندگی چه معنایی دارد و با زیباییها و زلفهای تو، هویتی برای دیگران چه خواهد بود؟
هوش مصنوعی: دنیا پر از درد و رنج است، اما در میان همه این مشکلات، زیبایی و نور چهره تو درخشندگی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: در محل تو، فقط خاک برای تشنگان وجود دارد و آب در تو پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق تو، هیچ عاشقی جز خواست تو نمیتواند راه خود را ادامه دهد.
هوش مصنوعی: اگر در تو چیزی باشد که بتوان با آن بهرهبرداری کرد، پس چرا از خودت استقامت و پایداری نشان نمیدهی؟
هوش مصنوعی: در عشق تو، وفا به هیچ یک از ویژگیهای ظاهری مثل خشک و تر، گرم و سرد وابسته نیست.
هوش مصنوعی: خوب است که آینهای نداری؛ زیرا وقتی که هستی، دردی نیست که به آن اشاره کند.
هوش مصنوعی: بین تو و آینه، تصویری از ویژگیهای خوب و بد وجود دارد که باعث میشود تو به عمق وجود خود نگاهی بیندازی و به خودت آگاهی بیشتری پیدا کنی.
هوش مصنوعی: در شهر تو هیچکس جز سنایی وجود ندارد و بیارتباطی با تو، جز بیهودهگویی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مرز ترا دریده مردی
زان مرد بتو رسیده دردی
بر نیز گهت نهاده سرخی
وز نانگهت کشیده زردی
آن ایر که رایگان بخوری
[...]
ای راه ترا دلیل دردی
فردی تو و آشنات فردی
از جام تو دانهء و عصری
وز جام تو قطرهء و مردی!
با هر که به حکم هم نبردی
بندی کمر هزار مردی
ای دل نه هزار عهد کردی؟
کاندر طلب هوا نگردی؟
کس را چه گنه؟ تو خویشتن را
بر تیغ زدی و زخم خُوردی
دیدی که چگونه حاصل آمد
[...]
او بود و غمی و باد سردی
کز دور پدید گشت گردی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.