آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست
باشد چو ابر بیمطر و بحر بیگهر
آن را که با جمال نکو خوی یار نیست
در پیش جوهری چو سفالست آن صدف
کاندر میان او گهری شاهوار نیست
منت خدای را که مر این هر دو وصف را
جر در مزاج پیشرو دین قرار نیست
قاضیالقضاة غزنین عبدالودود آنک
مر علم وجود را جز ازو پیشکار نیست
چرخست علم او که مر او را فساد نیست
بحرست جود او که مر او را کنار نیست
در بر و بحر نیست یکی صنعت از سخا
کاندر بنان و طبعش از آن صدهزار نیست
با سیرتش در آتش و آب و هوا و خاک
قدر بلند و صفوت و لطف و وقار نیست
ای قدر تو رسیده بدان پرده کز علو
زان پرده ز استر اثر صنع بار نیست
آن چیست کز یقین تو آنرا مزاج نیست
و آن کیست کز یمین تو آنرا یسار نیست
دین از تو و زبانت چرا میشود قوی
گر تو علی نهای و زبان ذوالفقار نیست
در هفت بخش عالم یک مبتدع نماند
کز ذوالفقار حجت تو دلفگار نیست
جز در چمن ولی تو چون گل پیاده کیست
جز بر اجل حسود تو چون جان سوار نیست
نزدیک علم و رای تو مه نورمند نیست
در پیش حلم و سنگ تو که بردبار نیست
آن کیست کو ندارد با تو چو تیر دل
کو از سنان سنت تو سوگوار نیست
یک تن نماند در چمن جود تو که او
چون فاخته ز منت تو طوقدار نیست
ای شمس طبع کز تو جهان را گزیر نیست
ای ابر دست کز تو زمین را غبار نیست
امیدوار باز سوی صدرت آمدم
از ابر و شمس کیست که امیدوار نیست
جز شاعران کوتهبین را درین دیار
بر بارگاه جود کریمیت بار نیست
آری ز نوش آتش و از لطف آب پاک
رفعت به جز نصیب دخان و بخار نیست
لیکن زمانه ای تو و بر من ز بخت بد
هر چه از زمانه آید حقا که عار نیست
والله که از لباس جز از روی عاریت
بر فرق من عمامه و بر پا آزار نیست
کارم بساز از کرم امروز ای کریم
هر چند کارساز به جز کردگار نیست
گرچه دهی وگر ندهی صله در دو حال
جز گوهر ثنای من اینجا نثار نیست
باشد کریمی ار بدهی ورنه رای تست
مر بنده را به هیچ صفت اختیار نیست
دانی که از زمانه جز احسان و نام نیک
حقا که هر چه هست به جز مستعار نیست
نام نکو بمان چو کریمان ز دستگاه
چون شد یقین که عمر دول پایدار نیست
تا دوزخ و بهشت کم از هفت و هشت نیست
تا حس و طبع بیش ز پنج و چهار نیست
چندانت قدر باد که آن را کرانه نیست
چندانت عمر باد که آن را شمار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضمون بزرگی علم و سخاوت اشاره دارد و تأکید میکند که اگر این ویژگیها در کسی وجود نداشته باشد، او ارزش چندانی ندارد. شاعر به قاضی غزنین، عبدالودود، اشاره میکند و علم و سخاوت او را ستایش میکند. او علم را مانند چرخ و سخاوت را به دری بزرگ تشبیه میکند که بینهایت است. شاعر به خوبیهای اخلاقی و بلندی روح اشاره کرده و به دوگانگی دنیا و دیانتاشاره میکند. در نهایت، او از خداوند میخواهد که به او کمک کند و از مشکلات زمانه نجات یابد، زیرا هر چیزی که از زمانه به انسان میرسد، غالباً موقتی و مستعار است. شعر به طور کلی به ارزشهای انسانی، علم و نیکی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: اگر شخصی دارای دانش و بزرگواری نباشد، نمیتواند به علم خود افتخار کند و از بیمقداریاش خجالت بکشد.
هوش مصنوعی: به جز چشمزخم دیگران و دعاهای خالی از محبت، هیچ چیز در زندگی وجود ندارد که بتواند ما را در برابر چرخش تقدیر و روزگار محافظت کند.
هوش مصنوعی: دست و زبانهایی که در کار کمک به مردم نیستند، هیچ فایدهای ندارند، مانند زبان گل سوسن و دست درخت چنار که هیچ کارکردی برای انسانها ندارند.
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند ابر بدون باران و دریا بدون گوهر باشد، برای او چنین حالتی پیش میآید که با یاری زیباخصال و نیکوخصال همراه نیست.
هوش مصنوعی: آن مروارید که در صدف قرار دارد، به اندازهای باارزش و گرانبهاست که اگر آن را در نظر بگیریم، نباید به خود صدف بیارزش توجه کنیم. در واقع، جوهر و شایستگی واقعی در درون آن نهفته است و ظاهر بیرونی را نباید ملاک قرار داد.
هوش مصنوعی: شکر خدا را که تنها وصفهایی که در این دنیا وجود دارد، در ترکیب با دین و باورهای صحیح قرار ندارد.
هوش مصنوعی: قاضیالقضاة غزنین عبدالودود، کسانی را که در علم وجود آگاهی دارند، تنها به واسطه او میشناسند و کسی فراتر از او برای این دانش نیست.
هوش مصنوعی: علم او مانند چرخشی است که هیچگاه دچار خراب نمیشود و جود او مانند دریایی است که هیچگاه انتهایی ندارد.
هوش مصنوعی: در خشکی و دریا کسی را مانند او نیست که با سخاوتش ساختاری بینظیر دارد، زیرا ویژگیهایش از هر صد هزار نفر هم فراتر است.
هوش مصنوعی: با خصوصیات درونیاش، در هیچ یک از عناصر طبیعت مانند آتش، آب، هوا و خاک، ویژگیهای بلندمرتبه، خلوص، مهربانی و وقار وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای عزیز، تو به مرحلهای رسیدهای که در آنجا از بلندیهایی که وجود دارند، دیگر نشانی از آثار آفرینش نیست.
هوش مصنوعی: این چه چیزی است که از یقین تو ترکیب ندارد و این چه کسی است که از دست راست تو دور است؟
هوش مصنوعی: دین و زبانی که داری، وقتی قوی و محکم میشود که ویژگیهای خاصی داشته باشی. اگر تو به اندازه علی بزرگ نباشی و تواناییهای خاصی مثل زبان ذوالفقار را نداشته باشی، نمیتوانی به این قوت دست پیدا کنی.
هوش مصنوعی: در تمامی عرصههای جهان هیچکسی نیست که با سلاح قاطع و مؤثر تو، که همان ذوالفقار است، نتواند به چالش کشیده شود.
هوش مصنوعی: جز در باغ، هیچکس نیست که مانند تو درخشان و زیبا باشد. مانند جان که بر سوار مینشیند، مرگ هم بر حسادت تو سوار نیست.
هوش مصنوعی: علم و اندیشه تو در کنار حلم و صبوری تو، توانایی و ارزش بیشتری ندارند. اگرچه علم و دانش مهم هستند، اما در مقابل صبر و بردباری، آنها کمتر به چشم میآیند.
هوش مصنوعی: کیست که با تو ارتباطی ندارد و همچون تیری، دلش به خاطر سنت و روش تو غمگین و افسرده نیست؟
هوش مصنوعی: در باغ کرامت و generosity تو هیچ کسی باقی نمیماند که بتواند مانند فاخته، از لطف تو بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: ای شمس، تو آن طبعی هستی که هیچ چیز نمیتواند از تو فرار کند. ای ابر، تو آن دستی هستی که هیچ گرد و غباری بر زمین نمینشیند.
هوش مصنوعی: من با امید دوباره به سوی تو برگشتم. آیا کسی هست که به نور و روشنی امید نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: در این سرزمین، تنها شاعران کوتاهنظر به درگاه بخشش تو ارزشی ندارند.
هوش مصنوعی: بله، از نوشیدن آتش و با لطف آب خالص، جز بهرهای از دود و بخار نصیب نمیشود.
هوش مصنوعی: اما زمانهای که تو در آن هستی و من به خاطر بدشانسی، هر آنچه که از دنیا برسد، حقیقتاً جای شگفتی ندارد.
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، از لباس تنها به عنوان امانت بر سرم عمامه و بر پاهایم آزار نیست.
هوش مصنوعی: ای کریم، امروز از روی کرم و جوانمردی، کاری برای من انجام بده؛ زیرا جز خداوند کسی نیست که بتواند کارها را حل و فصل کند.
هوش مصنوعی: چه از نظر مالی کمک کنی و چه نکرده باشی، در هر دو حالت تنها چیزی که در اینجا تقدیم میشود، ارزش والای ستایش من است.
هوش مصنوعی: اگر تو کریم باشی و ببخشی، خوب است؛ وگرنه، نظر تو نسبت به من، بنده، هیچ ارزشی ندارد و من هیچ اختیاری در وصف خود ندارم.
هوش مصنوعی: میدانی که در زندگی، جز خوبیها و نام نیک چیز دیگری ارزش ندارد و هر آنچه غیر از این وجود دارد، تنها بهطور موقت و گذرا است.
هوش مصنوعی: وقتی که مطمئن شدیم عمر خوشیها و خوشبختیها پایدار نیست، باید نام نیک و یاد خوب از خود بر جای بگذاریم، همانطور که کریمان و افراد بزرگ این کار را انجام میدهند.
هوش مصنوعی: زندگی انسانها در این جهان و آنچه بعد از مرگ انتظارشان را میکشد، به اندازهای به هم وابسته است که نمیتوان آنها را جدا تصور کرد. احساسات و طرز فکر انسانها نیز از محدودیتهایی فراتر نمیروند، و در واقع بیشتر از آنچه در احساسات و تجربیات روزمره درمییابیم، نیستند.
هوش مصنوعی: چقدر ارزش و اهمیت باد را میدانی در حالی که هیچ دلیلی برای محدود کردن آن وجود ندارد؟ و چقدر به عمر باد توجه میکنی در حالی که نمیتوان آن را به حساب آورد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
ای دوست در جهان چو تو عیار یار نیست
کو دل که از فراق تو بازار زار نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.