خداوندا ترا گفتم که این شش طاق پیروزه
که خوانندش سپهر نیلی و گردون مینایی
نیرزد آنکه تو با او لب زیرین کنی بالا
که او را نیست کاری در جهان جز زیر و بالایی
بدو دندان نمایی باز بهتر زان بود صدره
که با او در سخن روزی زبان خود بیالایی
تو چون نشنیدی این معنی کرم را کار فرمودی
که در طبع تو بنهادست حق شوخی و رعنایی
کنون رنجوری از دندان و من در لب همی گویم
که از دندان شوی رنجه چو دندان باز ننمایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها به خداوند عرض میکند که شش طاق پیروزه (به معنای آسمان یا سپهر) به قدری ارزش ندارد که انسان بخواهد لب خود را با آن بالا ببرد، زیرا آن آسمان هیچ کاره است جز تغییر و تحول. او بیان میکند که اگر دندانش را نشان دهد، بهتر از آن است که با آن آسمان سخن بگوید. همچنین، شاعر به این موضوع اشاره میکند که خداوند او را با ویژگیهای خاصی آفریده و حالا او دچار رنج و درد دندان شده است، ولی چون دردش را به خوبی بیان نمیکند، همچنان رنج را تحمل میکند.
هوش مصنوعی: ای خدا، من به تو گفتم که این آسمان وسیع که به رنگ آبی و زینتافزای آن میگویند، همانند گنبدی شگفتانگیز است.
هوش مصنوعی: احمقانه است که تو به خاطر او خودت را پایین بیاوری، زیرا او در دنیا هیچ کار مهمی ندارد جز اینکه هر از گاهی بالا و پایین برود.
هوش مصنوعی: بهتر است که در گفتگو با او، دندانهای خود را نشان دهی، زیرا این کار از آن بهتر است که در برابر او روزی زبانت را به چالش بکشی و به دردسر بیفتی.
هوش مصنوعی: چون تو این سخن را نشنیدی، خداوند کاری کرد که در ذات تو طبعی شوخ و زیبا وجود آورد.
هوش مصنوعی: اکنون من از درد دندان رنج میبرم، اما در لبهایم میگویم که اگر دندان خود را نشان ندهی، رنج را احساس نخواهی کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.