در همه ملک ندید از همهٔ مردان شاه
آنچه دید از هنر و ذات و خرد مردانشاه
آنکه گر تقویتی باید ابر از سیرش
ز نمی در وی از خاره دمد مهر گیاه
وآنکه گر تربیتی باید بحر از نکتش
در منظوم شود در دل او قطره میاه
از پی آنکه چو در شرق بود مطلع او
مطلع مهر ز شرق آید و افزایش ماه
آنکه از مکرمت و جود همی نام نیاز
خامهٔ او کند از تختهٔ تقدیر تباه
خانهای کو به یکی لحظه کمربند کند
عالمی را چو نهد بر سر او تیغ کلاه
گر نبودی به گه رنگ چنو کاه از ننگ
تا جهان بودی بیجاده بنربودی کاه
دیدهٔ خصم کند پایهٔ جاه تو سپید
مهرهٔ مهر کند نامهٔ کین تو سیاه
ای چو خورشید مهان را به سخای تو امید
وی چو ناهید طرب را به بقای تو پناه
آه در حنجر او خنجر گردد که کند
از سر دشمنی از بیم تو و کین تو آه
باشد ایمن ز خدنگ اجل و تیغ نیاز
هر که را تربیت بخشش تو داشت نگاه
چون همی مدح تو افواه گذارند به نطق
بسته شد مصلحت جان و تن اندر افواه
نتواند که کند با تو کسی پای دراز
تا نباشد ز بدی همچو تو دستش کوتاه
اندر آن حال که در صدر تو سرهنگ عمید
مر ترا از هنر و طبع رهی کرد آگاه
هم در آن حال همی کرد به دریای ضمیر
خاطر من ز پی حرص مدیح تو شناه
طبع آراست همی از پی مدحت چو بهشت
زان که هر لحظه همی فضل تو آورد سپاه
لاجرم کرد عروسی ز مدیحت جلوه
که به از حور بهشتست گه بادافراه
هر کجا و اصل و مشاطه چو سرهنگ بود
ار بهشت آید ناچار عروس چو تو شاه
آن چو اخلاق نبی مر همه را نیکو گوی
و آن چو آیات نبی مر همه را نیکو خواه
سعی صد چرخ چو یک نکتهٔ او نیست به فعل
حسب این حال بر این جمله رهی هست گواه
زان چو افگند کسی را فلک از عجز همی
نتواند ز یکی حادثه آورد به راه
او چو من بیهنری را به چنان صدر رفیع
به یکی نکته رسانید بدین رتبت و جاه
گر همی پای نهم پیش تو آنجا که نهند
شهریاران ز پی جاه بر آن جای جباه
اینت بیحد کرم و لطف و بزرگی و شرف
در یکی شخص مرکب شده سبحان الاه
که برافزون شدم از یک سخنش در یک روز
همچو پنجی که دوم مرتبه گردد پنجاه
ای به صحرای سخای تو شب و روز چو من
زده امید همه از در آن لشگرگاه
تا بدین وقت ز هر نوع شنیدی اشعار
شعر نیکو شنو اکنون که فراز آمدگاه
برگها زرد شد اکنون ز کف سبز خطی
تا سپیدی نبود زان گهر لعل بخواه
تا گه حمله قوی نبود روباه چو شیر
تا گه حیله فزون نبود شیر از روباه
گهر تاج ترا اوج فلک بادا کان
صورت قدر ترا عرش ملک بادا گاه
یاور بخت تو باد از پی تو دور فلک
حافظ جان تو باد از پی ما فضل الاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وصف شاه مردانشاه میپردازد و بر تواناییها، صفات نیک و سخاوت او تأکید میکند. او به هنر و خرد شاه اشاره میکند و میگوید که اگر کسی به یاری نیاز داشته باشد، باید از صفات نیکو او بهرهمند شود. شاعر معتقد است که شاه به مانند آفتاب، امید و پناه برای مردم است. همچنین، او بر این نکته تأکید میکند که هیچکس نمیتواند به شاه نزدیک شود مگر اینکه از بدیها دور باشد. شعر به مدح و ستایش او میپردازد و نشاندهندهی جایگاه رفیع او در جامعه است. در نهایت، شاعر از خداوند میخواهد که حافظ جان شاه باشد و بخت او را در امان نگه دارد.
هوش مصنوعی: در تمام سرزمینها، هیچکس را مانند مردانشاه با این همه هنر، ویژگیهای برجسته و درایت ندیدهام.
هوش مصنوعی: آنکه برای رشد و تقویت باید، مانند ابر از طبیعتش برکت بگیرد، تا مهر و محبت را به گیاهان ببخشد و از خسته شدن آنها جلوگیری کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که نیاز به تربیت داشته باشد، باید از نکات موجود در نظرها و ایدههای عمیق بهره ببرد تا در دل او مانند قطرهای از آب شکل گیرد.
هوش مصنوعی: در پی آن هستم که اگر او در شرق باشد، طلوع خورشید از شرق خواهد بود و به تدریج ماه نیز افزایش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر خوبیها و بخشندگیاش معروف است، حالا در خط تقدیرش به سرنوشت نامناسبی دچار شده است.
هوش مصنوعی: خانهای که در آن یک لحظه، میتواند بر سر فضا و جهانیان اثر بگذارد، مانند کلاهی است که بر سر مینهند و تیغی از آن آویزان است.
هوش مصنوعی: اگر در زمانه ما رنگی به مانند کاه وجود نداشت، تا به حال دنیا بیراه و بیهدفی بود و نشانی از زندگی نمیدیدیم.
هوش مصنوعی: چشم دشمن باعث میشود که مقام و اعتبار تو در دلها کمرنگ شود و محبت و مهرت را به کینه و دشمنی تبدیل کند.
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی که بزرگانی را به بخشندگیات امید میبخشی و مانند سیاره ناهید (زهره) که شادی را به لطف و وجود تو پناه میدهد.
هوش مصنوعی: اگه در دل او اندوهی باشد، این اندوه مانند خنجری میشود که او را به دشمنی وا میدارد و به خاطر ترس و کینهاش از تو، میخواهد دست به کار شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو سرپرستی و تربیت شده باشد، از خطر مرگ و نیاز به دیگران در امان خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که درباره تو مدح و ستایش میکنند، دیگر جان و تن انسان در این کلام باند است و مصلحت ایجاب میکند که زبانها بسته شوند.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند با تو رقابت کند و به تو نزدیک شود، تا وقتی که دستش از بدیها کوتاه باشد.
هوش مصنوعی: در آن زمان که در بالای جایگاه تو، سرهنگ عمید به تو از هنر و استعدادت آگاهی داد و تو را راهنمایی کرد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، من غرق در افکار و احساساتم بودم و به دنبال رسیدن به لذت و شادی ناشی از ستایش تو بودم.
هوش مصنوعی: دل من آماده است تا از خوبیها و فضیلتهای تو ستایش کند، مانند بهشتی که همیشه با نعمتها و فضل تو پر میشود.
هوش مصنوعی: بنابراین، عروسی به واسطهی زیبایی و کمالی که در ستایش تو دیده میشود، جلوهای دارد که از حوریان بهشت نیز برتر است.
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی و آرایش خوب باشد، حتی اگر بهشت هم به آن جا بیاید، عروس زیبایی چون تو در آنجا مثل یک سرهنگ خواهد درخشید.
هوش مصنوعی: آن شخص مانند اخلاق پیامبر است که همه را با زبان نیکو توصیف میکند، و همانند آیات پیامبر، برای همه خیر و صلاح میخواهد.
هوش مصنوعی: تلاش بسیار و سختی در کار، بدون توجه به حقیقت و نکتهٔ اصلی ارزشی ندارد. در این حالت، فقط یک نشانه یا مدرک وجود دارد که بر روی این موضوع تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی را آسمان از ضعف و ناتوانی بر زمین بیندازد، نمیتواند از یک واقعه او را به مسیر دیگری سوق دهد.
هوش مصنوعی: او کسی را مانند من که از هنری بیبهره است، به مرتبهای عالی و بلند رساند و با یک نکته به او فهماند که چه جایگاهی دارد.
هوش مصنوعی: اگر پاهایم را به جایی بگذارم که پادشاهان برای رسیدن به مقام و قدرت در آنجا حضور دارند، این کار باعث ننگ و خفت من خواهد شد.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان صفات والای خداوند میپردازد و اشاره دارد به اینکه او ویژگیهای بیپایانی چون کرم، لطف، بزرگی و شرف را در یک موجود به طور کامل گردآوری کرده است. این ترکیبِ امور به یگانگی و عظمت خداوند اشاره دارد.
هوش مصنوعی: یک جمله از او در یک روز باعث شد تا من به اندازهای رشد کنم که مانند عدد پنج به نتیجهای بزرگتر و مهمتر تبدیل شوم.
هوش مصنوعی: ای کسی که در دشت بخشش تو، شب و روز امیدوارم، همان گونه که من به درگاه آن لشکرگاه امید بستهام.
هوش مصنوعی: تا به حال اشعار مختلفی از انواع مختلف را شنیدهای، اما اکنون که زمان مناسبی فرارسیده است، بهتر است شعر خوبی را بشنوی.
هوش مصنوعی: برگها اکنون زرد شدهاند و سبزهها از دست رفتهاند. تا زمانی که هیچ سپیدی وجود ندارد، از آن گوهر قرمز بخواه.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت و توانایی حمله در روباه مانند شیر نیست و تا زمانی که نیرنگ و فریب بیشتری در کار نباشد، شیر هم از روباه کمتر نیست.
هوش مصنوعی: گوهر تاج تو باید در اوج آسمان باشد، زیرا زیبایی و مقام تو باید در عرش ملک قرار گیرد.
هوش مصنوعی: امیدوارم بخت تو همیشه یاریت کند و دوری آسمان به تو آسیبی نرساند. همچنین آرزو میکنم که رحمت خداوند همیشه حامی جان تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم
چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه
ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه
که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه
حال اکنون بحقارت منگر جانب او
بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه
در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه
دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه
جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه
بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه
ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه
او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه
او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین
تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه
زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین
[...]
کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه
کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه
بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت
بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه
ای پسر چند کنم بیلب خندان تو صبر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.