روایتست که ختم رسل رسول عرب
به مکه دخترکی داشت نام او زینب
به خواستگاری زینب خدیجه بود رسول
نمود بهر ابیالعاص خطبه نزد رسول
به عرش سود ابیالعاص را سر امید
ز فیض رتبه دادمادی رسول مجید
پس از ظهور نبوت که شافع امت
ز مکه کرد به یثرب به امر حق هجرت
پی مدافعه مشرکین مهیا شد
زمان واقعه جنگ بدر کبری شد
سران مکه در آن واقعه اسیر شدند
به دست لشگر اسلام دستگیر شدند
ز هر دو سوی پس از گفتگو به قتل قصاص
بنا به فدیه نهادند بهر استخلاص
ز اهل مکه هر کسی که دستگیری داشت
میان لشکر اسلام یک اسیری داشت
تهیه زر و سیمی نمود و گشت روان
سوی مدینه بر شهریار کون و مکان
بداد فدیه و بنمود اسیر خود آزاد
به سوی مکه روان گشت خرم و دلشاد
کسی به غیر ابیالعاصی که و تنها
دگر نبد به مدینه ز جمله اسرا
نمود بهر رهایی شوی خود زینب
قلیل سیم و زری با هزار رنج و تعب
وفا به فدیه وی چون نداشت آنزروسیم
که در خلاص شوهر نمایدش تقدیم
به یادگار بدش از خدجیه یک چندی
گزیده مرسله قیمتی گلوبندی
برون نمود ز گردن نهاد بر سر زر
روانه کر به یثرب بر جناب پدر
فتاد چشم نبی چون بسوی گردن بند
دلش به مجمر غم گشت شعلهور چو سپند
چرا که یاد ز عهد خدیجه خاتون کرد
سرشک دیده خود را چو رود جیحون کرد
به گریه گفت به نزد مهاجر و انصار
که گشته تنک ببینید چون به زینب کار
که یادگاری مادر نموده است روان
برای فدیه شور بدیده گریان
چون آنجناب بدیدند زار و خسته شده
برای غصه زینب دلش شکسته شده
چو آن جناب بدیدند زار و خسته شده
برای غصه زینب دلش شکسته شده
پی تسلی ختم رسل ثنا گفتند
تمام خدمت سلطان انبیا گفتند
که ما ز شوهر زینب امید ببریدیم
فدای او بتو ای شهریار بخشیدیم
روانه کن بر فرزند خود گلوبندش
خلاص کن ز الم قلب آرزومندش
دریغ و درد که اینجا دل رسول خدا
به دست آمد و بشکسته شد به کرببلا
دمی که شمر سیهروی هتک حرمت کرد
به خیمگاه حسین رو برای غارت کرد
میان خیمه مکان داشت عابد بیمار
بروی کهنه حصیری شکسته و تبدار
به عابدین چو نظر کرد خولی بیباک
حصیر را بکشید و تنش فکند به خاک
ز اهلبیت نبی وقت غارت دشمن
دریده گوش ستمدیده جهان زینب
ستمگری ز بنیزهره کافر میشوم
ز گوش کرد برون گوشواره کلثوم
ز گوش سوم آن گوش کن به آه و فسوس
ز قول فاطمه یینوای تازه عروس
که ظالمی بوی اندر خیام گشت دچار
اراده کرد که سازد به سوی دشت فرار
فکنده کعب نی آن بیحیا به بازویش
به خاک داد مقام و فکند بر رویش
ببرد مقته با گوشواره از گوشش
سر برهنه به خاک او فکند مدهوشش
چه هوش آمد بنشسته دید با شیون
خمیده زینب و رسش گرفته در دامن
به گریه گفت که ای عمه المپرور
بیا بپوش مرا کهنه معجری بر سر
بریخت زینب غمدیده از جگر خوناب
به گریه گفت که ای دل شکسته بیتاب
ز سر برهنگی از خاطر پریشانست
نظاره کن بسر عمهات که عریانست
برو سپهر! که بنیاد تو خراب شود
بسان سینه (صامت) دلت کباب شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن یک روایت شعری درباره زندگی زینب دختر پیامبر اسلام (ص) و وقایع تاریخی جنگ بدر و کربلا است. داستان از ازدواج زینب با ابیالعاص آغاز میشود و اشاره به اسارت مسلمانان در جنگ بدر و تلاش زینب برای نجات شوهرش دارد. او با یادگاری از مادرش، خدیجه، به فدیهگذاری برای آزاد کردن شوهرش میپردازد که به شدت پیامبر را تحت تأثیر قرار میدهد.
در ادامه، توصیف زندگی زینب در کربلا و مصائب او در روز عاشورا بیان میشود. او شاهد ظلم و ستمی است که بر اهل بیت رسول الله (ص) روا میشود و در مقابل این بیحرمتیها، احساس درد و رنج عمیق میکند. زینب به عنوان نماد وفاداری و محبت در این واقعه معرفی میشود و اشعار حزنانگیزی درباره غم و اندوه او درمییابیم.
هوش مصنوعی: نقل شده است که پیامبر آخرالزمان، که از عربستان بود و در مکه زندگی میکرد، دختری به نام زینب داشت.
هوش مصنوعی: خدیجه به خواستگاری زینب رفت و خطبهای برای ابیالعاص در حضور پیامبر خواند.
هوش مصنوعی: من امید خود را به عرش خداوند و سود ابیالعاص بُردم و این را از فضل و مقام پیامبر بزرگوار به دست آوردم.
هوش مصنوعی: پس از این که نبوت آغاز شد، پیامبر با فرمان الهی از مکه به یثرب مهاجرت کرد تا به مردم کمک کند و شفاعت کند.
هوش مصنوعی: زمانی که جنگ بزرگ بدر آغاز شد، پیشگیری و دفاع در برابر کافران و مشرکان آغاز شد.
هوش مصنوعی: سران مکه در آن رویداد به وسیله لشکر اسلام گرفتار شدند.
هوش مصنوعی: پس از بحث و مذاکراتی که بین طرفین صورت گرفت، تصمیم به اجرای قصاص (انتقام) گرفته شد، اما به منظور نجات و آزادی شخص متهم، فدیهای تعیین کردند.
هوش مصنوعی: هر کس از مردم مکه که به مسلمانان کمک میکرد، در میان سپاه اسلام، یک اسیر داشت.
هوش مصنوعی: او برای خود طلا و نقرهای فراهم کرد و به سوی مدینه روانه شد تا با پادشاه جهان و هستی ملاقات کند.
هوش مصنوعی: به اسیر خود فدیه داد و او را آزاد کرد. سپس با خوشحالی و سرزندگی به سمت مکه حرکت کرد.
هوش مصنوعی: در مدینه کسی جز ابیالعاص باقی نمانده بود و دیگر کسی از میان اسرا وجود نداشت.
هوش مصنوعی: برای نجات خود، زینب، به کمبود طلا و نقره توجه نکن و با تحمل هزاران زحمت و سختی، به پیش برو.
هوش مصنوعی: اگر او به من وفا نمیکند، من چه فدایی برای او باشم؟ آنچه که مثل زینت بخش زن شوهرش است، به او تقدیم میشود تا از درد و رنج نجات یابد.
هوش مصنوعی: به یادگار از بدیهای او، مدت زمان زیادی را صرف کردم تا نوشتهای ارزشمند و درخشان تهیه کنم.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی اشاره دارد که از گردن خود چیزی را بیرون میآورد و بر سر میگذارد. سپس در حال حرکت به سوی یثرب است و در آنجا به پدرش توجه میکند. در اینجا، میتوان حس تعلق و ارادت به خانواده را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: چشم پیامبر به گردنبند محبوبش افتاد و دلش به خاطر غم، همانند آتش شعلهور شد، مانند آتش هیزم خشک.
هوش مصنوعی: چون به یاد عهد و وفاداری خدیجه خاتون افتاد، اشک چشمش مانند رود جیحون جاری شد.
هوش مصنوعی: به گریه، به جمعیت مهاجر و انصار (یاران پیامبر) گفت که به زینب و حال او نگاه کنید که چقدر در تنگنا و سختی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: مادری یادگاری از خود بر جا گذاشته که نشاندهنده احساسات عمیق و فدای خود برای فرزندش است؛ این یادگار به مانند اشکهایی است که حکایت از درد و عشق او دارد.
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص او را به صورت زار و خسته دید که به خاطر غم زینب دلش شکسته است.
هوش مصنوعی: وقتی آن بزرگوار دیدند که زینب از غصه بسیار ناراحت و دلش شکسته است، حال او را بسیار غمگین و نگران کردند.
هوش مصنوعی: به امید آرامش، پیامبر آخر زمان را ستایش کردند و همهی پیامبران گفتند که او بزرگترین خدمتگزار است.
هوش مصنوعی: ما از شوهر زینب ناامید شدیم و به خاطر او، تو را ای شاه، جان خود را فدای تو میکنیم.
هوش مصنوعی: فرزندت را به راه درست هدایت کن و بار سنگین غم و آرزوهایش را از دوشش بردار.
هوش مصنوعی: متأسفانه در کربلا دل پیامبر خدا به شدت آزرده و شکسته شد.
هوش مصنوعی: در زمانی که شمر، شخصی بد ذات، به خیمههای حسین حمله کرد و حرمت آنها را زیر پا گذاشت، هدف او غارت و نابودی بود.
هوش مصنوعی: در میان خیمه، عابدی بیمار و تبدار نشسته بود. او روی یک زیرانداز قدیمی و پاره استراحت میکرد.
هوش مصنوعی: وقتی خولی بیرحم به عابدان نگاه کرد، حصیری را برداشت و او را به زمین انداخت.
هوش مصنوعی: زینب، دختر نبی، در زمانی که دشمنان به غارت پرداختند، صدای ستمدیدگان جهان را بلند میکند و به آنها گوش میدهد.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم از ظلم بنیزهره رهایی یابم، چون از ستم آنها دچار پریشانی میشوم و در این حالت به گوشواره کلثوم گوش نمیدهم.
هوش مصنوعی: به صدای دلنواز آن زن گوش کن که از درد و غم سخن میگوید، مانند فاطمه که احساسات و حالتهای تازه عروس را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: یک ظالم به دلخواه خود تصمیم میگیرد که به سوی دشت بگریزد.
هوش مصنوعی: کعبه، که نماد روحانیت و مقدس است، بدون شرم بر بازوی خود افتاده و در خاک قرار گرفته است. این عمل به نوعی از بین بردن و بیاحترامی به مقام و منزلت او اشاره دارد؛ به طوری که بر روی او خاک میریزند.
هوش مصنوعی: او با گوشوارهای که دارد، توجه دیگران را به خود جلب میکند و در عین حال وقتی سرش برهنه است، به گونهای به زمین میافتد که به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: عقل و درک انسان به تماشای زینب نشسته است و او را با حالتی غمگین و پریشان میبیند. او در حالتی دردناک، دامان خود را به عنوان نشانهای از دوری و اندوه گرفته است.
هوش مصنوعی: به گریه گفت: ای عمه، به من کمک کن و برایم یک لباس کهنه بپوشان تا از این درد و رنج رهایی یابم.
هوش مصنوعی: زینب، که دلی پر از غم دارد، به شدت گریه کرده و از عمق دلش میگوید: ای دل شکسته و بیتاب، چرا اینقدر ناراحتی؟
هوش مصنوعی: به دلیل بیپوششی و عدم آرامش، به چهره عمهات نگاه کن که در حال حاضر در معرض دید است و بهطور عریان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: برو ای آسمان! که دیدهام بنیاد تو ویران شود و همچون دل سینهام، داغ و سوخته گردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ
شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
[...]
گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
[...]
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت
شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.