گنجور

 
صامت بروجردی

تا کی از بخت فرو بسته گره وا نکنی

نظر لطف به آوارگی ما نکنی

گوییا اسم جدایی نشنیده است دلت

ورنه درد دل ما از چه مداوا نکنی

شده آئینه دل تیره تر از چهره بخت

ز چه از یک نظرش پاک و مصفا نکنی

هوس خاک سر کوی تو اندر لب سرماست

همتی از چه برین منصب عظمی نکنی

اینقدر هم نبود بی‌اثر آه دل ما

مگر از سوز دل سوخته پروا نکنی

(صامتا) کار جهان گشت به کامت که دگر

ز غم دلبر خود شورش و غوغا نکنی

 
 
 
حافظ

ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی

سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی

دردمندان بلا زهر هلاهل دارند

قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی

رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم

[...]

صائب تبریزی

تا تو چون شانه دل چاک مهیا نکنی

پنجه در پنجه آن زلف چلیپا نکنی

بر کلاه خرد و هوش اگر می لرزی

به که نظاره آن قامت رعنا نکنی

روزگارت شود از آب گهر شیرین تر

[...]

طغرای مشهدی

ای که داری گله از دست فراموشی یار

ادب آن است که در خاطر او جا نکنی

صدف از خانه او قطره آبی نچشید

تکیه بر همت کم کاسه دریا نکنی

ای قدح، قلقل بسیار، کم از عربده نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از طغرای مشهدی
حزین لاهیجی

یک نفس نیست که خون در دل شیدا نکنی

آتش آه مرا بادیه پیما نکنی

می توانی به نگه پاسخ صد مسأله داد

که حوالت به لب لعل شکرخا نکنی

تا ز دل زمزمهٔ یاصنمی می آید

[...]

آشفتهٔ شیرازی

لطف با دوست نه با خصم مدارا نکنی

خون این هر دو بریزی و مهابا نکنی

عاشقان راست دم و راست رو و جانبازند

قتل این قوم خطا باشد و هان تا نکنی

دل ما خسته و رنجور دو چشمت بیمار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه