گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صامت بروجردی

خوبان اگر که منع نگاهی به ما کنند

ما شکر می‌کنیم اگر اکتفا کنند

منت کشیم و ناز کشیم و ستم کشیم

حاشا کنند و جور کنند و جفا کنند

سهل است انتظار کشیدم تمام عمر

کز صد هزار وعده یکی را وفا کنند

بالله که بهر کشتن ما عین خونبهاست

خونی که غمزه‌های تواش زیر پا کنند

مرغی که ریخت بال و پرش در ته نفس

کشتن نکوتر است گر او را رها کنند

صد همچو روز حشر به جایی نمی‌رسد

طورمار شکوه شب هجران چووا کنند

(صامت) من آن نیم که کشم پاز کوی دوست

ور فی المثل که بند ز بندم جدا کنند

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

ای پیشوای شرع که ایناء روزگار

از بهر دفع ظلم بتو النجا کنند

ارباب فضل ملتزم منّتی شوند

در خدمت تو گر بمثل جان فدا کنند

احوال روزگار از آن شد که بعد ازین

[...]

کمال خجندی

آنجا که وصف گیری آن دلربا کنند

از مشک اگر کنند حدیثی خطا کنند

گر کام اوست ریختن خون عاشقان

آن به که کامش از دل شیدا روا کنند

بیهوده رنج می برد از دست ما طبیب

[...]

جهان ملک خاتون

درد دل مرا چو اطبا دوا کنند

درمان درد ما لب لعل شما کنند

بیچارگان شوق که بینند روی او

این بس بود ز دور که او را دعا کنند

شاهان چو در گذار ببینند خسته ای

[...]

حافظ

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بُوَد که گوشهٔ چشمی به ما کنند

دَردَم نهفته بِه ز طبیبانِ مدعی

باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند

معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد

[...]

نسیمی

آنجا که وصف سرو گل اندام ما کنند

جانها به جای جامه به بویش قبا کنند

آنان که یافتند اثر کیمیای «فضل »

مس را به التفات نظر کیمیا کنند

ای خسته ای که بی خبر از درد دوستی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه