از سرِ گرمی جوابش داد شمع
گفت تا کی سرزنش کردن مرا
عاشقم خواندی، بلی من عاشقم
اشک سرخ و روی زردم بس گوا
زآنچه گفتی، سر فرازی میکنم
سر فرازی نیست بر عاشق روا؟
سرفرازی من از عشق است و بس
در هوایش سر فرازم دایما
آنچه میگویی که بنشین و بمیر
یا سر خود گیر و یک چندی به پا
تا سرم برجاست نتوانم نشست
من نخواهم مردن الّا در هوا
تا به کی گیرم سر خود زانکه هست
از سر من بر سر من این بلا
کار عشق و عاشقی سر بازی است
گر سر این ماجرا داری، بیا!
در پی من شو که نتوان یافتن
رهروان را بهتر از من پیشوا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شمع به سرزنشهای دیگران پاسخی داد و گفت که چرا باید تا ابد سرزنش شود. او به عشقاش اعتراف کرد و با بیان اشکهایش، عشق و سختیهایی که به دوش دارد را نشان داد. شمع بر این باور است که عاشق بودن به او سرافرازی میدهد و به هیچ قیمتی نمیخواهد تسلیم شود. او میگوید که در فضای عشق نمیتواند آرام بگیرد و تا زمانی که در عشق است، نمیخواهد بمیرد. شمع از دیگران میخواهد که درک کنند که عشق و عاشقی یک بازی است و از آنها دعوت میکند تا به دنبال او بیایند، زیرا او پیشوای خوبی در این راه است.
هوش مصنوعی: شمع پاسخ داد و گفت: تا کی میخواهید مرا سرزنش کنید؟
هوش مصنوعی: دوستدارم گفتی، بله من عاشق هستم. اشکهای سرخ و چهرهی زردم خود شاهدی است بر این عشق.
هوش مصنوعی: چون از آنچه تو گفتی، من سر بلندی و افتخار میکنم، آیا برای عاشق ناپسند است که از این افتخار بی نصیب بماند؟
هوش مصنوعی: فقط به خاطر عشق است که من سربلند و با افتخار هستم و همیشه در فضای آن عشق سر بلند میکنم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه میگویی، اما بهتر است تصمیم بگیری یا آرام بنشینی و تسلیم شوی، یا اینکه به خودت واکنش نشان دهی و مدت کوتاهی ایستادگی کنی.
هوش مصنوعی: تا وقتی که من زندهام، نمیتوانم آرام بگیرم. من فقط در حالتی که در هوای آزاد باشم، میخواهم بمیرم.
هوش مصنوعی: تا کی باید خودم را گرفتار این مشکل نگهدارم، در حالی که این بلا از خود من نیز فراتر است؟
هوش مصنوعی: عشق و عاشقی به نوعی همچون یک بازی است. اگر تمایل داری در این ماجرا شرکت کنی، بیاید!
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفهایت، از من پیروی کن؛ چون هیچکس را بهتر از من به عنوان رهبر نمیتوانی پیدا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مکارم را یمینت رهنما
وی اکابر را بصدرت التجا
چون تو ناورده ستاره شهریار
چون تو نادیده زمانه پادشا
آسمان از قصر تو گیرد علو
[...]
هرکه سعی بد کند در حق خلق
همچو سعی خویش بد بیند جزا
همچنین فرمود ایزد در نبی
لیس للانسان الا ما سعی
انبیا پس رو بدند او پیشوا
عالمان امتش چون انبیا
تا به شب ای عارف شیرین نوا
آن مایی آن مایی آن ما
تا به شب امروز ما را عشرتست
الصلا ای پاکبازان الصلا
درخرام ای جان جان هر سماع
[...]
ظَمَأٌ بِقَلبی لا یَکادُ یُسیغُهُ
رَشفُ الزُّلالِ وَ لَو شَرِبتُ بُحوراً
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.