گنجور

 
اهلی شیرازی

مشنو که بی تو ناله زارم هوس نماند

پر شد جهان ز ناله مجال نفس نماند

کس یک نظر ندید ترا کز تو چون گذشت

او را ز حسرت تو نظر باز پس نماند

تا بر سمند ناز بخوبی بر آمدی

دامن گرفتن تو مرا دسترس نماند

آتش زدم به سینه که مرغ دل مرا

زین بیشتر تحمل قید قفس نماند

اهلی هوس ببوس و کنار تو داشت لیک

جایی رسید که هیچش هوس نماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode