گنجور

 
سلمان ساوجی

ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال

به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست

به هوای چمن خلق تو جان داد به باد

هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست

زان سر زلف بریدند که دردورانت

فتنه از زیر سر زلف پریشان برخاست

ای سبا خوف که از جود تو در بحر نشست

وی سبا ناله که از عهد تو ازکان برخاست

پادشاها اگر از زحمت دندان دو سه روز

حضرت پادشه از مسند دیوان برخاست

انجم از غم همه بودند فرو رفته به خود

یعنی این عارضه از گردش ایشان برخاست

درد، عمری به جهان زحمت مردم می‌داد

رای عالی تو را رغبت در مان برخاست

غضبت خواست که دندن کواکب شکند

فلک آمد به شفاعت ز سر آن برخاست

درد را عدل تو بنمود به کین دندانی

گفت می‌بایدت از عالم ابدان برخاست

زبده عالم ابدان چو تن پاک تو بود

درد فرمان تو برد از بن دندان برخاست

بر بساطت منشیناد درین توده خاک

گرد دردی که ز آمد شد دوران بر خاست

 
 
 
حکیم نزاری

سرو کشمر که سمر گشت ز بستان برخاست

سرو سیمین بر ما از چمن جان برخاست

این چه روی است که از گوشه برقع بنمود

که قیامت ز نهاد من حیران برخاست

خط سبزش نگرید آمده در گرد لبش

[...]

ابن یمین

یا رب این بوی خوش از روضه رضوان برخاست

یا نسیم سحر از ساحت بستان برخاست

یا ز چین سر زلفین چو شام بت من

صبحدم باد صبا غالیه افشان برخاست

بوی پیراهن یوسف مگر از جانب مصر

[...]

صائب تبریزی

قد موزون تو روزی که به جولان برخاست

هر که را بود دلی، از سر ایمان برخاست

خار خار دلم از سینه نمایان گردید

بخیه تنگ رفویم ز گریبان برخاست

شرم عشق است که پامال نگردد هرگز

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
حزین لاهیجی

فتنهٔ روز جزا در قدم جلوهٔ اوست

با قیامت قد او دست و گریبان برخاست

چون برد شمع، سرخود به سلامت بیرون؟

صبح از بزم تو، با زخم نمایان برخاست

چقدر حوصله ساز است دل آب شده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه