گنجور

 
سلمان ساوجی

ای وزیری که گر ز کلک تو ابر

داشتی مایه در چکانیدی

گر عیال کف تو گشتی آز

از گداییش وارهاندی

بر تو گر نیستی مدار جهان

چرخ گرد جهان نگردیدی

دوش گفتند درد پایی هست

خواجه را کاش بنده نشنیدی

درد چشمش اگر امان دادی

آمدی پای خواجه بوسیدی

به سرو دیده آمدی پیشت

دیده بر پای خواجه مالیدی

دیده خویش را دوا کردی

درد پایش به دیده بر چیدی