نمیپرسی ز حال ما، نه از ما یاد میآری
عزیز من عزیزان را کسی دارد بدین خواری؟
دل من کز همه عالم نیاز آرد به درگاهت
چنان دل را چنین شاید که بیجرمی بیازاری؟
دمم دادی که چون چشم خودم دارم به نیکویی
چه خیزد زین درون آخر برون از ناله و زاری
به آزار از درم راندی و رفتی از برم اکنون
طمع دارم که باز آیی و ما را نیز با زاری
مرا تو ماه تابانی ولی بر دیگران تابی
مرا تو آب حیوانی اگر چه در دلم ناری
خوشا آن وقت و آن فرصت که اندر دولت وصلت
به صبح طلعتت تا روز میکردم شب تاری
رفیقان خفته و بیدار شب تا روز بخت من
دریغ آن عهد بیداری که خوابی بود پنداری
میان ما به غیر ما حجابی نیست میدانم
چه باشد گر در آیی وین حجاب از پیش برداری
به زاری و فغان از من چرا بیزار میگردی
دل سلمان تحمل چون تواند کرد بیزاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی و غم خود میگوید و ابراز میکند که هیچکس به حال او نمیرسد و فراموش شده است. او دلش به یاد معشوق میتپد و از بیخبری او رنج میبرد. شاعر به یاد میآورد که چطور در دلش امید دارد که معشوق دوباره برگردد و به او محبت کند. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و از آرزوهایش برای بودن در کنار او صحبت میکند. در پایان شعر، شاعر ابراز درد و رنج میکند که چرا معشوق از او بیزار شده و دلش نمیتواند این بیمهری را تحمل کند.
هوش مصنوعی: عزیز من، چرا از حال ما نمیپرسی و ما را فراموش کردهای؟ آیا کسی در این دنیا هست که به این اندازه بیاعتنا به عزیزانش رفتار کند؟
هوش مصنوعی: دل من از میان تمام چیزهایی که در دنیا هست، به تو نیاز دارد. آیا ممکن است که این دل، بدون اینکه گناهی داشته باشد، آسیبی به خود ببیند؟
هوش مصنوعی: به من زندگی دادی که چون چشم خودم به خوبیها توجه کنم. اما در نهایت، از دل این درد و گلهها چه چیزی میتواند بیرون بیاید؟
هوش مصنوعی: تو با آزار و اذیت من را از در خود راندی و از کنارم رفتی، اکنون امیدوارم که دوباره به سراغم بیایی و ما را با حالتی آشفته و با دلتنگی ملاقات کنی.
هوش مصنوعی: تو برای من مانند ماهی درخشان و تابناکی، اما دیگران را نیز میدرخانی. تو برای من مانند آب حیات هستی، هرچند درونم آتش و هیجان وجود دارد.
هوش مصنوعی: سعادتی است در آن زمان و فرصتی که در روز پیوند عشق و دیدارت، تا سپیده دم میگذراندم شب تاریک را.
هوش مصنوعی: دوستان من چه خواب باشند و چه بیدار، شب و روز در فکر من هستند. افسوس برای آن عهد و قرار بیداری که در واقع خواب به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: بین ما هیچ مانعی وجود ندارد، میدانم که اگر وارد شوی و این حجاب را کنار بزنی، چه حالت خواهد بود.
هوش مصنوعی: چرا از من با گریه و ناله دور میشوی؟ دل سلمان چگونه میتواند این دوری و بیمحبتی را تحمل کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیرا! تو به هر خوبی و نیکویی سزاواری
ازیرا خوب کرداری چنان چون خوب دیداری
توان گفتن ترا کاندر جهان فردی و بی یاری
به دانایی و بینایی و بیداری و هشیاری
حدیث ملک و کار عالم و شغل جهانداری
[...]
ز بوی باد آزاری ز نقش ابر نیسانی
نه پندارم که با بستان بهشت عدن یاد آری
شده کافور مینائی براغ از صنع یزدانی
شده دینار مرجانی بباغ از فعل داداری
گل و شمشاد دیداری ترنج و نار پنهانی
[...]
زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری
به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت
ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت
[...]
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
سر یک موی سر مفراز و سر در باز و سر بر نه
اگر پیش سر اندازان سزای تن، سری داری
چو بار آمد سر یحیی سرش بر تیرگی ماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.