گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت بچستی

صبا فدای تو بادم، برو که نیک بجستی

غلام قامت آن لعبتم که سرو سهی را

شکست قد بلندش، به راستی و درستی

بیا و عهد ز سر گیر، ای نگار اگر چه

هزار عهد ببستی، چو زلف و باز شکستی

ز زلف و چشم تو من دوش داشتم گله‌ای چند

نگفتم و چه بگویم حکایت شب مستی

تو تا حدیث نکردی، مرا نگشت محقق

که چون پدید شد از نیستی لطیفه هستی؟

مرا تو عین زلالی، ولی گذشته ز فرقی

مرا تو تازه نگاری، ولی برفته ز دستی

نبود دیده سزاوار آنکه روی تو بیند

تو لطف کردی و در وی به مردمی بنشستی

ز عهد سست و دل سخت توست ناله سلمان

تو نیز خوی فرا کن، دلا به سستی و سختی

 
 
 
سعدی

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی

مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی

بنای مهر نمودی که پایدار نمانَد

مرا به بند ببستی خود از کمند بجَستی

دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودّت

[...]

اوحدی

اگر چه از بر من بارها چو تیر بجستی

هم آخرم بکشیدیّ و چون کمان بشکستی

درآمدم که نشینم، برون شدی به شکایت

برون شدم که بیایم، درم به روی ببستی

مرا به داغ بکشتی، ولی ز باغ رخ خود

[...]

آشفتهٔ شیرازی

به خویشتن ز چه بستی دلا تو تهمت هستی؟

که تو حبابی و از بحر بود این همه مستی

فکند لطمه موج فراق چون به کنارت

به خود مبند تو تهمت گمان مدار ز هستی

خداپرستی و حق‌جوئی است تلخ به کامت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از آشفتهٔ شیرازی
قاآنی

دلم به‌ زلف تو عهدی که بسته بود شکستی

میان ما و تو مویی علاقه بود گسستی

ز شکل آن لب و دندان توان شناخت که‌ یزدان

ز تنگنای عدم آفرید گوهر هستی

حدیث طول امل را نمود زلف تو کوته

[...]

صغیر اصفهانی

الا که از می‌نخوت مدام بیخود و مستی

بخود نگر که چه بودی چه میشوی چه هستی

گرت بچرخ برین جا دهد بلندی طالع

اگر نه تن بتواضع دهی ملاف که پستی

چو در سجود خودستی مگو خدای پرستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه