کجایی، ای به فدای تو گشته جان و جهانم
بیا بیا که جدا بودن از تو می نتوانم
صبا سلام تو آرد، ولی به من نرساند
که در غلط فتد از دیدنم، از آنکه نه آنم
شدم ز دست تو و هم عنان تو نگرفتم
فتاد دیده به رویت، ز دست رفت عنانم
دلم بری و بگویی «مگو» من این به که گویم؟
مر کشی و ندانی، ندانم این ز که دانم!
در آب دیده تنم غرقه گشت و آه نکردم
ز تیر هم چه گشاید، چو نم گرفت کمانم
ز گریه رشته جان پر گره شد و دم سردم
گره گرفته به صد حیله می رسد به دهانم
بسوخت خسرو مسکین در آرزوی لب تو
ببخش از پی تسکین دو شربتی هم از آنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟
چگونه باشد در دام مانده حیران صید
[...]
در آی از درم ای آرزوی دل که بر آنم
که بر دو دیده روشن بمردمیت نشانم
دمی که بیتو نشینم حدیث عشق تو گویم
همان دمست اگر هست حاصلی ز جهانم
حدیث شکر میگونت از آن نفس که شنیدم
[...]
تو میروی و بر آنم که در پی تو برانم
ولیک گردش گردون گرفته است عنانم
مگو که اشک مران در پیم، بگو: من مسکین
به غیر اشک چه دارم که در پی تو برانم؟
تو رفتی و من گریان بماندهام، عجب از من
[...]
زهی به وعده وصل تو تازه جان و جهانم
بیا که بی تو ز درد و غم فراق به جانم
غم فراق ندانم چگونه پیش تو گویم
که چون رخ تو ببینم رود ز کار زبانم
ببخش منصب فراشیم که آن سر کو را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.