چون تحمل میکند تن صحبت پیراهنش
چون کند افتاده است آن این زمان در گردنش؟
دست در گردن گهی ار کرد با او یا که یافت
جز ره پیراهن دولت زهی پیراهنش
سوختم در آتشش چون عود و زانم بیم نیست
بیم آن دارم که دود من بگیرد دامنش
قوت صبرم چو کوهی بود از آن کاهی نماند
بس که عشقش میدهد بر باد جو جو خرمنش
هر دم از شوق تو عارف میدهد جانی چو جام
باز ساقی میکند روشن روانی در تنش
حاجی ار در کوی او یابد مقامی از حرم
روی بر تابد بگردد بعد از آن پیراهنش
جست دل راهی کزان ره پیش باز آید نهان
بر دو چشم انگشت را بنمود راهی روشنش
من غبار راه یارم یار چون آب حیات
شکر ایزد را که بر خاطر نمیآید منش
یار میجویی رفیق توست و اینک میرود
خیز همچون گرد سلمان دست در گردن زنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق عاشقانه و دلتنگی خود را بیان میکند. او به پیراهن محبوبش اشاره میکند و میگوید که چطور تحمل میکند باری که بر دوش دارد. عشق او همچون آتش است که او را میسوزاند و او نگران است که دود این عشق به محبوبش آسیب برساند. صبر او به اندازه کوه است اما عشقش، آن را به باد میدهد. هر لحظه او به یاد محبوب جان تازهای میگیرد و به عشق الهام میشود. همچنین اشاره میکند که در کوی محبوب اگر کسی به مقام و طریقتی برسد، باید دقت کند و از آنجا دور نشود. در نهایت، او به جستجوی محبوب و جذابیت آن اشاره میکند و میگوید که یار او به دنبال اوست و حرکتی عاشقانه و توأم با عشق دارد.
هوش مصنوعی: چرا وقتی پیراهنش به تنش فشار میآورد، او اینقدر تحمل میکند؟ آیا پیراهن در این لحظه بر گردن او افتاده است؟
هوش مصنوعی: گاهی دست در گردن او میاندازد و همسفرش میشود، و گاهی جز راه رسیدن به پیراهن خوشبختی نصیبش نمیشود.
هوش مصنوعی: من در آتش عشق تو مثل عود میسوزم و از این سوختن ترسی ندارم؛ اما نگرانم که دود من، دامن تو را آلوده کند.
هوش مصنوعی: صبر و استقامت من مانند کوهی است که هیچ نشانهای از آن باقی نمانده، زیرا عشق او هر چیزی را به باد میدهد و تمام آنچه را که داشتم از بین میبرد.
هوش مصنوعی: هر لحظه از عشق تو، عارف جان تازهای میگیرد، مثل اینکه ساقی با پرنیان خود روح تازهای به وجودش میبخشد.
هوش مصنوعی: اگر حاجی در کوی او به مقام و منزلتی دست یابد، دیگر از حرم برنمیگردد و بعد از آن پیراهنش را میکند.
هوش مصنوعی: دل را به جستجو بفرست که از مسیری که میرود، دوباره بازگردد؛ و در این راه، انگشت اشاره بر دو چشمش نشانده میشود و راهی روشن را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من در مسیر عشق یاری هستم که مانند آب حیات ارزشمند و شیرین است. شکرگزاری خداوند را میکنم، زیرا هیچگاه به یادم نمیآید که چه چیزی به من داده شده است.
هوش مصنوعی: دوست تو به دنبال یاری است و اکنون به راه خود ادامه میدهد، مانند گردی که به دور سلمان میچرخد و او دستش را به دور گردن همسرش انداخته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وه که پیدا می کند هر دم ز روی روشنش
فتنه ای در زلف شهر آشوب و چشم پر فنش
چشم او هر ساعت آبستن به روزی روشنست
خط دستورست پنداری شب آبستنش
هر سحر پیراهنی در بر قبا کرد آسمان
[...]
چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش
چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش
تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار
دست او در گردنم یا خون من در گردنش
هر که معلومش نمیگردد که زاهد را که کشت
[...]
هر که ما را دوست دارد خلق گردد دشمنش
ترک خود باید گرفت آن را که باید با منش
هرکه گامی زد درین ره اختیارش شد ز دست
وآن که سر پیچید ازین در خون خود در گردنش
این قبول از دوست می باید که باشد قصّه چیست
[...]
آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا تنش
هم دعایی می دهم از سوز دل پیرامنش
سوخت جان و شعله ای نامد برون در پیش او
زانکه ترسم دل بسوزد ناگه از سوز منش
شمع را سوزد دل پروانه چون روشن نبود
[...]
چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش
ماه رقاصی کند چون ذره در پیرامنش
از لباس بخت عریانم و گرنه کردمی
دست در آغوش او بی زحمت پیراهنش
دست بختم برفشاند آستین تا ساق عرش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.