گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

چون تحمل می‌کند تن صحبت پیراهنش

چون کند افتاده است آن این زمان در گردنش؟

دست در گردن گهی ار کرد با او یا که یافت

جز ره پیراهن دولت زهی پیراهنش

سوختم در آتشش چون عود و زانم بیم نیست

بیم آن دارم که دود من بگیرد دامنش

قوت صبرم چو کوهی بود از آن کاهی نماند

بس که عشقش می‌دهد بر باد جو جو خرمنش

هر دم از شوق تو عارف می‌دهد جانی چو جام

باز ساقی می‌کند روشن روانی در تنش

حاجی ار در کوی او یابد مقامی از حرم

روی بر تابد بگردد بعد از آن پیراهنش

جست دل راهی کزان ره پیش باز آید نهان

بر دو چشم انگشت را بنمود راهی روشنش

من غبار راه یارم یار چون آب حیات

شکر ایزد را که بر خاطر نمی‌آید منش

یار می‌جویی رفیق توست و اینک می‌رود

خیز همچون گرد سلمان دست در گردن زنش

 
 
 
امامی هروی

وه که پیدا می کند هر دم ز روی روشنش

فتنه ای در زلف شهر آشوب و چشم پر فنش

چشم او هر ساعت آبستن به روزی روشنست

خط دستورست پنداری شب آبستنش

هر سحر پیراهنی در بر قبا کرد آسمان

[...]

سعدی

چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش

چشم بد را گفتم الحمدی بدم پیرامنش

تا چه خواهد کرد با من دور گیتی زین دو کار

دست او در گردنم یا خون من در گردنش

هر که معلومش نمی‌گردد که زاهد را که کشت

[...]

حکیم نزاری

هر که ما را دوست دارد خلق گردد دشمنش

ترک خود باید گرفت آن را که باید با منش

هرکه گامی زد درین ره اختیارش شد ز دست

وآن که سر پیچید ازین در خون خود در گردنش

این قبول از دوست می باید که باشد قصّه چیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا تنش

هم دعایی می دهم از سوز دل پیرامنش

سوخت جان و شعله ای نامد برون در پیش او

زانکه ترسم دل بسوزد ناگه از سوز منش

شمع را سوزد دل پروانه چون روشن نبود

[...]

سیف فرغانی

چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش

ماه رقاصی کند چون ذره در پیرامنش

از لباس بخت عریانم و گرنه کردمی

دست در آغوش او بی زحمت پیراهنش

دست بختم برفشاند آستین تا ساق عرش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیف فرغانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه